هنگامی که در زیارات مأثور، مهدی(عج) را وارث آدم تا خاتم و از خاتم تا تمامی اوصیا خطاب میکنیم؛ آن هنگام که او را خطاب می کنیم به این وعده الهی که «هُوَ الَّذي أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدى وَدينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَلَو كَرِهَ المُشرِكونَ»[۱] ، گستره اعتقادمان به این آموزه و امتداد زمانی آن را به تصویر میکشیم.
علمای دین و سکانداران علم و دانایی به تبع بهرهمندی از ذخایر معارف مکتب اهلبیت(ع) با کیاست و تدبیر در دوران عدم حضور ائمه و غیبت، به نحو شایستهای با بهرهمندی از آموزههای مهدویت در مبارزه با ظالمان و طاغوت و در جهت هموارسازی حاکمیت دین به شایستگی از عهده این مسئولیت برآمدند و در امر هدایت مسلمین و جوامع دینی با بهرهمندی از آموزههای عدالتطلبی مهدوی، چنان حضور یافتند که تفسیری عملی از بیان مبارک نبوی را ارائه نمودند: «علماء أمتي أفضل من أنبياء بني إسرائيل». در صدر این حضور، رهبری امام خمینی(ره) بهعنوان نقشآفرینی بیبدیل درخشندگی خاصی دارد؛ کسی که با استواری و صلابت و با دستمایههای مهدوی و استمداد و استعانت از ایشان توانست بازتعریفی منور از آموزههای مهدوی را ارائه دهد و فصلی بدیع و حیاتبخش در عزتخواهی مبتنی بر اصول انتظار را به منصه ظهور آورد.
پس از واقعه فروپاشی خلافت اسلامی عثمانی و تأسیس و موجودیتیافتن ممالکی پراکنده، مسائل فراوانی که میان این دول نوپا وجود داشت، به اندازهای بود که فرصت و مجال پرداختن به حکومت اسلامی ممکن نگردید. بهدنبال آن، توطئه جهانی صهیونیستی در تشکیل دولتی غاصب نیز مشکلات را آنقدر مضاعف و گسترده نمود که شاهد نتایج و آثار شوم آن در منطقه بوده و هستیم.
دوران تاریک فرودآمدن ضربات مهلک بر سر مسلمانان به خاطر ضعف علمی، فرهنگی و نظامی و در کنار آن تخریب باورها و ایمان و اعتقاد از سوی غرب – خصوصاً جریانهای ضد دین -چنان زمینه و فضای بیاعتقادی و سستی را فراهم میآورد که در هنگامه طرح اندیشه مارکسیستی و خصوصاً عناد آنان با دین و بهویژه با دین اسلام توسط این مکتب مادی باطل و ملحد و توزیع باور غلط «دین افیون جامعه است» چندان مقاومتی در جوامع اسلامی عربی را مشاهده نمیکنیم و حتی موج گرایش به کمونسیم در میان این کشورها هر روز شدیدتر و پرشتابتر میگردد. اسلام و آموزههای حیاتبخش آن بهویژه در ابعاد اجتماعی و سیاسی، بیش از هرچیز متروک و مطرود بود.
در این وضعیت جاهلی و تاریک، امام خمینی(ره) با شناخت و تیزبینی منحصربهفردش و با رصد و تحلیل برنامهها و توطئههای دشمنان وارد میدان گردید. حرکت فرازمانی و نگاه بلند او به افقهای روشن، برگرفته از آموزههای مهدوی، تعریف نویی از «انتظار» و «وظایف مسلمان متعهد منتظر» ارائه نمود که مهمترین شاخصهی آن، «حاکمیت دین» در عرصههای اجتماعی و برپایی حکومت و خلافت دینی بود. این نظریهپردازی از سوی امام(ره) در آن مقطع تاریخی، تمام برنامههای دشمنان را نقش بر آب کرد؛ بهگونهای که به جرأت میتوان ادعا کرد هنوز ابعاد این حرکت امام برای دشمنان ناشناخته و غیرقابلفهم است؛ «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ».[۲]
اصلیترین ویژگی نظریه امام که با تعریف «ولایت فقیه» عرضه گردید بر اساس یکی از اصلیترین آموزههای مکتب اهلبیت(ع) که در مهدویت نیز محوری اصلی و اساسی در هدایت امت و جامعه دینی است، تبیین و تشریح میشود؛ و آن اینکه بهدلایل محکم، متواتر و از طرق مختلف به اثبات رسیده که دین خداوند (اسلام) و پیروان آن (مسلمانان) در هیچ زمانی، بدون ولی و راهنما رها نشدهاند. دین همیشه با حجت خدا و ولی منصوص همراه بوده و خواهد بود: «لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَىَ الْحَوْضَ »؛ «کلمة لا إله إلا ﷲ حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی »؛ «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه». این ولایت امامان معصوم و همراهی آنان با دین و امت در زمان حضور، همچنان توسط عالمان فقیه استمرار دارد؛ «دین خدا» و «امت معتقد به دین» رها نشدهاند و صاحب آنان نیز همان جایگاه ولایت در زمان حضور را در عصر غیبت دارا میباشند؛ این مطالب در بحث ولایت فقیه از سوی مرحوم امام و سپس علما تنقیح و تبیین شده است.
اگر چنین جایگاهی در عصر غیبت برای علما قائل باشیم، انتظار، معنای خاص و ویژهای پیدا میکند؛ با این نظریه، انتظار یعنی همچنانکه در عصر حضورِ امام، باید خود را برای یاریاش آماده و ملتزم و او را مفترضالطاعه و شاهد و ناظر بدانی، در دوران غیبت نیز باید با عالم فقیه (مجهد جامعالشرایط که جایگاه حاکمیت و ولایت دارد) با همین نگاه ارتباط داشته باشیو خالیکردن صحنه و عزلتگزینی و فرار از مسئولیت، هیچ توجیهی ندارد. با این تعریف بسیاری از توجیهات مطرحشده دربارهی انتظار و وظیفه منتظر، بدون وجه و مرتفع میگردد.
از ترفندهای دشمنان و تبلیغات آنان، محصور کردن آموزههای دین در رفتار و اعمال فردی است؛ این امر غلط، چنان ریشه دوانیده بود که حتی بحثی مانند انتظار و یاوری حضرت حجت(عج) نیز به تکلیفی فردی و جدا از اجتماع فروکاهش داده شده بود؛ یعنی مسلمانی که نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی و حکومتی هیچگونه رسالتی ندارد؛ بهتعبیر شایع، امر دنیا بر عهده اهل دنیا و عبادت و بندگی و آخرتطلبی برای اهل آخرت. اندکاندک این تعریف از دین (یعنی دین محدود به حوزهی فردی) حتی در میان برخی عالمان دینی هم پذیرفته شده بود؛ بهنحوی که به فرهنگ دینی حاکم تبدیل شده بود. به همین دلیل، از جنبههای عظیم حرکت امام(ره)، توسعه گسترهی دین به عرصههای اجتماعی، سیاسی، حکومتی و پذیرش جایگاه نقشآفرینی دین در عرصههای اجتماعی و هماوردی اسلام و آموزههای اسلامی در این عرصهها بود. این مهم هنگامی اهمیت افزونتری مییابد که از سوی همه اقشار جامعه دینی و علمای دین مورد پذیرش قرار میگیرد. نظریهای راهبردی در راستای حضور مجدد دین در دوران غیبت با اتکا به اصل سرافرازی اسلام در مواجهه با سایر ادیان و مکاتب در رهبری و سیر بهسوی کمال و عزت و سربلندی. نظریهای که خوشبختانه مورد قبول بسیاری از صاحبنظران و دانشمندان مسلمان در سراسر جهان قرار گرفت.
از جمله دیگر ویژگیهای حرکت امام، پرکردن خلأ حکومت اسلامی و خلافت دینی در ادبیات و قاموس سیاسی بود. حکومت دینی یعنی ابطال تمام نقشههای دگراندیشان نسبت به ناتوانی دین در برپایی نظام حکومتی که با تحقق نظام اسلامی و ارائه الگویی عملی این را باطل نمود. این موضوع هنگامی اهمیت مییابد که بر اساس فعالیت و تبلیغات سوء چنین القا شده بود که در زمان غیبت، هر حرکت اجتماعی و حکومتی باطل و حرام است. سازش با حکومتهای جور و همراهی در گسترش ظلم و ستم برای تحقق «فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً ». حرکت امام(ره) تمام این پندارها را بر باد داد. جریانها و مجامعی با تعریف خاص از انتظار، چنین تصوری را نهادینه مینمودند که اسلام از حکومت جداست؛[۳] این امر علاوه بر خسارتهایی که در عرصه باور و ایمان دینی به منتظران وارد میآورد، برای صاحبان قدرت طاغوتی و غاصبان حکومت این امکان را فراهم میساخت که از آن بهعنوان سند و مدرک علیه کسانی که درعرصه مبارزاتی فعالیت میکردند استفاده کنند؛ بهتعبیر دیگر، ابزاری بود برای سرکوبی حقطلبان.