لطفاً در ابتدا درباره دلایل انتخاب این موضوع به عنوان پایاننامه رشتهی جامعهشناسی توضیح بدید.
واقعیت امر این است که من در قم بزرگ شدم و پدرم در حوزه تحصیل کردند؛ البته معمّم نیستند. بنابراین همیشه یک دغدغه از فضای روحانیت در ذهن بنده بود. از دورهی دبیرستان بسیاری از دوستانم به دبیرستان هدی رفتند؛ اما بنده نرفتم؛ خانواده هم مرا تشویق به رفتن میکردند؛ اما بنا به دلایل مختلف و آن پایهی دانشگاهی که خانوادهام داشتند که بر تحصیلات حوزوی مقدّم بود، بیشتر در جهت انتخاب دانشگاه تشویق شدم. من در رشتهی جامعهشناسی تحصیل کردم و از توفیقات بزرگ زندگی بنده آن بود که با خانم دکتر شریعتی درسهای مختلفی را گذراندیم و از آنجا با جامعهشناسی دین آشنا شدم؛ رشتهای که بسیار با زمینههای اجتماعی و تربیتی قم بود تطابق داشت؛ بنابراین به آن علاقهمند شدم و آن را انتخاب کردم. از آنسو پایاننامههای دوستان خوب خود در دورهی کارشناسی که در حوزهی علمیهی مردان کارهایی انجام داده بودند نیز روی بنده تأثیر گذاشت. بسیاری از فعالیتهای کارشناسی، نظیر تکنیکها و روشهای مختلف را از دورهی کارشناسی شروع کردم؛ بدین معنا که سعی کردم از دورهی کارشناسی تا مقداری مسیر پژوهشم مشخص شود. این مسأله از طریق نوشتن توصیف، یادداشت میدانی و… در جامعهالزهرا، مدرسهی معصومیه و… انجام میشد.
هنگامی که پروپوزال موضوع را برای تصویب ارائه دادید، اساتید نظر خاصی داشتند؟
بله؛ من از راهنماییها و مشورتهای خانم دکتر شریعتی بسیار استفاده کردم. نقش دکتر اعتمادیفرد نیز بسیار پررنگ بود؛ خود ایشان بسیار با حوزویها آشنا بودند؛ در جامعهالزهرا تدریس میکردند. مقدار زیادی از این کار در مرحلهی قبل از پروپوزال بود؛ چون نظر اساتید بر آن بود که ابتدا یک کار توصیفی اولیه ارائه شود یا اینکه یک بخش مهمی از کار صرف این موضوع شود؛ به این معنا که هرچه آمار و اطلاعات راجع به حوزهی زنان وجود دارد جمعآوری شود. آن هم به این دلیل بود که هیچ کار پژوهشی اولیهای روی این موضوع انجام نشده بود؛ بنابراین بنده هم دغدغههای مختلفی که روی این موضوع داشتم – نظیر بحث فقه زنان، بحث جایگاه حوزههای علمیهی زنان، ساختار کلی و دینی کشور – را مقداری کمرنگتر کرده و بیشتر به سمت انگیزههایی نظیر اینکه به چه دلیل زنها طلبه میشوند یا چرا دانشگاه را انتخاب نمیکنند، حرکت کردم. این موضوع نیز برای تعداد بسیاری از زنان در حال تحصیل در حال اتفاق افتادن است. بنابراین بهطور کلی مجموع این دغدغهها باعث نگارش چنین پایاننامهای شد.
لطفاً کمی پیرامون خود پایاننامه توضیح دهید، اینکه این کار با چه روشی انجام شد و به چه موضوعاتی پرداخته شد؟
پس از مشخصشدن سؤالها، یک روششناسی کاملاً مشخص از مجموع سؤالات حاصل شد. بههیچعنوان امکان جمع کردن کار با کار کمّی و اینکه یک پرسشنامهای تهیه شده و به فیلد برود، وجود نداشت. کار پژوهشی هم در این مورد یا اصلاً انجام نشده بود یا بسیار کم بود.
بنابراین ما خیلی نمونهی مشابه با توصیف شما در پایاننامههای دانشگاه نداشتیم؟
خیر؛ نزدیکترین کارها، کارهای دوستانی بود که دربارهی مردان حوزوی انجام شد. اساساً یک خلأ بسیار جدی در بحث مطالعات جامعهشناختی تشیّع و مشخصاً جامعهشناسی نهاد روحانیت وجود دارد؛ این مسأله در جامعهشناسی کمبود بهحساب میآید؛ چون ممکن است همگی الهیاتی، کلامی و یا کارهای معمولی باشند که بسیار به آنها پرداخته شده است. این سبک فعالیتها نیز بیشتر با دید تاریخی – چه معاصر و چه غیرمعاصر – به موضوع نگاه میکنند؛ اما مطالعات جامعهشناختی سهم بسیار اندکی در این کارها دارد. بنابراین من تنها رویکرد کیفی را انتخاب کرده و مرتب با فیلد پژوهشیام ارتباط داشتم. خودم به جامعةالزهرا رفتم و آزمون دادم. سپس از دو سه سال قبل در دورهی غیرحضوری شروع به گذراندن ترمها کردم.
من در پایاننامه بسیار اشاره کردم که به دلیل کمبود منابع در این حوزه و دور بودن فضای حوزویان از ساختارهای دانشگاهی، استفاده از فیلد بسیار تفاوت دارد؛ به این معنا که بنده همیشه برچسب دانشگاهیبودن، امنیتی بودن و… را میخوردم و بنابراین سطح همکاری با بنده بسیار کم بود.
از سمت مسئولین یا خود طلاب؟
از سمت مسئولین. واقعیت این است که باید روابطی نزدیکی با اساتید یا دوستان حوزوی داشته باشید که به شما اعتماد کرده و شما را در مجموعه بپذیرند و حاضر شوند با شما مصاحبه کنند یا به شما اطلاعاتی دهند. من برای جمعآوری اطلاعات آماری، مخصوصاً در مرکز مدیریت خواهران، با اینکه از طرف دانشگاه نامهنگاریهای فراوانی انجام شد، بسیار با مشکل روبهرو بودم و این اتفاق نیفتاد. میگفتند که ما خودمان هیچ اطلاعات آماری نداریم یا اگر داریم بسیار محدود است یا اینکه نمیتوانیم در اختیار شما قرار دهیم؛ زیرا خودمان نیز محدودیت دسترسی داریم! البته از این قبیل مشکلات در همهجا وجود دارد؛ اما در کل جلب اعتماد بسیار کار سختی بود.
واکنش خود خانمهای طلبه – چه در جامعهالزهرا چه حوزهی خواهران – چگونه بود؟
من با ۲۵ مورد در شهر تهران و قم مصاحبهی عمیق داشتم. خانمهایی که انتخاب شدند نیز متعلق به چند مدرسهی مشخص (در قم: جامعهالزهرا، مدرسهی معصومیه و تربیت مدرس و در تهران: مدرسهی فاطمیه و یک مدرسه در وحدت اسلامی) بودند. انتخاب کارم نیز بهطور کلی بر مبنای تکنیک نمونهگیری – نظری بود؛ به این معنا که من ابتدا سعی میکردم اعتماد محیط را به خود جلب کنم؛ یعنی اگر دوستان حوزوی داشتم به آنها میگفتم که اگر کسی را میشناسید که حاضر به مصاحبه با بنده است به من معرفی کنید؛ در مرحلهی بعد نیز بر مبنای دادههایی که جمعآوری میکردم سعی میکردم به سراغ موردهای متفاوتتری بروم. همهی محدودهها بهلحاظ سنی، اطلاعات سیاسی، مذهبی و زمینهای، سطح درآمد اقتصادی، تحصیلات و… در نمونههای جمعآوری دادههای من وجود داشت. بنابراین با یک تکنیک روششناسی کار انجام شد.
اگر میشود توضیحی دربارهی موضوع اصلی، سؤال اصلی، فرضیه و پرسشهای فرعی پایاننامهتان نیز بفرمایید که خواننده آشنایی بیشتری پیدا کند.
پرسش اصلی این بود که «چرا خانمها حوزه را انتخاب میکنند؟» و «آیا امکان آن وجود دارد که بر اساس انگیزههای تحصیلی آنها یک سنخشناسی تیپولوژی از زنان حوزوی ارائه دهیم؟». من در کار خود به دو سنخ کلی رسیدم: «سنخ تعالیگرا» و «سنخ رشدگرا». اگر بخواهم ساده بگویم برای «سنخ تعالیگرا» مسألهی اصلی استفاده از فضای حوزه جهت رشد معنوی – مذهبی است و برای «سنخ رشدگرا» مسألهی اصلی دستیابی به انواع سرمایههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی نمادین است. البته این بدان معنا نیست که همهی موردهای من بهطور قطعی عضو یکی از این سنخها باشند؛ مسألهی صفر یا صد نیست؛ بلکه این دو سنخ برساختی از جامعهی مورد مطالعهی من و نیز موضوع اصلی پایاننامهی بنده در بخش یافتهها بودند. ممکن است یک بخش دیگری مهمتر از اینها هم باشد و آن اینکه من مقداری درباره شرایط شکلگیری این سنخها و پیامدهای احتمالی آنها صحبت میکنم؛ یعنی زمینههای اجتماعی که این خانمهای طلبه تجربه کردند و در جامعهپذیری مذهبی آنها چه اتفاقی میافتد که به سمت حوزویشدن و شکلگیری این دو سنخ میروند و در نهایت پیامدهای اینها در زندگی فعلی و آیندهی آنها چه خواهد بود.
این موضوع بیشتر حالت گزارشی دارد یا به تحلیل این یافتهها نیز پرداخته و نتایجی گرفتهاید؟
تحلیل است؛ مخصوصاً اینکه من یک مدل نظری ارائه دادم که کاملاً تبیین است؛ شرایط علّی گفته میشود و در مورد شرط مداخلهگر و پیامدها صحبت میشود.
امکان دارد یکی دو مورد از نتایج تحلیلی خود و اینکه به چه یافتههایی رسیدید را نیز برای ما بیان بفرمایید؟
اگر بخواهم از بین موارد بیان کنم، من به مقولهای رسیدم که نام آن را «توازن نقشی» گذاشتهام. بحث من در آن این است که زنان حوزوی – چه در سنخ رشدگرا و چه سنخ تعالیگرا – به دنبال توازن نقش هستند. ما در بحثهای جامعهشناسی زنان و جنسیت، مخصوصاً در جامعههای مدرن و یا کشورهایی مانند کشور خودمان که عرصههای اجتماعی با سرعت بسیار زیادی در حال گشودهشدن به سوی زنان است، بسیار در مورد تعارض نقشی بحث میکنیم؛ یعنی دربارهی این مسأله بحث میکنیم که ممکن است عرصههای خانوادگی و عرصههای شغلی – اجتماعی، ارزشهای متناقضی را از زنان بخواهد که به آنها – زیر بار این ارزشها – فشارهای اجتماعی وارد شود. بحث من در پایاننامهام بهجای اصطلاح «تعارض نقشی»، اصطلاح «توازن نقشی» را استفاده کردم. بحث من در «توازن نقشی» این است که هنگامی که زندگی یک زن حوزوی را مشاهده میکنیم از جایی که ارزشهای خانوادگی برای این زنان بسیار پررنگ است و رضایتمندی که از این ارزشها دارند برای آنها مسألهی مهمی است و زنی موفق است که هم بتواند به ارزشهای خانوادگی و هم به ارزشهای اجتماعیاش بهصورت مناسب رسیدگی کند، بنابراین در زندگی این زنان، نارضایتی زیادی از زندگی خانوادگی و مسئولیتهای بسیار آنها نمیبینیم؛ هرچند ممکن است این زنان بسیار زود ازدواج کنند؛ زیرا معمولاً سن ازدواج آنها پایینتر است؛ بسیار زود فرزند میآورند و تعداد فرزندان زیادتری دارند؛ اما از جایی که ارزشهای خانوادگی برای آنها بسیار پررنگ است و از سوی دیگر بهدلیل سنخ جامعهپذیری آنها و مطرحشدن مسائل اجتماعی دوست دارند فعالیتهای بسیاری در عرصهی اجتماعی داشته باشند و صرفاً خود را به ارزشهای خانوادگی محدود نکنند، تلاش روزمرهی آنان رسیدن به یک نوع توازن است؛ توازن بین ارزشهای خانوادگی و ارزشهای اجتماعی؛ به همین دلیل من بحث «تعارض نقشی» را به آن معنا برای آنها مناسب ندیدم و از اصطلاح «توازن نقشی» استفاده کردم. همچنین سعی کردم به این مفهوم برسم که این زنان سعی میکنند با مدیریت و برنامهریزی بهتر بین این دوعرصه پل زده و به هر دو عرصه از نقشهای خود رسیدگی کنند.
نکتهی جالبی در این پژوهش برای خود شما وجود داشت که اصلاً در پایاننامه به آن نپرداخته باشید؟ یعنی فارغ از بحث پایاننامه، اگر نکتهی جالبی در این موضوع به ذهنتان میرسد بفرمایید.
نکتههای اینچنینی بسیار هستند؛ شاید یکی از جالبترین قضایا همین بحث ارزشمندی ارزشهای خانوادگی باشد. من خود متأهل هستم و فرزند ندارم؛ مسألهی بسیار جالب این بود که آنقدر بار ارزشهای خانوادگی و اهمیت و ارزشمندی آن بین خانمهای حوزوی زیاد بود که شاید هنگامی که ما در زمان مصاحبه با هم صمیمی میشدیم، بلافاصله میپرسیدند که شما ازدواج کردید؟ چرا فرزند ندارید؟ حتماً زود فرزند بیاورید؛ فرزند داشتن بسیار خوب است. بنابراین سؤالها یا دغدغههایی وجود داشت که شاید در محیط دانشگاهی خیلی وجود نداشته باشد. منظور این است که دو تیپ جهانبینی کاملاً متفاوت وجود دارد؛ شاید در جهانبینی دانشگاهی برای شما بهعنوان زنی که بخواهید در عرصهی اجتماعی پیشرفت کنید بسیار مهمتر این باشد که در دانشگاه خوب قبول شوید، نمرههای خوبی بگیرید، در هر رشتهای کتاب یا مقاله بنویسید، ارتباطات خوبی داشته باشید، با اساتیدتان پژوهش کنید، پس از آن یک شغل خوب و درآمد ثابت داشته باشید و… در کنار آن ارزشهای خانوادگی هم هست. در کل در دانشگاه این مسائل حرف اول را میزنند. اما تجربهی من از حوزه کاملاً عکس این موارد بود؛ تحتتأثیر آموزههای اسلامی، عرصهی خانواده بسیار وسیع و پررنگ بهنظر میرسید. مرا مرتب به آن حدیث «الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ» ارجاع میدادند یا اینکه «بهترین جهاد زن، شوهرداری است». یعنی عرصهی خانواده بسیار پررنگ است و طبیعتاً کامیابی هم در آن پررنگتر. اینکه شما بتوانید به نیازهای همسرتان توجه کنید، حتماً زود فرزند بیاورید و به یکیدوتا هم اکتفا نکنید، فرزندان بیشتری داشته باشید و از همهی اینها مهمتر اینکه عرصهی اجتماعی را ترک نکنید. همچنین بهنظرم رسید که خانمهای طلبه با گذشتگان خود نیز بسیار متفاوت هستند؛ بدین معنا که آنها دیگر آن زن سنتی نیستند که خود را به آن ارزشهای خانوادگی محدود کنند؛ بلکه ارزشهای اجتماعی نیز برای آنها مطرح شده است.
محدود نیستند؛ اما در عین حال پایبند هستند.
بله؛ یک تیپ کاملاً متفاوت است. من خواستههای موردهای مصاحبهام را نیز در عرصههای شغلی بهطور مفصّل آوردهام؛ اینکه اصلاً نگاه آنها به مسألهی اشتغال چگونه است؛ یا اینکه نگاه آنها به عرصههای اجتماعی نظیر مجتهدشدن چیست؛ اینها مقولات متفاوتی دارد و مربوط به فعالیتهای فرعی پایاننامهی من میشود؛ اما بهطور کلی این مسأله برای من جالب بود.
از نظر شما پایبندی به مسائل خانوادگی از یک سو و تلاش برای رشد جایگاه اجتماعی از سوی دیگر، در جامعهی پژوهشی شما باعث ایجاد تناقض نشده بود یا با آن مشکلی پیدا نکرده بودند؟
این اتفاق هم افتاده بود. من بسیار گفتم که عرصهی زندگی خود آنها هم عرصهای هست که خیلی الگوی قبلی نداشته است. در خلاصههایی که از پایاننامه من آورده شده است میگویند که یک حیات زنانهی جدیدی است که شاید ما خیلی شکل قبلی آن را ندانیم؛ بدینمعنا که اگر شما بسیار متشرّع باشید و بهشدت به عرصهی دینی پایبند باشید، عرصهی دینی در آن گفتمانی که در آن قرار دارید، خیلی راحت با فعالیتهای اجتماعی شما کنار نمیآید. از آن سو نیز عرصهی خانوادگی بهشدت سپهر قدرتمندی برای شما دارد؛ تا این حد که شما اگر در زندگیتان تأهل را تجربه نکرده باشید و فرزند نداشته باشید فاقد حیات هستید! در عین حال بهشدت دوست دارید که در عرصهی اجتماع فعالیت کنید. قطعاً تناقض وجود دارد و فشارهای زیادی نیز به افراد وارد میآورد؛ اما سایر عرصههای اجتماعی نیز پر از تناقض است. نکتهی جالب آن برای خود من این بود که این زندگی با تیپ همنوعان خود یا حتی همان خانمهای دانشگاهی بسیار متفاوت است؛ خواستهها، کنشها، استراتژیهایی که برای آن چیده میشود و جهانبینی آن کاملاً متفاوت بود.
علیرضا
از کرامات شیخ ما این است/شیره را خورد و گفت شیرین است
نیازی به تحقیق نداشت همشیره؛ اولاً این وضعیت صرفاً مخصوص بانوان طلبه نیست و آقایان هم که به حوزه میآیند به همین دو نیت میآیند؛ ثانیاً هر عقل سلیمی که کمی با زیست اجتماعی ایران امروز آشنایی داشته باشد میداند که گرایش به سمت حوزه با یکی از همین دو هدف صورت میگیرد؛ ثالثاً اگر اندکی با نمونههای تحقیقیتان بیشتر معاشرت میکردید درمیافتید که بیشتر کسانی که در سنخ تعالیگرا دستهبندی کردهاید نیز هدف اصلیشان کسب جایگاه اجتماعی و شغل و مسائلی از این دست است. رابعاً یک سؤال: واقعاً چنین پژوهشی چه دردی را از جامعه دوا میکند؟ یعنی کدام معضل اجتماعی معطل پاسخ به پرسش اصلی پژوهش شما بوده؟ قصدم توهین نیست؛ هدف طرح یک پرسش اساسی از فضای پژوهشزدهی ایران است که متاسفانه حوزه را هم مبتلا کرده؛ دنیایی از پژوهشهای بیحاصل.
محمد رضا
برای علیرضا: من البته آشنایی آکادمیک با جامعه شناسی ندارم اما به عنوان یک ناظر بیرونی علاقه مند فکر می کنم اتفاقا شایسته است که منابع بیشتری روی بررسی جامعه شناسانه جوامع حوزوی به عنوان یکی از مجموعه های موثر و پرنقش در اجتماع ما انجام بشه. فکر می کنم نتایج این بررسی ها نه فقط کمک می کنه اجتماع حوزه رو بیشتر بشناسه (و من فکر می کنم که الان نمی شناسه) بلکه کمک می کنه که خود حوزه هم خودش رو بشناسه. به نظرم می رسه هم اجتماع و هم حوزه مقداری (کم یا زیاد) کلیشه ای به دلایل افراد برای ورود به حوزه نگاه می کنند. بنابراین در مقایسه با سایر تحقیق های جامعه شناسی چه بسا که این تحقیق از اولویت مناسبی هم برخوردار باشه.
قاسم
سلام خدا قوت . فرا رسیدن سال نو را به شما تبریک گفته . موفقیت و سلامتی و شادکامی را از خداوند مهربان براتون مسئلت دارم .
ناشناس
من ۱۴ سال دارم و میخوام از همین الان تحقیقاتم رو در باره طلبگی کسب کنم ا
لطفا منو راه نمایی کنید
ناشناس
خواهر ها و برادر من از شما خواهش میکنم که کمکم کنید البته اگر از دست تون برمیاد🙏