این روزها بار دیگر بحث و جدل درباره مناسک نوظهور در میان رجال و رسانههای دینی شدت یافته است. ابداع پیادهروی جدیدی با عنوان «غدیر تا ظهور» که عید غدیر امسال با حضور آیتﷲالعظمی مکارم شیرازی از حرم حضرت معصومه(س) تا مسجد جمکران برگزار شد، سخنان حجتالاسلام طباطبایینژاد؛ امام جمعه اصفهان در مخالفت با بهکاربردن اصطلاحاتی مانند «پیرغلام»، «عبد»، «سگ حسین» و «نوکر» در هیئات حسینی و دست آخر، سخنان شیخ محسن قرائتی در انتقاد از برگزاری آیینهای استقبال از محرم موجب واکنشهای گسترده و بحثهای دامنهداری در رسانهها شد. همچنین همچون سالهای گذشته، موضوع قمهزنی (تطبیر) نیز محل دعواست و دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت از ورود ۱۵ هزار قمه از طرف انگلیس برای توزیع در هیئات عزاداری ایران خبر داده است.
واقعی بودن؛ رمز ماندگاری مناسک
لودویک ویتگنشتاین در «فرهنگ و ارزش» معتقد است که همه آیینها و مناسک دینی همواره رو به زوال و فنا میروند و باید اکیداً از آنها دوری کرد؛ بهجز آن دسته از آیینهای دینی که واقعی و خالص (Genuine) هستند. او از «بوسه» بهعنوان آیینی واقعی، اصیل و زوالناپذیر یاد میکند. درباره بوسه هنوز دانشمندان به نتیجه مشخصی درباره اکتسابی یا غریزی بودن آن نرسیدهاند؛ اما این واقعیتی بدیهی است که این رفتار طی هزاران سال، سمبل ابراز عشق و احترام بشری بوده و انسانها در دورههای زمانی مختلف تنها برای آن قواعدی وضع کردهاند؛ ولی اصل آن را پذیرفتهاند؛ چرا که منطبق با واقعیاتی در جسم یا روح همه انسانهاست.
اما آیا مناسک دینی را میتوان با بوسه همردیف کرد؟ شاید ویتگنشتاین که او را به غلط یا درست، به ایمانگرایی میشناسند، ناخودآگاه بر فطری و غریزی بودن برخی آیینهای دینی همچون بوسه مهر تأیید زده است. در هر حال باید پذیرفت که برخی آیینهای دینی نیز با همه تغییرات و تطوراتی که داشتهاند، قرنهاست رو به زوال و فنا نرفته و حتی عمق و گسترش نیز یافتهاند. یکی از این آیینها که به جرأت میتوان آن را طولانیترین عزاداری تاریخ دانست، آیین عاشورا و عزای حسینی است. عزای حسینی در کنار آیین بزرگ حج، دو آیین دیرپا و رو به گسترش اسلامی در تاریخ بشر بودهاند که اگر بر مبنای سخن ویتگنشتاین تحلیل کنیم باید از واقعی و اصیل بودن آنها حرف بزنیم.
آیا مناسک دینی را میتوان کنترل کرد؟
اگر اجماع بر اصل مناسک مورد تصریح در قرآن و آیینهای مورد توصیه معصومین(ع) را علت غیر قابل بحث بودن آنها بدانیم، آیا میتوان و باید همه مختصات فرهنگی و منطقهای مناسک و آیینها را که عموماً برساخته مردم در طول قرنهای متمادی است، مدیریت و مهار و هدایت کرد؟ دستکم، تجربه زیسته جهان تشیع نشان میدهد که چنین نگاهی با دشواریهای فراوانی روبهروست. بسیاری از انواع متکثر عزاداریها، جشنها و مراسمهای مذهبی شیعی در گذر زمان ساخته شده و مورد پذیرش ائمه شیعه، فقها و شیعیان قرار گرفته و تثبیت شده است. هرچند برخی پژوهشگران علوم اجتماعی پس از پیادهروی غدیر امسال از «تازه و نوظهوربودن فرم پیادهروی» سخن گفتند، اما حداقل درباره پیادهروی میتوان به ضرس قاطع گفت که مورد تصریح و تأیید و توصیه امامان شیعه بوده و در روایات متعددی شیعیان را به زیارت پیاده مرقد امیرالمؤمنین(ع) و بقعه امام حسین(ع) تشویق کردهاند. این را باید در کنار تشویقهای مکرر ائمه شیعه به زیارت پیاده خانه خدا قرار داد. بنابر این هرگونه پیادهروی با انگیزه دینی علاوه بر اینکه سابقه و صبغهای بسیار قدیمیتر از دین اسلام دارد، به دلیل وجود تأیید صریح از سوی ائمه شیعه نمیتواند به عنوان یک «بدعت» و فرم نوظهور مورد نقد قرار گیرد.
اما انواع متعدد آیینی همچون سینهزنی و تعزیه و جزئیات آنها پس از دوره ائمه شیعه ابداع شده و مورد پذیرش شیعیان و فقها قرار گرفتهاند. حتی تعزیه و شبیهخوانی که تا چند دهه پیش با مخالفتها و احتیاطاتی از سوی فقها روبهرو بود، اکنون یک فرم مقبول و رو به گسترش محسوب میشود و حتی تئاتر و سینمای دینی نیز مشروعیت یافته است. فراتر از اینها نمونه مرحوم آیتﷲالعظمی سید تقی قمی را باید مثال بزنیم که از سینهزنی برهنه دفاع و آن را ترویج میکرد. شیعیان از همان دورههای اولیه با آداب و رسوم محلی مختلفی که داشتهاند به برگزاری آیینهایی مثل عاشورا و غدیر همت میگماشتند و نمونه دوره آلبویه که جهان اسلام در قرن چهارم هجری چندین دهه شاهد برپایی جشنها و عزاداریهای خیابانی در غدیر و عاشورا بود، یکی از این نمونههای دیرین است.
بهنظر میرسد که جریان نوگرا و اصلاحگر برای بازگشت به دوران شکوه خود باید خود را از دهههای پنجاه و شصت رها کرده و به دهه نود نگاه دقیقتری بیافکند. ماشینیتر شدن زندگیها و افزایش حیرتآور رسانههای نوین، سلایق و علایق جدیدی را در جامعه خلق کرده که آن را متشتتتر، پیشبینیناپذیرتر و سرگردانتر ساخته است. این سرگردانی و تشتت و شلوغی، هم آدمها را از هم دور کرده و از یکدیگر میترساند و هم نوعی ترس از تنهایی را تولید میکند که تنها چاره آن، پناهبردن به رفتارهای معنوی جمعی و تولید آیینهای درونگرایانه گروهی است. این رفتار به ظاهر پارادوکسیکال، واقعیت انسان امروزی است و بدون درک آن نمیتوان نسخهای اصلاحی برای جامعه امروزی پیچید.
حتی درباره باور به مهدویت نیز اعتقاد به زیارت مساجد سهله در کوفه و جمکران در قم، به تدریج شکل گرفته و تثبیت شده است. بنابر این اگر ربط این فرمهای مناسکی را که عمدتاً پس از زمان ائمه شکل گرفتهاند با واقعیتهای موجود در باورهای دینی و فرهنگی نادیده بگیریم، نمیتوانیم مواجهه اصلاحی درستی نیز داشته باشیم.
سعید حجاریان بیش از دو دهه پیش درباره نحوه مواجهه با عناصر دخیل در «فرهنگ عاشورا» گفته بود: «عناصر زیادی در فرهنگ عاشورا وجود دارد؛ مثلاً فقط خواندن مطالبی که در مقاتل آمده ده روز طول میکشد؛ در حالی که تمام واقعه عاشورا از یک صبح تا ظهر بیشتر نبوده است. معنای بازسازی فرهنگ عاشورا این است که هرکس میتواند از آن انبوه دادهها (Data) گزینش کند و با آن، عاشورای خود را بسازد و فرهنگی را که به آن نیازمند است معماری کند و آن را به وجود آورد؛ فرهنگی که عملیتر و کاربردیتر باشد و بتواند پاسخگوی مسائل او باشد. در عمل هم هر روضهخوانی همین کار را میکند؛ مثلاً در مجلسی که بچه کوچکشان مرده، روضه علی اصغر میخواند. این قبیل معماریهای مجدد و بازسازیها تا به حال الی ماشاءﷲ صورت گرفته است؛ حال یا دادهها کفایت میکرده است یا نه. بعضی وقتها هم کفایت نمیکرده و آن کسی که میخواسته آن خردهفرهنگ عاشورایی را بسازد، ناچار میشده که چیزهای دخیل هم واردش کند و اینجاست که باب تحریفات عاشورا باز شده است … ورود این عناصر دخیل در فرهنگ عاشورا لزوماً به قصد تحریف و از روی توطئه نبوده؛ بلکه گاه به مقتضای حال، شخص ناچار میشده برای جا انداختن مسأله، چیزهایی هم از خود به آن ضمیمه کند. البته برای یک عده روشنفکر این کلام مرحوم مطهری که عناصر مدخول را باید از فرهنگ عاشورا زدود، جذّاب است؛ اما برای توده مردم فکر نمیکنم خیلی جاذبیت داشته باشد. فرضاً اگر در بررسی تاریخ به اینجا رسیدیم که اصلاً امام حسین فرزند ششماههای به نام علیاصغر نداشته یا مثلاً رقیهای که در خرابه گم شده باشد یا لیلایی وجود نداشته است و بخواهیم یکی از این شخصیتها را از داستان عاشورا حذف کنیم، این کار به نظر من اصلاً کار معقولی نیست. مردم ما قرنها با اینها خو گرفتهاند و زندگی کردهاند و درمان دردهایشان بوده است».[۱]
این نگاه که این قبیل امور مناسکی، قرنها درمان دردهای مردم بوده است، ناشی از درک نسبت میان واقعیت و مناسک است؛ امری که هنوز هم برخی روشنفکران چندان به آن بها نمیدهند و اصرار بر پالایش هرآنچه امر مناسکی دارند که به باورشان به سود دینداری در جهان امرور نیست. در حالی که برخی فقهای نزدیک به جریان روشنفکری دینی به صراحت از مشروعیت قمهزنی و جواز آن دفاع میکنند، اصرار بر مخالفت نسل جوان این جریان با آنچه که مناسک نوظهور میدانند، بیش از آنکه دغدغههایی روشنفکرانه باشد، نگرانیهای سیاسی و مصلحتی است. این طیف در چند سال اخیر بارها نسبت به گسترش زیارت پیاده اربعین هشدار داده و آن را در گرماگرم جنگهای فرقهگرایانه اخیر منطقه، هیزمی بر آتش جنگ شیعه و سنی دانستهاند. اما آیا نمیتوان از این منظر به ماجرا نگاه کرد که در واکنش به قتل و کشتار شیعیان در کشورهای مختلف، میلیونها شیعه در یک آیین کمنظیر و بدون هیچ شعار پیکارجویانه و توهینآمیز علیه اکثریت اهل سنت جهان اسلام، از هویت و موجودیت خود به نحو کاملاً مسالمتآمیز دفاع میکنند؟ آیا همانطور که روش مسالمتآمیز گاندی و ماندلا را میستاییم و ایرادی به نفی مدنی و مسالمتآمیزِ «دیگری» در هند و افریقای جنوبی نمیگیریم، نباید این حرکت کاملاً مردمی و مدنی اربعین را نیز تحسین کنیم که بهترین پاسخ ممکن به خشونتطلبی افسارگسیخته داعش و سایر گروههای تکفیری بوده است؟
تجربه تاریخی به وضوح نشان داده که راهبرد اصلاحی مدافعان پالایش مناسک از امور خرافی و عقلانی به دلیل غیرواقعبینانه بودن بسیاری از راهبردها به شکست انجامیده و اندکارتباط این جریان اصلاحی با توده مردم را نیز قطع کرده است. اینکه یک مقام رسمی کشور از ورود ۱۵ هزار قمه به کشور خبر میدهد، فقط نشان از توطئه احتمالی خارجی برای بدنام کردن شیعه ندارد؛ بلکه از این سو نیز میتواند حاکی از گسترش اقبال به این مدل به ظاهر نامطبوع مناسکی باشد.
شاید بهتر باشد در نخستین گام، حق نوآوری مشروع در برپایی آیینهای دینی را همانند سایر آیینهای ملی و محلی به رسمیت بشناسیم و تعدد منابع مشروعیتزا در امر مناسک را بپذیریم تا ارتباط میان توده مقید به مناسک با اصلاحگران برقرار شود. در گام بعد نیز میان مصلحتسنجیهای سیاسی و اصلاحگری دینی تفکیک قائل شویم تا دین عامه نیز مرجعیت جریان اصلاحگر را به رسمیت بشناسد. سومین گام نیز درک مختصات دنیای امروز است. بهنظر میرسد که جریان نوگرا و اصلاحگر برای بازگشت به دوران شکوه خود باید خود را از دهههای پنجاه و شصت رها کرده و به دهه نود نگاه دقیقتری بیافکند. ماشینیتر شدن زندگیها و افزایش حیرتآور رسانههای نوین، سلایق و علایق جدیدی را در جامعه خلق کرده که آن را متشتتتر، پیشبینیناپذیرتر و سرگردانتر ساخته است. این سرگردانی و تشتت و شلوغی، هم آدمها را از هم دور کرده و از یکدیگر میترساند و هم نوعی ترس از تنهایی را تولید میکند که تنها چاره آن، پناهبردن به رفتارهای معنوی جمعی و تولید آیینهای درونگرایانه گروهی است. این رفتار به ظاهر پارادوکسیکال، واقعیت انسان امروزی است و بدون درک آن نمیتوان نسخهای اصلاحی برای جامعه امروزی پیچید. تا زمانی که حرمت شرعی و عقلایی قطعی بر چنین رفتارهای مترتب نباشد، چرا باید با لحن تحکمآمیز به جنگ مدنیترین رفتارهای اجتماعی برویم؟
(این مطلب در شماره هفتم مجله تقریرات ـ شهریور ۱۳۹۶ ـ منتشر شده است)
ناشناس
با توجه به اینکه این پیاده روی های طولانی از بصره تا کربلا یا از شلمچه به کربلا یا از موصل به کربلا در وسط تابستان یا وسط زمستان مشکلات جسمانی زیادی طولانی می کند بنابراین فرق آن با قمه زنی دقیقا در چیست؟ زیرا انعکاس مشکلات جسمی پیاده روی های طولانی از بصره به کربلا در رسانه های غربی با قمه زنی فرق خاصی ندارد
مهدی مسائلی
شبههای که شما برای توجیه قمهزنی بیان میکنید در واقع تقریری جدید از شبههای است که طرفداران قمهزنی برای مرتبط ساختن قمهزنی با احکام اسلامی بیان میکنند. زیرا طرفداران قمه زنی به روایاتی استناد میکنند که در آنها بیان شده که پیامبر اکرم و اهلبیت- صلوات الله علیهم- در انجام بعضی عبادات، همچون نماز و حج، رنجها و مشقتهایی را تحمل مینمودند.
در پاسخ باید بگوییم: هدف و مطلوب پیامبر اکرم و اهلبیت- صلوات الله علیهم- از استمرار نماز هیچگاه آسیب زدن به بدنشان نبوده است؛ بلکه مطلوب ایشان، استمرار نماز و عبادتِ خداوند بوده است و این رفتارها به خودی خود به بدن آسیبی نمیرساند. این در حالی است که قمهزنی فی نفسه به بدن آسیب میرساند و از این همین رو در روایات و دستورات دینی مشابهی برای آن نمیتوان یافت. به دیگر سخن در شرع مقدّس اسلام در هیچ دستوری توصیه به آسیب رساندن به بدن نشده است.
وقتی شما پیاده روی را به دین منتسب میکنید از جنس ماهیت رفتاری با قمهزنی تفاوت بسیاری دارد و نگاههای خودی و غیرخودی نیز به آن متفاوت خواهد بود.
کسی که برای اربعین پیاده روی میکند، حتی اگر در مسیر راه خار و یا تیغی در پای او فرو رود، باز نمیتوان ادعا کرد که آن شخص اختیارا و با قصد کاری کرده تا خار و تیغ در پایش فرو رود. پس در اینجا دین توصیه به آسیب زدن به بدن نکرده است ولی در قمهزنی از جهت ماهیت عمل، توصیه دین به آسیب زدن به بدن وجود دارد و همین موضوع نگاهها را به قمهزنی متفاوت از پیادهروی میکند. توضیحات بیشتر دراینباره در کتاب «عار یا شعار» ببنید.