- در روزهای اخیر بحثی درباره کاهش محبوبیت روحانیت و طلاب در بین مردم مطرح شده است؛ نظر شما دراینباره چیست؟
این قطعی است و جای شبهه نیست. ما پیشتر هم گفتیم. اولاً یک مسألهای است که خود حوزه به آن مبتلاست. من مدتی پیش یک بیانیه هم دادم که ممکن است طلاب به حوزه نجف مهاجرت کنند. طلبهی قم آزاد نیست که نزد کدام استاد درس بخواند؛ آزاد نیست هر کتابی را بخواند و هر حرفی را بزند. در سه جهت در نجف آزادی است و فطرت بشر هم متمایل به آزادی است؛ بنابراین به نظر میرسد قوت حوزه در آینده در نجف باشد. اتفاقاً پس از همان ایامی که آن بحث را مطرح کردم، افراد متعددی جهت تدریس به نجف رفتند. این یک بعد است که خود حوزه در این جهت گرفتاری دارد.
یک جهت هم جهت مردمی است؛ در هر صورت مردم زدگیهایی دارند؛ برخی میگویند خواهش میکنیم این وجوه را به حوزه ندهید. باید ببینیم در حال حرکت به کدام سمت هستیم؟ میان دو نفر درگیری و زد و خورد ایجاد شده؛ یک طرف روحانی بوده است؛ از جمعیتی که حاضر بودند، یک نفر هم نیامد که به او کمک کند. ۳-۲ قضیه شبیه این اتفاق افتاده است. آن محبتی که پیشتر ـ مخصوصاً سال اول پس از انقلاب و سال آخر پیش از انقلاب ـ بود؛ دیگر نیست. اصلاً جوّ دیگری در اظهار علاقهی نسبت به روحانیت بود.
- آیا نباید آن دوره را استثنا کنیم؟ در دورهی رضاخان یا محمدرضاشاه پهلوی روحانیت در بین مردم جایگاه متوسطی داشته است؛ در عین حال که در بین قشرهایی محبوبیت داشته است، عدهای هم واقعاً آنها را دوست نداشتند. روحانیت از سال ۴۰ آمد و برای مردم یک فضای آرمانی را ترسیم کرد که ما کارهایی را انجام خواهیم داد و همه هم تصور میکردند این مدینه فاضله محقق خواهد شد؛ در نتیجه همه روحانیت را دوست داشتند. اما چند سال که می گذرد متوجه شدند این صحبتها خیلی هم عملی نشد؛ پس به مسیر قبلی بازمیگردند؛ یعنی همان وضعیتی که عدهای روحانیت را دوست داشتند و عدهای نه. پس ابتدای انقلاب، وضعیتی استثنایی بوده.
هرچه که بوده همواره مردم نسبت به روحانیت حس مظلومیت داشتند. در زمان رضاخان، یا مخصوصاً دورهی مبارزات که شروع شد روحانیان بیشتر در زندان، تبعید بودند؛ در نتیجه برای روحانیت احساس مظلومیت میشد. از سوی دیگر وعدههایی داده بودند که مردم هنوز ندیده بودند که این وعدهها درست یا خلاف خواهد شد. روحانیت خودش را به آن صورت نشان نداده بود. همیشه روحانیت حالت انتقاد ـ و نه اینکه کار را در دست بگیرد ـ داشت.
هنگامی که حکومت در دست غیرروحانیت است، روحانیت حالت انتقادی دارد و مردم هم میپذیرند و به نفع دین تمام میشود؛ اما زمانی که حکومت در دست خود روحانیت باشد، مردم انتقاد از حکومت ـ یعنی خود روحانیت ـ دارند و بنابراین به خود دین انتقاد پیدا میکنند و دین تضعیف میشود.
مرحوم آقای آشیخ محمدتقی آملی در تهران از قول آشیخ عبدالنبی نوری نقل کرده بودند که هنگامی که میخواست به مکه برود، از طریق استانبول رفته بود. آقای آشیخ محمدتقی آملی به ایشان میگوید که اگر شما میخواهید به مکه بروید، خوب است از طریق استانبول که میروید ملاقاتی هم با سید جمال الدین اسدآبادی داشته باشید. ایشان این کار را انجام میدهند. سید جمال الدین هم به ایشان میگوید شما میخواهید به مکه بروید؛ بههرحال به سامرا هم میروید؛ نزد میرزای شیرازی بروید و ایشان را وادار کنید با ناصرالدین شاه مبارزه کند؛ این فرد ظالم و ستمگر است. ایشان میگویند که اگر من هم بگویم میرزا ترتیب اثری نمیدهد؛ اما من میگویم. هنگامی که به سامرا و نزد میرزا میرود به ایشان هم مطالب را میگوید، میرزا میگوید تو که خودت این حرف را قبول نداری؛ اگر قبول داشتی تو را پیش خودم راه نمیدادم. سپس میرزا میگوید بالاخره ناصرالدین شاه هر خرابیای هم دارد سلطان شیعه است. بعد میگوید سه نفر هستند که اصرار دارند حکومت را خود من بگیرم؛ یکی خود ناصرالدین شاه که هوسش به قدری غالب است که از جمع بین اختین در ازدواج نگذشت؛ یعنی دو خواهر را با هم عقد کرده بود؛ چنین کسی چطور حکومت را به من میدهد؟ بنابراین او میخواهد آبروی ما را ببرد. دوم میرزا ملکمخان، متولد جلفا و متمایل به انگلستان است. او نیز اصرار دارد که من حکومت را بگیرم؛ او هم به این علت است که میخواهد آبروی من برود. سوم هم سید جمالالدین اسدآبادی است که او هم دوست دارد من حکومت را بگیرم که این هم از سادگی ایشان است. ادارهی حکومت به این راحتی نیست. اکنون ما در بین مردم وجهه و آبرو داریم. اگر بخواهیم حکومت کنیم کجا اینهمه گروه متدین داریم که کل مملکت را در اختیار بگیریم؟ اینها میروند و کارهای نادرستی انجام میدهند که به نام ما نوشته میشود. بعدها هم بسیاری به این حرف معتقد بودند؛ میگفتند هنگامی که حکومت در دست غیرروحانیت است، روحانیت حالت انتقادی دارد و مردم هم میپذیرند و به نفع دین تمام میشود؛ اما زمانی که حکومت در دست خود روحانیت باشد، مردم انتقاد از حکومت ـ یعنی خود روحانیت ـ دارند و بنابراین به خود دین انتقاد پیدا میکنند و دین تضعیف میشود.
- اگر این تفکر غالب در بین علمای شیعه این بوده است که میفرمایید، عملیشدن احکام در دوران غیبت را چطور در نظر میگرفتند؟ آیا اینطور در نظر میگرفتند که در دورهی غیبت، برخی از احکام تعطیل است؟ یا میگفتند که همین شاه میتواند اجرا کند؟
هیچکدام. نه شاه میتواند اجرا کند و نه احکام تعطیل است؛ اما زمانی میبینیم نمیتوانیم و اگر بخواهیم یک قدم برداریم، از جهات دیگر به اعتقاد مردم لطمه میخورد.
- یعنی اولویتبندی میکردند که اصل مهم، حفظ و انتقال تشیع برای آیندگان است و بهخاطر آن، بخشهایی را که توان نداشتند ترک میکردند؟
بله؛ اینطور بوده است؛ یعنی بنا بر آن مصلحت اعم سکوت میکردند. خود مرحوم آخوند خراسانی با همهی زحماتی که راجع به تأسیس مشروطه کشید، وقتی خودش دید آنچه میخواست نشد، شخصاً حرکت کرد به سمت ایران که در راه او را مسموم کردند و از دنیا رفت. برخی از ابتدا نرفتند؛ مانند مرحوم آسید کاظم یزدی. البته او با اصل ولایت فقیه یا حکومت اسلامی مخالف نبود؛ اما میدانست که امکان آن وجود ندارد و مواردی را پیش میآورد. مرحوم حاج آخوند رستمآبادی در تهران که فردی ملا ـ و در ردهی آسید کاظم یزدی ـ بوده است، به حدی خودش را کنار میکشید که اگر کسی از او مسألهای را هم میپرسید میگفت این رسالهی آسید کاظم؛ ببینید چه میگوید! خود را بهطور کلی کنار میکشید. برخی از تهران به نجف نزد آسید کاظم رفته و مسأله پرسیده بودند. ایشان گفته بود مگر آنجا حاج آخوند رستم آبادی نیست؟ از ایشان مسائلتان را بپرسید. گفته بودند آقا مگر حاج آخوند هم سواد دارد؟! اینها به این جهت که وزر و وبال مشروطه گرفتارشان نکند خود را کنار می کشیدند.
در خیلی جاها امتحان شده است. تنها دورهای که تا حدودی ثمربخش بود، دورهی برخی از سلاطین صفویه بود که روحانیت خود را از حکومت کنار کشید؛ اما ناظر بود؛ مانند زمان شاه طهماسب و تا حدودی شاه عباس.. آن دورهها، هم برای دین و روحانیت و هم برای خود مملکت دورههای خوبی بودند.
- در دوره آیتﷲ بروجردی هم همین مشی نظارت دنبال میشد؟
در دوران آقای بروجردی، شاه که شاه فاسدی بود؛ اما آقای بروجردی فکر میکرد که چه کار کند؟ اگر خاطرات من را دیده باشید آنجا داریم که زمانی که بسیار به ایشان فشار آوردند که چرا شما با شاه مبارزه نمیکنید؟ ایشان با عصبانیت فرمود: میگویید شاه را بیرون کنم، مملکت را به چه کسی بدهم؟ سپس به یک شیخی اشاره کرده بود و گفته بود به این بدهم؟ این همان دکتر اقبال است به اضافهی ریش و عمامه. ایشان معتقد بود که نمیشود.
حتی هنگامی که مرحوم امام از زندان آزاد شد، یک سخنرانی مفصلی در مسجد اعظم کردند و در آن گفته بودند لااقل آموزش و پرورش را به ما بدهید، ما اداره کنیم. این طرحی بود که در لبنان هم مرحوم آسید شرف الدین و آسید محسن امین با حکومت مطرح کرده بودند. یکی از دوستان ما ـ که فوت کرده است ـ با ما همزندانی بود؛ میگفت شب نزد امام رفتم و گفتم آقا این مقدار دبیر متدیّن برای کل مملکت دارید؟ ایشان هم جوابی به این تعبیر داده بود: «میگویی که ما بولوف هم نزنیم؟». منظور ایشان این بود که یعنی تبلیغ هم نکنیم؟ به هر حال این نگرشها وجود داشت.
الآن ببینید چقدر اختلاس است. اصلاً جایی که اختلاس نباشد گویی خلاف قاعده است! از همین زلزلهزدهها خبر میرسد که کمکهای مردم و اموال در جاهای مختلف حیف و میل میشود.
- آیتﷲ سیستانی هم اکنون در عراق همین مشی را دنبال میکنند؟
بله.
- بنابراین میفرمایید یکی از عوامل کاهش محبوبیت این است که روحانیت حکومت را در دست گرفت و چون هر حکومتی به صورت طبیعی نمیتواند انتظارات همه را برآورده کند، نارضایتی ایجاد میشود.
در برخی موارد هم نمیشود قاطعیت نشان داد؛ مثلاً هنگامی که محمدرضاپهلوی از تهران آمد که به کاشان برود، جلوی بازار قم ـ که اکنون چهارراه بازار است ـ ایستاد و تنها با عصا دو خط ضربدری کشید و سوار ماشین شد و رفت. بلافاصله آنجا را خراب کردند و بعداً خیابان شد. در نتیجه مردم دیدند که کارها بسیار قاطعانه پیش میرود. یک افسری مشغول گزارشدادن به شاه بود؛ یک مسألهای پیشامد کرده بود که شاه با همان شمشیری که در دست داشت زد و یک انگشت آن افسر افتاد؛ همینطور خون از او میرفت که گفت بله اعلیحضرت! یعنی باید همچنان گزارش را ادامه میداد. چنین استبدادی بوده و … . اما مردم میدیدند که کارها پیشروی کرده است. ولی هرکسی ـ چه فقیه و چه غیر فقیه ـ نمیتواند این کارها را بکند؛ خودش یک ظلم بزرگی است. هنگامی که مجموعهی عوامل را روی هم حساب کنید، مشاهده میکنید که آنچه میخواهیم نمیشود. لذا روایتی که در مقدمهی صحیفهی سجادیه آمده، بسیاری ـ حتی بزرگانی ـ را تحت تأثیر قرار داده است.
- از امام صادق(ع) ظاهراً هست.
بله؛ اصلاً راوی همان روایاتی که اصل صحیفهی سجادیه را نقل کرده، همان راوی به همان روایت از امام صادق(ع) این مقدمه را نقل کرده است؛ در آن مقدمه دارد که «لا يخرج منا اهل البيت الى قيام قائمنا احد ليدفع ظلما او ينعش حقا الا اصطلته البلية وكان قيامه زيادة في مكروهنا وشيعتنا». ما معمولاً اینگونه روایات را اینطور توجیه میکردیم که منظور این است که جهاد نکنید؛ اما دفاع وظیفه است. خدا مرحوم آقای بهجت را رحمت کند؛ در سالهای ۴۵-۴۴ بود که ایشان همین روایت را برای من خواندند. من گفتم شاید جهاد را میگوید؛ دفاع که برای زن و مرد و کوچک و بزرگ وظیفه است؛ ایشان گفتند خیر؛دفاع هم دارد.
تعبیر برخی بزرگان این بود که جوجه را آخر پاییز میشمارند. الآن در هر جمعی که مینشینیم معمولاً به غیر از ۴-۳ نفر ـ که معمولاً چهرههای رسانهای هستند ـ بقیهی افراد از اوضاع اقتصادی و مسائل دیگر گلمهمندند. البته مخالفت عملی هم انجام نمیشود؛ چون بههرحال نظام اسلامی است و بسیاری زحمت کشیدند آن را به اینجا رساندند. حتی المقدور باید همکاری کرد.
گذشت و در روز فوت مرحوم آقای خویی بود که من در مشهد و در همسایگی مرحوم آقای بهجت بودم؛ تقریباً در یک کوچه بودیم. به منزل ایشان رفتم؛ در زدم؛ کسی پاسخ نداد و بازگشتم. اواسط کوچه بودم که بهطور اتفاقی پشت سرم را نگاه کردم و دیدم خود آقای بهجت به کوچه آمده و با دست اشاره میکند که بیایید. رفتم و خدمت ایشان نشسته بودم؛ دو به دو هم بودیم. گفتم یادم میآید که راجع به مقدمهی صحیفه با شما دعوا کردم. ایشان گفت دعوا را خاطرم نیست؛ اما صحبتم همان است. بسیاری از بزرگان نه از این باب که نباید کاری کرد، بلکه به این دلیل که امکان ندارد و بدتر میشود و اعتقاد مردم به اصل دین ضعیف خواهد شد، حرکتی صورت نمیدادند.
- یکی دو سال پیش که خدمت شما بودیم فرمودید بخشی از علما با انقلاب همراه نبودند؛ به این دلیل که تصور میکردند حکومت امکان ندارد؛ اما بعد که دیدند شدنی است، با حکومت همراه شدند. آیا در سالهای اخیر بزرگانی را داریم که از رویکرد همراهانه خود با حکومت بازگشته و گفته باشند همان که قبلاً تصور میکردیم درست است و نمیتوان حکومت کرد؟
اولاً پیرمردها و حتی بزرگانی بودند که خود ما در دورهی جوانی که داغ بودیم با آنها درگیر میشدیم؛ آنها مکرراً به ما میگفتند به نتیجه نمیرسد؛ تعبیرشان این بود که جوجه را آخر پاییز میشمارند. الآن در هر جمعی که مینشینیم معمولاً به غیر از ۴-۳ نفر ـ که معمولاً چهرههای رسانهای هستند ـ بقیهی افراد از اوضاع اقتصادی و مسائل دیگر گلهمندند. البته مخالفت عملی هم انجام نمیشود؛ چون بههرحال نظام اسلامی است و بسیاری زحمت کشیدند آن را به اینجا رساندند. حتی المقدور باید همکاری کرد. اما در عمل همه ناراحت هستند و شرایط اقتصادی را میبینند؛ مخصوصاً با این کلیپهایی که در گوشیها منتشر میشود. در همین زلزله اخیر، طلبهای در حال توضیح اوضاع بود؛ همین که گفت «مقامات گفتهاند…»، گفتند مقامات را رها کنید و… . در دل مردم این چیزها وجود دارد. مردم به شدت ناراحت هستند و تبعیض را مشاهده میکنند. حتی برخی افرادی که سابقهی مبارزهی قبل از انقلاب و حتی یک امضا نداشتند جلو میآیند و تبدیل به چهره میشوند و در مقابل افرادی که زحمتهایی کشیدهاند میایستند.
در همین قم مردمی هستند که نان خشکی که دیگران مصرف نمیکنند را با اشتیاق میبرند! وقتی میپرسیم اینها برای شما چه فایدهای دارد؟ میگویند: در آب میزنیم و میخوریم! افرادی که نمیتوانند اجاره خانه بپردازند و صاحبخانه اثاثیهشان را بیرون میریزد بسیار زیاد هستند. کسانی که ناچار شدند شب در چادرهای شهرداری بخوابند یا گاهی اوقات در پارک.
- فرمایشات حضرتعالی درست است؛ اما آنچه مردم در قم میبینند، سکوت علماست. بههرحال یکی از بحثهای مهم اسلام، امر به معروف و نهی از منکر است که بخش عمدهای از آن نیز به حاکمیت مربوط میشود. مردم میگویند اگر علما موافق نیستند یا از وضعیت رضایت ندارند، چرا امر به معروف نمیکنند؟ نه اینکه لزوماً جلوی حکومت بایستند؛ اما بههرحال مردم بدانند که مثلاً آقای الف هم در زلزلهای که اتفاق افتاده، نگرانی دارد یا در قضیهی دیگری که اتفاق افتاده، آقای ب هم ناراحت است. اما میبینند که از روحانیت فقط یک صدا شنیده میشود؛ آن هم از تلویزیون.
چون یا باید از اوضاع تعریف کنند که دروغ است؛ یا باید انتقاد کنند که بیشتر به درد مردم افزوده خواهد شد و تلقی مخالفت با حاکمیت میشود که آن هم مصلحت نیست.
- آیا این باعث نمیشود که طیفی از مردم از اصل دین رویگردان شوند؟
افراد فهمیده متوجه میشوند که معنای این سکوت موافقت با بلا نیست؛ دیگران هم باید به مرور متوجه شوند. در هرحال بیان آن، تضعیف نظام است که آن هم درست نیست.
- طبق آخرین اخبار، اکنون هفتصد مؤسسه زیرمجموعه حوزه فعالیت میکنند؛ با بودجههای شرعی یا دولتی. اما گویا محصولاتی که اینها تولید میکنند مورد توجه مردم نیست. به نظر شما چرا این تعداد مؤسسه با این همه بودجه نمیتوانند پاسخگوی مسائل مردم باشند؟ آیا سؤالات یا مسائل مردم را خوب نمیشناسند یا اینکه مردم از آنان رویگردان شدهاند؟
یک جهت این است که نتیجهی محسوس را ندیدهاند. الآن مشکل ابتدا بحث معاش است؛ پس از آن معاد؛ «لا معاد لمن لا معاش له»؛ با گرسنگی نمیشود به فکر نماز و خدا بود. جهت دیگر فراوانی سیدیها و نرمافزارهای موبایلی است که باعث شده مردم هرآنچه را میخواهند بدانند، اجمالاً از این طرق دریافت میکنند.
- خب این وضعیت دربارهی آثار غیر روحانیان هم وجود دارد؛ اما آنها کموبیش با استقبال مردم مواجه است.
این همان زدگی است؛ اینکه چرا همهی روحانیون اظهار اعتقاد نمیکنند به همان جهت اولی بود که عرض کردم؛ یعنی میخواهند تضعیف نظام نشود. یک آقای سیدی در اصفهان همین چند روز به من نشان دادند؛ فرد خوبی هم هست؛ از روی درد دل هم انتقاد کرد؛ اما نتیجه چه میشود؟ نظام بیشتر تضعیف میشود. کار با این انتقاد درست نمیشود. افرادی که باید بدزدند میدزدند. حاکمیت باید جلوی آنها را بگیرد. این است که برخی افراد سعی میکنند کمتر انتقاد کنند. البته داخل خود روحانیت هم تفکرات و جبهههای مختلفی حضور دارند؛ برخی به نعمتهای گوناگون متنعّم هستند؛ و خب اینها صحبتی نمیکنند؛ چون متنعم هستند! اما بعضی دیگر که مشکلات دارند به این علت که تضعیف نظام نشود چیزی نمیگویند.
- در گذشته یک منبر بود و مردمی که همین منبرها را می شناختند؛ یعنی رسانه تنها در دست روحانیت بود. بهنظر میرسد روحانیت در رقابت با گروههای دیگر دچار اختلال شده است؛ مدّاحان، قاریان قرآن، مکلّاهایی که سخنرانیهای اسلامی انجام میدهند و حتی رقبای دیگری که مسیحیت و عرفانهای نوظهور را ترویج میکنند.
این جهت بسیار روشن است؛ عامهی مردم از اوضاع سیاسی زدگی پیدا کردهاند؛ چون نتیجهای که میخواستند را نگرفتهاند. این زدگی از اوضاع سیاسی آنها را به سمت و سوی کسانی که مخالفت وضع موجود هستند متمایل میکند. برخی از مقامات اطلاعاتی به خود بنده گفتند که در شهر مشهد بیش از ۳۰ کلیسای خانگی وجود دارد. تصور اینها بر این است که مسیحیت دعوی به صلح و آرامش میکند؛ و برعکس؛ حاکمیتی مثل حاکمیت ما اینطور نیست. اشتباه هم میکنند؛ مسیحیت ظلمها و قتل و غارتهای خود را کرده است؛ آنقدر قتل و غارت کرد که قراردادی بین حکومتها و کلیسا بسته شد که دین تنها در کلیسا و در روز یکشنبه باشد و جامعه و حکومت از آن جدا باشند. شما همین اکنون ببینید که مسلمانها را در میانمار تنها به جرم اعتقاد چطور قتل عام میکنند.
- نکتهی دیگر این است که بخشی از مردم از روحانیت انتظار معنویت دارند؛ چون اصولاً روحانیت را اینطور میشناختند؛ انتظار مردمیبودن را دارند. الآن نزد برخی از آقایان که میروید در اطرافشان چند محافظ ایستاده است. یعنی دسترسی به روحانیت و خصوصاً علما کم شده است. بعضاً اطرافیان و برخی آقازادگان نیز کارهایی میکنند که وجهه علما را خراب میکند.
بله؛ این بسیار مؤثر است؛ به ما هم بسیار میگویند که امکان آن وجود ندارد که فلانشخص را ببینیم یا آن دیگری را تنها از دور میتوانیم ببینیم. تبعیض در استفاده از نعمتها هم همینطور است؛ نزدیکانش متنعم هستند و دیگران اینطور نیستند. این اشکالات وارد است و قابل دفاع هم نیست. برخی وقتی میخواهند از کوچه عبور کنند، از مدتی قبل از آن، مأمورین میایستند تا ماشینها عبور نکنند؛ همه کنار بروند تا این آقا رد شود. زمانی هم که به آنها تذکر داده میشود میگویند در اختیار ما نیست؛ در اختیار محافظین ماست! شما چطور نمیتوانید جلوی محافظین خود را بگیرید؟ مسائلی از این قبیل، بسیار مؤثر و بسیار هم بد است؛ عوارض منفی بسیاری هم دارد.
آقای مهدوی کنی به خود من گفت که زمانی آقای خمینی به ما گفت اگر شخص شما را ترور کنند بهتر از این وضع تشریفات است؛ چون این ترور شخصیت است. خود امام به آقای مهدوی کنی گفته بود. آقای مهدوی کنی گفته بود که ما را میکشند و… امام گفته بودند که اگر بکشند بهتر از این وضع است. این نکته قابل دفاع هم نیست. مخصوصاً دربارهی کسانی که اصلاً سابقهی مبارزاتی هم به آن صورت نداشتهاند.
- به نظر شما برای بهبود وضعیت کنونی کاری میتوان انجام داد؟
باید همه به وظایف خود عمل کنند و مهمتر آن که با مردم با محبت و عاطفه باشند. روایتی داریم که میگوید «ولا تکونوا عُلماء جبّارین»؛ علمای جبّار نباشید؛ باید با مردم عاطفی باشید. زمانی درب خانهی مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی در نجف، جمعیتی از طلبهها مقداری سر و صدا کرده بودند. ایشان صدای آنها را شنید و به نزدیکانش گفت اینها چه میخواهند؟ گفتند اینها کمک میخواهند و… اینجا میآیند مزاحم میشوند. ایشان گفته بود راه بدهید بیایند داخل بنشینند؛ صحبت کنیم؛ اگر امکانات باشد رسیدگی میکنیم؛ اگر نباشد صحبت میکنیم. سپس گفته بود برخی میآیند دست میبوسند و شما تصور میکنید که دارند دست مرا میبوسند؛ اینها به بهانهی دستبوسی، دست مرا گاز میگیرند؛ اما من به اینها پول میدهم و کمکشان میکنم! چون میدانم از روی نیاز و عصبانیت این کار را کردهاند. معروف است که مرحوم آسید ابوالحسن از طرف آقا امام زمان(عج) پیامی به وسیلهی آشیخ محمد کوفی ـ که معروف بوده خدمت آقا میرسیده است ـ دریافت کردند که آقا به او فرموده بودند: «أرخص نفسَک»؛ خودت را ارزان بفروش؛ منظور اینکه به راحتی در اختیار دیگران قرار بده؛ «واجلس فی دهلیز بیتک»؛ زیر همان هشتی و جلوی منزل بنشین؛ آن عقبها نرو که دسترسی به شما نباشد؛ «واقض حوائج النّاس»؛ مردم میآیند که مشکلات و حوائجی دارند، حاجت آنها را انجام بده؛ «نحن ننصُرُک»؛ اگر این کارها را بکنی ما هم کمکت میکنیم.
مرحوم آسیدابوالحسن اصفهانی توسط یک واسه پیامی از امام زمان(عج) دریافت کرده بود که «أرخص نفسَک»؛ یعنی خودت را به راحتی در اختیار دیگران قرار بده؛ «واجلس فی دهلیز بیتک»؛ جلوی منزلت بنشین تا در دسترس باشی؛ «واقض حوائج النّاس»؛ به حوائج و مشکلات مردم رسیدگی کن؛ «نحن ننصُرُک»؛ اگر این کارها را بکنی ما هم کمکت میکنیم.
خوب است این را عرض کنم؛ زمانی مرحوم آشیخ عبدالنبی اراکی در منزل مرحوم آسید مرتضی لنگرودی ـ که پیرمردترین روحانی در زمان آقای بروجردی پس از آقای بروجردی بود و آقای داماد به ما میگفت نزد آسید مرتضی بروید، آقای بروجردی به او احترام میکند ـ این قصه را نقل کرد که شنیدم مرتاضی از هند به نجف آمده است که خیلی کارها را میتواند انجام دهد و مذهبی هم هست. گفت نزد او رفتم و به او گفتم آیا میشود امام زمان(عج) را دید؟ گفت بله خیلی راحت است؛ شما همین فردا صبح به وادی السلام نجف بروید، یک دایرهای ترسیم کنید، در میان آن بنشینید، ۷۰ مرتبه آیةالکرسی را بخوانید، اولین کسی که میآید آقا امام زمان(عج) است! ایشان هم این کار را کرده بود؛ سپس یک عربی آمده بود، گفته بود با من کاری دارید؟ گفتم خیر؛ فکر نمیکرد امام زمان باشد. فرموده بود عجب؛ ما را به چه زحمتی میخوانند، زمانی که میآییم میگویند کاری نداریم. سپس امام حرکت کردند که بروند؛ یکباره ایشان به ذهنشان آمد که ایشان اولین کسی بود که آمد و این جملهای هم که گفتند که ما را میخوانند… بنابراین خود امام زمان(عج) است؛ بلند شد و دنبال ایشان راه افتاد. امام آهسته راه میرفت؛ ایشان میدوید و به امام نمیرسید. دید امام به یک خانهی کپری ساختهشده از نی که در بیابان بود وارد شد. ایشان هم رفت آنجا و در زد. کسی آمد و گفت چه کار داری؟ گفت با همین آقا کار دارم. گفت اینطور نمیشود؛ باید اجازه بگیرم. رفت، برگشت و گفت بیا داخل. گفت سؤالهایی داشتم که میخواستم از امام زمان(عج) بپرسم. آقای روی تخت نشسته بود و من روی تخت مقابل. هرچه به مغزم فشار آوردم یکی از آن سؤالها خاطرم نیامد. مدتی نگاه کردم، دیدم فایدهای ندارد و همینطور بلند شدم، عذرخواهی کردم و بیرون آمدم. به محض آنکه بیرون آمدم دوباره کلیهی آن سؤالات به ذهنم آمد. دوباره برگشتم در زدم؛ همان خادم بیرون آمد و گفت چه کار داری؟ گفتم با همین آقا کار دارم. گفت این آقا رفت. گفتم اینجا که در دیگری ندارد؛ آقا هم که اینجا نیامد. گفت آقا نیازی به در ندارند؛ اگر کاری دارید نایبشان هستند. داخل رفتم دیدم که آسید ابوالحسن اصفهانی آنجا روی همان تختی که قبلاً آقا امام زمان(عج) بودند نشسته است. تمامی سؤالاتی که میخواستم را از آقا ابوالحسن پرسیدم و ایشان پاسخ داد. سریع بیرون آمدم و دوان دوان به سمت نجف رفتم که ببینم آسید ابوالحسن واقعاً خانهاش است یا در آن بیابان است؟ به محض اینکه آسیدابوالحسن مرا دید خندید و گفت آشیخ عبدالنبی دیدی که این همان است؟ آسید ابوالحسن به همین جهت «ارخص نفسَک ولا تکون علماء جبّارین» مورد توجه بوده است. اما الآن طوری شده که بهترین شخص از نظر موقعیت، کسی است که هیچکس به او دسترسی نداشته باشد! چهبسا کار مهمی هم نداشته باشد؛ اما به این زودی کسی را نپذیرد؛ «لا تکونوا علماء جبّارین، ارخص نفسَک، واجلس فی دهلیز بیتک، واقض حوائج النّاس، نحن ننصرک». باید سعی کرد به این روش عمل کرد؛ وگرنه اگر مردم از دست بروند، دین از دست خواهد رفت.
(تصویر ابتدای مطلب از شفقنا)
آدم عادی
متفاوت بود. ولی یک سوال نشد و متاسفانه بی پاسخ ماند. سوال ساده: اگر نظام اسلامی هم مثل بقیه نظامات حکومتی بشر، نواقصی دارد و حتی قادر به حل و فصل آن نواقص هم نیست یا به عبارتی دیگر امروز که مثل روز روشن شده چنین نظامی توانایی معجزه و هدایت هم ندارد، پس این مشکلات بشری را با چه میتوان حل کرد؟ به چه نیرویی باید مجهز شد تا به توسط آن «معجزه» کرد؟ آیا هنوز وقتش نرسیده است که ما به علوم طبیعی میدان دهیم؟ به جای آنکه همه امید و تلاش ملتی را ببریم به محدوده ماورای طبیعی تا نتیجه اش همینی شود که داریم می بینیم. راه نجات حوزه جدا از حل مشکلات ملت نیست مگر اینکه حوزهٔ متنعّم دیگر برایش مهم نباشد که بر ملت چه میگذرد.
اگر حوزه امروز فهمیده است (که معلوم هم نیست که فهمیده باشد یا نه)، به جای باند و سیاست بازی باید به طور جدی، قاطع و با خلوص صادقانه از علوم طبیعی دفاع کرده و ترویج این علوم دربین ملت را به نهضت فرهنگی خود تبدیل کند. متاسفانه ما شاهد خلاف این هستیم یعنی ما شاهد هستیم که ترویج خرافات ضدعلم دارد زیاد و زیادتر میشود. کار حوزه مخالفت با حکومت نیست. حداقل مردم دیگر چنین انتظاری از حوزه ندارند و در آینده های همیشگی هم دیگر ابدا نخواهند داشت. امروز اگر بتوان حداکثر انتظار کارآمدی از حوزه داشت همین خرافه زدایی و ترویج علم-گرایی است. حل مشکلات بشری بدون علوم طبیعی هرگز ممکن نیست. و این علوم نمی توانند در فرهنگی خرافاتی رشد کنند. وظیفه اجتماعی حوزه امروز بسیار روشن و واضحتر از چهل یا صد وچهل سال پیش است و این نه به حکومت مربوط است و نه به سیاست که خطری ایجاد کند. این یکی از نتایج مثبت انقلاب است که شرایطی ایجاد کرده تا که حوزه تکلیف خودش را بالاخره با جهل و علم مشخص کند.
شیخ پاسخگوی حرم
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ شیخ پاسخگوی حرم به آیت الله گرامی قمی
با عرض سلام و احترام
شما فرمودید در قم برای طلاب آزادی نیست که هردرس یا هر سخنی بگویند و احتمالا به نجف کوچ کنند؟
پاسخ:
این کم کاری علمای بزرگی چون شما است مگر راس نظام مقام معظم رهبری نفرمودند که کرسی های آزاد اندیشی را در حوزه و دانشگا فعال کنید تا تضارب آرا صورت بگیرد و با عث رشد علم و … شود. شما به عنوان مرجع تقلید تا بحال چه قدمی درباره این مطلب برداشته اید؟ مشکل قم و نظام نیست مشکل اکثر علما است که دغدغه وحوصله اینکارها را ندارند.
شما فرمودید که این قیام و حکومت باعث شده تا از تقدس روحانیت کم شود و عرض ارادتی که قبلا میکردند الان نباشد!! و میرزای شیرازی نیز بخاطر این قیام نکرد!
پاسخ:
اولاً :خاطرات بسیاری از شما بزرگان مبنی بر این است که قبل از انقلاب روحانیت احترام الان را نداشت و به عنوان یک نیروی عقب مانده و باعث بلا به روحانیت نگاه میشد.
ثانیاً: مگر روحانیت قیام کرد که مثل راهبان بودایی و مسیحی خودش بت مردم شود و مقدس شود و مردم به آنها احترام بگذارند یا اینکه قیام کرد و لو اینکه به آنها بی احترامی شود اما اصل دین و احکام اسلام و مسلمین به ذلت و انحطاط نرود ( سوال ما از شما این است که اگر قیام نمیشد و حکومت اسلامی برپا نمیشد اسلام و شیعه این عظمت و قدرت را داشت یا نه؟؟ فقط توسط نیروهای جامعه المصطفی۵۰ میلیون شیعه بعد از انقلاب زیاد شده است.
آیا اگر قیام نمیشد و شاه به حکومتش ادامه میداد و کفار در مملکت امام زمان جولان میدادند الان وضعیت شیعه به کجا میرسید؟ اگر قیام نمیشد وبا نیروهای استکباری وهابیت و داعش میتوانستیم پیروز شویم؟ پس با عث عزت اسلام و شیعه در سراسر جهان شد واین هدف است نه احترام به روحانیت.)
ثالثاً: طبق استدلال شما نباید امام حسین علیه السلام نیز نباید قیام مکرد چون ایشان در مدینه تقدس و احترام داشتند و اگر قیام نمیکردند همه مسلمانان حتی اکثر کسانی که در کربلا در لشگر مقابل بودن ایشان را مقدس میدانستند و در سفر حج که به مدینه میرفتند دست بوس امام حسین ع هم بودند اما امام حسین ع احترام خود را فدای دین کرد و دین و خدا را مقدم بر خود دانست و باعث عزت ورشد اسلام شد و لو اینکه به ایشان جسارتها ی فراوانی در کربلا شد.
رابعاً: زمان مرحوم شیرازی ممکن است این سخن صحیح باشد چون مردم اطلاعات کافی نداشتند و ارتباطات ضعیف بود ونیرو کم.
شما فرمودید چون حکومت به دست روحانیت است و اختلاس و دزدی میشود و عده ای به مردم ظلم میکنند مردم به اصل دین بد بین میشوند . و تلویحا این نتیجه گرفته میشود که نباید قیام صورت میگرفت؟
پاسخ :
اولاً: با استدلال شما نباید امیر المومنین علیه السلام نباید حکومت را قبول میکردند. چون بعضی از عمالشان دزدی و ظلم کردند و بعضی حضرت را مجبور به صلح کردند و بعضی از فرماندهان با معاویه همکاری کردند و بعضی به دشمن پناه بردند و نگذاشتند اهداف حکومت اسلام پیاده شود پس از اول نباید قیام میکردند!!!
ثانیاً: با دزدی مردم به دین بدبین نمیشوند بلکه بدبینی در صورتی است که علمایی چون شما سکوت میکنید در مقابل این دزدیها .
اگر علما سکوت نکنند و قدرت و نفوذ علما پشت سر قوه قضاییه باشد قطعا بیشتر و بهتر میتواند با آنها برخورد نماید .
شما فرمودید اگر انتقاد کنیم تضعیف نظام میشود و این جایز نیست؟
پاسخ:
اولاً: مگر مقام معظم رهبری وعلمایی همچون آیت الله نوری همدانی و آیت الله علم الهدی دولت را نقد میکنند باعث تضعیف نظام شده است یا تقویت نظام؟؟
زمانی نظام تضعیف میشود که در قبال این مسائل سکوت کرد . اگر نقد دلسوزانه باشد و اصل نظام و انقلاب تایید و به مسئولین انتقاد شود نه تنها تضعیف نیست بلکه تقویت نظام به این است.
ثانیاً: تضعیف نظام زمانی است که حدود بیست سال برخی علما از تفکر لیبرالی حاکم بر دولت کنونی و دولتها حمایت کرده اند یا سکوت کرده اند .
ثالثاً : تضعیف نظام زمانی است که علما و مردمی قیام کنند و شهید شوند و خون بدهند و حکومتی تشکیل شود و علما وحوزه علمیه بجای اینکه کمر همت ببندند و مبانی دینی اقتصادی-سیاسی-اجتماعی را از آیات و روایات استخراج نمایند و در اختیار نظام اسلامی قرار دهند ، فقط به یک اعلام حمایت اکتفا نمایند و در مواردی مردم را تشویق به رای دهی نمایند.و همان درسها و کارهایی که صدها سال حوزه علمیه به بررسی صوم و صلات و طهارت و نجاست و… میپرداختند الان نیز مشغول شوند. غافل از اینکه حکومت دینی تشکیل شده و نیاز به علم سیاست و اقتصاد و جامعه شناسی و روانشناسی و… دارد . وقتی علما این مواد اصیل دینی را ندهند تحصیل کردگان غرب مبانی لیبرالی و سرمایهداری را اجرا خواهند کرد و باعث تضعیف نظام خواهد شد.
شما فرمودید : در مقدمه صحیفه سجادیه آمده است که «لا يخرج منا اهل البيت الى قيام قائمنا احد ليدفع ظلما او ينعش حقا الا اصطلته البلية وكان قيامه زيادة في مكروهنا وشيعتنا». ما معمولاً اینگونه روایات را اینطور توجیه میکردیم که منظور این است که جهاد نکنید؛ اما دفاع وظیفه است. اما این روایت دفاع را هم شامل میشود به این دلیل که امکان ندارد و بدتر میشود و اعتقاد مردم به اصل دین ضعیف خواهد شد.
پاسخ :
اگر چه این روایت در کتب معتبره دیگر نیست اما چنین روایتی آمده است در صحیفه سجادیه ص۲۰ : دفتر نشر الهادى چاپ: قم سال چاپ: ۱۳۷۶ ش
ثمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ-: مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا.
اما اولاً: آیات و روایات دیگری نیز وجود دارد که خلاف این است و در مباحث ولایت فقیه بررسی میشود.
ثانیاً : جالب است هیچ فقیهی در کتب فقهی خود تا بحال نگفته که نباید از خود و مسلمین هم دفاع کرد بلکه به وجوب دفاع فتوا داده اند.
ثالثاً: این روایت منع از قیام نمیکند بلکه در واقع گزارش از واقعیت مطلب دارد. چون قبل از قیام امام زمان قیام به آن اهداف عالی ( لیظهره علی الدین کله) نمیرسد و در این راه سختی و شهادت را شیعیان متحمل میشوندلذا بلیه بو سختی بیشتر میشود.
وگرنه حکومت حضرت علی و امام حسن مجتبی علیهما السلام . قیام امام حسین و قیام زید هم باعث اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا میشود . آیا با قیام امام حسین زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا صورت نگرفت ؟؟
این روایت از واقعیت مطلب خبر میدهد .
خیرخواه
با سلام
سوال من از حضرت آیت الله گرامی که عمری در حوزه و در سایه این این انقلاب زندگی کردند این هست که خود ایشان برای این نظام و خصوصا بعد از انقلاب چل کارهایی کردند؟
برای حل مشکلات م و گرفتاری مردم چه اقداماتی کردند؟
چند تا جلسه با مسئولان استانی و کشوری داشتند در صدد حل مشکلات مردم و چه اندازه این بزرگوار پیگر بودند؟
این که ایا درد را گفتند ،خب خوب، ولی خودشان چقدر در صدد درمان این درد جامعه بودند؟
چند تا طلبه تربیت کردند تا در مسیر نظام ، برای نظام و این مردم ویژه کار کنند؟
و …..
اینکه من خودم را در خانه ایی حبس کنم و کاری به کار نظام نداشته باشم و انتظار داشتم باشم حکومت با وجود داشتن دشمن گل و سنبل باشد خیلی …است
مثل اینکه من بذری بکارم و برای رشد و شکوفایی آن بذر هیچ اقدامی نکنم و انتظار داشته باشم کل این بذر تبدیل به درختی پر ثمر و تنومند بشه
بله در کشور ما مشکل است اختلاس است و…( و این وظیفه علما را سنگین تر میکند خصوصا مراجع محترم را ) ولی ناگفته نماند که این نظام کلی خدمات داشته و دارد
خواهشا اگر میوه نداریم تیشه به ریشه نزنیم