یکی از نکات مهم در موضوع زیارت امام حسین(ع) این است که در همه اعمال عبادی طول سال، زیارت و سلام بر امام حسین(ع) بهعنوان یکی از اعمال مستحب مورد سفارش ائمه(ع) ذکر شده است که حاکی از اعتنای ویژه ائمه ما به جایگاه امام حسین(ع) میتواند باشد.
درباره ایشان مشخصاً از عبارت «ثار ﷲ و ابن ثاره» استفاده شده است که تعبیر ویژهای است. در شهادت و ریختهشدن خون دو امام ما (امام علی و امام حسین علیهماالسلام) هیچ شک و تردیدی وجود ندارد. درباره بقیه ائمه، مورخین اهل سنت گاه ایجاد شک و تردید کردهاند؛ اما اعتقاد ما شیعیان این است که بقیه ائمه هم مسموم شدهاند. بههرحال، امام حسین(ع) دارای جایگاه ویژهای در مذهب ماست؛ چه وقتی بخواهیم نگاه اعتقادی و کلامی داشته باشیم، چه نگاه سیاسی بکنیم و چه نگاهمان اجتماعی باشد. حتی در بحث سیر و سلوک و مسائل اخلاقی نیز توسل و توجه به امام حسین(ع) نقش ویژهای ایفا میکند. لذا بخش مهمی از شیعهبودن ما مرهون ایشان است. شاید شنیده باشید که در هند، شیعیانی داریم که تنها رفتار دینی آنها عزاداری امام حسین(ع) است.
حال این پرسش مطرح است که زیارت و عزای حسینی در این زمانه به چه کار ما میآید؟ در یک قرن اخیر به تناسب ورود مباحث جدید به جهان اسلام، ضرورت نگاه تحلیلی و عقلانی به قضیه عاشورا بیشتر حس شده است. میدانید که تاریخ تا پیش از دوره مدرن – که بهصورت علمی مطرح شده است – در حد قصه و داستان مطرح بود و از زمان ارسطو همیشه این دعوا وجود داشته که آیا میشود تاریخ را یک علم دانست یا خیر. بههرحال در دوره جدید با نگاه تحلیلی و توجه به یافتههای باستانشناسی، تاریخ به مثابه یک علم، قابل دفاع و طرح شده است. در قضیه عاشورا هم در دهههای اخیر پرسشهایی حول دلیل حرکت امام حسین(ع) مطرح شده و مورد بحث و حتی جدال جدی قرار گرفته است. حاصل این بحث و جدلها صدها کتاب و مقاله است که میتواند نسبت ما و عاشورا و حسین بن علی(ع) را روشنتر کند.نکته مهم دیگری که درباره عزاداری امام حسین(ع) میشود گفت این است که این عزاداری، طولانیترین عزاداری برای یک انسان در تاریخ بشر است. ما شیعیان چهاردهقرن است که به معنی واقعی کلمه برای امام سوم خود عزاداری میکنیم؛ آنهم طوری که انگار همین امروز یکی از عزیزان خود را از دست دادهایم؛ برخلاف مرگ خویشان و نزدیکان خود که بعد از چندروز یا چندماه عزاداری، داغ او را فراموش میکنیم؛ اما عزای حسینی و گریه بر داغ عاشورا با گذشت چهاردهقرن هنوز عادی نشده و از طرف ائمه(ع) توصیه شده که گریه و عزا باید موضوعیت داشته باشد.
اگر قرار شود در سندیت زیارت عاشورا خدشه کنیم، باید در اعتبار خیلی چیزهای دیگر خدشه کنیم که یقیناً منتقدین تن به این میزان از اعتبارزدایی نمیدهند. اساساً در اعتبارسنجی دادههای تاریخی و نقلی، غالباً نمیشود به یقین صددرصدی رسید؛ وگرنه باید کل تاریخ بشر را کنار گذاشت و هیچ انسانی به این نتیجه تن نمیدهد.
البته این بدان معنا نیست که کل جامعه ما به نگاه عقلانی و تحلیلی به عاشورا اهمیت داده باشد؛ هنوز هم بخشهای زیادی از جامعه ما در رفتارهای خود لزوماً بهدنبال نگاه عقلی نیست. این فقط منحصر به مباحث دینی هم نبوده و در بسیاری از وجوه فرهنگی و هنری، شاهد گسترش آنچه که سطحی، مبتذل و «زرد بودن» خوانده میشود هستیم. هر کسی مطابق سلیقه، توان و روحیه خود از وجوه مختلف فرهنگ و هنر بهره میبرد. در قضیه عاشورا هم به همین دلیل میبینیم که سلیقهها و روحیههای مختلف، منجر به شکلگیری انواع عزاداری و تحلیل شده و هر بخش جامعه، به سمت یکی از این انواع گرایش پیدا کرده است. فردی فقط نیاز به گریه دارد و در همین حد از عاشورا بهره میبرد.؛ فرد دیگری نیاز به آرامش درونی دارد و با شرکت در جلسات عزاداری، به این آرامش درونی دست پیدا میکند؛ فردی نیاز به اطلاعات تاریخی و نگاه تحلیلی دارد و در جلسات متناسب با نیاز خود شرکت میکند. عاشورا مثل دریایی است که سخاوتمندانه، به نیاز تکتک افراد جامعه پاسخ میدهد.
دیگرنکتهی مهم این است که به ما سفارش شده این مصائب را برای خود تکرار کنیم؛ ولو اینکه روضهها را حفظ باشیم؛ باز هم این قضایا برای ما تکراری نشده است. البته باید قبول کنیم که همه ابعاد قضیه عاشورا قابل درک و فهم عقلانی ما نبوده و نیست و جنبه ماورایی و غیبی هم دارد. فداکاری عظیم امام حسین(ع) سبب شده که جایگاه ویژهای در میان ما پیدا کنند؛ وگرنه افراد دیگری هم بودهاند که برای دین زحمت کشیده، فداکاری کرده و مصیبت دیدهاند. باید توجه کنیم که اگر فداکاری عاشورا نبود، توطئه بنیامیه و آل ابیسفیان میتوانست برای همیشه، توحید و اساس دیانت را مورد هدم و تخریب قرار دهد. البته اکنون هم ما بخش مهمی از میراث روایی خود را در اختیار نداریم و حوادث گوناگون باعث شده که آنها را از دست بدهیم. حتی متن کامل نخستین مقتل امام حسین(ع) – یعنی مقتل ابیخنف – گویا در اثر حمله مغول از میان رفته است و ما تنها بخشهایی از آن را در تاریخ طبری میبینیم. اگر فداکاری عظیم امام حسین(ع) نبود، ضربات اساسی از ناحیه دیانت و یکتاپرستی خود متحمل میشدیم.
در میان متونی که بهعنوان «زیارتنامه امام حسین(ع)» شناخته میشوند، زیارتنامه مربوط به روز عاشورا که بهنام «زیارت عاشورا» شناخته میشود، جایگاه ویژهای دارد. در همین دهههای اخیر که نگاه عقلانی به عاشورا رواج یافته است، یکی از موضوعاتی که مورد بحث و ایراد قرار گرفته، همین زیارت عاشوراست که از نظر سند و متن مورد خدشه واقع شده است. این ایرادها حاصل همان دغدغهای است که میکوشد نسبت میان زمانه ما و واقعه عاشورا را مورد بررسی قرار دهد. این منتقدین میگویند که متن زیارت عاشورا چندان با سیره ائمه شیعه سازگار نیست و سند آن نیز اطمینانآور محسوب نمیشود.
درباره سند زیارت عاشورا مقالات و تحقیقاتی داریم که نشان میدهد با معیارهای عرفی و منطقی، این زیارت را میشود با درصد بالایی از اطمینان، به ائمه شیعه (امام باقر و امام صادق علیهماالسلام) نسبت داد. اگر قرار شود در سندیت زیارت عاشورا خدشه کنیم، باید در اعتبار خیلی چیزهای دیگر خدشه کنیم که یقیناً منتقدین تن به این میزان از اعتبارزدایی نمیدهند. اساساً در اعتبارسنجی دادههای تاریخی و نقلی، غالباً نمیشود به یقین صددرصدی رسید؛ وگرنه باید کل تاریخ بشر را کنار گذاشت و هیچ انسانی به این نتیجه تن نمیدهد. گذشته از اینکه امروزه یافتههای باستانشناسان بر صحت بسیاری از نقلیات تاریخی صحه گذاشتهاند. حتی درباره تاریخ علمی بشر کنونی هم نمیشود از یقین صددرصدی سخن گفت. درباره متن زیارت عاشورا که نمیشود کار باستانشناختی کرد. البته دربارهی قرآن، سه نسخه پیداشده در آلمان، بریتانیا و یمن میتواند اطمینان علمی (به معنی امروزی علم) به ما بدهد که متن کنونی قرآن تقریباً همان متن اولیه است (فارغ از یقین دروندینی که خودمان داریم). پس بهطور کلی اگر بنا بر یقین در تاریخ باشد، دچار خلأ تاریخی خواهیم شد که مقبول نیست. پس طبق همین متدها، زیارت عاشورا را میشود تا حد زیادی به امام محمدباقر(ع) نسبت داد. اختلافات جزئی در نسخه کاملالزیارات و شیخ طوسی نیز خللی به این نتیجه وارد نمیکند.
«لعن» با آموزههای دینی و اسلامی منافاتی ندارد و اختراع شیعه نیست؛ لعن بدین معنی است که ما از خدا بخواهیم فرد یا افرادی را مورد رحمت و مهربانی خود قرار ندهد. اینکه عوامل جنایت عاشورا لعن و نفرین شوند و از خدا بخواهیم که به آنها مهربانی نکند، با کدام آموزه دینی و یا حتی انسانی میتواند مخالف باشد؟! آیا مخالفت با لعن ظالمین به خاندان پیامبر(ص) را نمیتوان ناشی از فرهنگ مرجئه و ارجاء دانست که از سوی بنیامیه و معاویه برای حکمرانی آسان این حاکمان نامشروع جعل و نهادینه شد؟
اما نکته مهم محتوایی که مورد ایراد قرار گرفته، وجود لعنهای متعدد در زیارت عاشوراست که گفته میشود توهین به بزرگان اهل سنت است. میگویند که اساساً لعن در سیره ائمه(ع) جایی نداشته است. جواب این اشکال خیلی آسان است. ما در قرآن موارد متعددی از لعن نسبت به ظالمین، کاذبین و کتمانکنندگان حقایق الهی داریم. با جستوجوی واژه لعن و مشتقات آن در قرآن میشود این موارد را دید. پس لعن با آموزههای دینی و اسلامی منافاتی ندارد و اختراع شیعه نیست؛ لعن بدین معنی است که ما از خدا بخواهیم فرد یا افرادی را مورد رحمت و مهربانی خود قرار ندهد. اینکه عوامل جنایت عاشورا لعن و نفرین شوند و از خدا بخواهیم که به آنها مهربانی نکند، با کدام آموزه دینی و یا حتی انسانی میتواند مخالف باشد؟! آیا مخالفت با لعن ظالمین به خاندان پیامبر(ص) را نمیتوان ناشی از فرهنگ مرجئه و ارجاء دانست که از سوی بنیامیه و معاویه برای حکمرانی آسان این حاکمان نامشروع جعل و نهادینه شد؟ بیطرف ماندن در قضیهای مثل عاشورا و محکومنکردن عوامل این جنایت (در حد لعن) چیزی جز همان عقیده مرجئه نیست که میگفتند یزید و یزیدیان هر جنایتی که کردهاند، چون مسلمان بودند، باید کار آنها را به خدا واگذار کنیم و قضاوتی درباره آنها نداشته باشیم.
نکته مهم دیگر زیارت عاشورا دوگانهی «ظالم» و «مظلوم» است که مورد تأکید ویژه این زیارتنامه است. این دوگانه اهمیت ویژهای در درک نسبت ما با قضیه عاشورا دارد. ما در زیارت عاشورا عدهای را لعن و محکوم میکنیم و از عده دیگری دفاع کرده و به آنها سلام و درود میفرستیم. این یعنی اینکه عاشوراییبودن، بهمعنای تعیین تکلیف با هر دو سوی ماجراست. نمیشود بیطرف ماند و به دفاع از مظلوم اکتفا کرد. دفاع انسانی از مظلوم، کمهزینهترین کار ممکن در مواجهه با یک ظلم است. اما حسینیبودن و عاشوراییشدن جز با مظلومنوازی و ظالمستیزیِ همزمان محقق نمیشود.
زیارت عاشورا به ما میگوید که «ظلم» نقش پررنگی در ماجرای عاشورا دارد. هر ظلمی دو رکن دارد: ظالم و مظلوم. خیلی از ماها در این قضیه میلنگیم و کاری با ظالم نداریم و عافیتطلبانه برخورد میکنیم. ظلمستیزی پررنگترین جنبه عاشوراست. امام حسین(ع) در روز عاشورا با یک ظلم بزرگ مواجه بود. لذا میبینیم که طبق روایات موجود، ایشان در آخرین لحظات به فرزندشان امام سجاد(ع) که در خیمه به دلیل بیماری یا مجروحیت، بستری بودهاند، وصیت میکنند: «فرزندم! مبادا به کسی که جز خدا یاوری ندارد، ظلم کنی!». زیارت عاشورا هم همین را میگوید که ظلم عظیم و کمسابقهای در تاریخ بشریت اتفاق افتاده و در اثر حاکمیت اوباش و اراذل، حتی به جنازه و حریم شخصی محترمترین فرد و خاندان یک جامعه بدترین جسارتها شده و عوامل آن جنایت به نام دین، بدترین جنایت را علیه متدینترین افراد جامعه مرتکب شدهاند.
چه بسا تکرار زبانی عباراتی مثل «حسین مظلوم» و «حسین عریان» باعث شده که این واقعیات تلخ تاریخی برای ما عادی و روزمره شود و مظلومیت حسین و جنایت فجیع عریانکردن پیکر زخمی ایشان را چندان درک نکنیم. شما حتی به منابع اهل سنت پیش از قرن هفتم و حمله مغول نگاه کنید؛ بهراحتی میشود عمق این جنایت و اوباشیگری را در این منابع دید. چون گاهی شیعه را متهم میکنند که بعد از حمله مغول و شیعهشدن ایلخانان و سیطره صفویان، به سود خود در منابع تاریخی دست بردهاند. اما منابعی که من گفتم (همچون تاریخ طبری و مقتل خوارزمی) پیش از حمله مغول تدوین شدهاند. حداقل در این نمیشود شک کرد که با بریدن سر اعضای خاندان پیامبر و چرخاندن آنها در شهرها برای قدرتنمایی و ایجاد رعب، جنایت بیسابقهای رخ داد که پس از اسلام شاهد نبودهایم و نیم قرن، چنین رسمهایی از بین رفته بود. پس ظلم یک جنبه پررنگ قضیه عاشوراست.
پیام زیارت عاشورا به ما در راستای این ظلمستیزی این است که اگر میخواهید حسینی زندگی کنید، باید در عین دفاع از مظلومان، در برابر ظالمان نیز بایستید و موضع خود را روشن کنید. مگر در قرآن نداریم که کتمانکنندگان حقایق الهی ملعون هستند؟ عاشورا بزرگترین نماد کتمان حقایق الهی بود. این میتواند نسبت ما را با زیارت عاشورا روشن کند و به ما نشان دهد که اگر گروهی به نام دین، دست به جنایت و حمله به دین و انسانیت زدند و حتی نسبت به چنین جنایتی «تبرک» جستند و آن ظلم را مقدس جلوه دادند، شما هم نباید بیطرف بمانید و عافیتطلبی پیشه کنید. باید در قبال دو رکن ظلم – یعنی ظالم و مظلوم – فعالانه رفتار کنید. هر کسی باید طبق توانش از مظلومان دفاع کند و در برابر همه ظالمان بایستد؛ حتی اگر این ظالم، برادرمان باشد که به دیگری ظلم کند و حقش را زیر پا بگذارد. این ظلمستیزی منحصر به امور سیاسی و اجتماعی نیست. توان حسین(ع) این بود که با همه وجود، بایستد. شاید توان دیگران در آن اندازه نباشد (که نیست) اما این رافع تکلیف نیست و باید در حد توان خود، حسینی شویم.