در ابتدای گفتوگو بفرمایید وضعیت درسی حوزههای علمیه را چگونه میبینید؟ آیا پیش از این هم نقد یا تذکری درباره وضعیت آموزشی دروس سطح داشتهاید؟
برخی از نکات مربوط به مسائل آموزشی حوزه تا کنون چند بار خدمت مسئولان محترم تذکر داده شده است. مثلاً درباره اینکه متون آموزشی مانند کفایه، رسائل و مکاسب در سال تحصیلی از کجا تا کجا باشد، بارها صحبت و کارشناسی انجام شده است. براساس تجربه عملی که در یک سال تحصیلی مثلاً ما ۱۲۰ جلسه درسی داریم و میانگین ۱۲۰ جلسه درسی از اینجا تا آنجاست و باقیمانده کتاب که باید خوانده شود بهتر است جزء برنامه سال آینده باشد. تصمیم گرفتیم آزمون پایان ترم بر اساس بخشی که مورد پذیرش واقع شده انجام گیرد تا طلبهها مجبور به جزوهخوانی و استخراج سؤالات تستی نشوند. این برای حوزه علمیه افت است و بارها هم گفته شده ولی متأسفانه توجه نکردند که بخشی از متون درسی، یا بدون امتحان رها میشود یا نخوانده از آن امتحان میگیرند. این باعث میشود که عدهای جزوههایی به زبان فارسی تنظیم کنند و سؤال و جوابهایی بر اساس همان جزوهها طراحی کنند و افرادی که در درس شرکت نکردهاند با استفاده از همان جزوهها در آزمون شرکت میکنند و حتی نمره قبولی خوبی میآورند.
شما وضعیت تدریسها و کرسیهای تدریس را چطور میبینید؟ حضور اساتید را با این تعداد لازم میدانید یا کم میدانید یا احیاناً به نظر شما آیا لازم است فیلتری برای ورود افراد به کرسی تدریس وجود داشته باشد؟
تکثر حلقات درس در حوزه علمیه، مطلوب است. تنوع و تکثر در این حوزه برای ما مطلوب است تا هر کسی بتواند هر درسی را در هر ساعت و هر جایی که خواست انتخاب کند. البته طبیعی است که در این میان، بعضی از افرادی که شایستگی لازم را ندارند نیز این کرسی را اشغال کنند ولی اگر حوزه را تقویت کنیم اینها خودبهخود به حاشیه رانده میشوند. در واقع بهتر است فیلتر نگذاریم، ولی با قوتی عمل کنیم که این قوت حوزه، ضعفها را به حاشیه براند. انتخاب استاد فقط براساس تشخیص، انتخاب و اراده خود طلبه است و این انتخاب طلبه یعنی حرّیّت کامل برای این امر، که از امتیازات حوزه است و لذا گاهی مواقع که عدهای برنامههای ویژه مدارس تحت برنامه را مطرح کردند و بخشی از رتبههای تحصیلی را بردند تحت پوشش برنامه مدارس، هم داد طلبهها بلند شد، هم داد اساتید و بزرگان که این کار چیز مطلوبی نیست؛ بگذارید طلبهها در انتخاب درس، استاد و حتی رشته مورد علاقه خود حریت داشته باشند.
البته در مقاطعی بعضی از بزرگان بعضی از رشتهها را ممنوع یا تحریم میکردند ولی حوزه علمیه قم که خداوند بر عزت و صلابت و نشاطش روز به روز بیفزاید اینها را برنمیتابد. باید رشته فلسفه باشد، رشته عرفان باشد و آنهایی که میخواهند، بروند دنبال این رشتهها. رشته کلام قدیم و جدید هم باشد. البته خود حوزه هم میداند چه کند، یعنی خود حوزه علمیه این را تعبیه میکند.
فقه و اصول در رأس حوزهاند و محور و اساس آن محسوب میشوند. وقتی مدام گفتیم فقاهت و اجتهاد اصل است، فقه و اصول محورند، بقیه هم باید باشند. البته طبیعی است که با محوریت این دو دانش، مدام بر مجد و عظمت حوزه افزوده میشود و حوزه نیز فعالتر، پر جاذبهتر و پر جمعیتتر میشود.
بیش از ۱۵ سال است که حضرتعالی مشغول تدریس در سطوح مختلف حوزهاید و ویژگیهای اساتید معظم را زیاد مشاهده کردهاید. از نظر شما ویژگیهای مثبت و رموز موفقیت یک استاد چیست؟
کمال اولی و سرمایه اصلی برای یک استاد، قوت علمی است. قوت علمی مجموعهای از تلاشهای گسترده و جدیت تحصیلی، تحقیقی و پژوهشی خود استاد به اضافه استعدادها و موهبتهای خدادادی است. یعنی ممکن است بعضیها خیلی تلاش کنند اما راه به جایی نبرند. بعضیها هم ممکن است استعداد خدادادی و موهبت الهی داشته باشند ولی تلاش نکنند. یعنی مجموعهای از اعطائیات و موهبتهای الهی و کسبیات اکتسابی از خود انسان است که قوت علمی درست میکند. در کنار قوت علمی که یک بال محسوب میشود، تهذیب و تقوا و معنویت هم دخیل است در اینکه یک استاد بتواند طلبهها را دور خودش جذب کند و به عنوان یک استاد محبوب و طرف مشورت، مطرح باشد. این شاخصه در همه اساتید موفق حوزه محسوس و ملموس است. همگی دارای بنیه قوی علمی و منش و شخصیت مثبتاند. اگر طلبه دل به استاد ندهد و او را نپسندد، در درسش شرکت نمیکند.
الان مثل قدیم، ارتباط استاد – شاگردی به آن معنا نداریم. در قدیم وقتی یک نفر از نظر علمی موفق میشد، ملازم استاد میشد و بیشتر از بهره علمی که در آن یکی دو ساعت میبرد از سیره عملی استاد استفاده میکرد و به کمالات میرسید. ولی با توجه به وضعیت اجتماعی، امروز چه کنیم؟ بالاخره بعضی از ما طلبهها نیاز داریم سیره عملی استاد را ببینیم.
بله بخشی از پاسخ را خود شما فرمودید. شرایط زندگی به گونهای شده که قاعدتاً دیگر آن حال و هوای گذشته و آن ارتباط بین استاد و شاگرد که در گذشته بود، کمتر شده است. این شرایط زندگی که میگوییم، بخشی به دوری مسافتها برمیگردد.
از یکی از بزرگان شنیدم که گفت وقتی مرحوم آیتﷲالعظمی بروجردی(ره) از بروجرد تشریف آوردند قم، در این بیتی که مرحوم آیتﷲالعظمی بهجت این اواخر زندگی میکردند ساکن شدند که در کوچه عشقعلی بود و به مسجد سلماسی منتهی میشد. یک نفر شنیده بود که خانه آقای بروجردی کجاست، گفته بود: «ای بابا سید اولاد پیغمبر آنجا شغالها مزاحمش میشوند». یعنی دور است.
میگویند امام هر روز پیاده به درس میآمدند. امام از کجا به مسجد سلماسی یا مسجد اعظم میآمدند؟ مسافت را در نظر بگیرید. خیلی هم تعریف میکنند که این مسافتها را پیاده طی میکردهاند. ولی امروز با اینکه وسیله هست، اما ترافیک و راهبندان و چراغ قرمز هم هست. طرح ترافیکی که اخیرا در شهر پیاده کردهاند شرایطی به وجود آورده که باید چندین خیابان را دور بزنید تا به مقصد برسید. نهایتاً هر چقدر پیشرفت کند، مثلا میخواهند پارکینگ طبقاتی احداث کنند ولی آن موقع هم باید در صف آسانسور آنجا منتظر ماند و همه اینها زمانبر است. اگر هم طلبهای وسیله شخصی نداشته باشد و بخواهد با مثلا تاکسیهای ون از راه دور بیاید و کنار شبستان امام پیاده شود، همه اینها زمان میبرد.
مضاف بر مسئله ترددها و رفتوآمدها، خیلی فرق میکند که مثلاً منازل شاگردها حول و حوش منزل استاد باشد و مثلا در یک مسجد نماز بخوانند. در گذشته گاهی خیلی از شاگردها هم در نماز مغرب و عشا، هم ظهر و عصر و حتی نماز جماعت صبح استاد شرکت میکردند. این خودش درس دیگری غیر از آن درسی که در حوزه برگزار میشده، بوده است. یا هر روز یا هفتهای یکی دو بار در صف نانوایی یا در مسیر حمام همدیگر را میدیدند. الان خیلی از اساتید و شاگردها غیر از آن محیط درسی اصلاً تلاقی و برخوردی ندارند.
مسئله دیگر، اشتغالاتی است که امروزه به وجود آمده است. همین تکنولوژی، مسئله کوچکی نیست و وقت طلبهها را پر میکند. نمیخواهم بگویم سختی معیشت ولی ارتقاء سطح معیشت جامعه و بالطبع ارتقاء سطح زندگی طلبهها را لحاظ کنید. الان دیگر این طور نیست که بگویند: «مسکن لازم داریم، یک سرپناه لازم داریم؛ حالا ملکی یا استیجاری فرقی ندارد». الان همه طلبهها میخواهند مسکن و مأوای ملکی داشته باشند.
آقایان در پردیسان خدمتی به طلبهها کردند و برایشان خانه ساختند. ولی این خدمت از حیثی خدمت است و از حیثی دیگر، زحمت. الان طلبهها باید قسط بدهند. برای پرداخت اقساطشان شهریه کفاف نمیدهد و به یک شغل فوق العاده نیازمند میشوند. نمیخواهم بگویم راننده تاکسی یا بیل برداشتن و سرگذر ایستادن، ولی به هر حال اشتغال فوق العاده این است که جذب مؤسسهای میشوند و کار میکنند. اسمش را میگذارند تحقیق و پژوهش ولی در واقع تحقیق و پژوهش نیست؛ میرود آنجا به عنوان یک ویراستار یا دستیار، نسخهها را اصلاح میکند و خلاصه وقتش پُر میشود. دیگر مجال و فرصتی نمیماند که به استادش زنگ بزند و پیش او برود و احوالش را بپرسد و این نهادینه شود و همه بدانند که مثلاً پیش از ظهر پنجشنبهها استادشان جلوس دارد. ولی امروز دیگر استادها نمیتوایند آن جلوس را داشته باشد. پُرکارترین روزهای اساتید، روزهای جمعه و تعطیلی حوزه است. چون به آنها مراجعه میشود و دعوتشان میکنند برای سفر به شهرستانها و کنفرانسها و جلسات. بنابراین من حیث المجموع دیگر مثل گذشته، بستر لازم برای رابطه شاگرد و استاد فراهم نیست.
همان طور که گفتم، تعطیلات حوزه از پرکارترین ایام اساتید است؛ چون هر جا دعوت میشوند و برنامه دارند میگویند روز درسی نمیتوانند شرکت کنند. دعوتکننده هم برنامهاش را برای پنجشنبهها و جمعهها تنظیم میکند. بنابراین، دیدار پنجشنبه با اصحاب بحث هم منتفی میشود. ولی هیچ کدام از اینها نمیتواند دلیل باشد برای اینکه ما به این مسئله اهمیت ندهیم. فرق امروز با آن زمان در این است که آن زمان، رابطه استاد و شاگرد به طور اتوماتیک و طبیعی برقرار میشد ولی الان باید تدبیر کنیم که رابطه برقرار شود و محفوظ بماند.
باید یک اراده مضاعف برای این کار به وجود آید.
احسنت! باید این را برنامهریزی و مدیریت کرد. لازم است فرصتهایی را برای این منظور در نظر گرفت که رابطه شاگرد و استاد برقرار باشد. میتواند عناوین مختلفی داشته باشد. مثلاً یک روز از هفته را قرار دهند برای اینکه آقایان تشریف بیاورند و بالاخره سلام و احوالپرسی داشته باشند و با همدیگر یک بحث جنبی را شروع کنند. میتواند حدیثخوانی یا پرسش و پاسخ باشد، جواب به اشکالات درسی هفته باشد ولی خلاصه باید این را به عنوان یک کار فوق العاده، جدی بگیریم. متأسفانه این کار به شکل طبیعی انجام نمیگیرد و باید خودمان این را مدیریت کنیم تا این رابطه محفوظ باشد.
من هر دو نوعش را تجربه کردهام. گاهی کسی هست پنج سال در درس و بحث با شما مرتبط است ولی درس و بحث که تمام شد دیگر غریبه میشود. چرا؟ چون شما را فقط در جلسه درس و به عنوان استاد میشناخته ولی هیچ وقت شما را به عنوان یک راهنمای دلسوز، پشتیبان، حامی و پدری ورای جلسه درس باور نکرده و نمیکند، لذا وقتی از درس و بحث فارغ شد انگار نه انگار که شما استادش بودهاید. گاهی مواقع، اساتید گلایه میکردند که شاگردها به ما اهمیت نمیدهند. این اهمیت ندادن به خاطر آن است که تلقی شاگرد این نیست که باید رابطهاش را با استاد حفظ کند. این تلقی نادرست، به سبب فقدان این جلسات است.
عکس: علیرضا شاطری