نگاه ارسطویی را در کدام بخش از حوزه میتوان جست؟ مهمترین بخش همان منطق متعارف است. در اینجا مراد از منطق نه «منطق مرحوم مظفر» و «حاشیه ملاعبدﷲ»، بل منطقی است که در مقام ِ حل ِ مسأله صدق است. منطق ارسطو نُهبخشی بود؛ شامل ابواب ایساغوجی، مقولات، العباره، تحلیل اول، تحلیل ثانی، جدل، سفسطه، خطابه و شعر. ابنسینا اما نظمی نو درانداخت و منطق را در دو باب تعریف و حجت طرحریزی کرد. با این حال، منطق نهبخشی ارسطویی و منطق دوبخشی سینوی تفاوتی در جهانبینی ارسطویی ندارند. هر دو جهان را یکسان میبینند و اتفاقاً در منطق دوبخشی این جهانبینی آشکارتر است؛ زیرا محتویات ذهنی را علم تصوری و تصدیقی میداند و علم را «حصول صورة الشی عند العقل» تعریف میکند و به تبع آن، ابواب منطق را تعریف (برای تضمین تطابق علوم تصوری) و حجت/استدلال (برای تضمین تطابق علوم تصدیقی) تعیین میکند. بدین ترتیب، منطق آشکارترین جایی است که نشانی از نگاه ارسطویی دارد.
اما سیطره نگاه ارسطویی صرفاً در منطق منحصر نمانده است. آنچه تحت عنوان مقولات در منطق آمده، درواقع هسته اصلی متافیزیک و فلسفه اولی است. مؤید این ادعا هم این است که ابنسینا در برخی تصنیفاتش این باب را از منطق خارج کرده است؛ چون مدعی است مقولات، بحثی فلسفی است؛ نه منطقی. متافیزیکی که جهان را بر اساس مقولات ببیند و در پی ذاتیات و عرضیات و جنس و فصل و نوع باشد هم متافیزیکی است که تا حد زیادی به نگاه ارسطویی تکیه دارد. بدینترتیب میتوان نگاه متداول فلسفی در حوزههای علمیه را نیز تا حدی متکی به نگاه ارسطویی به عالم دانست. اینگونه برداشت نشود که نگارنده فلسفه اسلامی را همان فلسفه ارسطو میداند. بل، ادعا این است که فلسفه اسلامی حتی در صورت اصالت و استقلال نسبت به فلسفه یونانی، باز هم همان نگاه ارسطویی را به عالم دارد؛ زیرا عین و ذهن را از هم جدا میانگارد و جهان را مستقل از اذهان بشری، مقولهبندیشده میبیند.
این نگاه ارسطویی از فلسفه و منطق فراتر رفته و به علوم دیگر نیز تراوش کرده است. در بلاغت، اصول فقه، فقه، علوم حدیث و در بسیاری از شاخههای دیگر نیز میتوان رگههایی از نگاه ارسطویی را یافت. صرفاً از باب مثال، میتوان مبحث «حقیقت و مجاز» در بلاغت را نام برد. همین تقسیم استعمال بر «حقیقی و مجازی» تا حدودی بینش ارسطویی به مقوله زبان و مفاهیم را نشان میدهد. وقتی قبول کرده باشیم که هر مفهوم دارای تعریفی دقیق و مشخص (حد تام) است، این نگاه به الفاظ نیز سرایت میکند و هر لفظ را دارای معنایی دقیق و مشخص میدانیم که آن را «معنایی که لفظ برای آن وضع شده یا ما وضع له» مینامیم. در این صورت، استعمال در غیرما وضع له را استعمال مجازی میدانیم. اما کافی است نگاه ارسطویی به لفظ و معنا و مصداق را کنار گذاشته و – مثلاً – نگاه ویتگنشتاینی را جایگزین آن کنیم. در این نگاه، معنای یک لفظ همان کاربرد آن خواهد بود و در آن صورت، دیگر نمیتوان بهراحتی میان استعمال مجازی و استعمال حقیقی تمایز گذاشت. هر دو استعمالاند و هر دو در تثبیت معنای لفظ کارگرند. اما باید حواسمان باشد که نگاه ویتگنشتاینی، صرفاً نگاهی در باب الفاظ نیست؛ بلکه نظر از یک نوع جهانبینی خاص برآمده که تا حدود زیادی با جهانبینی ارسطویی متفاوت است. البته منظور غلط یا کاذب دانستن دیدگاه ارسطویی – یا مثلاً صحیح دانستن دیدگاه هگل یا ویتگنشتاین – نیست؛ تمام ادعا این است که در علوم متداول حوزوی رگههایی از نگاه ارسطویی وجود دارد و اگر قرار بر آن باشد میان نگاه ارسطویی و نگاههای غیر آن قضاوت کنیم، لازم است به این رگههای پنهان نیز توجه داشته باشیم.
آنچه گفته شد، صرفاً حضور نگاه ارسطویی در برخی تکنیکهای علوم حوزوی بود. اما مسأله حضور نگاه ارسطویی در حوزه را میتوان عمیقتر از اینها کاوید. نگاه ارسطویی درک خاصی از هستی انسان، تاریخ، جایگاه انسان در عالم و چیزهای دیگر دارد. جهانبینی ارسطویی فهم انسان از عالم را بهگونه خاصی مفهومپردازی میکند. دین و جایگاه آن در زندگی انسانی، رابطه تاریخی ما با عصر پیامبر(ص)، جایگاه ما در عصر مدرنیته و عقلانیت، از مسائل کلانی است که جهانبینی ارسطویی در نحوه پاسخ به آنها دخیل است. بهنظر میرسد اگر قرار بر این باشد که میان نگاه ارسطویی و نگاه دیگران داوری کنیم و یکی را مبنای جهانبینی خود قرار دهیم، لاجرم باید حواسمان باشد که نگرش ما به این مسائل کلان هم تحت تاثیر نگاه ارسطویی بوده است و باید دید در مقام داوری، کدام مبنا را برای پاسخ به این مسائل کلان برمیگزینیم.
(منبع: مجله تقریرات، شماره ۳)