الف) ديدگاه شيخ طوسى
شيخ طوسى تحت تأثير نگرشى ويژه همراه با تحليلى از دوران امام حسين(ع) عزيمت حضرت به كوفه را حركتى براى تشكيل حكومت ارزيابى كرده است. نگرش وى آن بود كه اگر در امام گمان به اثربخش بودن حركتى در جهت تشكيل حكومت پديد آيد، همتكردن و اقدام او بر انجامدادن آن ضرورى مىگردد. وی در اين زمينه مىگويد: «ما مىدانيم كه هر گاه گمان بر امام چيره شود كه با انجام نوعى از فعاليت به حق خود مىرسد و امرى را كه به او تفويض شده، بهدست مىآورد، انجام آن بر او واجب است؛ اگرچه نوعى از مشقت در آن نهفته باشد».
وى در تحليل و ارزيابى تاريخى خود از دوران شكلگيرى حادثه كربلا به اين نتيجه مىرسد كه زمينههاى پيش از رخداد كربلا بهگونهاى بوده كه احتمال ثمربخش واقعشدن تحريك سياسى بر ضد يزيد و به نتيجه رسيدن اقدام براى تشكيل حكومت را جدى مىنموده است و از همين جا گمان به پيروزى در امام حسين(ع) پديد آمده است. در اين باره مى گويد: «عوامل پيروزى بر دشمن آشكار گشته بود»؛ و نيز مىگويد: «امام به سوى كوفه حركت نكرد، مگر پس از بسته شدن ميثاقها، عهدها و پيمانها با او و بعد از رسيدن نامهها به او مبنى بر اين كه ما بدون هيچ اكراهى، اطاعت خواهيم كرد…».
ب) ديدگاه يكى از معاصران
صالحى نجفآبادى يكى از محققان معاصر با نگرشى ويژه قيام امام حسين(ع) را مورد مطالعه قرار داده و به اين نتجه رسيده است كه هدف امام از قيام تشكيل حكومت بوده است. وى براى اين كه بتواند آزادانه مطالعه خويش را سامان بخشد از آغاز كوشيده تا به حوزه بررسى مبناى كلامىِ علم داشتن امام پاى نگذارد و با به كار بردن اين جمله كه بايد با صرف نظر از علم داشتن امام به غيب ـ كه دو گروه از عالمان نسبت به آن در برابر هم صفآرايى كردهاند ـ قيام امام حسين(ع) را بررسى كرد، مطالعه خود را شكل دهد. وى قيام و حركت امام را تشكيليافته از چندين مرحله توصيف مىكند؛ نخستين مرحله مقاومت امام در مقابل تهاجم حكومت و زيادهخواهى آن است. امام به اعتقاد وى در اين مرحله به ارزيابى شرايط پيرامون خود دست مىزند و مىكوشد تا مانند هر سياستمدار ديگری وضعيتهاى اطراف خود را تحليل كند؛ به تعبير ديگر اصلىترين دلمشغولى امام حسين(ع) در اين مرحله سنجيدن شرايط براى تشكيل حكومت بوده است. اين مرحله از هنگام خروج امام تا زمان اقامت در مكه طول مىكشد.
اين ادعا كه امام حسين(ع) به عزم تشكيل حكومت بار سفر به كوفه را بسته و هدف وى انجام اين كار بوده است با چند نشانه تقويت مىگردد. در عين حال اين نظريه با چالشهايى نیز روبهروست كه تمامبودن آن منوط به حلّ علمى اين چالشهاست.
مرحله دوم ايستادگى و دفاع امام در برابر تهاجم حكومت وقت از يك طرف و اقدام وى جهت دستيابى به حكومت و آمادهسازى شرايط براى آن از طرف ديگر است. اين مرحله با خروج امام از مكه آغاز میشود و تا روبهروشدن با لشكريان حر تداوم مىيابد.
مرحله سوم نيز از هنگام مواجهشدن با حر شروع مىگردد. امام حسين(ع) در اين مرحله كوشيد تا از بروز جنگ جلوگيرى كند و به صلح شرافتمندانه دست يابد. امام در اين كوشش خود تا سر حد متعاقدكردن عمال حكومت براى صلح پيش رفت.
مرحله چهارم يا نهايى از لحظه هجوم نيروهاى دشمن شكل گرفت. آنچه امام حسين(ع) در اين مرحله انجام داد دفاعى سربلند و افتخارآميز در قبال تهاجمى خونبار و وحشيانه بود؛ دفاعى كه با شهادت حضرت(ع) به پايان رسيد.
وى براى اثبات ادعاى چهارمرحلهاىبودن قيام، دلايل هر مرحله را به تفصيل ارائه كرده است.
چكيده سخن اين كه طبق اين نظريه، امام حسين(ع) از ابتدا تا انتها يك هدف را دنبال نمىكرده است؛ بلكه به تناسب موقعيتهايى كه در آنها قرار مىگرفت به تعيين راهبرد و تعريف هدف دست مىزد. به اين ترتيب هدف امام در مرحله اول حكومت و در مراحل بعدى مواردى چون بازگشت به مدينه و شهادت معرفى مىگردد. با اين حال با به شهادتسپردن خويش و خاندانش تأثيری شگرفتر را بر جاى مىنهد.
نشانههايى در توجيه نظريه و چالشهايى فراروى آن
اين ادعا كه امام حسين(ع) به عزم تشكيل حكومت بار سفر به كوفه را بسته و هدف وى انجام اين كار بوده است با چند نشانه تقويت مىگردد. در عين حال اين نظريه با چالشهايى نیز روبهروست كه تمامبودن آن منوط به حلّ علمى اين چالشهاست. در زير ابتدا به نشانههاى تقويتكننده نظريه اشاره مىكنيم؛ سپس به چالشهاى فراروى آن مىپردازيم. نشانههاى زير حکایت از آن دارند که هدف قیام امام تشکیل حکومت بوده.
اول؛ داستان مسلم: داستان رفتن مسلم به كوفه به نمايندگى امام از چند جهت بيانكننده حكومتخواهى حضرت است در نهضتى كه به پا داشت:
الف) اصل اعزام او به كوفه: دو ديدگاه درباره هدف امام از اعزام مسلم به كوفه وجود دارد؛ ديدگاه اول: فرستادن مسلم به اين منظور بوده كه به ارزيابى زمينههاى عملى تشكيل حكومت بپردازد. امام خمينى اين ديدگاه را دارد: «او مسلم را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت تا حكومت اسلامى تشكيل دهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد». ديدگاه دوم: امام حسين(ع) مسلم را به منظور سنجيدن انگيزههاى مردم كوفه گسيل ساخت؛ بنابراين دليل اعزام مسلم ارزيابى ميزان صحت و صداقت ادعاهاى كوفيان و گزارش آن بود. بخشى از نامه امام به كوفیان به هنگام فرستادن مسلم به آن ديار، به صراحت دیدگاه دوم را تأیید میکند؛ حضرت به آنان نوشت: «اگر برای من بنویسید که نظر اکثریت شما و بهخصوص فرزانگان و مردان شایسته شما مطابق با نامههایی است که نوشتهاید به سوی شما خواهم آمد». هر يك از دو ديدگاه را كه بپذيريم فرستادن مسلم را بايد نشانهاى بر جهتگيرىهاى حكومتگرايانه امام حسين(ع) به شمار آوريم. به تعبير ديگر مطالعه و بررسى ديدگاههاى فوق حاكى از آن است كه هر دو ديدگاه مىتوانند توجيهگر حكومتخواهى امام حسين(ع) باشند. ديدگاه نخست بر اين رأى است كه مسلم براى تصحيح و انگيزش بيشتر مردم به تشكيل حكومت راهى كوفه شد. ديدگاه دوم نيز به ضميمه يك واقعيت تاريخى ديگر تأكيدى بر جهتگيرى حكومتگرايانه امام حسين(ع) است؛ اين واقعيت ارسال نامهاى از سوى مسلم به امام است كه از وى مىخواهد در حركت به سمت كوفه شتاب كند؛ چرا كه مردم با او همراهاند. جالب آن كه امام حسين(ع) پس از دريافت اين نامه بدون هدردادن وقت به سمت كوفه رهسپار مىشود. اگر اين نامه و پاسخ عملى امام انجام نمىشد اين احتمال وجود داشت كه مأموريت مسلم را محدود به تحركى سياسى براى ارزيابى زمينههاى حكومت بدانيم؛ نه يك مأموريت مشخص براى زمينهسازى حكومت و ارائه گزارشى كه قرار است مبناى تشكيل حكومت و اقدامهاى سياسى بعدى قرار گيرد؛ ولى با وجود اين نامه و جواب عملى امام، اين احتمال مردود شمرده مىشود. به هر حال مسلم هنگامى به سمت كوفه راهى شد كه حاضران در صحنههاى سياسى از عزم مردم كوفه براى مبارزه با يزيد و تشكيل حكومتى به دست امام حسين خبردار بودند. اعزام مسلم در اين شرايط به معناى تأييد خواسته آنان است.
داستان رفتن مسلم به كوفه به نمايندگى امام از چند جهت بيانكننده حكومتخواهى حضرت است در نهضتى كه به پا داشت؛ یکی از آن جهات، برداشت برداشت سفير از مأموريت خود و تحلیل رفتارهاى اوست؛ مانند جهتگيرىها و اقدامات مسلم در زمینهی بيعتگيرى، ارسال پيام به امام و نيز پيام نااميدانهاى كه پس از رويگردانى مردم به امام حسين(ع) فرستاد و از او خواست كه به كوفه نيايد.
ب) برداشت سفير از مأموريت خود و تحلیل رفتارهاى او: برداشت سفير ويژه امام حسين(ع) به كوفه از مأموريت خود نشانه ديگرى بر وجود اين برداشت در فضاى جامعه آن روز است كه امام حسين(ع) در پى تشكيل حكومت بود. برداشت سفير از مأموريتش اقدامات وى را شكل مىدهد. مطالعه جهتگيرىها و اقدامات مسلم از جمله بيعتگيرى، ارسال پيام به امام و نيز پيام نااميدانهاى كه پس از رويگردانى مردم به امام حسين(ع) فرستاد و از او خواست كه به كوفه نيايد، نشانه برداشت و نگاهى است كه نزديكان امام از اقدامات وى در سر داشتند.
ج) واكنش كوفيان و نخبگان شهر در قبال سفير: واكنش كوفيان و نخبگان شهر در قبال فرستاده امام حسين(ع) بهخوبى نشانگر نگاه آنان به اقدامات امام است. به نظر مىرسد در كوفه همگان بر اين اعتقاد بودند كه مسلم براى زمينهسازى تشكيل حكومت پاى در كوفه نهاده است. هنگامى كه مسلم به دروازههاى كوفه پاى نهاد به يقين مردمان كوفه مطمئن شدند كه امام حسين(ع) به خواسته آنان پاسخ مثبت داده است و براى تأييد اين خواسته سفيرى ويژه را فرستاده است.
شايد اگر امروز راهى به فضاى آن روزگار كوفه مىيافتيم و اين امكان را پيدا مىكرديم كه در شرايطى آنگونه تنفس كنيم ـ بدون اطلاع از عاقبت دعوت كوفيان ـ ورود مسلم را پاسخ قطعى امام به خواست كوفيان ارزيابى مىكرديم. بنابراين آنچه كوفيان انجام دادند ـ چه آن موقع كه با روى گشاده به استقبال مسلم رفتند و آغوش شهر را بر وى گشودند و چه آن موقع كه او را تنها وانهادند و از وى دورى جستند ـ همه و همه نشانگر وجود برداشت مذكور در ميان آنهاست؛ و اين تنها در مورد سفيرى معقول است كه خواهان تغيير حكومت باشد. يك بار به دليل علاقهمندى به فرايند تغيير به شدت مورد حمايت قرار گيرد و بار ديگر به علت ترس از عقوبت يا انگيزههايى ديگر از جمله مصلحتگرايىهاى جديد به سختى طرد گردد.
دوم؛ سخنان، موضع گيرىها، واكنشها و اقدامات دشمنان امام حسين(ع): بخشى از نشانهها را در سخنان، موضعگيرىها، واكنشها و اقدامات دشمنان امام حسين(ع) بايد جستوجو كرد. گردآورى سپاهى بزرگ و پرحجم، تهييج وسيع مردم و گسيلساختن نيروى قدرتمند به كوفه براى حمايت از ابن زياد در مقابل كوفيان و از همه مهمتر، ناميدن امام حسين(ع) و يارانش به خارجيان ـ كه اصطلاحى است سياسى بهمعناى خروج بر حكومت وقت ـ ما را به اين سمت رهنمون مىسازند كه مردم، نخبگان، دوست و دشمن و تقريباً همه كسانى كه در اين مورد سخنى گفتهاند يا رفتارى از خود در صفحات تاريخ بهجاى نهادهاند تقريباً نشان دادهاند كه حركت امام حسين(عليه السلام) تحركى در راه تشكيل حكومت بوده است.
سوم؛ انتخاب شهر كوفه: انتخاب شهر كوفه يادآور خلافت امام على(ع) است. رجعت به شهرى كه زمينههاى روشن حكومت امام حسين(ع) ـ در شرايط آن دوران ـ تنها در آنجا به نظر مهيا مىآيد، خود نشانهاى است كه امام قصد تشكيل حكومت داشته است.
چهارم؛ بهرهگيرى از مكانيزم بيعت در طول حادثه: بهرهگيرى از مكانيزم بيعت در طول حادثه بهويژه پيش از عزيمت به كوفه و در مكه نيز از نشانه هايى است كه مىتوان به آن استناد جست. بيعت، ساز و كارى است كه در تعيين خليفه و تشكيل حكومت معنا مىيابد؛ اگرچه ما وداعهاى شب آخر امام و پاسخهاى پرحرارت و احساسى ياران وى را نيز بيعت قلمداد مىكنيم؛ ولى واقعيت اين است كه اين رفتارها در عرف سياسى بيعت به حساب نمىآيند. جلوههاى بيعت با امام حسين(ع) را مىتوان در پىگيرى نامههاى كوفيان از جانب امام حسين(ع) مشاهده كرد؛ نامههايى كه عملاً گوياى خواست شهر كوفه در تشكيل حكومتى جديد هستند. گزارشهاى اوليه مسلم مبنى بر علاقهمندى كوفيان و بيعتهاى مداوم آنها نيز نشانهاى روشن بر شكلگيرى روندهايى است كه در صورت كاميابى به تشكيل حكومت ختم مىشود.
یکی دیگر از نشانههای توجیه نظریهی حکومتخواهی امام، انتخاب شهر كوفه است؛ شهر كوفه يادآور خلافت امام على(ع) است. رجعت به شهرى كه زمينههاى روشن حكومت امام حسين(ع) ـ در شرايط آن دوران ـ تنها در آنجا به نظر مهيا مىآيد، خود نشانهاى است كه امام قصد تشكيل حكومت داشته است.
پنجم؛ ادبيات آن دوران: مطالعه زمينههاى پيش از كربلا نشانگر آن است كه ادبياتى تغييرطلب و علاقهمند به براندازى حكومت يزيد در ميان نخبگان اجتماعى و سياسى شكل گرفته بوده است. نمونههايى را كه در زير ارائه مىكنيم بخشهايى مهم از ادبيات سياسى آن دوران است كه در افق آنها مىتوان خاستگاه تصميمهاى امام حسین(ع) را بهتر شناخت. البته نبايد فراموش كرد كه ادبيات سياسى ـ اجتماعى و تغييرطلب هر دوره تنها مىتواند بخشى از شواهد و تكهاى از پازل تحولات را بر ما بنماياند. آن چه ادبيات را استوارى بيشترى در قبال ديگر نشانهها مىدهد روايتگرى آن از درون مايه و خصلتها يا ايدههاى شكلدهنده به اقدام سياسى و رفتارهاى اجتماعى است. با اين حال افراط در بزرگنمايى ادبيات محصولِ سادهانگارى فرايندهاى اجتماعى است. صداقت و صحت ادبيات از يك سوى و ضمانت بيشتر در برداشت صحيحتر ما از سوى ديگر سبب مىشود كه ادبيات را در تقابل و تعامل با رفتارهاى سياسى مورد بررسى قرار دهيم. بايد نوعى حركت رفت و برگشتى و مطالعه تطبيقى ميان ادبيات يك دوران و تحولات رفتارى آن را در دستور كار قرار داد؛ اين روش ضمن آن كه بر غناى فهم ما از ادبيات مىافزايد نگاه ما به رفتارها و شيوههاى عملى مورد استفاده واقع شده را نيز عميقتر و دقيقتر خواهد ساخت. با توجه به اين نكته، بهرهگيرى از ادبيات سياسى دوران امام حسين(ع) در اين نوشتار تنها سنگينى بخشى از استدلالها و قرائن را بر دوش مىكشد و اگرچه يكى از نقطههاى اتكا به حساب مىآيد، ولى بههيچوجه نقش اثبات مدعى را به تنهايى نمىتواند بر دوش بگيرد؛ به عبارت ديگر اين تنها يك نشانه است و نه بيشتر؛ نشانهاى بر اين كه امام هدفى را كه در ميان نگاهها و انتظارات زمانه معنا مىيافته برگزيده است. اين وضعيت را با بهرهگيرى از قرائن زير پيش مىگيريم:
ادبيات حاكم بر مكه هنگام خروج امام از كوفه
در اين جا به دو نمونه اشاره مىكنيم:
الف) سخن فرزدق هنگام عزيمت امام به سمت كوفه: فرزدق و بسيارى ديگر امام حسين(ع) را از رفتن به كوفه برحذر مىداشتند. در ميان اين افراد جمله معروف فرزدق پرده از ذهنيت عمومى نخبگان آن دوران برمىدارد. وى براى منصرف ساختن امام حسين(ع)از رفتن به كوفه مىگويد: «قلوبهم معك و سيوفهم عليك؛ قلبهايشان با توست و شمشيرهايشان بر تو». با توجه به اينكه شمشير نمادى روشن از ايجاد تغيير در ساخت حكومت و براندازى حاكم مستقر است مىتوان گفت كه نگاه فرزدق به امام حسين(ع) نگاه به كسى است كه در تكاپوى براندازى حكومت يزيد و تشكيل حكومتى جديد است؛ به تعبير ديگر فرزدق در شرايط رفتن امام به سوى دعوتكنندگان از او براى تشكيل حكومت ـ يعنى مردم كوفه ـ اين پيام را مىدهد كه شمشير (اين عامل زمينهساز تشكيل حكومت) با امام همراه نيست؛ بلكه عليه اوست. به اين ترتيب او بهسان يكى از نخبگان جامعه با نفى آمادگى عملى مردم، انتظار خود را از هجرت امام بروز مىدهد.
ب) سخن ابن عباس هنگام عزيمت امام به سمت كوفه: ابن عباس هنگام حركت امام به كوفه او را از اين تصميم باز داشت و در خلال سخنان خود گفت: «اگر هم قصد رفتن به كوفه را دارى، ابتدا از آنان بخواه دشمن خويش را بيرون كنند؛ آن گاه به آن جا برو». اين اندرز ابن عباس به امام حسين(ع) نيز نشانهاى از نگرش وى به هدف امام است. به نظر مىآيد كه او نيز همچون فرزدق هدف و خاستگاه هجرت امام را تشكيل حكومت مىداند. او از امام مىخواهد كه تنها پس از اخراج والى كوفه و نماينده يزيد از شهر به دست مردمان به آنها اعتماد كند و به شهر كوفه پاى نهد. اخراج والى كوفه كه مظهر قدرت سياسى وقت است معنايى جز تشكيل حكومت و به چالش كشيدن حكومت فعلى نمىدهد.
ادبيات حاكم بر فضاى دعوتكنندگان امام
نامه كوفيان به امام حسين(ع) علامت ديگرى است كه نشان مىدهد چه شرايطى خاستگاه قيام امام را تشكيل مىداده و نگاه آنان به خواستها و انتظارها و اقدامات امام چه بوده است. در برخى از اين نامهها آمده است: «ما را امامى نيست؛ بيا شايد خداوند ما را به سبب تو بر حق گرد آورد. نعمان بن بشير در قصر است. در هيچ نماز جمعه او حاضر نمىشويم و با او براى هيچ عيدى خارج نمىگرديم. اگر خبر رسد كه به سوى ما مى آيى او را بيرون مىكنيم و او را تا ملحق شدن به شام تعقيب مىكنيم؛ ان شاءﷲ». همچنين در همين نامهها مىخوانيم: «در اين شهر هزاران نفر آماده شمشير زنى و فداكارى هستند».
۲. چالشهاى فراروى هدفبودن حكومت در قيام امام
اثبات هدفبودن تشكيل حكومت اگرچه نشانههايى را در تأييد خود دارد، در عين حال با چالشهايى جدى روبهروست كه تا پاسخى علمى پيدا نكنند نمىتوان آن را نظريهاى قطعى و تمامشده به حساب آورد.
چالش اول: طرفداران نظريه هدفبودن شهادت در رد نظريه «حكومتگرايى امام حسين» به سخنان امام حسين(ع) در روز هفتم و يا هشتم ذىالحجه اشاره مىكنند. امام در اين روز طى يك خطبه به روشنى خود را آماده شهادت مىداند. آنچه اين شاهد تاريخى را در مقابل ديگر سخنان شهادتگرايانه امام حسين تقويت مىسازد، زمان آن است؛ امام حسين(ع) هنگامى اين سخنان را بر زبان مىآورد كه دعوت كوفيان در اوج خود بود و هنوز آنچنان كه بعداً اتفاق افتاد پيامى از مسلم مبنى بر رويگردانى كوفيان به وى نرسيده است. توضیح بیشتر آنکه شايد در اين مرحله امام از اطلاعات و اخبارى آگاهى يافته بوده است كه دورنماى شهادت را روشنتر و واضحتر ساخته بوده است؛ اطلاعات و اخبارى كه شايد بسيارى از نخبگان از آن بىاطلاع بودهاند. به اين ترتيب هر چند كه تا پيش از اين، حكومتگرايى هدف نخست بوده است، ولى از اين مرحله به بعد شهادت نيز عنوان يك گزينه مهم در ذهن امام حسين(ع) جايى براى خود باز مىكند. توضيح بيشتر اينكه تا قبل از اين مرحله، اوضاع و احوال سياسى نشانههاى موفقيتآميزبودن تلاش براى تشكيل حكومت را تأييد مىكرد. شايد گزارشهايى كه به امام پس از پرحجمشدن تلاشهاى بنىاميه در كوفه رسيده است افق پيروزى را تا حدود بسيارى تيره ساخته بود و به همين دليل امام از يك سوى نمىتواند با پشتكردن به راهى كه برگزيده آن را رها سازد و از سوى ديگر با انبوهى از اخبار ناگوار روبهروست؛ به همين دليل تحولى را در ادبيات نهضت خود در طى ايراد خطبه يادشده ايجاد مىكند. شاهد بر اين مدعا آنكه همان ايام بسيارى از دلسوزان و نصيحتكنندگان از وضعيت نابسامان و نافرجام كوفه سخن به ميان آوردهاند. نشانههايى از اين دست حاكى از آن است كه آخرين روزهاى اقامت در مكه نشانگر شكلگيرى وضعيتهاى متفاوتى بوده است. البته اثبات اين ايده به مطالعهاى تحقيقى و تاريخمند نیاز دارد.
یکی از چالشهای نظریهی حکومتخواهی امام حسین(ع) این است که اگر به راستى امام از اين سفر قصد تشكيل حكومت داشته است، بايد پس از اين كه از وضعيت مسلم آگاه شد و زمينه را براى تشكيل حكومت منتفى ديد بازمىگشت؛ نه آن كه به سفر ادامه دهد؛ زیرا امام در نيمهی راه از سرنوشت مسلم آگاه گشت بود.
دكتر آيتى ـ يكى از معتقدان به انديشه هدف بودن شهادت ـ مىگويد: «ما مىدانيم كه امام حسين(ع) اين خطبه را پيش از روز هشتم ذى الحجه و شايد روز هفتم آن ماه در مسجدالحرام و در ميان انبوه حاجيان و زائران خدا ايراد كرده است و در آن روز به حسب ظاهر اوضاع سياسى امام كاملاً مساعد بود و غالب مردم چنان مىپنداشتند كه به زودى يزيد كنار مىرود و خلافت او سقوط مىكند و امام به خلافت كه حق اوست مىرسد». همچنين مىگويد: «امام با جملهی خط الموت على ولد آدم (فرزند آدم ناگزير بايد بميرد) اشاره مىكند كه اصلاح فسادهاى اجتماعى و دينى در اين زمان جز از طريق مرگ و شهادت آن هم به دست كسى مانند من كه دخترزادهی رسول خدايم امكانپذير نيست. در اين خطبه پيش از حركت از مكه همهاش سخن از شهادت است؛ سخن از مردن است؛ سخن از افتادن به دست گرگهاى گرسنه كربلاست».
دكتر شريعتى ـ يكى ديگر از معتقدان به انديشه هدف بودن شهادت ـ مىگويد: «در برابر همه جمعيت حاج كه از سراسر كشورهاى اسلامى آمده اند اعلام مىكند كه من بهسوى مرگ مىروم: خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة؛ كسى كه مىخواهد قيام سياسى بكند اينگونه سخن نمىگويد؛ مىگويد: مىزنيم، مىكشيم، پيروز مىشويم، دشمن را نابود مىكنيم، امّا حسين… ».
چالش دوم: چالش ديگرى كه مىتوان به ليست ادعاهاى شهادتگرايان در مقابل حكومتگرايان افزود، وضعيت سياسى دوران امام حسين(ع) است. تاريخ بهخوبى روايت مىكند كه همگان از جمله بسيارى از دوستداران و علاقهمندان به امام، زمان را براى پاسخدادن به دعوت كوفيان نادرست مىديدند؛ بنابراين به نظر مىآيد كه ارزيابى نخبگان جامعه از شرايط روزگار مبتنى بر اين بوده است كه شرايط موجود براى تشكيل حكومت مناسب نيست. با اين توصيف، عقل جمعى نخبگان و ارزيابى عموم سياستشناسان نشانگر آمادهنبودن شرايط براى تشكيل حكومت است. سخن اين جاست که چرا امام حسين(ع) تشكيل حكومت را در اين شرايط در دستور كار خود قرار داد. اين استدلال بهويژه با توجه به اين نكته جدىتر مى شود كه پيامبر و امامان هنگامى كه سخن از تصميمگيرىهاى سياسى به ميان مىآمده است، عموماً به مشورت و اتخاذ تصميم جمعى پاىبند بودهاند؛ با اين حال در اين مورد امام برخلاف پيشنهاد و صلاحديد همگان، از جمله نزديكترين علاقهمندانش (مانند ابن عباس )عمل كرده است. در اين شرايط عملنكردن امام به آنچه همگان بر آن پاى مىفشارند، نشانگر رويكرد شهادتگرايانه و نه حكومتخواهانه است.
در پاسخ به اين چالش، شيخ طوسى كه از نخستين پيروان انديشه حكومتخواهى امام است، توضيح مىدهد كه شايد افرادى همچون ابن عباس و ديگر نصيحتكنندگان از نامههايى كه كوفيان براى امام نگاشته بودهاند خبر نداشتهاند و در واقع ارزيابىهاى متفاوت امام حسين(ع) از شرايط، مبتنى بر اطلاعات بيشترى است كه ايشان داشته. با اين حساب امام در واقع به ظن خود عمل كرده است و مطابق با گمانش مبنى بر امكان تشكيل حكومت به تنظيم سياستهاى خويش پرداخته است. او مىگويد: «مغايربودن ظن امام با ظن تمام ناصحانى همچون ابن عباس و ديگران كه به وى مشورت دادند، از آن جهت است كه گمانها بر حسب نشانهها شكل مىگيرند؛ گاه براى كسى احتمالى قوت مىگيرد و همان نزد ديگرى به صورتى ضعيف ظاهر مىشود. شايد ابن عباس از نامههاى نوشتهشده از جانب كوفه به امام و مكاتبات و مراسلاتى كه در ميان آمده و پيمانها و عهدهايى كه بسته شده بود آگاهى نداشت».
چالش سوم: امام پس از آن كه در نيمهی راه از سرنوشت مسلم آگاه گشت، از ادامه سفر سر باز نزد و به سفر خود ادامه داد. اگر به راستى امام از اين سفر قصد تشكيل حكومت داشته است، بايد پس از اين كه از وضعيت مسلم آگاه شد و زمينه را براى تشكيل حكومت منتفى ديد بازمىگشت؛ نه آن كه به سفر ادامه دهد.
پاسخ اين چالش را شيخ طوسى داده است. از سخن او استفاده مىشود (هرچند كه وى اين مطلب را در اين قالب ارائه نكرده است) كه امام حسين(ع) در اين مرحله و پس از دريافت خبر مسلم و دلسردى از كوفيان ترجيح مىدهد كه بازگردد؛ ولى درست در همين اثنا وضعيت روحى جديدى شكل مىگيرد که علیرغم كوچكبودن، نقش مهمى در رخدادهاى بعدى ايفا كرد. آن رخداد اين بوده است كه خاندان مسلم پس از آن كه به شدت تحت تأثير خبر ناگوار شهادت وى قرار مىگيرند، قسم مىخورند تا به خونخواهى وى برخيزند. امام حسين پس از شكلگيرى اين وضعيت جديد و فضاى برخاسته از آن فرمود كه پس از اين ديگر خيرى در زندهماندن نيست.
تحليل اين پاسخ آن است كه در اين مرحله نوعى رويكرد در پيش گرفته شده كه بيش از آن كه محصول يك استراتژى باشد نتيجه وضعيتهاى روحى و احساسى بوده است. در عين حال اگرچه كاروان راه بازگشت را در پيش نمىگيرد، ولى همچنان اميدوار است كه با واگذاردن حوادث به دست آينده راهى بهتر در مقابل آن گشوده شود.
انجام يك طرح براندازانه بر ضد حكومت، دست كم بايد در مراحل ابتدايى خود مخفى نگه داشته شود. امام حسين(ع) مىتوانست بهجاى سخنرانىهاى پرشور و حرارت در مكه، بهصورت مخفى به سمت كوفه رهسپار شود و پس از بسيج عملى نيروهاى خود و دستيابى به سطح معقولى از قدرت نظامى، انديشه سياسى خود را برملا سازد؛ دقيقاً مانند كارى كه پيامبر(ص) در ابتداى بعثت انجام داد.
علاوه بر اين، پاسخ ديگرى نيز مىتوان داد و آن اين كه اگر امام حسين(ع) پس از دريافت خبر شهادت مسلم از سفر بازمىگشت، خط بطلانى بر تلاشهاى قبلى خود مىكشيد و عملاً بسيارى از مقدمهچينىهاى نخستين خويش را ناكام و يا حتى با بازتابى معكوس به پايان مىرساند. بسيارى از زمينهسازىهاى سياسى از جمله ناتمامنهادن مراسم حج و بسيارى از سخنان بيدادستيزانه در قبال حكومت يزيد بايد پاسداشت و تا مرحله شكوفايى و تأثيرگذارى تاريخى حمايت و تعقيب مىشدند؛ به ديگر سخن اگر امام در اين مرحله از تشكيل حكومت نااميد شده، منطقى است كه دستكم به تخريت آرمان آن نپردازد. اين كار مىتوانست به قيمت تقويت حكومت نامشروع و دلبخواهانه يزيد تمام شود.
اگر به مطالب بالا تا مقدارى چاشنى بازسازى تاريخى را نيز بيفزايیم، چهره ناخوشآيندى از بازگشت امام حسين(ع) را در ميان حاجيان مدينه، آن هم در راه بازگشت از موسم حج مشاهده خواهيم كرد. امام حسین(ع) با اصرار و برخلاف صلاحديد عموم نخبگان و بسيارى از دوستداران خود گام در اين راه گذاشته بود و در راه اين عزم تا آن جا استوارى نشان داده بود كه حتى از تعقيب مراسم حج به صورت عادى آن نيز امتناع ورزيده بود. در اين شرايط به نظر جالب نمىآيد كه اهالى مكه هنگام بازگشت از مراسم حج با خبر يا كاروان امام روبهرو شوند كه آن نيز سر در راه بازگشت نهاده و در حالى كه همچنان كولهبارى از ادعاهاى بزرگ را بر دوش مىكشد، از مسير خود باز مانده است. بنابراين در كنار جنبههاى روانشناختى قضيه ـ كه خود حاوى اهميت است و روح پاسخ شيخ طوسى را تشكيل مىدهد ـ به لحاظ فرهنگى نيز شكلگيرى اين وضعيت نشانهاى از ضعف مديريت و تزلزل در تصميمگيرى بهحساب مىآيد.
چالش چهارم: امام حسين(ع) از ماهها پيش از حركت، بناى ناسازگارى با حكومت وقت را گذاشته بود. اين ناسازگارىها تنها به ابراز نارضايتى محدود نمىشد و نشانههايى از اقدام سياسى عليه حكومت يزيد را نيز به همراه داشت. اگر امام به واقع خواستار تشكيل حكومت بوده است، بايد عزم خود را تا قبل از دستيابى به شرايط قدرت مخفى نگه مىداشت. كاملاً مشخص است كه امام با طرح نارضايتى عملى خود از حكومت يزيد و بر سرزبانانداختن وضعيت قيام خويش ـ چه در مدينه و چه در مكه ـ زمينه لازم براى بسيج امكانات و نيروها را به يزيد سپرد. انجام يك طرح براندازانه بر ضد حكومت، دست كم بايد در مراحل ابتدايى خود مخفى نگه داشته شود. امام حسين(ع) مىتوانست بهجاى سخنرانىهاى پرشور و حرارت در مكه، بهصورت مخفى به سمت كوفه رهسپار شود و پس از بسيج عملى نيروهاى خود و دستيابى به سطح معقولى از قدرت نظامى، انديشه سياسى خود را برملا سازد؛ دقيقاً مانند كارى كه پيامبر(ص) در ابتداى بعثت انجام داد. اگر پيامبر پيش از مهاجرت به يثرب سخن از تشكيل حكومت به ميان میآورد و به همراه خانواده و دوستان و ياران راه مدينه را پيش مىگرفت به احتمال زياد پيش از آن كه به مدينه برسد به دست دشمنان به شهادت مىرسيد؛ ولى وى مخفيانه و شبانه آن هم با لحاظ مسائل امنيتى از جمله انتخاب سختترين راه ممكن به سمت مدينه حركت كرد. دكتر شريعتى در اين زمينه مىگويد: «اگر مردم ناگهان صبح كه برمىخاستند مىديدند كه حسين نيست، اگر حسين پنهانى و تنها از شهر بيرون مىرفت و خودش را به قبائلى مىرساند، اگر به همان شكل كه پيغمبر مهاجرت كرد از مكه به مدينه، حسين از مدينه به كوفه مهاجرت مخفيانه كرده بود و بعد از مدتى حكومت مركزى ناگهان او را در كوفه مىديد در ميان شورشىها، معلوم بود كه حسين بهعنوان قيام عليه حكومت دستبهكار شده است؛ اما با شكل كاروانى كه حركت مىدهد و شكل حركتى كه انتخاب مىكند، نشان مىدهد كه حسين براى كار ديگرى حركت كرده است؛ كارى كه نه گريز است نه انزواست؛ نه تسليم است؛ نه ترك مبارزه سياسى براى آغاز مبارزه فكرى و علمى و فقهى و اخلاقى و امور خيريه و نه قيام نظامى است».
هر چند كه چالشِ پيشگفته تأمّلبرانگيز و نيازمند مطالعات بيشتر است، ولى مىتوان گفت: ادعا اين نيست كه امام حسين(ع) در آغاز ـ يعنى آن هنگام كه از مدينه به مقصد مكه بيرون رفت ـ بناى تشكيل حكومت داشته است تا اشكال پيشگفته (كه وى در اين صورت چرا براى انجام چنين هدفى تلاشهايى مخفيانه را سامان نداده است) وارد بهنظر آيد؛ بلكه ادعاى دستزدن امام به تلاشهايى در راه تشكيل حكومت مربوط به مرحلهاى است كه امام با نامههاى كوفيان روبهرو شد و از آنجا كه در اين مرحله دیگر زمينهاى براى مخفىسازى تلاش باقى نمانده بود و در حقيقت امام بخشى از راه را به صورت علنى طى كرده بود، تحرك او از اين مرحله به بعد نمىتوانست علنى باقى نماند؛ به تعبير ديگر تصور وضعيت امام حسين(ع) در مكه بهنظر كافى مىرسد تا اذعان داريم كه شرايط مخفىكارى و تحرك مخفيانه سياسى براى امام مهيا نبوده است؛ همراهى خاندان و فرزندان با كاروان او و مطلعبودن عموم مردم از جمله طرفداران حكومت يزيد از مسافرت، بخشى از اين شرايط است. در اين مرحله به نظر مىآيد امام حسين(ع) كمترين زمينه برنامهريزى را براى رفتارهاى سرى و مخفيانه سياسى در دست نداشت.