روحانیت در قدرت یعنی روحانیتی که در مسند نشسته و در مقام خودش صاحب قدرت است. روحانیت بر قدرت یعنی روحانیت در مقام مقاومت و مخالفت با قدرت مسلط است. این دوگانهای است که باید حل و فصل شود. از مدخلهای مختلفی میتوان به این بحث پرداخت. یکی مدخل تاریخی است؛ یعنی روحانیت شیعه در قدرت و بر قدرت در طول تاریخ. مدخل دیگر، مدخل دروندینی است؛ یعنی اینکه کدامیک (روحانیت شیعه درقدرت یا بر قدرت) مورد توصیه دین است و روحانیت در آن جایگاه مطلوبتر است؛ آیا دراینباره تصریحی از سوی دین و چهارچوب و اقتضائاتی وجود دارد؟ مدخل دیگر ـ که راهبردی نیز هست ـ این است که کدامیک از این دو برای جامعه و دین مطلوبتر است؟ مدخل دیگر، عقلی ـ منطقی است؛ بحث اقتضایی است؛ از این باب که اقتضای دین و اقتضای روحانیت کدامیک از این دوگانه است؛ کدامیک به لحاظ عقلی و منطقی قابل دفاعتر است. بنده به مدخل چهارم میپردازم و از این مسیر بحثم را دنبال میکنم.
بعد از چهل سال (بهمسندرسیدن روحانیت) همچنان این سؤال مطرح است که نشستن روحانیت بر مسند قدرت صحیح است یا خیر؟ رقابت در انتخابات اخیر بین دو روحانی با دو تفکر متفاوت بود. البته از این بحثها کم و بیش عبور و تجربه کردیم و اکنون باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا چنین تجربهای خوب و قابل دفاع بود و باید ادامه دهیم یا اینکه نیاز است مورد بازبینی قرار گیرد؟ به هر حال باید دید که آیا مسیر درست بوده یا نیاز به ترمیم و حتی بازگشت است؟
لازم است به دو نکته در باب تحدید بحث اشاره کنم:
- ترکیب روحانیت و قدرت منحصر به این دو (در قدرت و بر قدرت) نیست و صور دیگری دارد که مورد بحث ما نیست. بحث ما ناظر به روحانیت سیاسی است؛ روحانیتی که به نحوی در امر سیاسی دخالت دارد؛ یا با قدرت سیاسی حاکم مقابله میکند و یا آن را همراهی میکند و تبدیل به یک دولتمرد، کارگزار یا حامی کارگزاران شده است. بنابراین روحانیون خارج از قدرت یا بیاعتنا به قدرت، محل بحث ما نیستند.
- منظور از قدرت همان قدرت سیاسی متمرکز در دولت است. امروزه قدرت در علوم سیاسی و جامعهشناسی، مفهوم گستردهای دارد؛ مثلاً قدرت منتشر، قدرت مربوط به ساختارهای مقاومتی (مقاومت در برابر قدرت حاکم)، قدرت اجتماعی و اقتدار اجتماعی و… اینها هیچکدام مدنظر ما نیست.
پس از بیان این دو نکته برای حل و فصل دوگانهی «بر قدرت» و «در قدرت» باید دو دوگانه دیگر را نیز روشن کنیم تا بتوانیم به پاسخ دست یابیم: ۱. نهضت و نظام؛ ۲. انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی. اگر این دوگانهها حل و فصل شوند، دوگانهی بر قدرت و در قدرت نیز حل و فصل میشود؛ زیرا ادعای بنده این است که هر سه دو گانه، کاذب هستند. ما نباید خود را موظف به انتخاب به یکی از این شقوق این دوگانهها بکنیم؛ انتخابهایی فراتر از اینها نیز وجود دارد؛ یک انتخاب این است که اصلاً اینها را دوگانه نبینیم؛ اگر هم میبینیم نسبت آنها را تقابلی نبینیم. ادعای بنده این است که اینها دوگانههایی کاذب هستند که حداقل نباید نسبت تقابلی بین اینها برقرار شود.
دوگانه نهضت و نظام
تلقی کلیشهای و رایجی که درباره دوگانه نهضت و نظام وجود دارد این است که یا نهضت یا نظام! یعنی بین این دو نسبت «یایی» است؛ نه نسبت «واوی»؛ یعنی نمیشود هم نهضت و هم نظام؛ یا باید نهضتی باشید یا باید در چارچوب نظام حرکت کنید؛ اینها جمعشدنی نیستند! تلقی دیگری نیز هست که انتقال از نهضت به نظام، نوعی تنازل، فروکاهی، از دست دادن و تمکینکردن است. درحالیکه بنده معتقدم اینگونه نیست و این تقابل فاقد مبناست و دچار نوعی سادهسازی و بزرگنمایی است.
بنده در مقاله خاتمه انقلاب، بهجای دفاع از انقلابیگری به مثابه تداوم راهبردهای انقلاب، از حفظ اهداف و آرمانهای بلند دفاع کردم. انقلاب بهمعنای راهبردیاش پایان یافته است و قرار نیست ما در چارچوب و مسیر تند و تیز حرکت کنیم؛ بلکه در چارچوبهای نهادینه و ساختاریافته حرکت میکنیم. امروزه باید از نظام آرمانی دفاع کرد؛ نه نظام انقلابی و نه نهضت انقلابی. این امر با بیانات مقام معظم رهبری منافات ندارد؛ زیرا تعبیر ایشان از انقلابیبودن نیز ناظر به اهداف و آرمانهاست؛ نه راهبرد.
نهضت یک حرکت اعتراضی علیه وضع موجود برای رسیدن به وضع مطلوب است. این حرکت دو جنبه دارد: یکی جنبه راهبردی؛ یعنی راهبردها و شیوههایی که نوعاً در نهضتها بهکار برده میشود؛ دیگری جنبه اهداف و آرمانهای آن نهضت.
نظام یعنی ساختار مستقر و تثبیتشده از یک نظم سیاسی که جنبهها و عرصههای مختلفی دارد. این نظام ویژگیهایی دارد. یکی وجه ساختاری ـ راهبردی است که نظامها از این ساختارها و چارچوبها استفاده میکنند؛ ساختارهایی برای ایجاد تغییر تدریجی و بهبود. معمولاً نیز در چارچوبهای آرام، نهادمند و قانونمند حرکت میکنند. بنابراین راهبردهای نظام کاملاً با نهضت ـ که راهبردهایش ناگهانی، بنیادی، بعضاً خشن و غیر قانونی و سریع است ـ تفاوت دارد. ویژگی دیگر نظام نیز اهداف و آرمانهایش است.
بنابراین تقابل بین نظام و نهضت ناظر به ویژگی هدف و آرمانهایشان نیست؛ چرا که مشترک هستند و همه نظامها واجد اهداف و غایاتی هستند. اما از حیث راهبردها متفاوتند و اگر تلقی تقابلی هست ناظر به راهبردها و تفاوتهای راهبردی است؛ یعنی میشود نهضت و نظامی را تصور کرد که از حیث اهداف و آرمانها نظیر هم باشند (نظامها اساساً مولود نهضتهای پیروز هستند)، اما مشی آنها از حیث راهبردی تفاوت داشته باشد؛ چرا که نظام دیگر به دنبال تغییرات بنیادی، خشن و فراقانونی نیست. اما نظام میتواند اهداف طراحیشدهی آن نهضت را تعقیب کند. بنابراین تقابل ذاتی نیست؛ بلکه تقابل وقوعی است؛ یعنی میشود اینگونه بشود یا نشود.
برخی این تقابل را در تعبیر پویا و ایستا تعریف کردهاند؛ یعنی نهضتها پویا هستند و نظامها ایستا هستند. این تعبیر نیز ناظر به بود و نبود اهداف است؛ چرا که ما به جامعهای ایستا میگوییم که هدف و آرمان ندارد یا رها کرده است. بنده در مقاله خاتمه انقلاب، بهجای دفاع از انقلابیگری به مثابه تداوم راهبردهای انقلاب، از حفظ اهداف و آرمانهای بلند دفاع کردم. انقلاب بهمعنای راهبردیاش پایان یافته است و قرار نیست ما در چارچوب و مسیر تند و تیز حرکت کنیم؛ بلکه در چارچوبهای نهادینه و ساختاریافته حرکت میکنیم. اما آنچه دربارهی نظام به ما امید میدهد آرمانیبودن یا نبودن آن است؛ آیا هنوز آرمانهایی دارد یا خیر؟ امروزه باید از نظام آرمانی دفاع کرد؛ نه نظام انقلابی و نه نهضت انقلابی. البته این امر با بیانات مقام معظم رهبری منافات ندارد؛ زیرا تعبیر ایشان از انقلابیبودن نیز ناظر به اهداف و آرمانهاست؛ نه راهبرد. ایشان شاید جدیترین فرد در این نظام باشند که با حرکتهای خارج از چارچوب انقلابی ـ و به تعبیر واقعیتر افراطی ـ مقابله میکنند؛ حتی به افرادی که با انگیزههای جدی مؤمنانه حرکت میکنند و در مسیر نهضتی قرار دارند، بدون سستکردن انگیزههایشان، توصیه میکنند.
دوگانه انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی
آقای روحانی با تمسک به بیاناتی از شهید مطهری در آستانه انقلاب، بهگونهای مواجههای بین انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی مطرح کرده است. البته شهید مطهری مطرح کرده است؛ اما آقای روحانی به منظور دیگری مجدداً آن را مطرح کرد. البته ما نیتخوانی نمیکنیم تا غیر اخلاقی نشود؛ باید با احتیاط نیز بیان کرد؛ اما بنده معتقدم فضایی ایجاد شد برای مقابله با گفتمان انقلاب اسلامی. توصیههایی که مقام معظم رهبری در این زمینه دارند، نشاندهنده این است که تقابلی میان این دو نیست. از تعبیر اسلام انقلابی، هم امام و هم رهبری به دفعات استفاده و معنای مثبتی از آن مستفاد کردهاند. تعبیری که شهید مطهری معنای منفی از آن استفاده کرده، ناظر به گروههایی همچون فرقان، مجاهدین خلق و تا حدی دکتر شریعتی و کسانی که صراطالمستقیم را به صراط استقامت تعبیر میکردند و… بوده است؛ یعنی جریاناتی که بهدنبال اسلام انقلابی هستند؛ اما آنچه ما به دنبال آن هستیم انقلاب اسلامی است. منظور شهید مطهری این بوده است که برای این گروهها و جریانات، اصل مبارزه است و اینکه به چه شیوه و برای چه و به کجا میروند، مهم نیست و امری ثانویه است. بنابراین دوگانه شهید مطهری در گفتمان دیگری ساخته شده است و تعبیر منفی از اسلام انقلابی متعلق به گفتمان متفاوتی است که با فضای گفتمانی مطرحشده از اسلام انقلابی توسط امام و رهبری متفاوت است. منظور ایشان اهداف و آرمانها و حفظ انگیزهها و مجاهدت و پای کار بودن است؛ نه راهبردها و شیوهها.
آقای روحانی با تمسک به بیاناتی از شهید مطهری در آستانه انقلاب، بهگونهای مواجههای بین انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی مطرح کرده است. تعبیر شهید مطهری ناظر به گروههایی همچون فرقان، مجاهدین خلق و تا حدی دکتر شریعتی و کسانی که صراطالمستقیم را به صراط استقامت تعبیر میکردند و… بوده است؛ یعنی جریاناتی که بهدنبال اسلام انقلابی هستند و برایشان اصل، مبارزه است و اینکه به چه شیوه و برای چه و به کجا میروند، مهم نیست و امری ثانویه است. بنابراین دوگانه شهید مطهری در گفتمان دیگری ساخته شده است.
پس نباید فریب ظاهر همسان واژهها را خورد؛ هر واژه در بستر گفتمانی خاص خودش معنای متفاوتی دارد. مثلاً در فضای گفتمانی آن زمان، مهندس بازرگان کتاب مشهور اسلام مکتب مبارز و مولد را دارد؛ این مؤید این است که کسی مثل بازرگان میخواست هردو ـ یعنی مبارزه و اهمیت تولید ـ را از آن خود کند. بنابراین از نظر بنده هیچ تقابلی میان اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی وجود ندارد؛ البته اگر ناظر به اهداف و جنبههای مختلف آن باشد.
دوگانه روحانیت بر قدرت و در قدرت
این دوگانه که مرتبط با نقشها و موقعیتهای دوگانهای است که روحانیت کسب میکند، مانند آن دوگانههای ذکرشدهی قبلی کاذب است؛ یعنی اگر اینها شکافته شوند، مشخص میشود محل نزاع کجاست و نباید به همهجا تعمیم داد. آن چیزی که ما باید به دفعات مورد بازگویی قرار دهیم غاییترین اهدافمان است. هدف انقلاب اسلامی چه بوده است؟ برپایی حکومت دینی؟ برپایی حکومت دینی برای چه؟ برای رسیدن به جامعه سالم. بنابراین نباید اهداف مان را فراموش کنیم.
جمعبندی
اصل اول: برای روحانیت شیعه مهم نیست که بر قدرت باشد یا در قدرت. اینها صورت مسأله است؛ در هر زمانی و بر حسب شرایط و مصالح ممکن است در قدرت باشد یا بر قدرت. برای روحانیت مهم این است که در صحنه باشد و برکنار از قدرت و بیاعتنا به جامعه و مناسبات قدرت نباشد.
اصل دوم: روحانیت توجه کند قدرت چه مسیری بهدست آمده است (با زور و شمشیر یا…) و در چه مسیری از آن استفاده میشود و چه اهدافی را دنبال میکند. بنابراین بر قدرت و در قدرت بودن اهمیت ثانویه دارد.
نکته آخر اینکه بازی روحانیت در یک نظامِ همراه، بازی صفر و یک نیست که من یا بر قدرتم یا در قدرت. در نظام همراه، بازی صفر و یکی نیست. روحانیت شیعه بر خلاف برداشت رایج حتی در نظامهای ناهمراه نیز بازی صفر و یکی ندارد؛ یعنی اینکه همواره بر قدرت باشد تا زمانی که حکومت را در دست بگیرد یا در قدرت، بعد از به مسند رسیدن.