یکی از ویژگیهای مرحوم میرمدرس – که از ابتدای طلبگی همراه وی بود – روحیه پژوهشگری بود. سال ۶۰ بنده به همراه مرحوم میرمدرس وارد حوزه شدیم. در اوایل دهه هفتاد وی توانست اولین اثر خود را – که حاصل کلاسهایی بود که بهنام تحریرات سیاسی در دفتر تبلیغات اسلامی بزگرار شده بود و با هم شرکت کرده بودیم – تحت عنوان «متد تحلیل پدیدههای سیاسی» به چاپ برساند. در پایان آن کتاب، تحلیلی خواندنی راجع به نرمش قهرمانانه و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نوشته بود. دهه هفتاد، اثر دوم آن مرحوم با عنوان «کوروش و ذوالقرنین از دیدگاه تاریخ و آیین» بود. از مباحث مطرح در آن دوران این بود که آیا ذوالقرنین همان کوروش است؟ در تفسیر المیزان، علامه طباطبایی اشاراتی دارد و احتمال داده که ذوالقرنین همان کوروش است. برخی دیگر نیز همین اعتقاد را داشتهاند و البته این دیدگاه مخالفینی هم دارد. خلاصه این موضوع مورد توجه مرحوم میرمدرس قرار گرفت و سال ۱۳۷۳ش این کتاب را چاپ کرد. در دهه هشتاد نیز دو کتاب از آن مرحوم به چاپ رسید. یکی از چالشیترین موضوعات، بحث دوم خرداد بود و مرحوم میرمدرس کتابی در جهت نقد جامعه مدنی با عنوان «جامعه برین» و با زیرعنوان «جستاری در جامعه مدنی و جامعه دینی» تألیف کرد. در سال ۱۳۸۲ش بهمناسبت سالی که مقام معظم رهبری آن سال را بهنام عزت و افتخار حسینی نامگذاری کردند، مرحوم میرمدرس کتابی با عنوان «عاشورا در آیینه زمان» نوشت که تحلیلی نو بود از فضای شکلگیری عاشورا.
در دهه نود در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، موضوعی تحت عنوان مدیریت تحول سیاسی در حوزه – که بهمناسبت دیدگاه مقام معظم رهبری در مورد تحول در حوزه بود – داشتیم. از مرحوم میرمدرس – با توجه به اینکه مسئولیت ستاد پیگیری منویات مقام معظم رهبری را داشتند – تقاضا کردیم تا در اینزمینه همکاری کنند و ایشان هم قبول کردند. نتیجهی آن، آخرین اثر ایشان بود که امروز رونمایی میشود: «مدیریت تحول سیاسی در حوزههای علمیه». در این اثر، مباحث و موضوعات مختلفی آمده است؛ از جمله چهار سطح در عرصه تحول در حوزه در بیان شده که به آنها اشاره میکنیم:
سطح اول: اولین سطحی که در کتاب به آن توجه شده – و تحول مبتنی بر آن است – این است که قبل از آنکه به فکر تحول بیفتیم باید به سمت چشماندازها، اهداف و مأموریتهای تحول برویم و آنها را مشخص کنیم. بدون داشتن چشماندازِ کلان و مأموریتها نمیتوان از تحول صحبت کرد. پس در گام نخست، داشتن یک الگوی تحول، ضروری است. در حوزه هم اوایل برخی مخالف بودند؛ چون فکر میکردند حوزه با تحول خراب میشود و این بهدلیلِ این بود که تصوری از الگوی مناسب نداشتند.
سطح دوم: سطح دیگر از تحول که از منظر پژوهشی به آن نگاه میکنیم اولویتگذاریهای پژوهشی است. یعنی وقتی در حوزه میخواهیم به سمت تحول برویم، باید ببینیم اولویت پژوهشی ما چیست. متأسفانه امروزه به اولویتبندی پژوهشی توجه نمیشود؛ بدون اولویتبندی پژوهشهایی انجام میشود و باعث میشود دهها کتاب در حوزههای مختلف نگاشته شود که بسیاری از آنها تکراری است. بالاخره ظرفیتها، مزیتهای نسبی و امکانات حوزه محدود است و با توجه به آنها باید تصمیم بگیریم. اکنون در حوزه ظرفیت فوقالعادهای داریم؛ مثلاً در انجمنهای علمی حوزه نزدیک به سه هزار نخبه فکری داریم؛ اما استفاده از این ظرفیتها بسیار کم است و اگر میخواهیم حوزه متحول شود باید از اینها استفاده کنیم. در کنار این ظرفیتها، بحث مزیتهای نسبی ماست؛ توجه به مزیت نسبی از مسائل بسیار مهم در تحول است. استفاده از فرصتها، مطلب دیگری است که اگر در زمان خودش، از این فرصتها استفاده نکنیم، شاید هیچوقت دیگر فرصت آن پیش نیاید و شرایط برای تحول آماده نباشد. تهدیدهای بسیاری که در حوزه پژوهش با آن مواجه هستیم، آفتهای زیادی که امروزه میبینیم: تکرارهای ممل در عرصه پژوهش، تعلیقنگاری، حاشیهنگاری و… هرچند امروزه در زمینهی فقه بهتر شدهایم. در گذشته اکثر آثار حوزه، شرح و تعلیق بر همین آثار موجود بود و آن قدر متورم میشد که کسی جرأت نقد نمیکرد و به سمت سادهسازی آنها نمیرفت. همین الآن بسیاری از آثار فقهی و اصولی که در حوزه داریم – مثل کفایه – را هنوز بعد از دویست سال نتوانستیم سادهسازی، بهروز و حتی قابل فهم برای عموم کنیم. آنقدر ثقیل و بغرنج است که اگر کسی یک صفحه از آن را خوب ترجمه کند، برای خبرگان مجتهد میشود. این یعنی اینکه هنوز در عرصه دانشی تحول آنچنانی نداشتیم و در دویست سال پیش ماندیم. دیگر آنکه در عرصه پژوهشی به خلأها توجه نمیکنیم؛ با وجود دویست مرکز پژوهشی در قم، هنوز کسی به سمت خلأها نمیرود و کارها گاه موازی و تکراریاند و گاه اولویت درجه یک نیستند.
سطح سوم: سطح سوم، توجه به اقتضائات زمان و مکان است؛ بهویژه در ارتباط با نظام اسلامی. تعبیر زیبایی که مقام معظم رهبری سالهای پیش در ارتباط با دفتر داشتند این بود که دفتر باید تقویتکننده مبانی تئوریک نظام اسلامی باشد. واقعاً اگر بخواهیم ارزیابی کنیم، چه مقدار عرصه پژوهشی ما مشکلات نظام را مورد پوشش قرار میدهد؟ یا نکتهای که ایشان در دیدار با مسئولین دفتر داشتند و فرمودند دفتر بخش روشنفکری دینی حوزه است. خوب این روشنفکری دینی یعنی چه؟ ویژگیها و مختصات آن که مصداقش دفتر است چیست؟ این بحث از بحثهای تناقضنما و پارادوکسیکال در عرصه دانشگاهی است و از میان پژوهشگران دینی کسی کار جدی نکرده است. در همین بازار پژوهشی ما پس از تجربه ۳۷ ساله و تجربه نظام ولایی در کشور، کتابی نوشته شده و در آن گفته شده است که ولی فقیه میتواند خودش متصدی کل حکومت شود و نیازی به قوای حکومتی ندارد؛ خودش میتواند قوه مجریه، مقننه و قضاییه داشته باشد و دست خودش باشد! بعد از ۳۷ سال تجربه اسلامیت و جمهوریت ما میگوییم اسلامیتِ نظام به قوا نیاز ندارد! این چه کمکی به تقویت نظام اسلامی میکند؟ یا میگوییم اصل در جمهوری اسلامی، حکومت اسلامی است و جمهوریت آن تشریفاتی است و رأی مردم تشریفاتی است. بعد از این همه انتخابات که در نظام برگزار کردیم، این صحبتها چه کمکی به تربیت مبانی تئوریک نظام میکند. یا پس از فرمایشات مقام معظم رهبری در ارتباط با مردمسالاری دینی، نمیشود گفت مردم نقشی ندارند. بنابراین در عرصه پژوهش، تهدیدهای جدی و مسائلی که به زمان و مکان توجه ندارند، بسیار زیاد است.
سطح چهارم: سطح چهارم بحث مربوط به نهضت نرمافزاری و تولید علم و الگوی اسلامیسازی معرفت و بحثهایی از این قبیل که مقام معظم رهبری ضرورت آن را احساس کردند. این نهضت جز از حوزه از جای دیگری بر نمیآید؛ متصدی آن حوزه است. حال پس از ده سال در عرصه پژوهش، آیا واقعاً ما موفق شدیم این نهضت را راه بیندازیم؟ یا بحث کرسیهای نظریهپردازی که رهبری فرمودند در حوزه باید راه بیفتد؛ چه مقدار موفق شدیم و چند نظریه به ثبت رساندیم؟ البته این مشکل کلی در کشور است؛ چون در دفتر کرسیهای نظریهپردازی که در وزارت تشکیل شده است، ۹۹ درصد نظریاتی که دفاع شده است، مربوط به حوزویان است. ولی واقعاً در این عرصه، خلأ داریم و کار جدی نکردیم. پژوهشّهای ما سرگرم کارهای بنیادیاند و زمان را فراموش کردهاند. الآن در عرصه مسألهشناسی و در عرصه زندگی سیاسی جاری، واقعاً نیاز به پژوهش داریم. پژوهش ما از زندگی سیاسی جاری بریده است؛ نظریات ما عمدتاً اگر هم صدق بکند، به سمت مباحث بنیادی و کلانی رفته است که فعلاً به درد جامعه امروز ما نمیخورد. ما الآن گرفتار روزمرگی و کارهای بنیادی هستیم؛ کارهایی که معلوم نیست چه زمانی قرار است بهکار آیند! این خلأ کاملاً ملموس است؛ تحول علمی و پژوهشی در این حوزه باید باشد؛ در غیر این صورت، انتظار حوزه انقلابی و تحول شعار خواهد بود.
بنابراین در این عرصه باید کار کرد؛ بهویژه نقد و مناظره. سال گذشته حجتالاسلام والمسلمین جعفری گیلانی گزارشی از کرسیهای نظریهپردازی خدمت مقام معظم رهبری داده بودند؛ ایشان فرموده بودند در زمینه مناظره چه کردهاید؟ همچنین فرمودند مناظره برای بنده بسیار مهم است. ما چه مقدار ظرفیت مناظره در حوزه بهوجود آوردهایم؟ باید دیدگاههای رقیب در اینجا مطرح و دربارهی آنها مناظره شود. تحول بدون فضای آزاداندیشی، واقعاً مقدور نیست.
عرصهی دیگری که ما شدیداً درارتباط با آن دچار خلأ هستیم، عرصهی بینالملل حوزه است؛ رسالت جهانی حوزه. تحولاتی که در منطقه و بهویژه منطقه اسلام شکل گرفت، بهار عربی و… چه نتایجی داشت؟ انقلاب اسلامی چه بدیلی ارائه کرد؟ در مصر و تونس و لیبی که انقلاب شد، گفتند الگوی انقلاب اسلامی برای ما مناسب نیست؛ چرا؟ چون الگوی منقحی نیست؛ یک الگوی کاملاً شیعی است؛ نه الگویی فراگیر. بنابراین آنها رفتند بهسمت الگوی ترکیه. امروزه هم الگوی سلفی و داعشی حرف اول را میزند. ما در حوزه – متأسفانه – الگوی مثبت و قابلارائهای که بتوان با آن زندگی کرد را تبیین نکردهایم و حوزهی پژوهشی ما در این عرصه بسیار فقیر است. همین الان در کل حوزه، یک دکترای روابط بینالملل نداریم؛ این یک نقیصه است. الان اگر بخواهیم به دنیا خوراک بدهیم و حوزه انقلابی داشته باشیم یا بخواهیم با الازهر و حوزههای اهل سنت گفتوگو کنیم، الگوی ما چیست؟ توشه ما کدام است؟ با چه تجربهای؟