آیتﷲ گرامی چندی پیش در مصاحبهای با سایت مباحثات و در پاسخ به پرسشی ـ به این مضمون ـ که اگر علما از اوضاع رضایت ندارند، چرا حداقل از باب امر به معروف و نهی از منکر انتقاد نمیکنند، گفته بود: «چون یا باید از اوضاع تعریف کنند که دروغ است؛ یا باید انتقاد کنند که بیشتر به درد مردم افزوده خواهد شد و تلقی مخالفت با حاکمیت میشود که آن هم مصلحت نیست».
این بخش از مصاحبه ایشان بهویژه بازتابها و عکسالعملهایی را در فضای مجازی و مخصوصاً شبکههای اجتماعی بهدنبال داشت که مهمترین آنها نقد برخورد دوگانهی علما بر پایهی مصلحتاندیشی سیاسی بود. دو مدعای اصلی مطرحشده در این بخش از بیانات آیتﷲ گرامی عبارتند از: «بیشترشدن درد مردم در اثر انتقاد علما نسبت به اوضاع» و «برداشت مخالفبودن با حاکمیت در صورت بیان انتقادات». در این نوشتار کوتاه چند پرسش و نکته را ناظر به این دو ادعا مطرح میکنم.
آیا بهراستی اگر علما از درد و رنج مردم بگویند، نمک بر زخمشان پاشیدهاند؟ چرا اینطور به مسأله نگاه نمیکنیم که بیان رنجها و مشکلات جامعه توسط علما، یک خاصیت مهمش این است که مردم متوجه شوند علما اگر نمیتوانند ـ یا نمیخواهند ـ باری از مشکلات جامعه بردارند، دستکم نسبت به دردهای مردم آگاهی دارند. همین مقدار هم بدونشک میتواند تا حدی مرهمی بر دردهای مردم باشد. اگر همین همدردی لسانی هم نباشد، این شائبه بهوجود میآید که علما در بیوت خود نشستهاند و اصولاً از حال و روز مردم بیخبرند. بماند که منابع مالیای که در اختیار برخی علماست، حداقل میتواند بخشی ـ هرچند اندک ـ از مشکلات تعدادی ـ هرچند کم ـ از مردم را برطرف کند. در جامعهای که بسیاری از افرادش، از برخی نیازهای ابتدایی همچون درمان و آموزش و نیز جوانانش از شغل مناسب یا امکانات تفریح سالم محرومند ـ یا دست کم به امکانات با کیفیت دسترسی ندارند ـ ساخت مؤسسات پژوهشی و آموزشی یا حوزههای علمیهی متعدد در سراسر کشور (که در برخی از آنها تعداد طلبهها هم بسیار کم است) چه ضرورتی دارد؟ آنهم در شرایطی که بسیاری از این مؤسسات کمیت را فدای کیفیت میکنند و اصولاً شأن تأسیس بسیاری از آنها تفوق رویکرد کمیتمحور در کشور است. به جرأت میتوان گفت وجود بسیاری از آنها نه ضرورت، که ضرر دارد. بنابراین اگر به هر دلیلی قرار ـ یا صلاح ـ نیست منابع مالی در اختیار علما و مراجع، مشکلی از مشکلات معیشتی مردم را حل کند، حداقل با ساخت مراکز غیرضروری و هزینهبر، مشکلی را بر مشکلات مردم اضافه نکند و نمک بر زخمشان نپاشد! هرچند هستند معدود علما و مراجعی که اقداماتی هرچند اندک اما مفید در این زمینهها انجام داده و میدهند؛ کارهایی مانند ساخت بیمارستان، آپارتمان و… .
اگر بهراستی کمبودهایی وجود دارد، چه کسی باید آنها را بیان کند؟ آیا بهتر نیست که یک نظام سیاسی دینی توسط علمای دین نقد شود تا بهوسیلهی روشنفکران سکولار یا دینستیزان؟ بهراستی کدام مصلحت مانع ـ حداقل ـ بیان معضلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی توسط علماست؟ حفظ نظام؟ با چه منطقی سکوت در برابر نابسامانیها باعث حفظ نظام میشود؟
اما ادعای دیگر مطرحشده توسط آیتﷲ گرامی این است که بیان کمبودها و نواقص به مصلحت نیست؛ چون تلقی مخالفت با نظام دارد. دو مفروض را برای این مدعا میتوان درنظر گرفت؛ یا ـ نستجیر بﷲ ـ ترس نسبت به از دست دادن موقعیت؛ یا اینکه چون نظام سیاسی مبتنی بر شریعت و برخاسته از نهاد حوزه و روحانیت است، صلاح نیست که توسط علما نقد و کاستیهایش بیان شود. خب مفروض اول ـ یعنی ترس نسبت به موقعیت ـ که دور از شأن علما و مراجع است؛ شجاعت در بیان معضلات و مشکلات معیشتی و معنوی مردم، خصیصهی بارز علما و مراجع تقلید بزرگ شیعه در طول تاریخ بوده و یکی از دلایل مهم قدرت اجتماعی آنان نیز وجود همین ویژگی بوده است. اما در مورد مفروض دوم این پرسش به ذهن میرسد که اگر بهراستی کمبودهایی وجود دارد، چه کسی باید آنها را بیان کند؟ آیا بهتر نیست که یک نظام سیاسی دینی توسط علمای دین نقد شود تا بهوسیلهی روشنفکران سکولار یا دینستیزان؟ بهراستی کدام مصلحت مانع ـ حداقل ـ بیان معضلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی توسط علماست؟ حفظ نظام؟ با چه منطقی سکوت در برابر نابسامانیها باعث حفظ نظام میشود؟ مگر اینکه معتقد باشیم اصلاً مشکلی وجود ندارد که در اینصورت حرفی برای گفتن باقی نمیماند.
بهتر است پیش از آنکه آنقدر دیر شود که نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان، علما و مراجع تدبیری عاجل بیاندیشند و جایگاه پدرانه و ملجأگونهی خود را نسبت به مردم بازیابند.
آدم عادی
در علم سکولار پزشکی مفهومی وجود دارد تحت عنوان iatrogenesis و این شامل بیماریها آسیبها و عوارضیست که از روند درمانی و اشتباهات پزشکی ناشی می شوند. یکی از وحشتناکترین انواع آسیبهای iatrogenic به سبب دخالت غیر ضروری و بیجای پزشک در زندگی نرمال و عادی مردم است. یعنی اینکه یک پزشک ناشی چشم کسی را (عمدا یا سهوا) عمل کرده و کور کند که چشمش از اول سالم بوده و اصلا به درمان احتیاجی نداشته است. این گونه آسیبها باعث خشم جامعه و برآشفته شدن احساسات ابتدایی و خام بر علیه علم پزشکی می شود مخصوصا که اگر این آسیبهای وارده به قدری شدید باشند که دیگر قابل علاج هم نباشند یا باعث مرگ بیمار شده باشند. در چنین شرایطی مصلحت و تنها راه مانده برای علم سکولار پزشکی و جامعه آسیب دیده٫ تدارک راهکارهایی بر مبنای علوم طبیعی است که از چنین آسیبهایی در آینده حدالامکان جلوگیری کرده و برای آسیب دیدگان احتمالی٫ غرامت عادلانه ای پیش بینی کند. ولی اگر پزشکان خود را اولوالعزم و معصوم بدانند و تصورشان بر این باشد که همه اش تقصیر خود مریض است که در زیر عمل چشمش را تکان داده است٫ این نمک پاشیدن بر روی زخم می شود.
ایرانی
نگاه مردم نسبت به مراجع تغییر کرده آیا مقصر مردم هستند یا باید مرجع تقلید به خودش نگاه کند ببیند چه رفتاری کرده که مردم از مرجعیت و روحانیت فاصله گرفته اند -چرا مراجع در سکوت زندگی میکنند چرا مراجع مثل گذشته دیگه شجاع نیستند -مرجع تقلید ی که شجاع نباشد قطعا در فقه شیعه جایگاهی ندارد
ناشناس
چون آلوده به رانت قدرت شده اند
امیرعباس
لا رای لمن لایطاع؛ اگر مرجعی سخنی بگوید چه کسانی حاضرند که از انتقاد و راهکار او حمایت کنند؟ مگر نسبت به مراجع منتقد پیشین، چه اتفاقی افتاد که مراجع پس از آن دیگر سکوت کردند؟ مرجع، ستاره موسیقی و سینما و شومن نیست که بازیچه سیاست بازی ها شود، اگر بداند تاثیری دارد اقدام می کند نه اینکه فقط برای خوشامد عده ای…