گاه احساس میکنم تاریخ نسبت به برخی، بیمرامی میکند؛ بزرگانی که سالها بر خاک زیستهاند و اکنون که در خاکاند، دریغ از یادی. انگار که هیچوقت نبودهاند! صفحات تاریخ پر است از ایندست بیمهریها. مرحوم آیتﷲ حاج شیخ جلال طاهرشمس گلپایگانی را در سنین نوجوانی دیده بودم؛ البته نه یکبار که بهلطف لطفی که ایشان به پدرم داشتند بارها. پدرم من را گاهی به جلسات گعدهی ایشان میبرد و صد البته که بهمقتضای سن، از مضامین علمی جلسات چیزی نمیفهمیدم؛ اما محضرش، حس خاصی داشت که حتی یک نوجوان پانزدهساله هم آن را درک میکرد؛ نوعی معنویت با چاشنی صفا و صمیمیت؛ آرامشی از جنس خاک؛ متاعی که بیشتر در راستهی علمای قدیم یافت میشود. بارها شده بود که وقتی به منزل ایشان میرفتیم، علیرغم کهولت سن، خودشان درب منزل را باز و حتی شخصاً از میهمانان پذیرایی میکردند.
محضرش، حس خاصی داشت؛ نوعی معنویت با چاشنی صفا و صمیمیت؛ آرامشی از جنس خاک؛ متاعی که بیشتر در راستهی علمای قدیم یافت میشود.
هشتم شهریورماه مصادف است با سالروز رحلت مظلومانه آن فقیه فقید. مظلومانه میگویم، چون در سانحهی تصادفی که ایشان جان خود را از دست داد (در جاده قدیم قم – اصفهان؛ محدوده روستای قلعهچم) اگر راننده ایشان – که معالاسف عنوان و لباس روحانیت را هم یدک میکشید – سهلانگاری نمیکرد و ایشان را بهموقع به بیمارستان رسانده بود، شاید حوزهی علمیه، یکی از سرمایههای گرانسنگ خود را زود از دست نمیداد.
بهمناسبت بیستویکمین سالگرد درگذشت آیتﷲ حاج شیخ جلال طاهرشمس، با برخی از نزدیکان و شاگردان ایشان صحبت کردم؛ هرکدام نکات و خاطراتی را جسته و گریخته ذکر میکردند؛ اما همگی بر سر چند ویژگی آن عالم فقید، متفقالقول بودند: حسن اخلاق، مدارا با طلاب، دغدغهداشتن نسبت به وضعیت حوزه و روحانیت، علمیت بالا و مردمیبودن.
حجتالاسلام والمسلمین بُدلا؛ فرزند مرحوم آیتﷲ بدلا و داماد مرحوم آیتﷲ طاهرشمس
دربارهی سوابق اجرایی ایشان باید بگویم که مدتی نماینده امام و حاکم شرع در استان مرکزی بودند که البته بهدلیل برخی ناملایمات خیلی سریع استعفا دادند. همچنین عضو شورای مدیریت حوزه علمیه و یک دوره هم از اعضای مجلس خبرگان بودند. ایشان از شاگردان آیات عظام بروجردی، گلپایگانی و اراکی بودند و حتی از آیات عظام گلپایگانی و اراکی اجازه اجتهاد نیز داشتند. با برخی زبانهای خارجی از جمله انگلیسی و فرانسه هم در حد خوبی آشنا بودند (برای مراجعه به منابع). در آندسته از مباحث که امروز معروف است به «اطلاعات عمومی»، بسیار قوی بودند؛ اطلاعاتشان در زمینههای سیاسی، اجتماعی، فلسفه غرب، تاریخ (بهویژه تاریخ دویست سال اخیر) و حتی برخی علوم جدید، گسترده بود.
از توصیههای علمی ایشان به طلاب «دقت در متن اصلی» بود؛ یعنی تأکید داشتند به طلاب که قبل از مطالعهی حواشی و شروح، سعی کنند اصل متن را مطالعه و فهم نمایند.
از ویژگیهای اخلاقی و رفتاری ایشان هم باید عرض کنم که بسیار به طلبهها علاقهمند و همیشه نگران اوضاع معیشتی آنها بودند. برخی بازاریان قم گاهی اگر میخواستند اطعامی بدهند یا کمکی بکنند، از طریق ایشان انجام میدادند. در بیشتر موارد، کمکهایی که بهطلاب میکردند عنوان صدقه یا سهمین هم نداشت و این را به خود طلاب هم میگفتند. نسبت به علما هم اهتمام داشتند؛ مثلاً اوایل انقلاب که برای یکی از علما بهخاطر نوشتن یک کتاب، مشکلات و دردسرهایی درست شده بود، مرحوم آیتﷲ طاهرشمس بسیار تلاش کردند و ایشان را از آن وضعیت نجات دادند.
با برخی علما بسیار صمیمی بودند و به اصطلاح رفیق گعده بودند؛ از جمله حضرات آیات حرمپناهی، جوادی آملی، حاج محصل خراسانی، بدلا، حاجآقا مجتبی عراقی، فاضل لنکرانی، حاج سید مهدی روحانی، احمدی میانجی، آذری قمی و سبطالشیخ انصاری.
از توصیههای علمی ایشان به طلاب «دقت در متن اصلی» بود؛ یعنی تأکید داشتند به طلاب که قبل از مطالعهی حواشی و شروح، سعی کنند اصل متن را مطالعه و فهم نمایند. از نکات مهم دیگر در سیره اخلاقی ایشان و در نحوه برخورد با طلاب این بود که وقتی طلبهای احیاناً سؤال بیمورد یا بیربطی میپرسید، ایشان بهجای ضایعکردن شاگرد (مثل برخی اساتید) طوری جواب میدادند که وجهی در پرسش آن طلبه داشته باشد و بهاصطلاح به ذوق او نخورد.
منبر هم زیاد میرفتند و بیان شیرینی داشتند. خدا رحمت کند آقای موسوی کوشکی را؛ ایشان مدتی امام جمعه یکی از شهرهای چهارمحال بختیاری بود؛ بهگمانم لردگان. نقل میکرد که روزی مرحوم آیتﷲ طاهر شمس از قم به من زنگ زدند و گفتند یک طلبهای هست که دوست دارد در یکی از روستاهای دورافتادهی آن مناطق تبلیغ کند؛ پول هم نمیخواهد؛ شاید بتواند کمکی هم به مردم آنجا بکند! آقای موسوی میگوید: عرض کردم: ما استقبال میکنیم حضرت آقا؛ بفرستید ایشان را. فردا دیدیم آیتﷲ طاهرشمس خودشان آمدند و گفتند: آن منبری خود بنده هستم! هرچه به ایشان گفتیم برای شما مسجد جامع مرکز شهرستان را آماده میکنیم برای منبر؛ ایشان قبول نکردند و گفتند همان روستایی که شما قصد و نیت کردی، همانجا میخواهم بروم. مدت نسبتاً طولانیای را در آن روستا منبر رفتند و کارهای تبلیغی انجام دادند و حتی مبالغی را هم کمک کرده بودند.
حجتالاسلام والمسلمین شهیدی؛ امامجمعه شهرستان لامِرد
از ویژگیهای بهیادماندنی ایشان این بود که چون مسئول امور حوزههای علمیه در شهرستانها بودند، خودشان شخصاً برای سرکشی به حوزههای علمیهی شهرستانها میرفتند؛ هم حوزههای علمیهی تشیع و هم حوزههای علمیه اهل تسنن. پای درس اساتید در هر سطحی که بودند مینشستند و درمجموع شخصاً بر مسائل نظارت مینمودند و برای این کار وقت میگذاشتند؛ مثلاً دوبار برای سرکشی به حوزهی علمیهی شهرستان لامرد آمدند و ما افتخار میزبانی ایشان را داشتیم. یک هفته بهصورت شبانهروز در میان طلاب حوزهی لامرد بودند و در تمام برنامههایشان شرکت میکردند؛ مباحثاتشان را استماع و درنهایت نظراتشان را درمورد نقاط قوت و ضعف طلاب، بیان مینمودند. بهلحاظ اخلاقی هم طوری بودند که اگر نقد یا اشکالی به مسئولین یا اساتید مدارس داشتند، آن را طوری مطرح میکردند که بههیچعنوان طرف مقابل احساس شرمندگی یا تحقیر نکند.
علاقهی زیادی هم به منبر داشتند و اصولاً منبر و ذکر مصیبت برای سیدالشهدا(ع) و بیان مناقب اهلبیت(ع) را وظیفهی خود میدانستند (علیرغم آن جایگاه علمیای که داشتند). هنگام ذکر مصیبت و منبر هم حالات عجیبی داشتند؛ گاهی اوقات آنقدر اشک میریختند که از خود بیخود میشدند.
علاقهی زیادی هم به منبر داشتند و اصولاً منبر و ذکر مصیبت برای سیدالشهدا(ع) و بیان مناقب اهلبیت(ع) را وظیفهی خود میدانستند (علیرغم آن جایگاه علمیای که داشتند). در سفرهایشان به لامرد، علاوه بر برنامه اصلی منبر که در مرکز شهر بود، به روستاهای اطراف هم میرفتند و در مجالس ذکر مصیبت سیدالشهدا(ع) حاضر میشدند و روضه میخواندند. هنگام ذکر مصیبت و منبر هم حالات عجیبی داشتند؛ گاهی اوقات آنقدر اشک میریختند که از خود بیخود میشدند.ایشان هنگام سرکشی به مدارس و حوزههای علمیه، معمولاً در نماز جمعهها و مجالس مذهبی همان مناطق هم حضور پیدا میکردند و با مردم مهربانانه سخن میگفتند و به پرسشهای مردم با حسی پدرانه گوش میدادند و پاسخ میگفتند.
بسیار متواضع بودند و به تمام اقشار مردم احترام میگذاشتند؛ متقابلاً مردم از اقشار مختلف هم جذب معنویت، اخلاق و خصوصیات خاص ایشان میشدند.
درمجموع، سفر کردن به مناطق محروم و دورافتاده را بهنیت سرکشی به حوزههای علمیه و تبلیغ، وظیفهی خود میدانستند و دست آخر، جان خود را نیز در همین راه از دست دادند.
حجتالاسلام والمسلمین محمدمهدی معراجی
از توفیقات زندگی بنده مؤانست با مرحوم آیتﷲ حاج شیخ جلال طاهرشمس بود؛ گرچه شاگرد ایشان بودم؛ اما ایشان بزرگوارانه بنده را مورد لطف و مهربانی خویش قرار میدادند و الحق که رفتن زودهنگامشان، ضربهی روحی شدیدی برای اینجانب بود. از خصوصیات اخلاقی ایشان که هرچه بگوییم کم است؛ خاطرات فراوانی است که نمیدانم کدامشان را بگویم. بسیار متواضع بود؛ بهقدری که بسیاری از شاگردان و نزدیکان ایشان بعد از فوتشان متوجه شدند که ایشان با برخی زبانهای خارجی آشنایی خوبی داشتند؛ من نوشتههایی به زبان فرانسه از ایشان دیدم. منبر شیرینی داشتند. خط تحریریشان بسیار زیبا بود. وقتی طلاب برای مشکلات علمی یا غیرعلمی خودشان به ایشان مراجعه میکردند، برخورد ایشان طوری بود که آن طلبه فکر میکرد دارد با یک فرد معمولی حرف میزند؛ نه یک عالم و استادی که در طراز مراجع تقلید بود. حرف طلاب را میشنیدند؛ به آنها میدان میدادند و سعی میکردند مشکلاتشان را حل کنند. از نظر علمی در سطح بسیار بالایی بودند؛ تا حدی که به اعتراف برخی فضلای حوزه، نسبت به آقایانی که داشتند برای مرجعیت مطرح میشدند، مرحوم آیتﷲ طاهرشمس شبههی اعلمیت داشتند.
میفرمودند یکبار به همراه اعضای شورای مدیریت حوزه خدمت امام(ره) رفتیم برای تأمین مسائل مالی. به امام(ره) گله کردیم که وضع مالی حوزه خوب نیست و شما باید کمک کنید. امام(ره) قبول نکردند که پول بدهند. هنگام رفتن، دست بنده را گرفتند و گفتند: حاجآقا جلال؛ امور حوزه مربوط به خود حوزه است؛ امور حوزه را با آیتﷲ گلپایگانی مطرح کنید! منظورشان این بود که حالت استقلال حوزه را حفظ کنید.
مورد احترام فراوان آیتﷲالعظمی گلپایگانی و آیتﷲالعظمی اراکی بودند. امام خمینی(ره) هم برای ایشان احترام قائل بودند. در همین زمینه خاطره جالبی از ایشان بهیاد دارم؛ میفرمودند: به همراه اعضای شورای مدیریت حوزه خدمت امام(ره) رفتیم برای تأمین مسائل مالی. به امام(ره) گله کردیم که وضع مالی حوزه خوب نیست و شما باید کمک کنید. امام(ره) قبول نکردند که پول بدهند. هنگام رفتن، دست بنده را گرفتند و گفتند: حاجآقا جلال؛ امور حوزه مربوط به خود حوزه است؛ امور حوزه را با آیتﷲ گلپایگانی مطرح کنید! منظورشان این بود که حالت استقلال حوزه را حفظ کنید. با اینکه یک اشارهی امام(ره) کافی بود تا میلیونها تومان پول به ما بدهند؛ اما این کار را برای حفظ استقلال حوزه نکردند و تأکیدشان این بود که امور حوزه را به آقایانی که در حوزه هستند ارجاع بدهید و مشخصاً نام آیتﷲالعظمی گلپایگانی را آوردند.
حجتالاسلام والمسلمین ناصرالدین انصاری
من از بچگی در مسجد محله حسینآباد قم حضور داشتم و آنجا مکبر بودم. امام جماعت آن مسجد، ابتدا آیتﷲالعظمی گلپایگانی بودند تا حدود سالهای ۵۸ و ۵۹؛ بنده هم تکبیرگوی نماز جماعت ایشان بودم. بعد از اینکه آقای گلپایگانی دیگر به نماز جماعت نیامدند، مرحوم آیتﷲ شیخ علیمحمد موحدی تشریف میآوردند؛ بعد از فوت ایشان مرحوم آیتﷲ طاهرشمس از طرف آیتﷲ گلپایگانی به امامت جماعت آن مسجد منصوب شدند. بنده مأموم ایشان بودم. آنچه از ایشان بهیاد دارم یکی تواضع و سادهزیستی فراوان بود؛ طوری که مثلاً با اتوبوس واحد از منزلشان به مسجد میآمدند؛ نه رانندهای و نه ماشینی. ایشان فقط زمانی راننده و ماشین داشتند که نماینده خبرگان بودند. یادم میآید یکوقت ایشان دیر به مسجد آمدند و من بهعنوان امام جماعت ایستادم؛ ایشان هم وقتی رسیدند به بنده اقتدا کردند.
یکبار خدمت آیتﷲ طاهرشمس عرض کردم: میگویند آقای اراکی از باب تبرک و تیمن به درس آقا سیدمحمدتقی خوانساری میرفتهاند. ایشان گفتند: چه کسی چنین حرفی زده؟ عرض کردم: در کتابها مینویسند و برخی هم میگویند. ایشان گفتند: «کسانی که این حرف را میگویند، آقاسیدمحمدتقی خوانساری را ندیده بودند که چه شخصیت بزرگی بود».
یک خاطرهی جالبی که از ایشان دارم این است یکبار خدمتشان عرض کردم: میگویند آقای اراکی از باب تبرک و تیمن به درس آقا سیدمحمدتقی خوانساری میرفتهاند. ایشان گفتند: چه کسی چنین حرفی زده؟ عرض کردم: در کتابها مینویسند و دیگران هم میگویند. ایشان گفتند: «بیخود میگویند؛ کسانی که این حرف را میگویند آقاسیدمحمدتقی خوانساری را ندیده بودند که چه شخصیت بزرگی بود؛ دریای علم بود. یک وقتی من و ایشان در فیضیه قدم میزدیم بهسمت درب. ایشان به من گفتند: آقاشیخ جلال؛ بحث دیروز ما چه بود؟ گفتم: بحث ترتب بود و (مثلاً) قول آقا ضیاء. ایشان گفتند: هان؛ یادم آدم. بعد به بالای منبر رفتند و مثل کسی که شب تا صبح را دربارهی آن قسمت مطالعه کرده شروع کردند به درسدادن!».
سیدمجتبی
سلام
از اینکه یاد چنین عالمِ عامل را که از یادها رفته زنده کردید و ما را با ایشان آشنا، بسیار سپاسگزارم
اینگونه مطالب را در سایت وزین مباحثات افزایش بدید.
با تشکر.
محمد
درود برمدیران سایت خوب مباحثات .
تذکار ویاداوری شخصیت های عالیمقام حوزه که سالها درحوزه علمیه نقش افرینی کرده اند امری است لازم .
حسینی
مقاله ی زیبایی بود. حوزه علمیه فرزانگان گمنام بسیاری داشته که می توانند الگوی خوبی برای طلبه های جوان امروز باشند.
مجیدیپور
باسلام،زندگی بزرگان الگوی خوبیست برای جوانان،وباید بیشتر وبهتر به آنها پرداخت تا جامعه وطلاب از مسیر زهد وتقوی دور نیافتند،وبدانند که میتوان پاک بود ودرست زیست،ومایه تٲسف است که امثال این مردان بزرگ همیشه مورد بی مهری قرار گرفته اند چرا که درمسیر عدالت وتعادل حرکت کرده اند،درروزگاری که برای محبوب بودن یاباید افراط کنی یاتفریط،تاموردپسند یک طرف باشی،والا منفور طرفین خواهی بود،……درهرحال ازمتصدیان این سایت تشکر میکنیم.