شاید کمتر تاریخ نگار و شرح احوال نویسِ حوزوی باشد که در ذیل منابع خود، نامی از «گنجینه دانشمندان» یا «آثار الحجه» را ذکر نکند؛ دو کتاب دایرةالمعارفگونهای که ارزششان با گذر زمان بیشتر و بیشتر میشود. محمد شریف رازی (۱۳۰۱-۱۳۷۹) این دو مجموعه را گردآورده است. وی زمانی که پنج سال بیشتر نداشت، بر اثر حادثهای تا آستانهی مرگ نیز پیش رفته بود. وی داستان این حادثه را اینگونه شرح میدهد: «پنج بهار از عمر خویش را پشت سر نهاده بودم که یکبار به همراه برادر بزرگم به پشت بام خانه رفتم و خواستم از گذرگاه باریک و تند میان حیاط خلوت و حیاط بزرگ، بگذرم که در میانه راه دچار سرگیجه شدم و با از دست دادن تعادل خویش، بیاختیار از ارتفاع هفتمتری سقوط نموده و با صورت به کف حیاط آمدم و بخشی از آجرها و مصالح ساختمانی نیز پس از سقوط من به رویم ریخت. بر اثر سقوط از دیوار و ریختن مصالح ساختمانی بر روی من، صدای مهیبی در خانه طنین میافکند؛ بهگونهای که همه خانواده سراسیمه از درون منزل بیرون ریخته و به ناگاه با پیکر در هم شکسته و بیروح و آغشته به خون من روبهرو میگردند. پیکر بیحس و حرکت مرا در ملافهای قرار داده و چند نفری آن را به مطب پزشک معروف شهرری میبرند و ایشان میگوید: متأسفانه این کودک مُرده است؛ او را ببرید و پس از تیمم دادن، به خاک بسپارید. آشنایان با شیون و گریه بسیار پیکر مرا بر دوش میکشند و برای مراسم دفن و کفن آماده میشوند. اما پدرم به همسایگان میگوید: در این مورد شتاب نکنید؛ شما او را به خانه انتقال دهید؛ اجازه و فرصت دهید تا من به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی شرفیاب گردم؛ شاید بتوانم زندگی مجدد و شفای فرزندم را بگیرم و در غیر این صورت به خانه باز نخواهم گشت. پدرم بیدرنگ به حرم مطهر تشرف یافته و به حضرت عبدالعظیم حسنی توسل جسته و شفا و زندگی و حیات من و بینایی چشم خود را تقاضا میکند. این در حالی بود که پیکر بیجان من در پلاسی در کنار اطاق افتاده بود. کمکم مردم شهر ری نیز زبان به نکوهش پدر و بستگانم گشودند. اما پدرم به نظرات مردم توجه نکرده و به توسل خالصانه و جدی خویش ادامه داده و تا شب سوم همچنان مصرّانه خواسته خویش را میخواهد. شب سوم بوده که پدرم در عالم خواب متوجه میگردد که شخصیت گرانقدر و فرزانهای به او میگوید: بینایی چشم خودت دیگر باز نمیگردد؛ چرا که مقدّرات این است و اما فرزندت را به اذن آفریدگار توانا و مهر و لطف او شفا بخشیدیم؛ بهپا خیز و به خانهات بازگرد! پدرم ناگاه از خواب بیدار میشود وبی اختیار از شادمانی فریاد میکشد. او در همان ساعت از شب از حرم مطهر به خانه باز میگردد و هنگامی که پشت دروازه خانه میرسد، صدای شادمانی مادرم را میشنود که میگوید: یکی به حرم برود و به پدرش اطلاع دهد که فرزندت به لطف خدا زنده شده است. پدرم درب منزل را میکوبد و میگوید: باز کنید؛ خودم آمدم و خوب میدانم که حضرت عبدالعظیم(ع) پسرم را به من بازگردانیده و او را شفا بخشیده است».[۱]
آری؛ شریف رازی جانی دوباره میگیرد. او به تحقیق در علوم دینی مشغول میشود و آثار عدیدهای به رشتهی تحریر درمیآورد. آثار او اگرچه در خور تأمل و محققانه است، اما در پارهای موارد، نقدی علمی را میطلبد تا مقبول افتد.
وی در مباحثی که طرح کرده است به موضوع مهدویت و دیدار با حضرت حجت(عج) نیز میپردازد. استنادهای وی در این ماجرا اما دقت و ظرافت بیشتری میطلبد. وی در خصوص دیدار با حضرت ولی عصر(عج) از قول محمدتقی بافقی چنین نقل میکند: «بالاترین استدلال برای حضور و دیدار با حضرت حجت(عج)، وقوع آن است که در طول سالها عمر شریف آن حضرت(عج) انبوهی از دوستداران به محضر ایشان شرفیاب شدهاند». مرحوم شریف رازی نیز بر اساس همین سخن، داستان برخی از دیدارها با امام زمان(عج) را نقل میکند؛ داستانهایی که شاید کمتر قابلیت تبیین عقلی و فهمپذیری عمومی داشته باشد. وی یکی از این دیدارها را اینگونه گزارش میدهد: «مرحوم آیتﷲ بافقی از کسانی بود که بارها به دیدار آن حضرت نائل آمد. از جمله ایشان زمستانی از نجف اشرف به قصد زیارت هشتمین امام معصوم(ع) حضرت امام رضا(ع) هنگامی که از مرز عراق میگذرد و وارد منطقه غرب کشور میگردد، میبیند برف بهشدت میبارد و کوههای ایلام را برفی سنگین پوشانده است. به قهوهخانهای میرسد. با خود میگوید که شب را در این گردنه میمانم و فردا به راه خود ادامه میدهم. به قهوهخانه میرود؛ اما با گروههایی از کردهای شیطانپرست روبهرو میشود که به لهو و لعب مشغول بودند. به این اندیشه فرو میرود که شب را چگونه به سحر آورد. با خود کلنجار میرفته که صدایی طنین میافکند که حاج شیخ محمد تقی بیا! بهدنبال صدا میرود و میبیند نزدیک قهوهخانه درخت سرسبزی است که در زیر آن شخصیت گرانقدری با سیمایی درخشان نشسته است و بر او سلام میکند. با مهر و محبت میفرماید: آنجا جای تو نیست؛ نزد ما بیا! شب را در محضر آن بزرگوار میماند و بهرهها میبرد و پس از طلوع فجر و نماز صبح آن بزرگوار میفرماید: حاج شیخ محمد تقی؛ اینک که هوا روشن شده است حرکت میکنیم. راه را در پیش میگیرند و پس از پیمودن مقداری از راه، آیتﷲ بافقی درمییابد که به افتخار تشرف نائل آمده و به فیض و فوز عظیمی رسیده است. پس از شناخت آن وجود گرانمایه، آن حضرت از او خداحافظی میکند که برود. او نیز میگوید: سرورم اجازه میخواهم افتخار همراهی شما را داشته باشم؛ که میفرماید: نه؛ شما نمیتوانید با من بیایید. میپرسد: پس کجا بار دیگر افتخار تشرف خواهم یافت؟ پاسخ میدهند که در همین سفر دوباره نزدت خواهم آمد. یک بار در قم و بار دیگر در سبزوار و آنگاه از نظرش غائب میگردد».[۲]
تأملی در علائم ظهور
مرحوم شریف رازی برخی از مسائل امروزین را هم نشانهای بر قریبالوقوع بودن ظهور میدانست. وی آیتﷲ سیدابوالقاسم خویی را یکی از علائم ظهور حضرت حجت(عج) قلمداد میکرد. وی گفته بود که آیتﷲ خویی آخرین مرجع پیش از ظهور است. مبنای او برای این سخن اما، تنها و تنها یک رؤیا بود. وی در کتاب گنجینه دانشمندان، در خصوص آیتﷲ خویی اینگونه سخن میگوید: «معظمله امروز زعیم علیالاطلاق شیعه در عراق و بسیاری از کشورهای عربی و غیرشیعه جهان است و صیت و صوتش جهانی را متوجه به وی ساخته است. و اینجانب در ۱۳۶۲ قمری که برای تحصیل مشرف بودم به نجف، در بحبوحه ریاست و مرجعیت تام و عام مرحوم آیتﷲ اصفهانی – که هنوز آن جناب اسمی نداشت و جز عدهای از فضلا و علما وی را چندان نمیشناختند و من اسم او را نشنیده بودم – شبی در عالم رؤیا خدمت یکی از معصومین(ع) مشرف شده و از علائم ظهور حضرت ولی عصر(عج) ارواحنا فداه سؤال کردم. جوابهایی دادند که یکی از آنها این بود: حاج سید ابوالقاسم خویی یکی از مبشّرات فرج است. خلاصه در آن روز از صاحب این اسم استفسار کرده و گفتند یکی از مدرسین نجف است؛ ولی اکنون در مسافرت میباشد… این خواب را نگفتم تا بعد از دو ماه تقریباً. یک روز صبح حال خوشی داشتم؛ در حرم دیدم سیّدی در مقابل من ایستاده. برخاستم و نزدیک وی رفتم و سلام کردم و گفتم: آقای حاج سید ابوالقاسم خویی شمایید؟ فرمودند: مقصود؟ گفتم: بفرمایید شمایید؟ گفتند آری منم. پس جریان را عرض کردم و اضافه نمودم که من برای شما سه بشارت دارم: ۱. شما حاجی هستید و حج شما مقبول است؛ ۲. شما سید هستید؛ ۳. آن جناب از مبشّرات فرج و ظهور مولای ما حضرت صاحب الزمان روحی فداه میباشد و الحمدلله که از دنیا نرفته. آن جناب را یکی از نواب عام و مراجع بهنام دام ظله علی رئوس الانام دیدم و انتظار دارم نمیرم و ببینم که معظمله پرچم شیعه را بهدست گرفته و با منتظرین و انصار آن حضرت به استقبال حضرت میشتابند»[۳]
شریف رازی، انقلاب ایران را نیز یکی از زمینههای ظهور میدانست. او هشت سال پس از این گفتار خود در خصوص مرحوم خویی و در هنگامهی انقلاب گفته بود که دلخوشی این حقیر سراپا تقصیر در این نهضت و انقلاب به این است که متصل به فرج و آخرین انقلاب توحیدی جهانی ولی عصر(عج) روحی له الفداء است؛ زیرا آنطور که اهل نظر از اخبار و الهامات غیبی و مکاشفات رحمانی و پیگیریهای بزرگان استنباط و اکتشاف کردهاند، یکی از علائم و مبشّرات، برچیده شدن سلطنت ۲۵۰۰ ساله ایران و برقراری جمهوری اسلامی است و دیگر مرجعیت و زعامت آیتﷲالعظمی حاج سید ابوالقاسم خویی مدظله العالی ان یقوم الحجه ان شاء ﷲ:
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده حقم و از هر دو جهان آزادم
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شبی را که مرا مژده بداد استادم
که ابوالقاسم خویی است ز آیات فرج
پس به عشاق مر این تازه بشارت دادم.[۴]
استناد وی بر این مصداقیابیهای ظهور، «الهامات غیبی» و «مکاشفات رحمانی» بود. شریف رازی یکی دیگر از نشانههای آخر الزمان را نیز تأسیس حوزه علمیه قم میدانست. وی کتابی مبسوط در خصوص تاریخ حوزه علمیه قم نوشت. وی در بیان وجه تسمیه کتاب «آثار الحجه» گفته بود که نام حجه از یک سو یادآور مرحوم آیتﷲ حجت است و از جانبی دیگر نظر به حجة بن الحسن(عج) دارد. وی ظهور حوزه علمیه را در پیوند با ظهور حضرت حجت تفسیر میکرد و آنرا یکی از علائم آخرالزمان میخواند.[۵]
مرحوم رازی، بهدنبال مصادیق برخی روایات که در وصف ظهور حضرت حجت(ع) بیان شده است میگشت. وی در تعیین این مصادیق، گاه به نتایجی نائل میآمد که از دید یک محقق دینی چندان روا و در خور اعتنا نیست؛ مثلاً وی کتاب الغیبه مرحوم طوسی را ترجمه کرده و گفته بود: ما در ترجمه غیبت طوسی علیهالرحمه بهنام تحفه قدسی یا علائم ظهور مسعود مهدی موعود آوردهایم که نعمانی به اسنادش از حضرت صادق(ع) آورده که فرمود: در آن صیحه آسمانی واقع شود نشانههایی که قبل از آن در ماه رجب خواهد بود. گوید: عرض کردم چه نشانههایی؟ فرمود: صورتی در ماه ظاهر و دستی دیده میشود.
شریف رازی پس از ذکر این روایت، مصداق آن را چنین بازگو میکند: «بهگفتهی بعضی از دانشمندان و خود این حقیر، ممکن است همان صورتی که در شب نیمه صفر ۱۳۹۹ قمری در ماه دیده شد و شبیه صورت نایب الامام خمینی بود و دهها هزار نفر در ایران دیدند باشد و ممکن است صورتی باشد که بعداً در ماه رجب دیده شود؛ ﷲ اعلم».
مرحوم شریف رازی کتب عدیدهای از خود برجای گذاشت؛ کتبی که برخی در حکم دائرةالمعارفی قابل ارجاع و بسیار در خور تحسینند؛ کتابهایی که شاید اگر دوباره بازبینی شوند و اهل فن با نگاهی علمی آنها مورد کنکاش قرار دهند، میتوان بر قوّت آن افزود. شاید کتب مرحوم رازی نیز با سرنوشت زندگانی او قرابت داشته باشند؛ او در پنج سالگی عمری دوباره یافت و برکات بسیاری بر جای گذاشت؛ کتب وی نیز میتوانند مورد بازبینی دوباره قرارگیرند و جان دوبارهای پیدا کنند.