مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

به خاطر دارم چند سال پیش مصاحبه‌ای از آقای میثم مطیعی خواندم، که ایشان در رابطه با حکم مساله‌ی « کف‌زنی» در هیأت ، از حضرت آقا سوال کرده بودند و معظم‌له فرموده بودند که: «اگر آهنگ لس‌آنجلسی نباشد، مانعی ندارد»
بعد آقای مطیعی (به این مضمون) می‌گوید که من به حضرت آقا عرض کردم ( و ایشان هم تأیید کردند) که ما الگوهای شادی برای مردم ایجاد نکرده‌ایم. یعنی جامعه‌ی متدین ما وقتی می‌خواهد به سمت شادی برود، احساس می‌کند به سمت ابتذال نزدیک می‌شود، و وقتی هم می‌خواهد از ابتذال پرهیز کند، جنبه‌ی شادی را از دست می‌دهد.
نگارنده بر این عقیده است که ، ما درحوزه ی علمیه نیز، دچار یک چندین برزخی شده‌ایم. یعنی دچار یک بحران هویتی شده‌ایم .یعنی وقتی می‌خواهیم به سمت کارهای عملی و اجرایی و اقامه‌ی دین برویم، احساس می‌کنیم که از رسالت اصلی طلبگی که همان درس و بحث و منبر است دور شده‌ایم. از طرفی هنگامی هم که به مباحث علمی و تبلیغ نظری می‌پردازیم، احساس می‌کنیم که کارآمدی لازم را نداریم و نمی‌توانیم گره‌گشا باشیم و وجداناً حس می‌کنیم، دینی که برای اقامه‌ی قسط و عدل آمده، با تبلیغ و منبر رفتن صرف، کارش راه نمی افتد.
به نظر حقیر ، کم نیستند در بین روحانیت، چهره‌ها و اشخاص برجسته‌ای که به اقامه‌ی دین و کارهای عملی می‌پرداختند و هیچ کس هم امروز به آنها اعتراضی ندارد که چرا این کار ها را کردید و این کار ها طلبگی نیست.
برای مثال حضرت امام و همراهانش در سالها مبارزات سیاسی. روحانیون حاضر در جبهه‌های جنگ. روحانیون حاضر در سیل و زلزله و کرونا و مواسات و…
اما هیچ وقت در حوزه، این اشخاص تبدیل به الگو نمیشوند. یعنی نهایتا انسان‌های بسیار ستودنی و برجسته‌ای هستند که ما از آنها یاد میکنیم اما هیچگاه جهت حرکت ما نیستند.
به نظر حقیر، ریشه‌ی این بلاتکلیفی ها و دوگانگی‌ها در این است که ما هنوز از حوزه‌ی نجف دل نکنده‌ایم. هنوز نفهمیده‌ایم که انقلاب شده است و قدرت سیاسی، طرفدار مذهب و اسلام است و نفهمیده‌ایم که چه قدرتی پیدا کرده‌ایم. حوزه‌ی ما، حوز‌ه‌ی طراز انقلاب نیست و ما می‌خواهیم هنوز با الگوی حوز‌ه‌ی نجف، ایران را اداره کنیم.
ما متوجه سنگر‌های جدید نیستیم. ما متوجه تکلیف نیستیم. ما جای خودمان را هنوز پیدا نکرده‌ایم و نسبت به کار طلبگی دچار جمود در روش شده‌ایم .
سال‌ها بحث می‌کنیم که آیا صیغه‌ی امر دلالت بر وجوب دارد یا ندارد. بعد که وجوب را به نحوی احراز کردیم، گویی که مأموریت‌مان به سر انجام رسیده باشد، پرونده‌ی بحث را می‌بندیم و می‌رویم سراغ بحث بعدی. انگار نه انگار که این واجب، امتثال هم میخواهد و اگر تا به حال بحثی هم می‌کردیم برای این بود که تکلیف عملی خود را تشخیص دهیم.
امروز اگر جنگ ما، جنگ اقتصادی است و حاکمیت و مردم و خانواده‌های ما از این زاویه در معرض آسیب هستند و اگر به تعبیر حضرت آقا، راهکار آن نیز اقتصاد مقاومتی و قوی شدن است، یکی از وظایف اصلی حوزه این است که برای مردم و برای خودش «کار آفرینی» کند. یا خودش این کار را مستقیم انجام دهد و یا حداقل نقش « واسطه‌گری» را ایفا کند.
اگر حوزه، حضور در میدان جنگ و پای کار نظام ایستادن را وظیفه ی خود و مصداق کار طلبگی نمی‌داند، پس چه چیز را وظیفه می داند؟ آقایی کردن را ؟ حق بدهید که مردم کمی دلسرد باشند.
حوزه اگر بصیر و فرصت شناس باشد به این کار مبادرت خواهد کرد.

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید