مقدمه
«بحث ما دربارۀ طبقهبندی علوم، متوقف بر سه امر هویت علوم، تمایزشان و بحث طبقهبندیشان است». دکتر پارسانیا در بحث از هویت علم، به دو نوع تلقی از علم اشاره میکند. گاهی علم به معنای مطلق آگاهی است و گاهی به معنای خاصتری به کار میرود که قصدش نشاندادن حقیقت است و در مقابل معرفتهایی مانند شعر، داستان و نظایر آنها قرار میگیرد. با این حال کسانی که معتقد به داشتن معرفت علمی هستند، اختلاف نگاه دارند؛ برخی میگویند معرفتهای علمی معرفتهای حسی است و نمونهای از آنها، پوزیتیویستها هستند که گزارۀ علمی «خدا هست» را گزارهای علمی نمیدانند.
دکتر پارسانیا یکی از خصوصیات اصلی معرفت علمی را داشتن ضرورت منطقی در گزارههای آن دانست و همین ضرورت منطقی است که انسان را مقید و تسلیم علم میکند. «یکی از معانی «العلم سلطان» این است که علم بر ما مسلط است و باید تابع و تسلیم قواعدش باشیم. معنای دیگر این تعبیر این است که انسانِ عالم بر طبیعت تسلط پیدا میکند؛ اما معنای عمیقتر آن، این است که در علم حقیقی و شهودی، انسان با حقیقت معلوم متحد میشود و بسط پیدا میکند و نوعی انبساط وجودی یا نوعی ولایت در عالم پیدا میکند». این علم، تقسیمات مختلفی دارد؛ از جمله علم حضوری وعلم حصولی یا علم بدیهی و نظری و علم بدیهی اولی یا غیر اولی.
دکتر پارسانیا مرادش از علم در طبقهبندی علوم را «به یک دیسیپلین یا مجموعه گزارههایی معطوف کرد که ما به نام ریاضیات، حساب، فیزیک، علوم تربیتی، اخلاق، علم اجتماعی، جامعهشناسی، شیمی و نظایر آنها میشناسیم». با این تلقی در صحبت از طبقهبندی علوم، باید دربارۀ تمایز علوم از هم نیز صحبت کنیم و پیش از آن باید دربارۀ حقیقت علوم بحث کنیم و بحث از این موضوع منوط به بحث دربارۀ چیستی علم و غیر علم است. مجموعۀ این مباحث در معرفتشناسی مورد بحث قرار میگیرد. اما همانطور که میدانیم هر معرفتشناسیای متناسب با یک هستیشناسی است.
دکتر پارسانیا در پایان جلسه اول به صفحات ۱۴۵ تا ۱۶۰ از کتاب «عین نضاخ» که تقریر درسهای آیتﷲ جوادی آملی حفظهﷲ و شرح تمهیدالقواعد است، ارجاع میدهد که بحثهایی دربارۀ طبقهبندی علوم ارائه کرده است.
طبقهبندی علوم از نظر آگوست کنت
دکتر پارسانیا در ابتدای جلسۀ دوم، بحث خود را با طبقهبندی علوم در دنیای مدرن و مخصوصاً با تمرکز بر دیدگاه آگوست کنت آغاز کرد. در این طبقهبندی، بین علوم طبیعی و علوم انسانی تفکیک ایجاد شد و علوم طبیعی نیز به علوم پایه و مهندسی تقسیم گردید. اما چه مبانی معرفتشناسی و هستیشناسی باعث شکلگیری این نوع طبقهبندی گردید؟ غلبۀ آمپریسم و حسگرایی و سلطۀ ماتریالیسم در قرن هجدهم، مهمترین دلیل به حاشیه رفتن طبقهبندی سابق علوم و گرایش به طبقهبندی جدید گردید. در این طبقهبندی جدید دیگر اثری از دانشهای وابسته به وحی مانند فقه نخواهد بود؛ زیرا اساساً مبنای علم، حس و پدیدارهای تجربی گردید و عقل متافیزیکی بهعنوان یکی از منابع شناخت علمی بیاعتبار شد. دکتر پارسانیا ریشۀ این تحولات را در آرای فیلسوفانی مانند دکارت و کانت و جنبش روشنگری پیگیری میکند.
در مرحلۀ بعد، مخصوصاً در قرن نوزدهم مسألۀ طبقهبندی علوم عمدتاً از علوم ساده به پیچیده مدنظر قرار گرفت. ریاضیات، نجوم، فیزیک، شیمی و زیستشناسی و در مرحلۀ بعد جامعهشناسی در سیری از سادگی به پیچیدگی قرار گرفتند.
غلبۀ آمپریسم و حسگرایی و سلطۀ ماتریالیسم در قرن هجدهم، مهمترین دلیل به حاشیه رفتن طبقهبندی سابق علوم و گرایش به طبقهبندی جدید گردید. در این طبقهبندی جدید دیگر اثری از دانشهای وابسته به وحی مانند فقه نخواهد بود؛ زیرا اساساً مبنای علم، حس و پدیدارهای تجربی گردید و عقل متافیزیکی بهعنوان یکی از منابع شناخت علمی بیاعتبار شد.
در کنار نظریۀ طبقهبندی علوم، نظریۀ تاریخی آگوست کنت نیز این دیدگاه مدرن به علم را ترسیم کرده و توضیح میدهد. بر اساس این نظریۀ اخیر، «معرفت بشر در ابتدای کودکی، معرفت دینی بود که فقط تشبیه و تمثیل در آن به کار میرفت. در مرحلۀ دوم، عقل به توضیح نظم عالم میپرداخت و شناخت فلسفی مدنظر قرار گرفت. اما شناخت علمی که شناختی کاملاً تجربی است؛ موضوع شناخت علمی، فقط عالم طبیعت است. این مرحلۀ سوم، مرحلهای است که در دوران آگوست کنت حاکم بوده و علوم اثباتی مهمترین منبع توضیح عالَم بوده است».
در این طبقهبندی، ما شاهد موارد متعددی از وضع معانی جدید هستیم که آگوست کنت آنها را به جای معانی گذشته به کار میبرد. در این معنای جدید علم تبدیل به اقدامی صرفاً آزمونپذیر شده بود و فلسفه نیز توجیه این دانش تلقی میگردید.
طبقهبندی علوم؛ مکتب آلمانی
در قیاس با این طبقهبندی، نحوۀ مواجهۀ متفاوتی با علوم در آلمان اتفاق افتاد که ناظر به تفکیک میان علوم طبیعی و علوم تاریخی (انسانی) و عدم سازگاری منطق این دو دسته از علوم است. در این تلقی این نگاه شکل گرفت که «حوزه حیات انسانی به این سادگی تحلیل نمیشود؛ بلکه موضوع زندگیِ انسانی، کنش و کردارهای انسانی است و این کنشهای انسانی، تابع ارادۀ انسانی است».
اقتضائات طبقهبندی مدرن از علوم در ایران
با توجه به ارتباط میان طبقهبندی علوم مدرن با معرفتشناسیهای خاص دنیای مدرن، انتقال این علوم به جامعۀ ایران که متأثر از نظام معرفتی متمایزی بوده است، منجر به تحولات جدیدی شد. بهعنوان مثال تحولاتی که در دانشگاههای ایران و تفکیک علوم و دانشکدهها بر اساس طبقهبندی مدرن از علم شکل گرفت، با طبقهبندی جهان سنتی ایرانی متمایز بود و این تمایز خودش را در تفکیک دانشکدۀ الاهیات یا ادبیات و علوم انسانی از علوم طبیعی و پایه نشان داده است.
نقد طبقهبندی علوم مدرن در قرن بیستم
از نیمه دوم قرن بیستم، طبقهبندی مدرن که عمدتاً در قرن نوزدهم شکل گرفت، دچار چالشهای جدی گردید. برخلاف آنچه در ابتدا تصور میشد که علم مدرن فارغ از متافیزیک است، اما روشن شد که این علوم متکی بر مفهوم متافیزیکی طبیعت (Nature) است. بهعنوان مثال جامعهشناسان علمی نظیر برونو لاتور در سال ۲۰۱۶ با نگاشتن کتابی دربارۀ گایا (الههی یونانی طبیعت) معتقد است برای دستیابی به علمی متفاوت با علم مدرن، میتوان بهجای مفهوم طبیعت از مفهوم گایا بهره برد.
با این حال این تحولاتی که ما بهعنوان دورۀ پستمدرن با آن آشنا هستیم، عمدتاً در اواخر قرن نوزدهم آغاز شد و میتوان به کارهای ماکس وبر بهعنوان سرآغاز این مباحث در حوزۀ علم اشاره کرد. وبر از جمله افرادی است که تلقی ابژکتیو از علم را نقد کرد و به دخالت ارزشهای اخلاقی یا دینی در علم اذعان نمود. با این حال وبر و حتی کسانی مثل پوپر که با طرح ابطالگرایی از اثباتگرایی فاصله گرفتند، همچنان قائل به نگاه تجربی و حسی به علم هستند و ساحتهای متافیزیکی علم را رد میکنند.
دکتر پارسانیا در آغاز جلسۀ سوم، با اشاره به دو دسته از طبقهبندیهای ذکرشده، به طبقهبندی دیگری در جهان مدرن اشاره میکند و آن، طبقهبندی علوم بر اساس تمایز میان علوم انسانی(Human Science) و علوم اجتماعی(Social Science) است؛ «هرچند ترجمۀ هیومنساینس به علوم انسانی چندان مناسب نیست؛ بلکه ترجمۀ به نفسانیات بهتر است». در این قسم جدید از طبقهبندی، علم رهاییبخش و انتقادی، علوم فرهنگی، علوم تاریخی، علوم محافظهکار، علوم تبیینی و نظایر آنها شکل گرفتند که البته همه در فرهنگ سکولار شکل گرفتهاند.
وضعیت علوم در جهان اسلام
در یونان، عمدتاً بر اساس طبقهبندی که ارسطو به دست داده است، علوم به سه دستۀ نظری، عملی و هنری (مهارتی) تقسیم میشدند و پس از انتقال این علوم به جهان اسلام، مسلمین دستۀ سوم را کمتر در حوزۀ علم قلمداد کردند. دکتر پارسانیا برای توضیح تلقی مسلمین از علم به تعبیر مشهوری از ابن سینا که در آرای ارسطو نیز وجود دارد اشاره میکند و آن اینکه «من فقد حساً، فقد علماً». با این حال مقبولیت این تعبیر در میان مسلمین به معنای تقلیل علم به علم حسی و تجربی در میان مسلمین نیست؛ زیرا علم در اینجا به معنای جزئی علم حسی به کار رفته و همۀ علوم را شامل نمیشود. «اما در میان مسلمین، ابزار شناخت علمی محدود به شناخت حسی نبود؛ بلکه معتقد بودند شناخت حسی بدون کمک از یک سطح دیگری از معرفت علمی که معرفت عقلی است، اصلاً معرفت علمی نمیشود». دکتر پارسانیا با اشاره به صفحۀ پنجاه و هشت کتاب الاهیات شفا به مقایسهای میان علم مدرن و علم مسلمین دربارۀ جایگاه حس و عقل در فرایند کسب علم میپردازد. «با نگاه پوزیتیویستی، علم (Science) به این دلیل با معرفت (knowledge) متفاوت است که اولی، آزمونپذیر است، اما دومی نه؛ بنابراین آزمونپذیری حسی ملاک علم از غیر علم است؛ در حالیکه در نظر مسلمین، با آمدن عقل، معرفت تبدیل به علم میشود». ابن سینا در صفحۀ ۵۸ الاهیات شفا اشاره میکند که ادراک جزئیات، علم نیست؛ بلکه معرفت است و برای تبدیل آن به علم، باید از مسیر قیاس عقلی عبور کند تا تبدیل به علم شود. دکتر پارسانیا با ذکر مواردی مشابه از صفحات ۶۹ و ۷۳ و … نیز همین مسأله را مورد تأکید قرار میدهد.
با نگاه پوزیتیویستی، علم (Science) به این دلیل با معرفت (knowledge) متفاوت است که اولی، آزمونپذیر است، اما دومی نه؛ بنابراین آزمونپذیری حسی ملاک علم از غیر علم است؛ در حالیکه در نظر مسلمین، با آمدن عقل، معرفت تبدیل به علم میشود
بنابراین علم از این نگاه، معرفت یقینآور عقلی است که حقیقت را ارائه میکند. این تلقی از علم متکی بر معرفتشناسی است ـ که مبانی آن را میتوان در آثار فیلسوفان مسلمان ازجمله ابنسینا یا شیخ اشراق پیگیری کرد ـ و قائل بر این است که معرفت، منحصر به معرفت حسی نیست و معطوف به معرفت عقلی و شهودی هم هست. در معرفت شهودی، دیگر اساساً حتی مفهوم یا تصویر هم نیست؛ بلکه تصویر و مفهوم بر اساس آن معرفت شهودی ساخته میشود. در معرفت شهودی، نوعی اتحاد وجودی با متعلَق علم ایجاد میشود. «مصداق آن یعنی چیزی که معلوم من است، خود من هستم. اصلاً آگاهی من از من جدا نیست؛ من خودِ آگاهی هستم».
حجتالاسلام پارسانیا با اشاره به عینیبودن علم در نگاه حکمای مسلمان معتقد است «اگر علم است و جزم و یقین دارد، پس ربط را من نباید ایجاد کرده باشم؛ بلکه ربط باید در متن موضوع و محمول باشد و پیوندی ضروری بین موضوع و محمول وجود داشته باشد. به بیان دیگر محمول در صورتی برای موضوع ضروری است که از عوارض ذاتیاش باشد؛ نه آنکه اتفاقی رخ داده باشد. اگر محمولها اتفاقی باشند، حمل ضروری نمیتوانیم داشته باشیم. بنابراین در این نگاه، زمام این ضرورتها دست عالِم نیست؛ دست معلوم است؛ زیرا اگر دست عالم باشد، علمی که نزد عالم شکل میگیرد با علم واقعی و متن واقع متفاوت متمایز خواهد شد. علم به بدیهی و نظری تقسیم میشود. علم بدیهی علمی است که موضوع و محمول ابتدائاً روشن میشود؛ در حالیکه علم نظری، نیازمند واسطه است. محمول برای موضوع و زمانی ابتدائاً روشن است که جزو عوارض ذاتیاش باشد. عوارض ذاتی آن محمولاتی هستند که موضوع در سلسله علل او باشد یا او مقوم موضوع خودش باشد. مثلاً وقتی می گویند انسان حیوان ناطق است، ناطقبودن از عوارض ذاتی انسان است. این دسته موضوعات، تحققشان وابسته به انسان نیست و لذا علومی که متکفل شناخت آنها هستند، علوم نظریاند. در مقابل موضوعاتی که تحقق و وجودشان وابسته به ارادۀ انسان است و با اعتبار انسان محقق میشوند، علوم عملی هستند. مثلاً موضوعاتی مانند ارتباطات انسانی، قوانین و قواعد اعتباری حاکم بر جامعه و کلاس، نظام ترافیک و نظایر آنها از دست هستند. در ایجاد این دست امور، علاوه بر آگاهی و علم، به چیزی دیگر مانند اراده و کنش هم نیاز داریم. بنابراین ما به هر چه علم داریم، لزوماً برای تحقق آن، اراده نمیکنیم؛ اما نسب به هر چه اراده میکنیم، این اراده بدون علم نمیتواند باشد.
علم نظری و علوم عملی
با توجه به این مقدمات، دکتر پارسانیا به طبقهبندی رایج علوم نزد مسلمانان با عنوان علوم نظری و علوم عملی اشاره میکند و به برخی از علومی که ذیل هر یک از آنها قرار دارد میپردازد. اگر موضوع یک دانش، مستقل از ارادۀ انسان بود ـ مثل کوه، دشت، حیوانات، گیاهان که در علومی مانند طب و طبیعیات بررسی میشدهاند ـ این علوم ذیل علوم نظری قرار میگرفتند. اما علم به کنشهای انسانی، خلقوخوی انسانها و رفتارهای آنها که همراه با اراده و آگاهی است، ذیل علوم عملی قرار میگیرند.
معرفتهای غیر یقینی
حجتالاسلام پارسانیا در راستای طبقهبندی علوم، در کنار توضیح مختصری از معارف یقینی یا همان علم در سنت اسلامی، به معرفتهایی اشاره کرد که مانند معارف برهانی، یقینی نیستند؛ اما در دایرۀ کلی معارف میگنجند. معرفت یقینی بدیهی بدون روش، یقینی است؛ اما روش کسب معرفت یقینی نظری، برهان است. معرفتهای دیگر که یقینآور نیستند، معارف ظنی هستند و مشتمل بر تقسیماتی میشوند؛ شعر، خطابه، جدل و مغالطه اقسام این معارف محسوب میشوند. شعر معرفتی است که تحریک احساسات میکند؛ خطابه معرفتی است که کارکرد اقناعی دارد؛ جدل معرفتی است که دیگری را مبهوت و مسکوت میکند و مغالطه معرفتی است که دیگری را به غلط میاندازد. البته این تقسیمبندی استقرایی است و میتوان معارف دیگری را نیز به آن افزود. این معارف هرچند کارکردهای مفیدی هم دارند و میتوانند در مسیر تحقق حق و عدالت راهگشا باشند؛ اما خروجی آنها علم یقینی نیست.
دکتر پارسانیا در جلسۀ چهارم از این بحث، با اشاره به وجود حدود ۱۵ نوع طبقهبندی علوم در جهان اسلام ـ که به دلیل قلت فرصت کلاس امکان توضیح همۀ آنها وجود نداشت ـ مباحث جلسات قبل را در راستای توضیح منطق اصلی طبقهبندی علوم در جهان اسلام دانست.
سرآغاز پستمدرنیسم و رابطۀ دانش ـ ارزش
حجتالاسلام پارسانیا علاوه بر اشاره به مسألۀ عینیت در علم مدرن، متذکر این نکته شد که اولین جرقههای افول تلقی پوزیتیویستی از علم با طرح رابطۀ دانش ـ ارزش و نقش مهم ارزشهای غیر ساینتیفیک در علم شکل گرفت. مقالۀ «دانشمند و سیاستمدار» ماکس وبر یکی از این جرقههای اولیه بود که در ادامه و در قرن بیستم در مکاتب مختلفی علمی از جمله مکتب فرانفکورتیها به شکلگیری تلقی متفاوتی از علم منتهی شد. همین فاصلۀ چند ساله از کار وبر تا مکاتب قرن بیستمی نشان میدهد که سلطۀ تلقی پوزیتیویستی در فرهنگ علمی جهان غرب، تا مدتها تغییر نکرد. با این حال در این تلقیهای متأخر، این نکته برجسته شد که «حتی فرض اینکه علم ارزشبار نیست، در درون خودش، ارزشبار است… این دیدگاهی است که در نظریههای متأخر و دیدگاههای قارهای و پستمدرنها مطرح شد؛ در حالیکه هنوز در فضای کلاسیک ساینس، این دیدگاهها مقبول واقع نمیشود».
جایگاه عقل عملی در طبقهبندی علوم
دکتر پارسانیا پس از اشاره به تأثیر ارزش در علم در میان آرای متفکران مسلمان، به تأثیر ارزشها در حکمت عملی و بایدها و نبایدهایی عملی که توسط عقل عملی در میان آرای متفکران مسلمان مطرح میشود، پرداخت. «بایدها و نبایدها در مقام عقل عملی فهمیده میشوند؛ اما تحقق بخشیدن به آنها با ارادۀ ماست؛ این بایدها را یا عقل، خودش به تنهایی میفهمد یا عقل به کمک وَهم میفهمد. بنابراین ما با عقل عملی این بایدها و نبایدها را میفهمیم؛ اما حکم عملی توسط عقل عملی صورت نمیگیرد. وقتی که میگوییم ظلم قبیح است، ما تجویز نکردهایم؛ بلکه این حقیقت را یافتهایم. لذا این علم به قواعد اخلاقی است. هرچند ما با عزم خودمان، میتوانیم به تحقق یا عدم تحقق این یافتهها، اقدام کنیم. بنابراین ما بدون علم، اراده نمیتوانیم بکنیم؛ اما با علم، لزوماً اراده محقق نمیشود. ما میدانیم مدینۀ فاضله کدام است؛ اما لزوماً آنرا محقق نمیکنیم. «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ»؛[۱] یعنی فرعون درحالیکه میدانست حق با موسی است عزم مخالفت با او را کرد».
پستمدرنها قائل به این هستند که علم، ابزاری برای تغییر جهان است؛ علم چیزی به جز این نیست و بنابراین برساختهای است که با کمک آن میتوانیم جهان را مطابق با تمنیات خودمان، تغییر دهیم. در حالی که در میان مسلمین، علم، خواه عملی و خواه نظری، یک نور است و محدود به گزارههای آزمونپذیر نیست.
بنابراین برخلاف کارل مارکس که به دنبال وضع علمی برای تغییر در جهان بود، در میان حکمای مسلمان، ما اساساً قائل به تقدم اراده بر آگاهی نیستیم؛ بلکه ابتدائاً آگاهی شکل میگیرد و عزم و اراده متوقف بر آن آگاهی است که عقل عملی، صدق و کذب و صلاح و خطای آن را تشخیص میدهد. «پستمدرنها در واقع همان حرف مارکس را دنبال میکنند که تا به حال، فیلسوفان و عالمان به دنبال شناخت جهان بودند؛ اما ما به دنبال تغییر جهان هستیم؛ یعنی اینها قائل به این هستند که علم، ابزاری برای تغییر جهان است؛ علم چیزی به جز این نیست و بنابراین برساختهای است که با کمک آن میتوانیم جهان را مطابق با تمنیات خودمان، تغییر دهیم. در حالی که در میان مسلمین، علم، خواه عملی و خواه نظری، یک نور است و محدود به گزارههای آزمونپذیر نیست. در اینجا گزارههای ارزشی و هنجاری و تجویزی همگی علم هستند و بنابراین اصلاً در فرهنگ اسلامی، نسبت میان علم و فرهنگ هم عوض میشود. علم، فقط گوشهای قرار ندارد که نقش دانش ابزاری داشته باشد؛ بلکه علم راجع به ارزشهای درون هر فرهنگ نیز میتواند داوری کند و بگوید که این ارزشها درست یا غلط هستند. «اَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ»؛[۲] در اینجا میگوید «لا یعقلون»؛ نه «لا یحسون»؛ زیرا فرض بر این است که انسان با عقلش میتواند همۀ فرهنگهای غلط را نقد کرده و علم صحیح را بیابد؛ آنچنان نیست که مرجع نهایی، ارادۀ این طبقه و آن طبقه یا این فرهنگ یا آن فرهنگ باشد. عقلانیت انتقادی، عقلانیت وابسته به ارادۀ من نیست؛ بلکه من قبل از ارادهام انتقاد میکنم و لذا به ارادۀ خودم هم میتوانم انتقاد کنم. آن عقلانیتی که بعد از اراده شکل میگیرد هرگز نمیتواند اراده را زیر سؤال ببرد؛ در حالیکه این عقلانیت میتواند هم ارادۀ خود من را زیر سؤال ببرد هم ارادۀ دیگران را نقد کند.
حفظ هویت علم در نگاه اسلامی
دکتر پارسانیا با اشاره به این مقدمات تطبیقی، در این بخش متذکر این نکته میشود که «در نگاه مدرن به علم، پستمدرنها وقتی متوجه دخالت ارزشهای غیر علمی در علم شدند و غیر علم را هم پایۀ علم دانستند، لاجرم برخلاف پذیرش اولیۀ تعریف مدرن از علم و بهعنوان مثال تعریف کنتی از علم، اصل خودِ علم را زیر سؤال بردند؛ اما در نگاه مسلمین، تعریف علم، کنتی نیستند؛ لذا علم، بر روی زانوی مرتبهای بالاتر از خودِ علم مینشیند و بر یک علم قویتر و غنیتر تکیه میدهد و به چنین سرنوشتی دچار نمیشود و اعتبار علم حفظ میشود. این مسیر حتی علوم طبیعی (طبیعیات) را هم نجات میدهد. چون گزارهها، هستیشناختی است و ارزشها و خواستههای انسان، نقشی تعیینکننده در آنها ندارد، این فاصله را همچنان حفظ میکند و عینیت علم باقی میماند».
طبقهبندیهای مشهور علم در جهان اسلام
حجتالاسلام حمید پارسانیا در بخش پایانی مباحث، دربارۀ مهمترین و مشهورترین طبقهبندی علم در جهان اسلام که به صورت مکتوب ارائه شده، توضیحاتی داد. علاوه بر آثار ابونصر فارابی، «مدلهای دیگری از تقسیمبندی نیز در جهان اسلام وجود دارد. کِندی، خوارزمی، ابوزید حمد بن سهل بلخی، ابوالحسن عامری (م ۳۸۱)، ابن ندیم (م ۱۳۸۵)، عیسی بن یحیی مسیح جرجانی (م ۴۰۱)، اخوانالصفا در رسائل مشهور خود، ابنحزم اندلسی، قطبالدین شیرازی شهرزوری، ابنخلدون، ابوالحسن لوکری، شاگرد ابن سینا، غزالی، فخر رازی و بسیاری دیگر الگوهای متفاوتی از طبقهبندی علوم را ارائه کردهاند. «در این جلسات، بیشتر بر الگوی فارابی تمرکز کرده شد؛ هرچند به دلیل کمبود وقت، امکان توضیح دقائق و ظرائف این طبقهبندی فراهم نیست. مثلاً اینکه فارابی، فقه را کجا قرار میدهد یا کلام را در چه طبقهای از علوم تعریف میکند. البته در مصاحبهای با مجلۀ علوم انسانی اسلامی صدرا، مصاحبهای در این باره با بنده صورت گرفته است. بهزعم بنده، فقه بهمثابه علم اجتماعی تجویزی جهان اسلام بوده است؛ در حالیکه با نگاه علم مدرن، اساساً فقه، علم محسوب نمیشود».
جمعبندی: اهمیت طبقهبندی علوم در وضعیت فعلی
دکتر پارسانیا در پایان به دلیل اصلی طرح طبقهبندی علوم در این جلسات اشاره نمود. همانطور که پیشتر اشاره شد، طبقهبندی علوم بر اساس رویکردهای معرفتشناختی مختلف مطرح شده و شکل میگیرند. در این جلسات، اشارهای مختصر به منطق متفاوت این طبقهبندیها در دو فرهنگ و جهان مختلف گردید. «جهان مدرن ناگزیر باید این تقسیمبندی را داشته باشد و اگر ما واقعاً این تقسیمبندی را میپذیریم، باید تعریف و مبنای آنها از علم را نیز باور داشته باشیم. اگر متافیزیک را به دانشکدۀ ادبیات منتقل کردید، نشان میدهد که جهان اجتماعی شما عوض شده است. این دست مسائل، باید مدنظر دانشجویان علوم اجتماعی قرار گیرد؛ زیرا اساساً دانشجویان فنی و مهندسی توجهی به این دست مسائل ندارند. چینش علوم در طبقهبندیهای مختلف و حتی چینش نهادی آنها ناظر به یک نطق معرفتی متفاوت است و باید ناظر به فرهنگی باشد که آنرا پذیرفتهایم؛ در غیر اینصورت امکان استحالۀ یک فرهنگ در فرهنگ دیگر چندان دور از نظر نیست».