موضوع درگیری روحانیت در امر سیاسی از منابع مختلفی تغذیه میگردد. بنده با نگاه جامعهشناختی با نگاه به منابع تاریخی (با رویکرد تاریخی) مباحث خود را تقدیم میکنم. در این رابطه دو منبع را در نظر گرفتم؛ یک منبع معطوف به فرانهاد دین و آنچه که تحت تلقیهای دینی در بشریت وجود داشته و از دورههای مختلف عبور کرده تا به ما رسیده است. منبع دیگر اتفاقات تاریخ معاصر است که از قبل مشروطه و مصادرهشدن انقلاب مشروطه و رخدادهای مشروطه و پس از آن تا انقلاب اسلامی ایران را شامل میشود. بحث بنده معطوف به فرانهاد تاریخی بشر است. از عنوان بحث ـ «از ساحت آسمانی تا ساحت زمینی» ـ نیز مشخص است که بحثم را از سنت آگوستین شروع میکنم. سنت آگوستین مردم را به دو دسته تقسیم میکند: «مردان شهر آسمانی» و «مردان شهرزمینی»؛ و میگوید آدمها که به دنیا میآیند بالذات یا آسمانی هستند یا زمینی. بر اساس این نگاه، این تلقی وجود دارد که امر آسمانی کاملاً در تقابل با امر زمینی قرار دارد و این در تفکر مسیحیت خیلی تداوم پیدا کرده است. این تفکر باعث شکلگیری نگاه خاصی به مناسبات الهی، عبادات و تفکرات دینی شده که نتیجهی آن قائلشدن به تفکیک ساحت آسمانی از ساحت زمینی است. این مسأله در نگاه سنت آگوستین از گذشته وجود داشته؛ یعنی معتقد است آدمها همیشه اینگونه بودهاند؛ یا زمینی یا آسمانی؛ و تاریخ نیز نبرد بین همین آسمانیها و زمینیهاست و شروع این نبردها از قتل هابیل نماینده آسمانیها به دست قابیل نماینده زمینیهاست. این نگاه رویکرد غالب متفکران عرصهی دین و الهیات بوده است.
اسلام و ساحت آسمانی و ساحت زمینی
اسلام مبتکر تلفیق این دو ساحت و تمام اهتمامش در جهت تلفیق این دو است. توحید به نوعی همین تلفیق آسمان و زمین است. البته ممکن است در ادیان دیگر نیز این اهتمام باشد؛ ولی در اسلام به صورت برجسته دیده میشود و در اندیشه متفکران مسلمان شاهد تجلی آن، یعنی تلفیق این دو ساحت هستیم. در عین حال در کنار این اتفاق، تلفیقی که در اسلام رخ میدهد، همچنان فرانهاد دین که متأثر از تفکیک ساحت آسمان از زمین است، حضور دارد. انگار ما در بستری از جریان معرفتی قرار داریم که هم از طرفی تأکید و توصیه اسلام است که آسمان از زمین جدا نیست و اساساً آخرت از همین دنیا میگذرد و از طرف دیگر همواره شاهد این هستیم که متفکران به این سمت یا آن سمت غش میکنند. سعدی در گلستانش این موضوع را مورد بحث قرار داده است و اینکه این تلفیق باید اتفاق بیفتد و ما دائم از اسفلالسافلین به اعلیعلیین در حال نوسان هستیم و هیچکس وضعیت ثابتی ندارد. هر جا ما از این وضعیت ارشادی اسلام رها شدیم به یک سمت غش کردیم؛ یا به سمت دنیا رفتیم و یا به سمت آخرت؛ یعنی قائل به تفکیک شدیم. به عبارتی وضعیت مشرکانی را داریم که وقتی ندای توحید سرداده شده، همنوا شدیم؛ اما هرگاه از ما غافل شدند، سراغ گوساله سامری رفتیم و آن تفکیک یقه ما را گرفت.
تفکیک بین زمین و آسمان متناظر با سکولاریزهکردن حیات دینی است؛ در واقع تفکیک ساحتهاست، بهگونهای که یک ساحت مقدس و آسمانی داریم و یک ساحت زمینی. در جریان امام حسین(ع) و شهدای کربلا نگاه بهگونهایست که انگار آنها در ساحتی قرار داشتند که نوعی رفتار خاص از آنها سرزده است که به ما و زندگی روزمرهمان ربطی ندارد. عملاً در عزاداریها، امام حسین(ع) و اصحابش را جوری برای مردم تفسیر میکنیم که اینها انسانهایی بودند با ویژگیهای فوقالعاده عجیب و خارقالعاده و به ما ربطی ندارند.
عرصه سیاست بهنوعی ساحت زمینی است و روحانیت ما خیلی اوقات در ادوار مختلف به امر سیاسی توجه کرده و تلاش نموده خودش را از امر دنیا و زمینی و امر سیاسی منفک کند.
این تفکیک بین زمین و آسمان متناظر با سکولاریزهکردن حیات دینی است؛ در واقع تفکیک ساحتهاست، بهگونهای که یک ساحت مقدس و آسمانی داریم و یک ساحت زمینی. در جریان امام حسین(ع) و شهدای کربلا این واضح دیده میشود؛ در تعابیر این نکته دیده میشود که نگاه به امام حسین(ع) و یارانش بهگونهایست که انگار آنها در ساحتی قرار داشتند که نوعی رفتار خاص از آنها سرزده است که به ما و زندگی روزمرهمان ربطی ندارد. در واقع قائل به تفکیک زندگی خودمان از زندگی ائمه هستیم. عملاً در عزاداریها، امام حسین(ع) و اصحابش را جوری برای مردم تفسیر میکنیم که اینها انسانهایی بودند با ویژگیهای فوقالعاده عجیب و خارقالعاده و به ما ربطی ندارند. در ایام عزاداری محرم و صفر نیز صرفاً تحسین میکنند، مرثیهسرایی میکنند و از رشادتهای آنها میگویند؛ اما گویی ربطی به ما ندارند و آنها در ساحت و وضعیتی زندگی میکردند که ربطی به زندگی و دنیای ما ندارد و ما صرفاً تحسین میکنیم.
نوع گفتمانی که در میان وعاظ وجود دارد عمدتاً بر همین نکته دلالت دارد که یک ساحت خارق العاده در میان اولیاءﷲ وجود دارد و من قرار نیست در زندگیام آنها را به کار ببرم؛ چرا که اگر قرار بود آن اولیا الآن زندگی کنند چگونه معلمی میکردند؟ چگونه زندگی میکردند؟ چگونه رانندگی میکردند و… . اگر قرار بود شیعه باشیم و پا جای بزرگان بگذاریم، بایستی اینها را به زندگی خودمان وارد میکردیم؛ در حالیکه این کار را نکردیم و یا به ندرت دیده شده است و این نشان از نگاه سکولار به دین است؛ نگاهی که ساحت آسمان را از ساحت زمین تفکیک میکند و نتیجه این میشود که این نگاه به دین مانع ورود به عرصهی این جهانی میشود؛چون با ورود به عرصه این جهانی در واقع همین مسأله دخالت در امر سیاسی مطرح میشود.
این موضوع، موانع روحانیت جهت حضور در عرصه سیاسی را نشان میدهد و مانع اصلی، مانع معرفتی است؛ یعنی اساساً چه تعریفی از دین داریم؟ چگونه به دین نگاه میکنیم؟ و چگونه به این تلفیق آسمان و زمین میاندیشیم؟ تا زمانی که این مسأله حل نشود، نمیتوانیم مسأله اصلی را بهصورت پایدار حل کنیم؛ اگرچه ممکن است در دورههایی بر اساس موقعیتها و احساس مسئولیتها، بهصورت موقت حل شود. مثلاً در حوزههای علمیه افرادی که سالمندتر هستند کمتر به امر سیاسی گرایش دارند و کمتر علاقه دارند عنوان و لقب سیاسی بگیرند و این نشان از این دارد که این امر موقتی است؛ نه پایدار.