آیتﷲ سید میرزا حسن صالحی معروف به «مدرس صالح»، از اساتید پر تلاش و کمنظیر حوزه علمیه خراسان بود که بیش از نیمقرن بر سپهر آن، درخشید. وی روستازادهای از دیار فریمان بود که در کودکی پدرش را که به «آقای عالم» شهرت داشت، از دست داد و مادرش سرپرستی و تربیت او را بر عهده گرفت؛ به همین سبب همیشه از او به عظمت یاد میکرد و قدردان زحماتش بود.
سید میرزاحسن، به گفته خودش، با توصیه مادر شهید مطهری، پای در تحصیل علوم دینی نهاد. او با همه تنگدستی و سختی به آموختن پرداخت و هوش و پشتکاریاش موجب شد تا به سرعت مراحل مقدماتی را پشت سر نهد و وارد دورههای عالی و تخصصی دروس حوزوی شود. در سطوح مختلف آموزش، از اساتیدی چون مرحوم ادیب نیشابوری، مرحوم شیخ هاشم قزوینی، مرحوم شیخ مجتبی قزوینی، مرحوم آقا احمد مدرس، مرحوم شیخ کاظم مهدوی دامغانی، مرحوم میلانی و دیگران بهره برد. خاطرههای شنیدنی و شیرینی که از آنان نقل میکرد حاکی از رابطه صمیمی و ویژه میان او و استادانش بود.
آیتﷲ، همچون دیگر محصلان حوزوی، همزمان با تحصیل، تدریس دروس پیشین را میآزمود و در اندکزمانی به عنوان یکی از اساتید به نام و محبوب حوزه علمیه مشهد شناخته شد.
مدرس صالح، علاوه بر تدریس ادبیات، منطق و مباحث مقدماتی فلسفه، بهصورت تخصصی به فقه و اصول پرداخت و بیش از همه کتاب لمعتین شهید ثانی را تدریس کرد؛ بهگونهای که همه متن و حواشی و نظریههای مرتبط با آن در خاطرش جای گرفته بود؛ چنان که تدریس پیاپی و زیاد رسائل و مکاسب شیخ انصاری و کفایة الاصول آخوند خراسانی موجب شده بود تا همه آنها را در حافظه خود داشته باشد. تدریس وی به ادعای بهرهمندان، بیش از آنکه درس لمعه یا رسائل یا… باشد، درس خارج بود؛ چون در آغاز، بیش از نیمی از وقت جلسه را به تبیین و تشریح مباحث میپرداخت؛ پس آنگاه متن را برای طلاب توضیح میداد. این شیوه انحصاری که نشاندهنده تسلط وی بر مبانی و مبادی مباحث بود؛ گاه آنچنان دقیق و موشکافانه بود که هیچ کرسی درسی با آن برابری نمیکرد. اشتهار وی در تدریس متون پیشگفته، نامش را با برخی از کتابها عجین کرده بود و همگان میدانستند برای درک و فهم عمق کتابی چون لمعه نمیشود و نباید به سراغ دیگری رفت و همین امر موجب شده بود تا همه فضلا و طلاب حوزه علمیه مشهد، از زمانی که استاد صالحی کرسی تدریس را به دست گرفته بود، از کانال ایشان به مراحل بعدی گام نهند و این افتخار قطعاً برای غیر او نیست.
بیش از همه کتاب لمعتین شهید ثانی را تدریس کرد؛ بهگونهای که همه متن و حواشی و نظریههای مرتبط با آن در خاطرش جای گرفته بود؛ چنان که تدریس پیاپی و زیاد رسائل و مکاسب شیخ انصاری و کفایة الاصول آخوند خراسانی موجب شده بود تا همه آنها را در حافظه خود داشته باشد. تدریس وی به ادعای بهرهمندان، بیش از آنکه درس لمعه یا رسائل یا… باشد، درس خارج بود.
یادکرد شاگردان استاد آسان نیست؛ چون تقریباً فاضلی از حوزه مشهد را نمیتوان یافت که از سال ۱۳۳۰ش به حوزه وارد شده باشد، اما پای درس ایشان زانو نزده باشد. بسیاری از بزرگان و مسئولین امروزی نیز از شاگردان وی بهشمار میروند. در مراسم تجلیلی که برای آن جناب در سال ۱۳۷۸ از سوی حوزه علمیه مشهد و برخی دیگر نهادها برگزار شده بود، کسانی به شاگردی استاد اذعان میکردند که به راستی مایه شگفتی بود؛ چنان که در این روزهای تعزیت ایشان، بزرگانی با چشمان اشکآلود حق ایشان بر خود را بیان میکردند.
استاد صالحی، علاوه بر تبحر و تسلط علمی که تا تدریس خارج فقه و اصول پیش رفته بود، از نظر زیستی نیز الگوی کمنظیری بود. او بسیار عاطفی و مهربان بود و در تکریم و تعظیم اساتید و بزرگان، بهویژه نسبت به آنان که به سنتهای حوزوی پایبند بوده و در مسیر دیگر قدم نگذاشته بودند، اصرار میورزید. محبت استاد در برخی موارد از حد تصور انسان خارج میشد. او برای عیادت برخی بزرگان که در بستر مریضی افتاده بودند، هر روز به بیمارستان میرفت. به یاد دارم وقتی که خود از درد پا به شدت عذاب میکشید، هر روز بعد از درس به دیدن مرحوم کجوری که از علمای بزرگ بود میرفت. یک بار به استاد عرض کردم چرا این همه خود را به زحمت میاندازید؟ گفت: پیرمردکسی را ندارد؛ چشم به در میدوزد تا مرا ببیند؛ نمیتوانم نروم. همین وضعیت را پیشتر با مرحوم قمی و مرحوم حجت داشت.
فروتنی و خاکساریاش زبانزد عام و خاص بود. تواضع استاد، چه بسا موجب سوءبرداشت دیگران میشد؛ چیزی که برای او اهمیتی نداشت. این داستان شنیدنی است که یکی از طلبههای مبتدی از ایشان خواسته بود تا یکی از دروس مقدماتی را بهصورت خصوصی برایش ارائه کند. استاد چون فرصتی نداشت – به گفته خودش در برخی از ایام تا ۱۵ درس برای طلبهها میگفت – پذیرفت بعد از نماز صبح و بههنگام صرف صبحانه به تدریس بپردازد. خانه طلبه، محل تدریس بود. بعدها پدر آن طلبه در جمعی گفته بود که آقای صالحی هر روز نزد پسرم میآید و درس میآموزد! اما استاد هم چنان به کار خود ادامه میداد؛ در حالی که همزمان، کرسی درس چندصدنفرهاش شهره همه حوزه بود.
آیتﷲ گوش شنوایی داشت. خانه وی محل رجوع بسیاری از آدم ها بود؛ از بزرگان و سیاسیون جدید و قدیم تا کسانی که به ظاهر عقیدهای نداشتند؛ از بازاریها و دانشگاهیها تا پزشکان و حتی دانشجوها. در ایام مناسبتی ـ چون اعیاد مذهبی ـ رفت و آمد چهرههای مختلف، به راستی مایه اعجاب بود؛ بهویژه آنکه وی هیچ مسئولیت سیاسی نداشت تا علت مراوده را بشود ناشی از انتظارات و توقعات انتفاعی قلمداد کرد. این تنها علاقهمندی و ارادت به استاد بود که افراد را از راههای دور و نزدیک به سویش میکشاند.
یکی از طلبههای مبتدی از ایشان خواسته بود تا یکی از دروس مقدماتی را بهصورت خصوصی برایش ارائه کند. استاد چون فرصتی نداشت – به گفته خودش در برخی از ایام تا ۱۵ درس برای طلبهها میگفت – پذیرفت بعد از نماز صبح و بههنگام صرف صبحانه به تدریس بپردازد. خانه طلبه، محل تدریس بود. بعدها پدر آن طلبه در جمعی گفته بود که آقای صالحی هر روز نزد پسرم میآید و درس میآموزد!
شوخطبعی، مجلسداری و شیرینسخنی استاد که با حافظه قوی و خاطرههای فروان وی گره خورده بود، عملاً مجالس علمی، دوستانه و خانوادگی را در اختیار وی میگذاشت. به تعبیر یکی از علما، وی دائرةالمعارفی زنده بود که از هر دری سخنی ارزنده و آموزنده داشت. کسی نبود که یک بار با وی نشسته باشد، اما شیفته مرام و مقامش نشده باشد؛ مقامی که با هیچ پست سیاسی و اجتماعیای قابل مقایسه نبود؛ طلبهای خاکی و افتاده! او در رعایت زی طلبگی، بدون اغراق بیمانند بود. تکیه کلامش «آقاجان» و «عرضم به حضور انور عالی» بود؛ کلماتی که هنوز در گوش امثال منی که با او بودهایم طنینانداز است.
سادهزیستی، قناعتپیشگی و عدم تعلق مدرس صالح، تا آخر عمر با وی بود. با اینکه از سوی بزرگان و مردم برای برخی مسئولیتها نشان میشد و گاهی تا اصرار بیش از حد و واسطه کردن دوستانش پیش میرفتند، هرگز سیره خود را تغییر نداد؛ چنانکه نه حاضر شد محل تدریس خود را عوض کند، نه مسجدش را و نه محل زندگی خود را. در شبستان مسجد گوهرشاد، بر روی صندلی چوبی درس گفت؛ در مسجد حاجی سرکه خیابان خواجهربیع امامت کرد و در همان خیابان زیست و تا آخر همانگونه زیست. وقتی برخی از مریدانش خواستند تا وارد عرصه مرجعیت شود، آنان را به دیگر بزرگان ارجاع داد و حاضر نشد تغییری در شیوه زندگیاش ایجاد کند.
استاد همیشه با پای پیاده مسیر خانه تا محل درس و مسجد را میپیمود و به رغم خواهشها و تقاضاهای علاقهمندان، حتی در زمانی که ناخوش بود، باز پیاده رفت و آمد میکرد. پیادهپیمایی وی آن چنان شهرت داشت که وقتی در بحبوحه انقلاب از مشهد به مدرسه علوی تهران رفته بود، مرحوم شهید صدوقی از ایشان پرسیده بود: «آقای صالحی! از مشهد پیاده آمدی یا با وسیله؟». یکی از شاگردان استاد نقل میکرد روزی در اوج گرما ایشان را دیدم که به سویی میرود. ماشین را نگه داشتم و خواستم تا سوار شود. استاد چون اصرار مرا دید، با محبت سوار شد؛ اما پس از کمی پیشرفتن، گفت اگر اجازه دهی بقیه را پیاده بروم. شرمنده شدم که استاد برای احترام به من، اندکی همراهی کرد؛ اما منش خویش را فرو ننهاد. از ماشین پیاده شد و مثل همیشه دستان خود را بر پشتش گره زد و آهسته آهسته به راهش ادامه داد.
نظم و پایبندی به تربیت طلبهها در رأس همه دغدغههایش قرار داشت و برای این منظور از هیچ تلاش و ایثاری دریغ نمیکرد. روزی به مناسبتی سخن از تعطیلی به میان آمد؛ با زبان شیرین همیشگی گفت: «اگر روزی برای درس نیامدم، حتما به تشییع جنازهام بیایید!». این پایبندی تا بدانجا بود که حتی در روز تشییع جنازهی نزدیکترینهایش که به شهادت رسیده بودند، درس خود را رها نکرد و تنها روزی که نتوانست در محل درس حضور یابد، زمانی بود که برای جستوجوی فرزند مفقودالاثرش، مهندس علی اصغر، مجبور به گشت و گذار در بنیادها و نهادهای مربوطه شد؛ هر چند تا آخر اثری از او نیافت؛ اما همیشه ذهنش مشغول او بود که خواهد آمد.
استاد هیچگاه دعوت دیگران را رد نمیکرد. گاهی به دورترین نقطه شهر میرفت تا دعوت فردی که در ذهنیت عمومی کسی به حساب نمیآمد را پاسخ گفته باشد و برای این منظور از استراحت و آسایش خود مایه میگذاشت. وقتی طلبهای با افتخار میگفت آیتﷲ صالحی به منزلم آمد و اشکنهای خورد، کمتر کسی تعجب میکرد.
آیتﷲ در احترام به همسر، فرزندان، خویشاوندان و نزدیکان و دستگیری از همگان کوشا بود. همسرش را «ریاست» صدا میکرد و در مدیریت خانه هیچگاه دخالت نمیکرد؛ چون بر این باور بود که تدبیر منزل بر عهده اوست. برای فرزندانش ایثار بیش از حد داشت. بیشتر جمعهها را با فرزندانش به کوه و صحرا میرفت و از طبیعت بهره میبرد. همصحبتی با دخترانش شگفتآوربود. آنچنان با آنان به گفتوگو مینشست که گویی با همطرازان خود سخن میگوید. جالب است که یکی از دخترانش بسیاری از اصطلاحات فقهی، اصولی و رجالی را بلد بود؛ چون حاجآقا از هر دری با وی سخن گفته بود. همین دختر گاهی با استاد از شیخ و آخوند و صاحبجواهر و خبر واحد و استصحاب میگفت؛ که اشک استاد از خنده جاری میشد. چنین رابطه پدر و فرزندی را کمتر میتوان سراغ گرفت.
استاد هیچگاه دعوت دیگران را رد نمیکرد. گاهی به دورترین نقطه شهر میرفت تا دعوت فردی که در ذهنیت عمومی کسی به حساب نمیآمد را پاسخ گفته باشد و برای این منظور از استراحت و آسایش خود مایه میگذاشت. وقتی طلبهای با افتخار میگفت آیتﷲ صالحی به منزلم آمد و اشکنهای (نوعی غذای خراسانی که با دوغ و اندکی ادویه و گردو یا مغز تخمه درست میشد) خورد، کمتر کسی تعجب میکرد؛ چون شنیده بودند که طلبهای وی را به نان و ماستی مهمان کرده بود.
آیتﷲ صالحی از علاقهمندان به امام خمینی و دیگر علمای بزرگ بهروزاندیش بود. خود نیز از مسائل جدید سر در میآورد. از پرسیدن و دانستن ابا نداشت. نگاه منطقی و واقعبینانهاش نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی برای بسیاری از طلبهها و فضلا سرمشق بود؛ نه حمایت بیجا را میپسندید، نه انتقاد مخرب را شایسته انسان آگاه میدانست.
آیتﷲ در بیان احکام، به قاعده شریعت سهله سمحه روی داشت و همین امر خوشبینی معتدلانهای را به وی داده بود تا آدمیان را به سنجه درست ارجگذاری کند.
استاد که سالیان درازی از زبان خود بهره گرفته بود تا بیاموزد، هدایت کند، بپرورد و مایه آرامش دیگران باشد، در سالهای اخیر، تسلیم تقدیر الهی شد و در سکتهای قدرت سخنگفتن را از دست داد. با همه اینها همیشه مورد توجه دوستان و شاگردانش بود؛ تا اینکه در روزهای اخیر، پس از یک دوره نقاهت، چشم از جهان فرو بست و به دیار باقی شتافت. اگرمحبتها و الطاف دوستان و شاگردان آن عزیز نبود، قطعاً تحمل این مصیبت سختتر میشد؛ بهویژه ملاطفتهایی که از سوی بزرگان و عالمان مبذول شد. در این میان پیام مقام معظم رهبری، بیش از همه آرامشبخش بود. ایشان استاد را عالم پرهیزگار و مدرس خدوم و پرکار خواندند که در مدتی دراز متون متعددی از کتب درسی حوزه را در اختیار داشت و تأکید فرمودند حق بزرگ آن مرحوم بر حوزهی علمیهی مشهد هرگز نباید فراموش شود.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
ناشناس
آن مرحوم درس خارج هم می گفته اند یا فقط دروس سطح تدریس می کرده اند ؟ (چون در متن نیامده است) آن مرحوم تألیفاتی هم دارند یا خیر؟ اشاره ای اگر به اسامی هم بحث ها و هم حجره ای ها دوران تحصیل ایشان هم می شد مناسب بود، و در آخر اینکه اشاره ای نشده است که ایشان چند فرزند دختر و پسر داشته اند و همچنین اینکه عقاید سیاسی ایشان با توجه به مقام فرزند ایشان در دولت تدبیر و امید هم زیاد پرداخته نشده است.
ناشناس
ىر متن به سن ايشان هم اشاره اي نشده است،