شما در تشکیل صندوق قرضالحسنه و مرکز خدمات طلاب حضور جدی داشتید؛ اگر میشود قدری دربارهی سابقه این دو توضیح بدهید.
هنگامی که من در دانشکدهی سپاه بودم، مرحوم آیتﷲ موسوی اردبیلی برای دیدن دانشکده تشریف آوردند. خیلی از دانشکده و شرایط ما خوششان آمد. فرمودند: چه میخواهی؟ گفتم: از نظر شخصی به چیزی احتیاج ندارم؛ اما طلبههایی هستند که به جبهه میروند و میآیند. هر نهادی، یک پایهای به رزمندگانش میدهد؛ این طلبهها هیچ چیزی ندارند. ما میخواهیم یک صندوق قرضالحسنه برای این طلبهها تشکیل بدهیم. آن سال به ایشان گفتیم که ۵ میلیون تومان به ما بدهند.
سالهای ۶۵-۶۴؟
بله؛ ایشان هم گفتند که یک نامه به من بنویسید؛ ما هم نامه نوشتیم. یادم هست که آقای محمدی عراقی هم قائممقام نمایندهی ولی فقیه در سپاه بودند؛ دو نفری امضا کردیم. ایشان ۱۰ میلیون تومان پول با یک چک سه امضایی به ما دادند که امضای آقای هاشمی رفسنجانی، آقای خامنهای و آقای موسوی (سران سه قوه) پای آن چک بود. پولی بود که امام در اختیارشان قرار داده بود.
وزیر اقتصاد دورهی آقای هاشمی رفسنجانی، آقای محمدخان هم آن زمان مسئول این کارها شد. چک را به ما داد و ما یک حساب در صندوق تعاون باز کردیم و قرار شد وام بدهیم. به صد طلبه صد تا صدتومن دادیم و پولمان تمام شد و با یک حجم بالای تقاضا مواجه شدیم. یکی از دوستان مدرسهی حقانی گفت برای شهید شهاب چه کار کردی؟ گفتم من برای شهید شهاب خانه میسازم؛ تو برای بقیهی شهدا و رزمندگان چه کار میکنی؟ گفت من چه کار میتوانم بکنم؟ گفتم ما چنین مشکلی پیدا کردیم؛ طلبهها ثبت نام کردند برای وام. گفت اگر امام به من اجازه بدهند، یک پولی از دادستانی در اختیارم هست؛ این پول را به شما میدهم. ما هم از امام استفتاء کردیم و امام فرمودند که مجاز هستید بگیرید.
این هم در طی یکی دو روز انجام شد.
بله؛ و آن آقا اصلاً فکر نمیکرد که من به این زودی جواب استفتای امام را ببرم. در جلسه ختم آقای قدوسی بود که جواب نامه را به او دادم. گفت من که حالا پول ندارم! گفتم شما گفتی من این نامه را ببرم. گفت شما نامه را داشته باش فعلاً. گفتم این نامه را قبول داری؟ گفت بله؛ اما پول به من خرد خرد میرسد.
من نامه را به آقای رفیقدوست که وزیر سپاه بود نشان دادم و گفتم به اعتماد این نامه به ما پول قرض بدهید. ایشان هم یک چکی که کپی داشت ـ و آن زمان اولین چکِ کپیداری بود که ما دیدیم ـ به ما داد به مبلغ پنج میلیون تومان و ما شروع کردیم. یعنی از آقای رفیقدوست قرض گرفتم که وقتی آن آقا به من پول بدهد، من به آقای رفیق دوست برگردانم؛ که آن آقا هم پرداخت کرد و من به آقای رفیق دوست برگرداندم. آن آقا بعدا هم بنابر همان اجازه امام دوباره از قوه قضاییه به ما پول داد؛ تقریباً سرمایهی ما سیصد میلیون تومان شد. آن زمان سیصد میلیون تومان پول زیادی بود و ما با گردش حساب آن، به سیزده هزار طلبه وام دادیم. اکنون بعضی طلبهها میگویند ما در این میدان مفید (کنار دانشگاه مفید قم) با صد هزار تومانی که شما دادید، یک زمین ۳۰۰ متری گرفتیم که نصف آن را فروختیم و نصف آن را خانه ساختیم! یعنی ارزش آن صد هزار تومان در آن زمان اینقدر بود. این جریان از سال ۶۴ تا ۶۸ طول کشید.
آن زمان سیصد میلیون تومان پول زیادی بود و ما با گردش حساب آن، به سیزده هزار طلبه وام دادیم. اکنون بعضی طلبهها میگویند ما در این میدان مفید (کنار دانشگاه مفید قم) با صد هزار تومانی که شما دادید، یک زمین ۳۰۰ متری گرفتیم که نصف آن را فروختیم و نصف آن را خانه ساختیم!
زمانی که آزادهها به میهن بازمیگشتند، من در امور روحانیون سپاه بودم و کار آزادگان طلبه هم به عهده من بود. آقای ابوترابی شب اولی که آزاد شد، آمد خانهی ما خوابید و راننده و ماشین من هم مدتها در اختیار ایشان بود؛ یعنی ارتباط ما با اینها اینگونه عاطفی و نزدیک بود. یکوقت طلبههای رزمنده را جایی جمع کردم؛ حالت سمینار مانندی بود. همهی آزادههای طلبه ۲۰۰ نفر بودند که جمعشان کردیم. بعضیشان قبل از اسارت طلبه بودند و بعضی دیگر در حین اسارت طلبگی را شروع کرده بودند. یادم هست که آقای کروبی هم به هرکدام از آنها دو سکه داد؛ یعنی به من چهارصد سکه داد که به هر آزادهای دو سکه بدهم و من هم به آنها دادم. آقای کروبی مسئول بنیاد شهید بود و دستش باز بود. بعد که نظرخواهی کردیم، گفتند همهی ما اوضاع بدنیمان بسیار بد است؛ چشممان، گوشمان، دندانمان و… اگر بیمه نداشته باشیم نمیتوانیم کاری انجام دهیم. همانجا در ذهن من جرقهای خورد که ما یک بیمه برای آزادهها درست کنیم.
در آن سالهایی هم که کار صندوق قرضالحسنه کرده بودیم، یک آنالیزی انجام داده بودیم و مشخص شده بود که آن سیزده هزار طلبهای که از ما وام گرفته بودند، بسیاریشان برای درمان بوده. یک گزارشی خدمت آقا نوشتم و آقا فرمودند بروو یک طرحی را آماده کن. من ۵۰-۴۰ روز مطالعه کردم و طرحی نوشتم. آن زمان رئیس بیمهی خدمات درمانی برادرِ آقای مهندس غرضی بود ـ که تصادف کرد و مرحوم شد ـ با ایشان و معاون درمانی ستاد فرماندهی کل قوا هم صحبت کردم؛ با معاون وزیر بهداری هم صحبت کردم. به این سه نفر گفتم من این بیمه را به آقا پیشنهاد کردهام.
من به رهبری نامه نوشتم که آقا همهی اقشار کشور بیمه هستند و طلبهها هیچ بهرهای از بیمه ندارند و پیشنهاد ما این است. آقا دعایی فرمودند و گفتند برو به دنبال آن. یک هیئتی را هم مأمور کردند که با آنها جلسه بگذاریم؛ آقای رسولی محلاتی، آقای محمدی گلپایگانی و آقای رفیقدوست. چند ماهی هم آقای رفیقدوست از بنیاد مستضعفان یک پولی به ما دادند تا سیستم بودجهگیریمان راه افتاد. در مدرسهی معصومیه سه اتاق گرفتیم و شروع به راهاندازی بیمهی طلاب کردیم.
بعد از ارائهی طرح، آقا یک هیئت مدیره را مشخص کردند: آیتﷲ وافی، آقای سعیدی (امام جمعهی قم)، آقای باقیزاده و بنده؛ که آقای باقیزاد به پیشنهاد بنده مدیر شدند. دو نفر هم از طرف مرکز مدیریت آن زمان که مرحوم آیتﷲ فاضل لنکرانی رئیس آن بودند مأمور شدند که یکی از آنها آقای بیگدلی بود؛ داماد دوم آیتﷲ شبیری زنجانی که اکنون از ممتحنین حوزه هستند. این ترکیب هیئت مدیرهی مرکز خدمات حوزههای علمیه بود. دفترچهای را چاپ کردیم و به طلبهها دادیم و طلبهها به دکتر میرفتند و میآمدند و پول آن را از ما میگرفتند؛ یک سیستم ابتدایی بود.
این مربوط به اوایل دهه ۸۰ است؟
خیر؛ مربوط به سال ۶۹ است؛ در این سال بود که مرکز خدمات شروع به کار کرد؛ یعنی اکنون که مقام معظم رهبری حکم مرا تا سال ۹۹ برای رئیس هیئت مدیره تمدید کردند حضور بنده سی سال تمام خواهد شد.
بله؛ میفرمودید که یک سیستم ابتدایی بود…
بله؛ و به مرور هر روز بحث جدیدی مطرح میشد؛ یک روز مسکن، یک روز وام و… اما در ابتدا همان بیمهی درمانی بود؛ آن هم به همان شکل ابتدایی. به مرور کارمان پیشرفته شد؛ با بیمههای دولتی و سازمان تأمین اجتماعی قرارداد بستیم. امروز که در خدمت شما هستیم همهی طلاب بیمه هستند؛ همه تحت پوشش تأمین اجتماعی هستند؛ پیرمردان و از کارافتادگان مستمریبگیر هستند.
گسترش آن خدمات هم بسیار جالب بود.
بله؛ هر سال یک برنامهی جدید بود. از سال ۶۹ که آنجا را راهاندازی کردیم تا سال ۷۶ آقای باقیزاده مسئول بودند. از سال ۷۶ تا ۸۹ خودم عهدهدار شدم و این چهاردهسال زمان شکوفایی مرکز خدمات بود؛ ده هزار خانه برای طلاب ساخته شد. کل طلاب ذیل تأمین اجتماعی رفتند؛ صندوق قرضالحسنهی قدرتمندی راه افتاد؛ بنهای معیشتی راهاندازی شد؛ مستمری برای از کارافتادگان و خانوادهی مرحومین و… .
در مورد مرکز خدمات چند موضوع است که فکر میکنم فراتر از خود بحث درباره این مرکز باشد؛ یکی کمکهایی است که مرکز خدمات از دولت میگیرد با توجه به آن حساسیت درستی که بزرگان حوزه نسبت به بحث استقلال حوزه دارند. استقلال حوزه هم در دو عرصهی سیاسی و مالی مطرح است. آیا بزرگان حوزه واکنشی نسبت به این امر داشتند؟
بدون تعارف بگویم ما از نسل طلبههایی هستیم که برای خودمان یک بزرگ بیشتر قائل نبودیم؛ تا زمانی که امام بودند، بزرگ ما امام بودند؛ امروز هم بزرگ ما آقای خامنهای است. ما در این حرف با کسی تعارف نداریم. شما من را میشناسید؛ کسی نیستم که بروم شعار بدهم، عکس بچسبانم یا ناسزا بگویم… اما ارتباط دلی بنده با آقای خامنهای تغییر نکرده است؛ از سال ۵۳ تا کنون.
ولی به توصیهی خود رهبری، حوزه باید با نظر مراجع پیش برود.
عرض کردم که ما یک آقا بیشتر نداریم. ایشان را هم با دلم، هم با عقلم و هم با دین و اعتقادم پذیرفتم. با دلم ایشان را دوست دارم، با عقلم ایشان را فرد فوقالعاده حکیمی میدانم و با اعتقاد فقهیام ایشان را یک ولی فقیه واجب الاتباع میدانم. ما یک آقا بیشتر نداریم و معتقدیم که هرچه ضربه خوردیم از این چندگانگی است. ما با اجازهی آقای خامنهای از دولت پول میگیریم.
ولی باید جواب قانعکنندهای برای بزرگان حوزه داشته باشید.
خیر؛ ما ایشان را بزرگ حوزه میدانیم و در این جهت هم با کسی تعارف نداریم.
بنا بر نظر خود آقا، بزرگان حوزه مراجع هستند.
آقا خودشان مسألهی مراجع را حل کنند. این وظیفهی ولی فقیه است. ببینید؛ من وقتی میبینم که زیر بدن یک روحانی در سمنان کرم افتاده است، میگویم اگر پول از دولت اکل میته هم باشد میگیرم و مصرف میکنم. من برای خودم استدلال دارم؛ خیلی هم به پول گرفتن از دولت اعتقاد ندارم؛ اما چاره چیست؟ چه کسی هزار میلیارد تومان پول به ما میدهد؟
یک بار نزد آقای موسوی اردبیلی رفتم؛ گفت من ۴۰ نفر پیرمرد را در اردبیل اداره میکنم. گفتم ما داریم به ۱۶ هزار نفر حقوق میدهیم. یک زمانی مرحوم آقای غیوری گفته بود ما ماهی ۳۰ هزار تومان به یک روحانی میدهیم. ما آن زمان ماهی ۴۰۰-۳۰۰ هزار تومان پول میدادیم. ما که نمیتوانیم روحانیت را با فقر نگه داریم. هنگامی که من مرکز خدمات را درست کردم زیر بدن یک روحانی در سمنان کرم افتاده بود؛ خانوادهاش جمعش نمیکردند؛ بعد من چطور بگویم استفاده نکنید؟ به صرف اینکه چهار نفر وضع خودشان و آقازادههاشان خوب است، وضع دیگران را تحمل کنم؟ حکومت اسلامی است و قانون اساسی وظیفه را بر همهی آحاد مردم گذاشته است. ما میگوییم از باب اکل میته میگیریم. مگر میشود روحانیت شیعه در این وضع نگه داشته شود و مدام حرف این باشد که برخی از آقایان نگران استقلال حوزه هستند؟ مگر با شعار میشود کار را اداره کرد؟
ما یک آقا بیشتر نداریم و معتقدیم که هرچه ضربه خوردیم از این چندگانگی است. مال بیت المال جمهوری اسلامی در اختیار ولی فقیه است و با اجازهی ولی فقیه پول میگیریم و با اجازهی او و زیر نظر او مصرف میکنیم. به شدت هم از آن دفاع میکنیم. از اینکه رهبری در کار حوزه مبسوط الید باشد هم به شدت دفاع میکنیم. احترام مراجع را هم نگه داشتیم و تا کنون هم با هیچیک از مراجع کوچکترین اختلاف نظری نداشتیم.
من رهبر دارم؛ اصلاً انقلاب اسلامی کردم، خون دادم، برادرم شهید شده است، خودم هم در جبهه بودم و شیمیایی شدم، سلامت و همه چیزم را از دست دادم برای اینکه یک رهبری واحد یعنی ولایت فقیه داشته باشم. اصلاً اینهمه خون برای ولایت فقیه دادیم. امام فرمود پشتیبان ولایت فقیه باشید. من حرف رهبرم را قبول دارم. من ممکن است در نظر شما با آسید احمد خاتمی اختلاف نظر شدید داشته باشیم؛ اما هر دو در یک چیز مشترک هستیم؛ اینکه هر دو به اسلام حکومتی فکر میکنیم؛ به خود ایشان هم گفتم. در حوزهای که اکنون افکار متشتت و متفرق است ما رهبری را قبول داریم؛ رهبری هم به همهی ویژگیهای روحانیت واقف است و همهی ظرافتها را رعایت میکند. اگر کسی باید به مراجع احترام بگذارد و با مراجع هماهنگ کند و هر طور خود صلاح میداند رفتار کند، خود رهبری هستند. من باید از آن ولی که حاکمیت را اداره میکند اجازه میگرفتم که گرفتم. آقا هم دو سال مرا معطل کردند؛ همینطور نبود که فوری به من بگویند برو از دولت پول بگیر. دو سال این طرح معمّرین من روی میز آقا بود؛ دو یا سه سال. بعد از آن یکی از بچههای دفتر بشارت داد که حضرت آقا فرمودند که اجازه دارید بگیرید.
البته اشتباه نشود؛ من اینها را اکل میته نمیدانم؛ میگویم اگر اکل میته هم باشد جایز است؛ والا من این را حلالاً طیباً و جزو وظایف اصلی حکومت میدانم.
استدلال دیگر هم این است که وظیفهی حکومت تأمین درمانی برای همهی شهروندان است که روحانیون را هم شامل میشود.
بله؛ در قانون اساسی هم آمده است. اکنون همهی اقشار ما تأمین اجتماعی هستند. تازه ما روحانیت را هم با حداقل بیمه کردیم. ما به آیتﷲ جوادی آملی همان حق بیمهای را میدهیم که به یک کارگر میدهیم. ما زیادهخواهی نکردیم. مثلاً سه برادر هستند؛ یکی معلم است که خودش ۷درصد پرداخت میکند، یکی کارمند است که ۷درصد پرداخت میکند و یکی هم روحانی است که ۷درصد پرداخت میکند. پس تبعیضی وجود ندارد که بگوییم طلبهها را در بالاترین سطح بیمه کردیم؛ خیر؛ حداقل است.
پس همان چیزی که در قانون آمده است را انجام میدهید.
باز هم میگویم که من آن اکله میته را از باب فرض گفتم؛ وگرنه حلالاً طیباً است. مال بیت المال جمهوری اسلامی در اختیار ولی فقیه است و با اجازهی ولی فقیه پول میگیریم و با اجازهی او و زیر نظر او مصرف میکنیم. به شدت هم از آن دفاع میکنیم. از اینکه رهبری در کار حوزه مبسوط الید باشد هم به شدت دفاع میکنیم. احترام مراجع را هم نگه داشتیم و تا کنون هم با هیچیک از مراجع کوچکترین اختلاف نظری نداشتیم و تمامی این سالها خدمتشان رفتیم.
طبیعتاً در همهی این سالها که شما خدمت آقایان رسیدید، توضیحاتی هم دادید.
بله؛ همیشه گزارش دادیم و همه هم پذیرفتند. کدام مرجع دارد که هزار میلیارد تومان خرج کند؟ اگر هست ما از همین فردا پول گرفتن از دولت را تعطیل میکنیم. یعنی خیلی هم برای ما لذیذ و راحت نیست. اگر آقایان پول به ما میدهند، بدهند؛ چون وجوهات خیلی لذیذتر و راحتتر است.
بحث مهم دیگر در مورد مرکز خدمات، بحث تأمین مسکن است که از ابتدای آن با ایدهی خود شما پایهگذاری شد و تقریباً هم همه مطلع هستند که چه خدماتی انجام شد. تا هزارهی دهم را من اطلاع دارم؛ نمیدانم که ادامهی آن به چه صورت است. سؤالی که اکنون در بین دوستان طلبه و افراد مختلف مطرح شده این است که اگر ما بخواهیم ده هزار نفر طلبه را از یک جامعهی شهری بیرون بیاوریم و به یک فضای جداگانه ببریم ـ یک فضای بسته و مخصوص خودشان ـ یک تصمیم نادرست بهنظر میرسد؛ زیرا فضای شهری را از وجود این خانوادههای طلبهها خالی کنیم؛ یعنی آسیبهایی در این کار وجود دارد. در اینباره چه پاسخی دارید؟
من به شدت از طرحم دفاع میکنم. آن طلبههایی که شما میخواهید در بین مردم باشند و پخته باشند و به مردم خدمت کنند، روحانیهای ۵۰-۴۰ سالهای هستند که عمری از زندگیشان گذشته است و تجربهی سرد و گرم زندگی را چشیدهاند و معلم و مربی خود و خانوادهشان شدند؛ چنین روحانیونی سپس میتوانند در جامعه تأثیر بگذارند؛ نه طلبهی جوانی که خودش هنوز راه و رسم زندگی را بلد نیست.
اما طبیعتاً وظیفه دارد…
خودش هنوز آمادگی ندارد؛ هنوز زندگی را تجربه نکرده است؛ هنوز معلوم نیست زنش را طلاق دهد یا نگه دارد. با تعارف نمیشود رفتار کرد. شما بروید آمار دادگاه ویژه را بگیرید. یک طلبهی کوچک ۲۲-۲۱ ساله که با دختری در روستا ازدواج کرده و دست او را گرفته و به قم آمده، میتواند معلم اخلاق یک منطقه شود؟ شما اصلاً میپذیرید؟ باید بروید ببینید که آیا در دادگاه ویژه پرونده دارد؟ اصلاً خودش سرد و گرم زندگی را چشیده؟
آنها هم به هرحال جزو مردم هستند و باید در بین مردم باشند.
بله؛ ولی مردم مهاجری که خودشان فرهنگ درستی ندارند. نمیتوانیم با تعارف رفتار کنیم. من نمیخواهم جامعه را ۴درصدی و ۹۶درصدی کنم؛ اما به هرحال طلبهها در شرایطی زندگی میکردند که نور یا فضای کافی یا تعداد اتاق لازم را نداشتند (در مناطق محروم شهری)؛ ما آمدیم یک خانههای کوچکی که خیلی ارزانقیمت بود و پنجره، نور و فضای مناسب داشت را ساختیم و در آنجا مستقر شدند. وسایل اسباببازی در حیاط آن مجتمعها هست که فرزندان طلاب میتوانند در آنجا بازی کنند.
مگر خود شهر قم چه مقدار پذیرای روحانیت هست؟ آن روحانیونی که وسط شهر در خیابان آذر یا چهارمردان هستند، چه مقدار با مردم ارتباط دارند و مردم چه مقدار از آنها حرفشنوی دارند؟ مگر این قم یک میلیون نفری، چند صد هزار روحانی میخواهد که باید همهی روحانیون بین مردم پخش شوند؟ این استدلال غلطی است.
ضمن اینکه مگر خود شهر قم چه مقدار پذیرای روحانیت هست؟ آن روحانیونی که وسط شهر در خیابان آذر یا چهارمردان هستند، چه مقدار با مردم ارتباط دارند و مردم چه مقدار از آنها حرفشنوی دارند؟ مگر این قم یک میلیون نفری، چند صد هزار روحانی میخواهد که باید همهی روحانیون بین مردم پخش شوند؟ این استدلال غلطی است.
منظورتان این است که اینها در این چند سال تحصیل، دغدغهی خانه و مسائل ابتدایی را نداشته باشند، به درسهایشان برسند تا بعد بتوانند به یک مرحلهای از رشد برسند و بروند.
الآن دهها طرح جایگزین هم مطرح است؛ ببینید آیا هیچکدام از آنها موفق خواهد شد؟ مثلاً برخی میگویند ما با خانهدار شدن طلبهها در قم مخالف هستیم. اگر مخالف هستید با کدام بودجه میخواهید کار کنید؟ شهرک مهدیه ۳۶ سال است که به بودجهی دولت متکی است و دو هزار خانه ساخته است. هنوز هم با کمکهای متفرقه و جامعةالمصطفی و نهادهای دیگر نتوانسته به سه هزار تا برساند. ۳۶ سال هم تجربه دارد. من در ده سال، ده هزار خانه ساختم. اگر کسی طرح جایگزینی بیاورد من صحبتی ندارم. نمیگویم وحی منزل است؛ میگویم گر تو بهتر میزنی بستان بزن.
احیاناً خود شما دربارهی این برنامه آسیبشناسی هم کردید؟
ببینید در همهجای دنیا دانشگاه دارند و دانشگاه هم خوابگاه متأهلین دارد؛ اینها به منزلهی خوابگاه متأهلین است. شما برنامهریزی خوبی داشته باشید، کسی به خاطر خانه جایی نمیماند. اگر شما برنامهی خوبی داشته باشید و این فرد را استخدام کنید یا مثلاً عضو هیئت علمی در اردبیل کنید، فردا با اشتیاق فراوان میرود. خود شما برای شهر خوی هستید؛ چند طلبه اهل خوی میشناسید که سطح ۴ و دکترا داشته باشند و برایشان فراهم شود که هیئت علمی بشوند در خوی و نروند؟
زیاد هستند که آمادگی دارند.
بله. پس شما باید زمینههای دیگر را حل کنید. چرا مدام به این طرف میپردازید؟ کدام طلبه اگر برایش اشتغال آبرومندی در جایی از کشور ایجاد شود (عقیدتی سیاسی، امام جمعه، رئیس سازمان تبلیغات و…) در قم میماند؟ شما برای طلبهها برنامه ندارید؛ بعد مدام میگویید که طلبه نباید در قم بماند. پس طلبه باید چه کار کند؟ شما برای طلبه برنامه بیاورید؛ من تمامی شهرک پردیسان را فردای برای شما خالی میکنم. من ده هزار نفر را در شهرک پردیسان ساکن کردم؛ شما ده هزار اشتغال محترمانهی آبرومند طبق ضوابط برای من ایجاد کنید؛ من این ده هزار نفر را مستقر میکنم.
البته ورودی هم کم نیست، به طور متوالی طلبهها میآیند، ازدواج میکنند و…
اینها را مستقر میکنم و خانهیشان را به نسل جدید میفروشم. من صد در صد از طرحم دفاع میکنم، اگر امروز هم اوضاع در دست من باشد، مجدداً یک شهر کامل ۵۰ هزار نفری میسازم برای طلاب. این طلبهها بیایند در خوابگاهشان مستقر شوند؛ بعد شما برای آنها برنامهریزی کنید؛ شما بگویید شما هزار نفر قاضی هستید؛قاضی در سطح کشور توزیع میشود. حالا یک خانهی دواتاقه هم در قم داشته باشد یا بفروشد و نداشته باشد. مثل خود من که یک خانهی دو اتاقه هم در قم دارم! همانطور هم که میبینید دو اتاق بیشتر ندارد؛ نیازی ندارم؛ برای این است که اگر خواستم یک شب قم بخوابم جا داشته باشم. مثل مردمی که مشهد یک خانهی دواتاقه برای زیارت میگیرند. بنابراین من هنوز از طرحم دفاع میکنم. مخصوصاً که همه هم اشتغال ندارند؛ اصلاً ممکن است فرد تا آخر بداند که بیشتر از این دو اتاق، چیزی نصیبش نخواهد شد. ممکن است برخی از همینها که در پردیسان هستند، تا چهلسالگی هم امید نداشته باشند که جایی گیرشان بیاید. پس باید جایی برایشان پیدا کنیم. اگر شما جایی برای آنها دارید، اهلاً و سهلاً؛ شما خانهی عالم برایشان در بخش میسازید؟ میروند در آن مستقر میشوند و این را اجاره میدهند؛ کمکهزینه میشود. مطمئن باشید این منزل دو اتاقه، باعث قفلشدن کسی به قم نمیشود؛ این دو اتاق کسی را در قم زمینگیر نمیکند. طلبهی تکلیفگرا، متدیّن، متشرّع و طلبهای که با پشتوانهی «فلولا نفر من کل فرقة»، به قم آمده است، به خاطر دو اتاق خود را زمینگیر قم نمیکند.