جامعه و سیاست در مقایسه با سایر پدیدهها این تفاوت جدی را دارد که شکلگیری، بقا، زوال و اصلاح آن تکعاملی نیست؛ عوامل متعددی باید دست به دست هم بدهند تا یکی از این اتفاقات صورت بگیرد. در جامعه امروز ما گاهی برخی مشکلات و نارساییها ظهور میکند که برای اصلاح آن، نباید دنبال یک عامل و روش بود.
راههای زیادی برای اصلاح وجود دارد؛ یکی از این راهها «برگشت به تنظیمات اولیه» است. این اصطلاح را من از تکنولوژی گوشی موبایل وام گرفتم؛ وقتی گوشی ویروسی میشود و مشکلی پیش میآید، راههای زیادی برای رفع مشکل وجود دارد که به ترتیب اولویت برای رفع مشکل اقدام میکنند. تقریباً آخرین راه این است که با پذیرش ریسک از دست دادن برخی برنامهها به تنظیمات کارخانه برمیگردند. در سیاست هم با ادبیات و اصطلاح خاص خودش، همین شیوه قابل استفاده است. وقتی چالشها، ناهنجاریها و کاستیهایی در جامعه پیش میآید، یکی از راهحلها برگشت به الگوی اولیه است. در دستورات دینی هم برگشت به مدلها، اسوهها و نمادها توصیه شده است. البته در جلسه گذشته اشاره شد که ما برگشت به گذشته نداریم و سلفیگری از نظر ما مردود است؛ اما برای راهاندازی مجدد و بازسازی وضع موجود گاهی نیاز به مراجعه به اصول و تنظیمات اولیه پیدا میکنیم. بعد از چهار دهه انقلاب اسلامی گاهی نیاز پیدا میکنیم که به عقب هم نگاهی بیندازیم.
ما دو گذشته و دو تنظیمات پشت سر داریم؛ یکی تنظیمات دینی و اسلامی است که در روند روبهجلو بر اساس اسلام، گاهی از تجربههای گذشته و شیوههای اجراییکردن مقررات دینی توسط پیشینیانمان استفاده میکنیم. نمیخواهیم به سبک زندگی و روش سیاسی متناسب با گذشته برگردیم؛ اما ملاکها و مناطات کلیای در سیره سیاسی گذشته دینی ما وجود دارد که آنها را دریافت میکنیم، تا بر اساس آنها زندگی امروزمان را سامان دهیم. اگر گاهی در روند حرکت رو به جلو وقفهای ایجاد شد، به اصول، ملاک و معیارهای، رویکردهای کلان مراجعه میکنیم تا با استفاده از تنظیمات کارخانه وحی، وضعیت سیاسی امروز را بازسازی و راهاندازی کنیم. یک گذشته ما هم به ملیت و تبار تاریخیمان مربوط است که سابقه آن به قبل از اسلام برمیگردد. ویژگیهای مثبت و منفی غیرقابلانکاری هم در آن پیشینه داریم که برای برخی، برگشت به آن تنظیمات ممکن است مطلوب باشد.
حقیقت آن است که در طول هزار و چهارصد سال تاریخ اسلام، خطوط کلی دو نوع تنظیمات ذکرشده، در زندگی اجتماعی و سیاسی ما، ادغام شدهاند؛ چیزهایی مثل عدالت، انصاف، تدبیر، رأفت، مروّت، مردانگی، آزادگی، شجاعت، انسانیت، کرامت، حقوق انسانی، عشق، هنر، مردمداری و… وجه مشترک اسلامیت و ایرانیت ما هستند. افتخار ما ایرانیها این است که ویژگیهای انسانی با تاریخ ما عجین شده است. البته یک سری خصلتها یا رفتارهایی هم در تاریخ ایرانیت ما و حتی در تاریخ دوران سلطنت اسلامی وجود دارد که مطلوب نبودهاند و خوشبختانه به مرور زمان حذف شدهاند.
ما دو گذشته و دو تنظیمات پشت سر داریم؛ یکی تنظیمات دینی و اسلامی، دیگری ملیت و تبار تاریخیمان. حقیقت آن است که در طول هزار و چهارصد سال تاریخ اسلام، خطوط کلی دو نوع تنظیمات ذکرشده، در زندگی اجتماعی و سیاسی ما، ادغام شدهاند؛ چیزهایی مثل عدالت، انصاف، تدبیر، رأفت، مردانگی، آزادگی، انسانیت، حقوق انسانی، عشق، هنر و… وجه مشترک اسلامیت و ایرانیت ما هستند.
مشکلی که امروز وجود دارد این است که برخی میخواهند بین این دو پیشینه جدایی بیاندازند و اسلامیت را در مقابل ایرانیت قرار بدهند. اینها چه اسلام را برجسته کنند و چه ایران را، به امروز ما خدمتی نمیکنند. تفکیک دو تاریخ، امروز چه سودی برای منافع ملی ما دارد؟ ما در قبال افراطهایی که در گذشته شده است و دو تاریخ ما را از هم جدا کردهاند، وظیفه داریم. باید تکلیفمان را با این دوموضوع روشن کنیم. متأسفانه در سالهای اخیر نه تکلیفمان را با ایرانیت روشن کردیم؛ نه با الگوی دینی. از امیرالمؤمنین(ع) که بزرگترین الگوی دینی ماست چقدر الگو گرفتیم؟ کدامیک از رفتارهایمان براساس منش و رفتار حضرت است؟ واقعاً خیلی فاصله داریم. آنقدر قرائتهای مختلفی از امیرالمومنین(ع) ایجاد شده که نمیدانیم کدام درست است. وقتی مردم میبینند به قرائتها و ذهنیتهایی که از آن حضرت دارند (دربارهی عدالت، صداقت و…) نرسیدهایم، سراغ الگوی کوروش میروند؛ میگویند کوروش عدالت داشت، حقوق بشر داشت و… . میگویند اگر این انقلاب از امیرالمؤمنین(ع) الگوبرداری کرده، باید فرزانگی آن حضرت را نشان بدهد.
در صدر اسلام که زندگی بر مدار قبیله بود، پیامبر(ص) به جنگ و مبارزه با قبیله و ملیت نرفت؛ بلکه آرامآرام از جنبههای مثبت آن استفاده کرد و ظرفیتهای قبیله را برای شکوفایی ارزشهای معنوی و دینی، بهکار گرفت. پیامبر در سیزده سال دوره مکه زیر چتر حمایتی قبیله بنیهاشم توانست در برابر ستم قریش مقاومت کند. وقتی فشارهای قریش به اوج رسید، حضرت ابوطالب تعصبات قبیلهای را تحریک کرد برای حمایت آل هاشم از پیامبر اسلام(ص). وقتی پیامبر به شعب ابیطالب تبعید شد، تعصبات همقبیلگی سبب شده بود حتی کسانی از بنیهاشم که مسلمان هم نشده بودند، به همراه حضرت در شعب ابیطالب زندگی میکردند و از جان حضرت محافظت میکردند. ظاهراً حضرت حمزه سیدالشهدا(ع) در اوایل به خاطر همین تعصبات از حضرت حمایت کرد؛ تا آنجا که از پیامبر اسلام(ص) روایت شده که از تعصب ایشان تمجید کرده است. پیمانی که حضرت(ص) با قریش امضا کرد پیمان اسلامی نبود؛ معاهدهای قبیلهگی بود. در سه سال آخر مکه حضرت به سراغ قبایل رفت و در عقبه اول و دوم با افرادی از دوقبیله اوس و خزرج بیعت کرد. در عقبه ثانیه در سخنرانی عباس بن عبدالمطلب بحث حمایت قبیلهای از حضرت(ص) را میبینیم. در اولین میثاق حضرت با اهالی مدینه هویت قبیلهگی و فرقهای موج میزند. نام دو قبیلهی اوس و خزرج، مهاجر و انصار، یهود و نصاری در متن قانون اساسی مدینه آمده است؛ چون آن هویت ظرفیت فوقالعادهای داشت که بدون توجه به آن حضرت نمیتوانست اسلام را پیش ببرد. او نمیتوانست بلافاصله با آمدن وحی یا بعد از هجرت به مدینه به الغای قبیله و قوم و نژاد، حکم کند. لذا در مرحله ملتسازی و دولتسازی و در جریان نظم سیاسی جدید مدینه، به خوبی از پتانسیل قبیله استفاده کرد.
اکثر سورههای قرآن در دوره سیزدهساله مکه نازل شده که شامل الگوهای بنیادی و فرازمانی اسلام است. در همان زمان رسولﷲ(ص) بنیاد امتی را پیریزی کرد که بینظیر بود؛ با همان آدمها دولتسازی کرد. دقیقاً روی قبیله و ملت کار کرد و از آن قبیلههای مشرک، چنین ملت و دولتی را ایجاد نمود. ولی ما امروز با کجسلیقگی، بنای درست را داریم خراب میکنیم؛ بر سفرهی افتاده لگد میزنیم. با این الگوهای زیبای تاریخی باید زندگی امروزمان را بسازیم. امام راحل رضوان ﷲ تعالی علیه در زمان طاغوت و شرایط طاغوتزده، این انقلاب را بهوجود آورد. ما الآن دربسترهای ارزشهای دینی، کار را دنبال میکنیم؛ ولی آنطور که باید نمیتوانیم از عواملی که باعث قدرت ما بودند استفاده کنیم. عوامل قدرت ما در انقلاب اسلامی چه چیزهایی بود؟
ـ نفی پارادایم سلطنت. امام، سلطنت و تبار آن را نفی کرد آن را نامشروع دانست. امام ریشه سلطنت را زد؛ ولی با مجموعهها، قومیتها و اقلیتها کار کرد. این رفتارهای امام برای ما الگو هستند. امام اعتقاد داشت که اسلام باید در کشور حکومت داشته باشد. ما امروز کاری کردیم که باستانگرایی و کوروشگرایی را عدهای بر سر انقلاب میزنند؛ ماجرای کوچکی مثل حضور یک زرتشتی در شورای شهر یزد ـ که در کل کشور فقط یک مورد است ـ چطور برای ما مشکل شده است. جالب است که در روز منتسب به کوروش (هفتم آبان) عدهای در کنار کتیبهها و تصاویر شاهان و درباریان هخامنشی با ریشهای بلند، شعار میدادند: «آزادی عقیده/ با ریش و پشم نمیشه»! عدهای برای فرار از ارزشهای معنوی و فرار از نماز و سجده در برابر خدا در پاسارگاد برای کوروش سجده میکنند. عدهای در کنار تصاویر زنان محجبه در ایران باستان در تخت جمشید، کشف حجاب میکنند و این تعارضات متأسفانه در هر دو طرف بهوجودآمده است.
برخی ارزشهای ایرانی ما را با سلطنت خلط میکنند. سلطنت برای ما هیچوقت مایه افتخار نبوده است. اگر شاهی هم در تاریخ مثبت معرفی شده به دلیل پایبندی به ارزشهای انسانی ـ ایرانی ما بوده؛ و الا در انقلاب اسلامی بیش از ۹۸درصد ملت رشید ما پشت سر امام راحل به نفی سلطنت رأی دادند.
ـ یکی از عوامل قدرت ما که تنظیمات اولیه انقلاب اسلامی بر آن استوار شده است، احیای فرهنگ و ارزشهای دینی و انسانی بوده است. هر وقت ما از آن ارزشها منحرف شدیم، قدرت ما ضعیف شده و برای بازسازی خودمان، باید «ری استارت» کنیم به آن تنظیمات.
ـ یکی دیگر از عوامل قدرت ما بازسازی سبک زندگی سیاسی و حکومت اسلامی در دنیای جدید بود. از شاهکارهای انقلاب اسلامی، پذیرش شرایط جدید، روشهای کارآمد مدرن و ساختارهای امروزی بود که امام راحل توانست با انطباقسازی و همگونسازی این روشها و ساختارها با محتوای دینی، مدل زندگی اسلامی نوین و متناسب با مقتضیات زمان و مکان را بازسازی کند. اما امروز متأسفانه گاهی دیده میشود بین ارزشهای دینی و روشها و ساختارهای مقبول که انقلاب اسلامی براساس آنها تنظیم شده است، تعارض ایجاد میشود.
ـ هویت سازی یکی دیگر از عوامل قدرت انقلاب اسلامی بوده است. هویت اسلامی و ایرانی عامل اقتدار ماست. مقام معظم رهبری بازسازی الگوی اسلامی ـ ایرانی را جزو سیاستهای کلان نظام قرار دادند تا قوانین کشور بر اساس آن بازسازی شود. یکی از مشکلات امروز ما همین هویتسازی است. ما نه الگوی اسلامی را خوب توانستیم تبیین کنیم، نه الگوی ایرانی را؛ در هردو مورد مشکل داریم.
برخی میخواهند بین این دو پیشینهی اسلامیت و ایرانیت جدایی بیاندازند و ایندو را در مقابل هم قرار بدهند. اینها چه اسلام را برجسته کنند و چه ایران را، به امروز ما خدمتی نمیکنند. تفکیک دو تاریخ، امروز چه سودی برای منافع ملی ما دارد؟ ما در قبال افراطهایی که در گذشته شده است و دو تاریخ ما را از هم جدا کردهاند، وظیفه داریم. باید تکلیفمان را با این دوموضوع روشن کنیم. متأسفانه در سالهای اخیر نه تکلیفمان را با ایرانیت روشن کردیم؛ نه با الگوی دینی.
با همه این مشکلات ما با چالشهای جدیای هم مواجه هستیم که من گذرا به چند مورد اشاره میکنم:
۱. کاهش قدرت حاکمیت: در دنیایی که دارد جهانی میشود و بخشی از قدرت در قانونگذاریها، تصمیمسازیها و تصمیمگیریها و حتی داوریها توسط نهادها و ساختارهای بینالمللی انجام میشود، کشورها بخشی از قدرت خویش را از دست میدهند. ما هم در همین دنیای موجود داریم زندگی میکنیم و با این چالش جدی مواجه هستیم و باید تصمیم بگیریم که چه باید کرد؟
۲. افزایش وابستگیها: انقلاب اسلامی ما با شعار استقلال، نفی سلطه و نفی استکبار پیروز شد؛ ولی دنیای امروز به دلیل ارتباطات گسترده، ساختارها و نهادهای بینالمللی، تولیدات چندملیتی، گسترش همسانیها در ابعاد مختلف زندگی سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی، استانداردهای جهانی واحد و… در حال کوچکشدن و وابستگیها در حال فزونی است. این وضعیت برای ما که ارزشهای دینی خاصی داریم یک چالش جدی است. چه باید کرد؟
۳. ناکارآمدیها: در میان رشد فزاینده تکنیکها و ابزارهای نوین و نیز روشهای جدید مدیریتی، هر کشوری باید بتواند از همه ظرفیتها برای کارآمدسازی خود استفاده کند. حقیقتاً ما با بحران ناکارآمدی در مدیریت اقتصادی و اجتماعی مواجه هستیم.
۴. کاهش حمیّتها و عصبیتها: به قول ابن خلدون آن چیزی که مثل نخ تسبیح یک جامعه را به هم مرتبط میکند نوعی عصبیت و علقه مشترک است که ما امروزه به اسم منافع ملی، روحیات ملی، مصالح ملی و ارزشهای اسلامی و ایرانی میشناسیم. متأسفانه اینها کمرنگ شدهاند. در سبک زندگی، نوع لباس و نوع حرفزدن، خیلی منفعل شدیم. مرحوم مطهری میگوید ایرانیها وقتی به خارج میروند همه چیزشان را مطابق کشور مقصد تغییر میدهند؛ در حالی که مردم شبه قاره هویت خود را در لباس و رفتار حفظ میکنند. امروز شما کشوری مثل کره شمالی را میبینید که بر سر مسألهی هستهای با غرب درافتاده؛ ولی غربیها نمیدانند توان هستهای کره چقدر است؛ چرا؟ چون مردمش عصبیت دارند و کسی به خودش جرأت نمیدهد علیه کشورش جاسوسی کند. در حالیکه موضوع هستهای ما را خودیها لو دادند؛ منافقین خودمان لو دادند. در دین ما هجرت در نیمه اول دوره مدینه واجب بود؛ آن هم از سایر بلاد به سمت مدینه. یک حکم اسلامی است که به دارالاسلام هجرت شود؛ مگر در ضرورت؛ ولی امروز عصبیت چقدر کم شده که مسلمانان دارند در بلاد کفار دنبال « تابعیت» میگردند. متأسفانه فرار مغزها آن هم در حد نخبگان ایرانی ناامیدکننده است.
اینها از باب نمونه عرض شد. موارد قدرت و چالشهای زیادی وجود دارد که با برگشت به «تنظیمات اولیه انقلاب اسلامی» میتوانیم آنها را تدبیر کنیم.