امام محمد باقر(ع) و جریانات فکری
از نشو و نمای اولیه شاگردان امام باقر(ع) اطلاعات مدونی در مصادر تاریخ وجود ندارد؛ ولی با بررسی کتب رجالی و حدیثی و بعضی مصادر فقهی و تاریخی، میتوان به اطلاعاتی دست یافت. یاران امام باقر(ع) بیشتر از اهالی مدینه و کوفه بودند که در ارتباط با امام چهارم و پنجم به مذهب ائمه(ع) گرایش پیداکرده و خود در ترویج آن کوشیدهاند. نگاهی به میزان راویان و شاگردان صادقین(ع) نشان از کثرت آنها دارد. شیخ طوسی در کتاب رجال خود تعداد ۴۶۸ نفر را در ردیف اصحاب و راویان امام باقر(ع) ذکر کرده است؛ در حالی که تعدادی از این عده مجهول و ناشناختهاند.[۱] براساس منابع، بزرگانی از تابعین و فقها به محضر امام آمده و از بیانات و علوم آن حضرت استفاده می کردند. شیخ مفید دراینباره مینویسد: «بقایای صحابه و بزرگان تابعین و فقهای مسلمین، حقایق اصیل دین را از او روایت کردهاند».[۲] ابوزهره یکی از علمای اهل سنت درباره امام مینویسد: «امام باقر(ع) وارث امام سجاد(ع) در امامت و هدایت مردم بود؛ ازاینرو علمای سایر سرزمینها نیز با حضور در جلسات درس او به کسب علم و دانش میپرداختند و کسی از مدینه دیدن نمیکرد، جز آنکه از محضر او شرفیاب و از علوم بیپایانش بهرهها میگرفت».[۳] در یکی از اجتماعات مکه گروه بسیاری از مردم، امام باقر(ع) را در بر گرفته و از مسائل خود پرسش مینمودند؛ نافع غلام عمر از وی پرسید: این کیست که مردم عراق او را در بر گرفتهاند؟ هشام برای تخریب شخصیت امام گفت: این پیامبر کوفه محمد بن علی است…[۴] در روایتی دیگر نیز خلیفه اموی در مورد امام این توصیف را بهکار برد: «المفتون به اهل العراق».[۵]
ظهور علما و بزرگان شیعه در دوره امام باقر(ع) از دیگر ویژگیهای جریانات علمی این دوره بهشمار میآید؛ بزرگانی مانند جابر بن یزید، زراره، حمران بن اعین، برید العجلی، سدیر صیرفی، اعمش و… که برخی از آنان خود صاحب دیدگاهها و نظریاتی در این دوره بوهاند. شناخت کامل وضعیت علمی فرهنگی این دوره نیاز به بررسی جامع هر یک از مؤلفههای علمی و فرهنگی از جمله بررسی زندگی عالمان شیعه دارد. در این میان برخی از این عالمان تأثیرگذارتر بوده و منشأ جریانی در عصر خود بهشمارمیآمدند. البته این مسأله بهمعنای قدعلمکردن در برابر امام نیست؛ بلکه تحت هدایت امام و با استفاده از راهنماییهای هدایتگرانه امام در تلاش بودند تا در فضای علمی خود نقشآفرینی کنند و اندیشههای شیعی و دیدگاههای علمی خود در موضوعات مختلف را تبیین نمایند. از مهمترین و جریانسازترین آنها میتوان به هشام بن حکم و زرارة بن اعین و جابربنعبدﷲ جعفی اشاره کرد.
باتوجه به گستره دانش اسلامی در دوره امام باقر(ع) و تحولات علمی فرهنگی این دوره، اصحاب امام نیز در حوزههای مختلف علوم وارد شده و ضمن بهرهمندی از تعالیم امام، در برابر اندیشمندان دیگر فرقهها، به بیان اندیشهها و اعتقادات خود پرداخته و در جلسات و مناظرهها معلومات خود را عرضه میکردند. اصحاب امام در زمینه آگاهی بر علوم نقش متفاوتی داشته، هرکدام در زمینههای مختلف دارای تخصص بودند و امام افراد و پرسشکنندگان را متناسب با سؤالشان بهسوی آنها ارجاع میداد. ابان بن تغلب، فقیه، قاری و لغوی مشهور دوره خود بود؛ زراره در فقه و و کلام تخصص داشت؛ محمد بن مسلم، محدث و فقیه مشهوری که امام، دیگرشیعیان را برای دریافت احکام دین نزد او میفرستاد؛ وی در مسجد مینشست و فتوی میداد؛ هشام بن حکم متکلم مشهور و آگاه به اصول و فروع دین و متخصص در مناظرات کلامی که در هیچ مناظرهای شکست نخورد و دیگر اصحاب امام که هرکدام در موضوعی مورد توجه بودند. تلاش شیعیان تحت هدایت امام باقر(ع) در این زمینه پررنگ است؛ بهگونهای که میتوان این اقدامات را پایه شکلگیری حوزه علوم دینی در شیعه دانست. کوشش اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در فراگیری علوم و انتقال آن به علاقهمندان و شاگردان در سیر تاریخی خود، منجر به شکلگیری حوزههای درسی در مباحث فقه، تفسیر، کلام و – در ادامه – سایر علوم شده است. آنچه این حوزه درسی را از سایر حوزهها جدا میسازد ابتنای محتوای علمی آن بر آیات وحیانی قرآن و احادیث صادره از معصومین(ع) بود که اشکالات و شبهات بسیار کمتری نسبت به فضای علمی حوزه درسی اهل سنت در آن مشاهده میشد.
فراگیری قواعد استنباط از امام، از سوی شیعیان و شاگردان آن حضرت که به تأسیس علم اصول در زمان امام باقر(ع) و تبیین شیوههای صحیح استنباط حکم شرعی از منابع دینی منجر شد، نمونه دیگری از این حرکت است. زراره از امام درباره مقدار لازم برای مسح سر و پا پرسید و امام با استدلال به آیه قرآن و با استفاده از ظرایف ادبی، حکم مسأله را بیان نمود. نمونهی دیگر نیز سؤال زراره و محمد بن مسلم از امام درباره نماز مسافر است که امام اینگونه پاسخ فرمود: «و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح أن تقصروا من الصلاة»؛ همچنین به آیه «فمن حج البیت او اعتمر فلاجناح علیه أن یطّوف بهما» استناد فرمود و عمل پیامبران به آن که موجب حکم است.
رویکرد فرهنگی دولت اموی نسبت به این فضا
اندیشه اعتقادی و اصولی که از سوی ائمه(ع) مطرح و توسط شیعیان در جامعه پیگیری میشد، مشروعیت حکومت امویان را زیر سؤال میبرد. اصولی که در گفتار و رفتار اصلاحطلبانه حکومت امام علی(ع) طرحریزی شد، توسط امام حسن(ع) ادامه یافت و به دنبال انحراف جدی در جامعه، در قیام امام حسین(ع) تجلی بیشتر و عینی یافت. روشنگریهای بعد از نهضت کربلا که توسط امام سجاد(ع) صورت گرفت، مشروعیت حکومت اموی را در منظر عمومی زیر سؤال میبرد؛ از اینرو حکومت اموی نيازمند ابزاری برای مشروعيتبخشی و تداوم حكومت بود. آنان كه بهعنوان انتقام از قاتلان خليفه گردآمده بودند، اكنون نيازمند آن بودند كه خلافت سلطنتی خويش را توجيه كنند. با مهندسی جامع فرهنگی، مشروعيت تازهای به خلافت سلطنتی داده میشد؛ بهرهگيری از سیاست حديثسازی و نسبت دادن آن به پيامبر و يا استفاده از اسرائيليات، ديگر كارایی لازم را نداشت. جبرگرايی كه معاويه آن را تبليغ میكرد پذيرش هر دولت ظالم و ستمگری را برای مردم آسان میكرد؛ ولی اين به تنهایی ثبات دولت اموی را تضمين نمیكرد؛ هر دولتی چون دولت مختاری يا دولت زبيری نيز میتوانست از آن بهره گيرد. در اين زمان، فرهنگها و اقوام مختلف به اسلام روی آورده بودند و مرزهای جغرافيای اسلام از سند و آمودريا گذشته و از آفريقا و شاخ آفريقا فراتر رفته بود. فرهنگها و افكار و نظريههای حقوقی و اقتصادی ديگری در جامعه اسلامی گسترش يافته بود. تبادل فرهنگی موجب شد تا نظام حقوقی روم و نظام اقتصادی يهودی و نظام فكری عرفان مسيحی اسكندريه و تصوف بودايی شرقی وارد حوزه فرهنگی اسلام شود. امويان میكوشيدند تا با ايجاد بحثهای علمی، نوانديشی دينی را تقويت كنند. موضوع جبر و اختیار، مخلوقيت قرآن و كلام الهی و مانند آن در جامعه مطرح میشد. دولت اموی، مهندسی فرهنگیای را در نظر داشت كه هدف اصلی آن، بيرونراندن تفكر ولایی و نظام فرهنگی اسلام ناب مبتنی بر امامت و عدالت بود. دولت اموی توانست با بهرهگيری از فضای فرهنگی جديد و آوردن ترجمههای متون یونانی، آرامی و هندی پيش از اسلام، فرهنگ اسلامی را به چالش بكشاند. در اين دوره است كه مسأله تصوف و جبرگرایی و فلسفه آرامی و مانند آن حيات فرهنگی اسلام را تهديد میكند.
رویکردهای فرهنگی شیعیان در برابر دولت
در برابر این سیاست فرهنگی دولت اموی، شیعیان دو رویکرد متفاوت داشتند:
۱. رویکرد انتقادی سیاسی: این عده که به تقیه اعتقادی نداشتند، با ترجیح رویکرد سیاسی و نظامی، به اقدام نظامی رویآورده و حل مشکلات جامعه را در مبارزه سیاسی و حذف حکومت اموی جستوجو میکردند. این گروه با کمتوجهی نسبت به رویکرد فرهنگی دولت اموی، از درک تأثیر عمیق و مبناییِ اقدمات علمی و فرهنگی دولت اموی، آسیبپذیر بوده و در سیرتاریخی خود در نهایت به لحاظ فکری و فرهنگی به اهل سنت نزدیک شده و از اهل بیت فاصله گرفتند. نماینده بارز این گروه را میتوان شیعیان کیسانی و زیدی دانست که همانند خوارج به مبارزه نظامی روی آوردند.
۲. رویکرد فرهنگی دینی: گروهی دیگر از شیعیان که بعدها در سیر تاریخی، فرقه امامیه را شکل دادند، به تبعیت از امام، سیاست تقیه را در پیشگرفته و به مبارزه علمی و فرهنگی روی آوردند. این گروه در تقابل فکری و فرهنگی با دولت اموی – که درصدد حذف اندیشههای اهلبیت(ع) بودند – به پیریزی نظام ولایی مبتنی بر اندیشهها و رهنمودهای ائمه(ع) پرداختند؛ نظامی که بر رهنمودهای متعالی قرآن و اندیشههای راستین ائمه(ع) استوار بود. از اینرو شیعیان با هدایتگریهای امام باقر(ع) كوشيدند تا نظامی جامع و كامل را بازسازی كنند كه در محتوا از اسلام و قرآن بهرهمند بود و لذا امام باقر(ع) طبق وعده پيامبر(ص)، باقرالعلوم شد. امام(ع) در حوزه كلام كه عهدهدار دفاع و پاسداری از مرزهای عقيده و ايمان است، شاگردانی بزرگ و نامدار تربيت کرد که هرکدام خود جداگانه مدافع مذهب و فرهنگ دینی جامعه اسلامی شدند.
در شرایطی که نظام فکری و فرهنگی جامعه از فرهنگ اسلامی فاصله داشت و فرهنگهای وارداتی ملل غیرمسلمان در جامعه اسلامی و در میان مسلمانان رواج داشت و مباحث فلسفی یونان باستان، اندیشههای صوفیانه، نظامهای حقوقی رومی، ايرانی و نظام اقتصادی غربی و شرقی، جامعه اسلامی را از اسلاميت بيرون برده بود، شیعیان پیرو اهلبیت(ع) بهعنوان مروّجان فرهنگ اصیل اسلامی، درصدد احیای فرهنگ اسلامی و تبلیغ آن برآمده و پشتوانه فرهنگی لازم را تدارک میدیدند. اصحاب عالم و برخی شیعیان پیرو اهلبیت(ع) چون زراره، ابان بن تغلب و جمیل بن دراج را میتوان از نمونههای این گروه دانست که همواره در ارتباط با امام بوده و عملکرد خود را با اندیشههای وی تطبیق میدادند.
بنابراین میتوان گفت، نظام فرهنگی و تمدنی شیعیان برپايه اسلام و قرآن چیده شد؛ آنان تمدنی را پایریزی میکردند که نهتنها درصدد آبادانی دنیا بود، بلكه اهتمام آن به هدفِ آفرينش هستی و غایتانگاری بود. هرچند شیعیان در مقام عمل برای تحققبخشیدن این اندیشهها با موانعی مواجه بوده وشرایط اجتماعی متفاوتی داشتند که در مجالی دیگر به آن پرداخته میشود.