امسال و تا به امروز که سه شنبه (۹۶.۲.۱۹) است، موفق شدم سه روز را در نمایشگاه کتاب حضور داشته باشم. سی امین نمایشگاه بین المللی کتاب، در نقطه ای قرار دارد که میتوانست زمینه برگزاری یک نشست عالمانه را در بررسی سی سال تاریخچه این نمایشگاه فراهم سازد. نشستی برای بررسی نقاط قوت و ضعف و بررسی حرکت و مسیری که هر ساله و در طول این سی سال در حوزههای مختلف، برای بهبود آن برداشته شده است. فکر میکنم کسی به فکر چنین نشستی نبوده یا من در برنامهها ندیدم. خوشبختی من در این است که چون همراه همکارانم برای کتابخانه تاریخ خرید میکنم و مجبورم هر اثر خوب یا بدی را در حوزه تاریخ بخرم، به تکتک غرفهها سر میزنم و آثار عرضهشده را با نگاه خریداری میبینم. اکنون میخواهم آنچه در این سه روز نظرم را جلب کرد بیان کنم.
گفتهاند که مظفرالدینشاه گفته بود همهچیزمان به همهچیزمان میآید؛ راست است. ما ملتی هستیم متوسط؛ بلکه با نمره ۲۵ از ۱۰۰؛ آن هم در خوشبینانهترین صورت. کتاب هم امر جدایی از امور دیگر نیست. وقتی به دانشگاههایمان توجه نمیکنیم، باید هم شاهد این باشیم که استادان سهمی در ارائه علم ندارند. بهنظر میرسد مشکل کشور ما و بسیاری از کشورهای همجوار تغییر دولتها نیست؛ بلکه رسوخ و نفوذ جهل در لایههای مختلف جامعه، مقدسشدن جهل، توهمِ داشتن دانش، تکبر و غرور برتری ایرانی بر سایر ملل و ادعای بزرگی و بزرگزادگی در همه سطوح است.
در حوزه کتابهای عربی باید بگویم اولاً ـ و همچنان ـ بیش از شصت درصد نمایشگاه در بخش عربی، آثار مؤسسات و ناشران ایرانی یا وابسته به دولت ایران است که کارهای عربی منتشر میکنند. این بخش ضمناً شامل چندین ناشر شیعی عمومی لبنانی هم میشود که آثار عامهپسند شیعی را منتشر میکنند و شاید دو درصد آثارشان هم تازه و قابل ارزیابی علمی نیست. باقی ناشران از کشورهای عربی مختلف ـ و غالباً سوریه و لبنان ـ هستند که شمار زیادی از آنان هر ساله و بیش از بیست سال است به تکرار میآیند و چیزی که برای آنان اهمیت ندارد، علم است. در مقابل، با چند عنوان کتاب تازه اما از نظر موضوع تکراری، چشمشان غالباً به جیب طلاب اهل سنت است که از نقاط مختلف ایران میآیند و همچنان دنبال صحیح بخاری و شروح آن و آثار فقهی هستند. میماند اندکی از ناشران لبنانی یا سوری و احیاناً اردنی و کسانی که نمایندگی از شماری از ناشران عرب دارند. آنها اندکی آثار به درد بخور و قابل تأمل دارند. این آثار هم از تغییری کلی که در مسیر نوشتههای نویسندگان و ناشران عرب است حکایت دارد؛ و آن واردشدن نویسندگان و ناشران عرب به بررسی و تحلیل مسائلی است که جهان عرب با آن درگیر است. این که این آثار چه قدر عالمانه است مهم نیست ـ و غالباً هم نیست ـ اما در عوض میتوان گفت این ناشران از نشر آثار تراثی فاصله گرفتهاند و از حوزه حتی تاریخ اسلام هم بیرون رفته است. بیشترین فروش کتابهای عربی، مربوط به آثار فکری و سیاسی و احیاناً ادبی مربوط به حوزه تاریخ اندیشه و تحولات سیاسی معاصر است. اینها هم به قدری تکراری شده که گاهی تهوعآور بهنظر میآید. از آنچه در این آثار به نظر میرسد، هیچ تحول علمی و پژوهشی را نمیتوان سراغ گرفت؛ مگر آن که گفته شود آثار مهم و اصلی به ایران نمیآید. بگذریم که بهطور کلی وضع نمایشگاههای کشورهای همجوار هم تقریباً مانند کتابفروشی و مرکز شماری از ناشران بازاری است (بنده از بخش لاتین بی خبر هستم).
اما در باره بخش ایرانی و سالنهای ناشران عمومی باید عرض کنم مع الاسف، هشتاددرصد این ناشران، ناشر کتابهای زرد، اعم از آثار تاریخی، داستانی و حتی مذهبی در سطح نازل هستند؛ آثاری در بخش شعر و ادب و قصه و کتاب سازیهای وحشتناک و بیسروته، با جلدهای رنگارنگ و اسامی شگفت که بعضاً، مثل هندوانهفروشها، داد هم برای جلب مشتری میزدند و با نصف قیمت کتابها را میفروختند. این مسأله البته در تمام این سالها با شدت و ضعف بوده؛ اما حالا فاجعهای که رخ داده این است که برخی از ناشران هم که زمانی اعتباری داشتند، حالا برای حفظ و بقای خود به این وضع روی آوردهاند. اما فارغ از آن، آن قدر تعداد اینها زیاد است که میتوان گفت یکی در میان و گاه چند تا در میان، آنها هستند که فضا را تصرف کردهاند. در میان این هشتاددرصد، باید از ناشران مذهبی هم نام برد که دریغ از یک کار خوب و جدی؛ همهشان به ترجمه آثار حدیثی پرداخته، آثاری در باره مسائل دینی منتشر میکنند که نه رنگ و لعاب خوبی دارد و نه محتوای درستی. قصههای دینی، نصایح و مواعظ، داستانها و تفسیرهای متنوع و ترجمههای مکرر و عمدتاً بازاری. متأسفانه، کمترین اقبالی هم از طرف بازدیدکنندگان نسبت به این کتابها صورت نمیگیرد و اغلب صاحبان آنها با حسرت به مراجعین نگاه میکنند؛ آنگونه که واکسیهای کنار خیابان به کفشهای مردم در حال عبور مینگرند. البته موارد استثنا هم هست؛ اما در کل برداشت من همین است که عرض شد.
هشتاددرصد ناشران عمومی (ایرانی) ناشر کتابهای زرد ـ اعم از آثار تاریخی، داستانی و حتی مذهبی در سطح نازل ـ هستند؛ آثاری در بخش شعر و ادب و قصه و کتابسازیهای وحشتناک و بیسروته؛ با جلدهای رنگارنگ و اسامی شگفت. بعضاً مثل هندوانهفروشها برای جلب مشتری داد هم میزدند و با نصف قیمت کتابها را میفروختند! این مسأله البته در تمام این سالها با شدت و ضعف بوده؛ اما حالا فاجعه اینجاست که برخی ناشرانی که زمانی اعتباری داشتند نیز برای حفظ و بقای خود به نشر اینگونه کتب روی آوردهاند.
از بیست درصد بقیه، میتوان به چند گروه اشاره کرد؛ مؤسسات دولتی که هر ساله از یک تا حداکثر پانزده اثر را منتشر میکنند و در این باره پشتشان گرم به پولهای بادآوردهای است که برای پژوهش در اختیار آنها گذاشته میشود. شگفت که برخی از این یالوکوپالدارها، در طول سال فقط دو سه اثر منتشر کردهاند؛ برخی هم البته بیشتر. اغلب نمیتوان حدس زد که چه تعداد از این آثار و تا چه حد سودمند و عالمانهاند. اغلب آنها فضایی را اشغال کردهاند و کارهای منتشره در طول بیستسیسال را به علاوه آثار معدود تازه به نمایش گذاشتهاند. جالب است که گاه پنجشش نفر هم آنجا را اداره میکنند و باید خوشبخت بود که سامسونگ و ایسوز و ال جی و آیفون، گوشیهایی برای آنها درست کردهاند که با آنها ور بروند و بازی کنند و خبر و جک بخوانند. برخی از مؤسسات دولتی، چند کتاب خاطره از جنگ دارند؛ برخی تعدادی کتاب درباره تاریخ معاصر و شماری هم درباره وزارتخانهها ومباحث مربوط به خودشان. اینها کمتر پژوهش درخوری دارند و اغلب جا را اشغال کردهاند؛ بدون آنکه چیزی برای عرضه در یک نمایشگاه با این وسعت را داشته باشند. تأسف از مؤسساتی است که گاهی بیش از چند صد متر را در انحصار خود گرفتهاند؛ در حالی که به عدد انگشتان دست، کتاب تازه ندارند.
دستهای دیگر، ناشران سوسول هستند که آثاری در رمان و شعر منتشر میکنند و اغلب جوانان در اطراف آنها رفت و آمد دارند. اینها هم آثار تکراری فراوان دارند و البته آثار جدیدی هم دارند که جذابیت دارد. دست کم دو ناشر بودند که صدها نفر در صف ایستاده بودند تا کتاب شعری را به امضای مؤلفش برسانند. باید خوشحال بود که برای کتاب در صف میایستند؛ اما نباید امید داشت که اندیشه و فکر بدیعی از درون این قبیل آثار بیرون آید.
البته هستند در این میان ـ هرچند اندک ـ شماری از ناشران خط و ربطدار که هدف مشخص و زمینهی نگارشی معینی دارند. آنها در طول سال میکوشند آثاری زبده و عالمانه را منتشر کنند. برای تدارک آنها منت مؤلفان را میکشند، پول برای ویرایش میدهند، برای طراحی جلد هزینه میکنند و آثاری بدیع فراهم میآورند. این آثار فراوان نیستند؛ چون اساساً سوددهی قابل توجهی ندارد و همین امر رمز گرایش ناشران به کارهای بازاری و بیخاصیت است.
البته هستند در این میان ـ هرچند اندک ـ شماری از ناشران خط و ربطدار که هدف مشخص و زمینهی نگارشی معینی دارند. آنها در طول سال میکوشند آثاری زبده و عالمانه را منتشر کنند. برای تدارک آنها منت مؤلفان را میکشند، پول برای ویرایش میدهند، برای طراحی جلد هزینه میکنند و آثاری بدیع فراهم میآورند. این آثار فراوان نیستند؛ چون اساساً سوددهی قابل توجهی ندارد و همین امر رمز گرایش ناشران به کارهای بازاری و بیخاصیت است.
با اذعان و اعتراف به این که آثار خوب و تازه هم در نمایشگاه هست، بدون شک میتوان گفت که شأن یک کشور هشتاد میلیونی بیش از این است که ملاحظه میکنیم؛ کشوری که علاوه بر ایران، چندین میلیون مخاطب فارسیزبان از هند تا کشمیر و از آنجا تا تاجیکستان و افغانستان دارد؛ کشوری که بیش از یک و نیم قرن است که دارالفنون دارد و نزدیک صدسال است که از نعمت دانشگاه برخوردار است، باید دید چرا این وضع را دارد. گفتهاند که مظفرالدینشاه گفته بود همهچیزمان به همهچیزمان میآید؛ راست است. ما ملتی هستیم متوسط؛ بلکه از صد با نمره ۲۵؛ آن هم در خوشبینانهترین صورت. کتاب هم امر جدایی از امور دیگر نیست. وقتی به دانشگاههایمان توجه نمیکنیم، باید هم شاهد این باشیم که استادان سهمی در ارائه علم ندارند. وقتی پایاننامهها و رسالهها با آن وضع نکبتبار تدوین میشوند، باید شاهد باشیم که آثار خوبی در حوزه علم پدید نمیآید. وقتی نمیتوانیم کارهای پژوهشی روز داشته باشیم، باید شاهد تکرار چاپ کارهای قدیمی به صورت عکسی یا ترجمههای تکراری یا گزیدههای بازاری و دانشجویی از متون کهن باشیم. بهنظر میرسد مشکل کشور ما و بسیاری از کشورهای همجوار تغییر دولتها نیست؛ بلکه رسوخ و نفوذ جهل در لایههای مختلف جامعه، مقدسشدن جهل، توهم داشتن دانش، تکبر و غرور برتری ایرانی بر سایر ملل و ادعای بزرگی و بزرگزادگی در همه سطوح است. فکر کنید در کشوری که هم اکنون بیش از ده میلیون بیسواد مطلق دارد، چه انتظاری بیش از این میتوان داشت؟
ناشناس
https://plus.google.com/+masoudfaghihi/posts/CtoZxcm2xcC
نوشتهی بنده دربارهی نمایشگاه.