مقدمه
سخنان دکتر رجبی با تأکید بر پیوند میان دینداری انسان و تاریخ حیات او آغاز میشود و در ادامه از این دیدگاه به بررسی مبانی نظریۀ مدرنیته میپردازد. در آثار متعددی از جمله «تاریخ جهان باستان»[۱] میتوان به این نکته پی بُرد که نه به گواهی دانشمندان، بلکه «به تصدیق جامعهشناسان، مردمشناسان و باستانشناسان و مورخانی که در اینباره تحقیق انجام دادهاند، انسان از آغاز حیاتش در روی زمین، دیندار بوده است». البته روشن است که دینداری انسان ابتدایی به معنای اعتقاد او به ماوراءالطبیعه یا امور غیبی در قیاس با عالم و امور محسوس است. حتی «انسانهای نئاندرتال،[۲] مردههایشان را به سبک خاصی در قبر میگذاشتند که حاکی از آن است که آنها اعتقاد به حیات پس از مرگ داشتهاند. سومریها هم که اساساً تمدنی دینی داشتهاند. البته اعتقاد به حیات پس از مرگ، عمدتاً یا به دلیل خوابدیدن مردگان در خواب بوده یا به دلیل خوابهایی که مردگان در آن از حوادث آینده خبر میدادند. البته اعتقاد به ماوراءالطبیعه وجوه متعددی داشته است و گاهی در برخی از تمدنها، خداوند، دستیارانی داشته است. این دستیاران گاهی در برخی از ادیان، فرشتگان نام گرفتهاند؛ اما کسانی که قائل به خدایان متعدد بودهاند، به یک خدای اصلی و بزرگ بالاتر از همۀ این خدایان اعتقاد داشتهاند. اعتقاد دیگر رایج در میان ادیان گذشته، اعتقاد به روح برای انسان و بقای آن پس از مرگ و همچنین ارتباط با عالم غیب است».
گزارشی از پژوهشهای تاریخی
دکتر رجبی در ادامۀ گزارشی که از نتایج پژوهشهای باستانشناختی ارائه داد، به تمدن دینی سومریها در عراق فعلی اشاره کرد و نشانۀ دینی بودن آنرا قرارداشتن معبد در مرکز شهرهای آنها بیان داشت. معابدی که مشهور به زیگورات بودهاند و حاکم آنها بهنام «پاتسی» فردی دیندار بوده است. در تمدنهای دیگر نظیر مصر نیز همانطور که نمرود مدعی بود، مدعیات مربوط به ماوراء و خداوند، مشهود است؛ زیرا نمرود همانطور که در قرآن آمده، مدعی بود که «انا ربکم الاعلی». همورابی پادشاه بابل نیز قانونی را که به او منسوب است از دست مردوک یا مردوخ دریافت میدارد و این نشانگر داشتن ریشۀ الهی این قانون است. در میان آشوریان نیز نشانههای دینداری دیده میشود. آشور نام خدای آشوریان بوده است و آنها تمام مایملکشان را از او میدانستند. در ایران نیز کتیبههایی از داریوش وجود دارد که در آن به اهورامزدا اشاره کرده و او را خدای بزرگ دانسته است. «اهورا مزدا، خدای بزرگ، خدایی که آسمان را آفرید، خدایی که مردمان را آفرید و خدایی که به داریوش پادشاهی داد. هر فتحی که من (داریوش) انجام داد، خدا فتح کرد و هر شکستی که بر دشمنان تحمیل شد، از جانب خدا بود». این موارد نشان میدهد که حتی اگر داریوش به دروغ چنین شهادتهایی هم داده باشد، بازهم فرهنگ غالب آن زمان به قدری دینی بوده است که او مجبور بوده تا چنین تعابیری را به کار ببرد. این روحیۀ دینداری در ایران باستان در دورۀ ساسانیان تقویت شده است و اردشیر بابکان تابع اوامر اوستا بوده است و قاضیان بر اساس این کتاب مقدس حکم صادر میکردند. بالاترین مرجع سیاسی کشور شورای علمای بزرگ زردشتی به نام شورای بزرگ موبدان بوده است. برای هر هزار سرباز، یک روحانی به نام مُغ میگذاشتند و از همه مهمتر پیامبری به نام زرتشت داشتهاند. حتی تعابیری مانند پُل چینود داشتهاند که به شدت شبیه پل صراط در تعابیر اسلامی است: «از مو نازکتر از شمشیر تیز تر». حتی به شب اول قبر و نظایر آنها هم اشاره دارند.
دکتر رجبی در ورای این اشارات تاریخی بهدنبال آن است تا نشان دهد که در سرتاسر این تاریخ گسترده، دین حاکمیت داشته است؛ هرچند همیشه در کنار این ادیان، شاهد رویکردهای انحرافی هم بودهایم. «در دین این انحراف پیش میآید و دیندارها دچار حجاب میشوند و به مسائل ماورایی نمینگرند و ظاهرش را مینگرند. این ظاهربینی ما را از روح مطلب جدا میکند و به انحرافهای مختلف میکشاند».
مسیحیت و یهودیت فعلی نمونههایی از ادیان انحرافی
«تنها کتاب دینی که انحراف پیدا نکرده قرآن است و به اعتراف قرآن، تمام کتب دینی دچار انحراف شدهاند. در تورات مطلب وارونه بیان شده است و در آن یک کلمه اسم آخرت و بهشت و جهنم وجود ندارد و همه چیز در همین دنیاست. اعمال یهودیها عجیب و غریب است و اعمالی ظاهری است. مثلاً در سفر لاویان در کتاب تورات میتوانید اعمالی را شبیه جادوگری بخوانید».
رشد تجارت و علم و امور نظامی و صنعت، زمینۀ توسعه غرب را فراهم ساخت؛ حال آنکه جرقۀ آغاز این پیشرفت از سوی مسلمین زده شده بود. و همانطور که در کتاب «فرهنگ اسلام در اروپا» میخوانیم، کتاب قانون ابن سینا پس از انجیل دومین کتاب ترجمهشده به لاتین در سطح گسترده بوده است. در واقع غربیها علیرغم دریافت بسیاری از دانشها از مسلمین، نهتنها یادی از مسلمین نکردند، بلکه این دانشها در فرهنگ منحرف مسیحی هضم گردید.
مسیحیت البته رویکرد باطنی دارد و به ایمان اهمیت میدهد؛ اما مسیح را خداوند حلولیافته در جسم انسان میدانند. وقتی مسیح، فرزند خدا میشود و پاپ جانشین او، بنابراین پاپ همهکاره میشود. جایگاه روحالقدس نیز آنجایی است که کاردینالها در آیین کاتولیک جمع میشوند و پاپ را انتخاب میکنند و در این لحظه روحالقدس صحت انتخاب آنها را تأیید میکند. لذا انتخاب پاپ به نوعی انتخاب خداوند در روی زمین است.
در عالم اسلام هم این گونه انحرافات در میان فقهای اهل سنت مطرح شد و آنها صدور فتوا را همراه با وحی خداوند به فقیه تلقی میکنند و لذا در آن هیچگونه خطایی نمیبینند؛ در حالیکه شیعیان که مشهورند به مخطئه؛ یعنی معتقدند که وقتی فقیهی فتوا میدهد امکان خطا در آن وجود دارد.
ریشههای دینی شکلگیری مدرنیته
دکتر رجبی پس از طرح انحراف در مسیحیت و یهودیت، میکوشد تا ریشههای دینی شکلگیری مدرنیته را توضیح دهد. با این تلقی از مسیحیت منحرف، ما شاهد شکلگیری نوعی ظاهرگرایی و خودپرستی در قرون وسطی بودیم که در نتیجۀ آن، انسانهای خارج از اروپا را اصلاً انسان تلقی نمیکردند و حتی آنهایی که خارج از اروپا را دیده بودند، معتقد بودند که «مسلمانان خداپرست نیستند؛ بلکه بُتی در مکه دارند که طلایی است و نامش محمد(ص) است که رو به سوی او عبادت میکنند». در این فضا، جنگهای صلیبی رخ داد و این بازخورد، باعث تشکیک در تمام آموزههای مسیحی شد. این تشکیک در نهایت منجر به ایجاد گرایش به مادیگری در جهان مسیحیت شد. دکتر رجبی با اشاره به تحلیل ماکس وبر از شکلگیری سرمایهداری، به زهد دنیوی اشاره کرد.
رشد تجارت و علم و امور نظامی و صنعت، زمینۀ توسعه غرب را فراهم ساخت؛ حال آنکه جرقۀ آغاز این پیشرفت از سوی مسلمین زده شده بود و همانطور که در کتاب «فرهنگ اسلام در اروپا» میخوانیم،[۳] کتاب قانون ابن سینا پس از انجیل دومین کتاب ترجمهشده به لاتین در سطح گسترده بوده است.
در واقع غربیها علیرغم دریافت بسیاری از دانشها از مسلمین، نهتنها یادی از مسلمین نکردند، بلکه این دانشها در فرهنگ منحرف مسیحی هضم گردید.
نهضت اصلاح دینی و ظاهرگرایی در مسیحیت
دکتر رجبی پیامد ظاهربینی در مسیحیت را در وقوع نهضت اصلاح دینی پیگیری میکند. این نهضت هرچند در بدو امر برای اصلاح رذائل موجود در مسیحیت پایهریزی شد، اما در نهایت به استحالۀ خود دین منتهی گردید. احکام حلال و حرام مسیحیت به کلیسا نسبت داده شد و برای رهایی از آنها ارجاع مستقیم به خود کتاب مقدس در دستور کار قرار گرفت. این فرایند با جدایی دین از سیاست، منجر به شکلگیری پروتستانتیسم گردید و دین را محدود به عرصۀ خصوصی و رابطۀ شخصی بین انسان و خدا نمود.
دکتر رجبی بهترین عنوان برای این فرایند را سکولاریسم میداند. در این فرایند، احکام دینی، به صورتی سکولار و دنیوی تفسیر میشوند. مثلاً روزه صرفاً به نوعی ریاضت غذایی تقلیل داده میشود یا نماز صرفاً به نوعی تحرک بدنی و ورزش تحلیل میرود؛ در حالیکه این اعمال برای قُرب به خداوند معنادار است.
اومانیسم: خدانگاری بشر
دکتر رجبی در ادامه به توضیح شکلگیری مفهومی دیگر از مدرنیته اشاره میکند و آن، اومانیسم است. در مدرنیته با نظر به حلول خداوند در انسانی به نام مسیح و در اثر فرایند سکولاریسم، انسان آگاهانه یا ناآگاهانه خودش را در جایگاه خداوند قرار داد و تبدیل به همهکارۀ جهان شد. «این تعینبخشی بعداً جنبۀ فلسفی پیدا میکند و در قالب مفهومی به نام انسانگرایی یا اومانیسم جلوهگر میشود. اومانیسم بهمعنای این است که منِ انسان و ذهنیات من و تصورات من به تمام این عالَم معنا داده است. کار به جایی میرسد که کانت میگوید حتی زمان و مکان یک امر پیشینیِ ذهن انسان و وابسته به ذهن انسانی است».
انکار واقعیت در مدرنیتۀ غربی
در فلسفه قدیم زمانی که به واجبالوجود در عالم اشاره میشود، به معنای آن است که انکار او و انکار تصورش نیز ممکن نیست. در حالیکه در این دوره، دکارت میگوید من میتوانم همه چیز را انکار کرده و و به همه چیز شک کنم؛ مگر یک چیز که آنهم تردید در همین شک است که خودش نوعی اندیشه است. بنابراین جملۀ مشهور «شک میکنم؛ پس هستم» را مطرح میکند.
با این تلقی، معیار همهچیز خود انسان و ذهنش میشود و معیار خوبی و بدی خود انسان قرار میگیرد. «این اندیشه، آنچیزی که حقیقت مطلق و ثابت بوده را نفی میکند. نفی امر ثابت و مطلق در چنین اندیشهای را نهیلیسم مینامند».
لیبرالیسم یا اباحیت
دکتر رجبی با اشاره به مفهوم نهیلیسم، لیبرالیسم را نیز توضیح میدهد. در این تلقی، انسان آزادی خاصی دارد که تنها محدودکنندۀ آن، آزادی دیگران است. «انسان باید هر کاری که میخواهد بکند؛ به شرطی که به آزادی دیگران لطمه نزند. با این حال باید توجه کنیم که لیبرالیسم به معنای آزادیخواهی نیست؛ بلکه در اوایل دورۀ مشروطه ترجمۀ بهتری از آن داشتیم. در این دوره لیبرالیسم به اباحیت ترجمه شده که بر اساس آن، همه امور مباح و آزاد است و در آن، خبری از حلال یا حرام نیست».
تلقی مدرن از علم و مسألۀ علوم انسانی
برخلاف تلقی دینی یا حتی یونانی از علم که آنرا نوری برای قُرب به خداوند یا ابزاری برای کشف حقیقت میدانستند، حتی اگر در مواردی برخی از فیلسوفان غربی در پیِ کشف علل امور در علم بودند، اما برخی دیگر نظیر پوپر اساساً علتگرایی در علم را نفی میکنند. علوم انسانی نیز با تأثیر از این منطق شکل گرفت. «بنابراین در علوم انسانی، علیت آماری داریم، میانگین میگیریم و نتیجهای را اعلام میکنیم».
اتخاذ یک نگاه تاریخی نسبت به تمدن مدرن، اولاً باعث مشارکت در تجربۀ دیگر تمدنها میشود و ثانیاً امکان گذر از آن را فراهم میسازد. بهعلاوه اتخاذ نگاه تحلیلی دینی نسبت به مدرنیته، امکان تعامل ما مسلمین نسبت به آنرا بیشتر فراهم میسازد. زبان تمدنی و فرهنگی ما مسلمین، زبان دینی بوده و بدون اتخاذ نگاه تحلیلیِ دینی نسبت به مدرنیته، امکان نقد آن نیز وجود نخواهد داشت.
دکتر رجبی در ادامه به تأثیر فرهنگ و جهانبینی در شکلگیری علم اشاره میکند و بیان میکند که فرهنگ حتی در نوع تکنولوژی نیز میتواند مؤثر واقع شود. علم مدرن در فرهنگ مدرن با همین ویژگیهایی که تا اینجا تشریح شد شکل گرفته است. «فرهنگ چینی نیز منتهی به طب سوزنی میشود، فرهنگ هندی زمینۀ شکلگیری طب هندی و نظام تغذیۀ هندی میگردد و فرهنگ غربی نیز منجر به علم و تکنولوژی غربی شده است که امروزه در سرتاسر جهان، سلطه یافته است. این سلطه توسط علوم انسانی تقویت میشود؛ بهگونهای که ما ایرانیان مسلمان را نیز در برگرفته و تمامی این عناصری که عرض شد و مواردی که نیز اشاره نشده است، در مجموع، اقماری هستند که دور خورشید مدرنیته میچرخند. ما نمیتوانیم مدرنیته را خارج از خودمان ببینیم؛ زیرا مدرنیته در ما هم نفوذ کرده است».
جمعبندی
اتخاذ یک نگاه تاریخی نسبت به تمدن مدرن، اولاً باعث مشارکت در تجربۀ دیگر تمدنها میشود و ثانیاً امکان گذر از آن را فراهم میسازد. اگر مبنای اساسی تحلیل دکتر رجبی دربارۀ فراگیربودن مدرنیته در عصر حاضر را بپذیریم، تنها راه برونرفت از این وضعیت، تلاش برای مشارکت در تجربۀ تاریخی تمدنها و فرهنگهای دیگر است. دکتر رجبی در این سخنرانی در فرصتی اندک، نمونههایی از تجربههای تمدنی و فرهنگی غیر از مدرنیته را برای ما ترسیم کرده است. بهعلاوه اتخاذ نگاه تحلیلی دینی نسبت به مدرنیته، امکان تعامل ما مسلمین نسبت به آنرا بیشتر فراهم میسازد. زبان تمدنی و فرهنگی ما مسلمین، زبان دینی بوده و بدون اتخاذ نگاه تحلیلیِ دینی نسبت به مدرنیته، امکان نقد آن نیز وجود نخواهد داشت. با این حال سخنرانی دکتر رجبی آغاز یک فرایند پژوهشی گسترده برای پژوهشگران این عرصه است.