شاید بتوان گفت که ابراهیم یزدی بیش از اکثر فعالان سیاسی و فکری جریان نواندیش دینی با روحانیت پیوند خورده بود و همین ویژگیاش سبب شد که بتواند جریان متبوع خود را در دو دهه گذشته حفظ و گسترش دهد. او که پدربزرگش از وکلای مالی آیتﷲ سید محمدکاظم یزدی (صاحب عروه) بود[۱] و به گفته دکتر یزدی، جایگاه ویژهای نزد سید یزدی داشته است[۲] ، پدر همسرش (خانم سرور طلیعه) نیز از شاگردان آخوند خراسانی شمرده میشد و از او اجازه اجتهاد داشت[۳] . میرزا حسن رشدیه؛ بانی مدارس نوین ایران نیز دایی مادر همسر دکتر یزدی بود و میرزا محمدباقر طلیعه و میرزا حسن رشدیه همپای هم به برپایی مدارس جدید در ایران میپرداختهاند.
صادق یزدی پدر دکتر ابراهیم یزدی نیز در زمان رضاشاه با وجود ممنوعیت و محدودیت جلسات مذهبی و عزاداری، به همراه مرحوم حاج یحیی اسلامبولچی به برگزاری جلسات دعای ندبه، حدیث کسا، عزاداری و قرآن در مرکز تهران میپرداخت که یک بار نیز به دلیل راه انداختن دسته عزاداری بازداشت شده بود.[۴] دکتر یزدی به خاطر میآورد که پدرش به حدی به سخن روحانیون و امام جماعت مساجد اعتقاد داشت که تحت تأثیر برخی از آنان با تحصیل فرزندانش در رشتههایی مثل فیزیک و شیمی مخالفت میکرد و آن را مایه گمراهی از دین میدانست.[۵]
ابراهیم یزدی جوان با چنین پیشزمینههایی وارد فعالیتهای دینی و سیاسی دهه سی شمسی شد. در آن دهه به دلیل سرکوبهای پس از کودتای ۲۸ مرداد فعالیتهای سیاسی کاهش یافته و حجم فعالیتهای دینی و فرهنگی گسترش پیدا کرده بود. وی در خاطراتش نوشته که از طریق برقراری جلسات دینی با روحانیونی همچون علامه طباطبایی، استاد مطهری، سید موسی صدر و دکتر بهشتی آشنا میشود و البته نقش محوری آیتﷲ طالقانی را نیز نباید فراموش کرد که مقتدای دینی این دسته از جوانان تحصیلکرده و عامل گرد هم آمدن آنان بود. عقد ابراهیم یزدی و خانم سرور طلیعه را نیز مرحوم طالقانی خوانده بود.
در دهه سی محافل حوزوی و دینی تهران شاهد حضور روحانی ۳۳سالهای بود که به تازگی از قم به تهران مهاجرت کرده بود و خیلی زود در جلسات دینی پایتختنشینان شهرت پیدا کرد؛ شیخ مرتضی مطهری که ابتدا از تدریس در حوزه علمیه تهران آغاز کرد و سپس وارد جلسات دینی دانشجویانی همچون ابراهیم یزدی شد. ابراهیم یزدی به خاطر میآورد که آقای مطهری در آن سالها آشنایی چندانی با افکار جدید نداشت و با شرکت در این جلسات و ارتباط با نسل جدید دینداران دانشگاهی با نتایج فکری جدید نیز به تدریج آشنا شد. یزدی حتی میگفت که خود وی در اوایل ورود آقای مطهری به تهران با وی درباره لزوم آشنایی با اندیشههای جدید صحبت کرده بود. در خاطراتش نیز آورده است: «حضور این روحانیان در محافل روشنفکری دینی و جلسات انجمن اسلامی دانشجویان سبب آن شده بود که آنان با مسائل کلیدی و دغدغههای اساسی و جدی دانشجویان آشنا شوند».[۶] .
مرحوم دکتر یزدی را باید از نمادهای بارز نسلی نامید که به گفته آیتﷲ خامنهای، در پی ترویج و تبیین اندیشههاى ناب اسلامى با زبان و منطق و شیوه نوین و نیز مردودشمردن پندار جدایی دین از سیاست بودند و با دشواری و بردباری تمام، نه دست از دینداری شستند و نه تن به دینداری غیر مسؤولانه دادند. ایستادن در چنین مرز باریکی، بیش از سیاستورزی در این دهههای بحرانی ستودنی است.
او همچنین از حضور متواضعانه علامه طباطبایی در جلسات دانشجویی تهران و نیز سفرهای دانشجوییشان به قم برای دیدار با علما و روحانیون سخن گفته است. این روحیه ابراهیم یزدی در سالهای حضور او در امریکا نیز حفظ شد؛ بهگونهای که استاد مطهری طی نامهای در اواخر سال ۱۳۴۶ خطاب به وی از فعالیتهای دینی وی در امریکا تقدیر کرده و نوشته بود: «دوست عزیزم… وجود شما از نظر آشناساختن طبقه جوان با اصول آزادیبخش اسلامی فوقالعاده مؤثر است.[۷]
امام موسی صدر نیز در پاییز سال ۱۳۵۵ خطاب به مرحوم یزدی نوشته است: «برادر عزیز و ارجمند، اخبار موفقیت کمنظیر شما در راه خدمت به اسلام و تشیع، افتخارآمیز و تا سر حد افسانه قابل تقدیر و شکر خدای بزرگ است.[۸]
وی در امریکا با همراهی دانشجویان همفکری همچون مصطفی چمران، محمد توسلی، صادق قطبزاده و محمد هاشمی رفسنجانی به برپایی جلسات دینی، حمایت از فعالیتهای سیاسی علیه حکومت پهلوی و نیز تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان مقیم امریکا همت گذاشت و جریان سیاسی و رسانهای قدرتمندی در حمایت از نهضت اسلامی مردم ایران شکل داد.
ابراهیم یزدی در سالهای فعالیت دینی و انقلابی در امریکا همانقدر که دغدغه ارائه تصویری بهروز و آزادیخواهانه از اسلام را داشت، خواهان سیاسیشدن روحانیت و خصوصاً حوزه نجف نیز بود. در خاطراتش از ساکت و آرام بودن حوزه نجف در آن سالها ابراز تأسف کرده[۹] و نوشته که با وجود ارتباطات زیادی که با برخی علمای نجف داشته، نتوانسته بود آنان را به اعتراض علیه برخوردهای دولت عراق با امام خمینی ترغیب کند. وی حتی معتقد بود که برخی فعالان حوزوی نجف خواهان «نهضت روحانیت منهای خمینی»[۱۰] هستند و او کوشیده با نوشتن سرمقالهای در نشریه «پیام مجاهد» که ارگان نهضت آزادی خارج کشور بود، و ارسال آن به علمای نجف و قم با این طرح مقابله کند. به گفته مرحوم شیخ محمدحسین شریعتی اردستانی؛ از نزدیکان امام در نجف، ایشان دکتر یزدی را بیشتر از دیگر همنوعان روشنفکرش قبول داشت[۱۱] .
او خاطرات شنیدنی از روحیه و شخصیت امام خمینی در دوران تبعید نقل کرده که در نوع خود جذاب است. از جمله نوشته در جریان اقامت کوتاه امام خمینی و همراهان ایشان در بغداد پیش از سفر به پاریس، برخی از روحانیان جوان حاضر در هتل دارالسلام، دست خیس به دستگیره درهای دستشویی و حمام نمیزدند و احتمال نجاست میدادند؛ ولی: «آقای خمینی نهتنها این کار را نکرد؛ بلکه به آنها ایراد گرفت که کارشان بیاساس و نوعی خشکهمقدسی بیمورد است».[۱۲] مرحوم یزدی از روحیه خونسرد و آرام امام در دو مسیر بغداد پاریس و پاریس تهران نوشته و از قول همسرش میگفت که امام را یک بار در حال تمیز کردن دستشوییهایی اقامتگاه نوفللوشاتو هم دیده بود.
یکی دیگر از ویژگیهای ابراهیم یزدی این بود که با وجود حوزوی نبودنش، اجازه مصرف وجوه شرعیه را از جانب امام دریافت کرده بود و وکیل شرعی ایشان نیز محسوب میشد. وی پس از انقلاب نیز تا مدتها جزو معتمدین امام بود و همین رابطه نزدیک بیستساله سبب شد که یزدی به شناخت واقعبینانهتری نسبت به نظام سیاسی جدید دست پیدا کند و با هرگونه تلاش برای براندازی قهرآمیز آن تا پایان عمرش مخالف باشد. اما فراتر از این جنبه سیاستورزانه یزدی، او را باید از نمادهای بارز نسلی نامید که به گفته آیتﷲ خامنهای، در پی ترویج و تبیین اندیشههاى ناب اسلامى با زبان و منطق و شیوه نوین[۱۳] و نیز مردود شمردن پندار جدایی دین از سیاست[۱۴] بودند و با دشواری و بردباری تمام، نه دست از دینداری شستند و نه تن به دینداری غیر مسؤولانه دادند. ایستادن در چنین مرز باریکی، بیش از سیاستورزی در این دهههای بحرانی ستودنی است.
(عکس ابتدای مطلب: همسر مرحوم دکتر ابراهیم یزدی در حال پرسیدن مسأله شرعی از امام خمینی در نوفل لوشاتوی پاریس)
سیدفرید
شاید جالب توجه باشد که در نقل نسبتهای خانوادگی ایشان گفته شود، دایی همسر مرحوم حاج سیدعلیاکبر ابوترابی بودند.
الف
مرز کفر و ایمانش کجای متن بود ؟؟؟ وقتی تیتر اعتقادی میزنید تحلیل فکری و بینش شخص رو بذارید به گمانم درست تر باشه.
ناشناس
منم موافقم، تیتر مقاله بی ربط و اشتباه است.