در اندیشه دینی، ریاست و امامت بر مردمان یک مسئولیت بزرگ الهی است؛ نه مقام و منزلتی برتر نسبت به انسانهای دیگر؛ از اینرو پذیرش این مسئولیت، وظایف و حقوقی را برعهده امام و رهبر جامعه میگذارد و حقوقی را برای مردم نسبت به آنان ایجاد میکند که آنها باید در احقاق این حقوق تلاش نمایند.
حاکمان اسلامی موظفاند که احکام و قوانین الهی را در میان مردم تبیین و ترویج نموده و آنرا به اجرا بگذارند و زندگی دنیوی آنها را اصلاح و معیشتشان را فراهم سازند؛ بنابراین آنها در رفتار با مردم تحت حاکمیت خویش به رعایت وظایف و حقوقی موظفاند که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
عدالتورزی در میان مردمان
یکی از حقوق والای مردم از نظر فیض کاشانی، رفتار عادلانه حاکمان اسلامی با آنان و پرهیز از ظلم و ستم به آنها میباشد. به اعتقاد وی، رعایت این حق به اندازهای اهمیت دارد که خدای متعال از حقوق خود نسبت به بندگانش میگذرد، ولی هرگز از حقوق بندگانش نمیگذرد؛ لذا گفته شده که: « الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم»؛ «مُلک و پادشاهی با کفر دوام مییابد؛ ولی با ظلم و ستم هرگز». در آیات و روایات متعدد نیز تأکید شده که خدای متعال به هیچ روی از ظلم و ستمی که بر بندگانش روا داشته میشود، نمیگذرد؛ از اینرو فیض در لزوم عدالتورزی حاکمان با مردم به روایات اهلبیت علیهمالسلام استناد جسته و مینویسد:
امام محمد باقر علیهالسلام در پاسخ به اینکه «ماحق الناس علی الإمام؟» میفرماید: «یقسم بینهم بالسویّة و یعدل فی الرعیّة …». بنابراین از حقوق مردم بر حاکمان خود آن است که آنچه به آنها میدهد برابر باشد و عادلانه با آنها رفتار کند.
امام زینالعابدین علیهالسلام نیز عدالتورزی با امت را از وظایف امام و حاکم دانسته و میفرمایند: «وأمّا حقّ رعیّتک بالسلطان، فان تعلم أنّهم صاروا رعیّتک لضعفهم، و قوّتک، فیجب أن تعدل فیهم، و تکون لهم کالوالد الرحیم، و تغفر جهلهم، ولا تعاجلهم بالعقوبة، و تشکر اللّه عزّ و جلّ علی ما آتاک من القوّة علیهم»؛ «حق رعیت بر سلطان آن است که بداند آنها به سبب ضعفشان و به خاطر قدرت سلطان، رعیت او شدهاند؛ پس واجب است که در میان آنها به عدالت رفتار کند و برای آنها مانند پدری رئوف باشد و نادانی آنها را ببخشد و در عقوبت آنها تعجیل نکند و خدا را بر اینکه به او قدرت و توانایی داده، شکر کند».
عدالتورزی حاکمان با مردم از حقوق والایی است که خدای متعال برعهده حاکمان نهاده است. به تعبیر فیض کاشانی، خدای متعال حتی پیامبران خود را نیز «برای نشر عدل و داد برگماشت» و جانشینان آنها را از میان عادلترین مردمان قرار داد؛ از اینرو به اعتقاد ایشان، بدون چنین عدالتورزیای، هدف از انبعاث پیامبران که خدمت عالم ملک بر عالم ملکوت و شهوات بر عقول است، میسّر نمیگردد؛ و تنها زمانی این هدف حاصل میشود که عدل و عدالت در جامعه برپا شود؛ چنانکه فیض کاشانی مینویسد: «إذا قام العدل خدمت الشهوات للعقول، و إذا قام الجور خدمت العقول للشهوات».
تأمین رفاه و آسایش زندگی برای مردم
یکی دیگر از حقوق مردم برعهده حاکمان خود، تأمین معاش و رفاه و آسایش زندگی آنان است. فیض کاشانی در ضرورت آن میگوید: «دنیا منزلی از منازل انسان در سیر به سوی خداوند متعال است و بدن او مرکب این راه است؛ پس انسانْ بیتدبیر این منزل (دنیا) و مرکب (بدن) نمیتواند به سوی خدا سیر کند؛ و مادامی که امر معاش او در دنیا منتظم نگردد انقطاع الی اللّه برای او میسّر نمیشود و انتظام معاش در دنیا به حفظ سلامتی بدن و دوام نسل انسان است؛ لذا خدای متعال اسباب آن را در زندگی دنیوی فراهم ساخت؛ ولی چون انسانها در دستیابی به این اسباب اختلاف و نزاع میورزند، قوانینی را وضع فرمود و به پیامبر صلیﷲعلیهوآلهوسلم مأموریت داد تا آنرا در میان مردم به اجرا بگذارد تا بدینوسیله معاش دنیوی انسانها به بهترین وجه انتظام یابد.
عدالتورزی حاکمان با مردم از حقوق والایی است که خدای متعال برعهده حاکمان نهاده است. هدف از انبعاث پیامبران که خدمت عالم ملک بر عالم ملکوت و شهوات بر عقول است، میسّر نمیگردد تا زمانی که عدل در جامعه برپا شود؛ چنانکه فیض کاشانی مینویسد: «إذا قام العدل خدمت الشهوات للعقول، و إذا قام الجور خدمت العقول للشهوات».
پیامبر نیز جانشینان خود را به تأمین معاش و رفاه و آسایش انسانها توصیه کرده و فرمود: «أُذکر اللّه الوالی من بعدی علی أُمّتی … لم یفقرهم فیکفرهم، و لم یغلق بابه دونهم. فیأکل قویّهم ضعیفهم». فیض کاشانی در توضیح این فرمایش حضرت رسول صلیﷲعلیهوآلهوسلم مینویسد: «لم یفقرهم، یعنی اینکه مبادا حاکمان مردم را در فقر و تنگنا قرار دهند؛ زیرا چه بسا در اثر فقر آنها به سوی کفر کشیده شوند؛ و لم یغلق بابه دونهم، یعنی اینکه حاکمان باید به امور مردم اهتمام بورزند و نسبت به برطرفساختن نیازهای آنان بیمبالات نباشند».
نتیجه اینکه یکی از وظایف حاکمان اسلامی «تدبیر معاش» و «رسیدگی به امور مختلف زندگی مردم» و سعی و تلاش در برطرف ساختن نیازهای زندگی آنان است.
تعلیم و تربیت مردم
از دیگر حقوق مردم برعهده حاکمان، تعلیم و تأدیب آنان است تا از جهل و گمراهی نجات یابند؛ از اینرو خدای متعال واگذاری این رسالت را برعهده انبیای الهی، امتنان بر خلقش معرفی کرده و میفرماید: «لقد مَنَّ اللّهُ علی المؤمنین إذ بَعَث فیهم رسولاً من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة و إن کانوا من قبل لفی ضلال مبین»؛ «خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که در میانشان پیامبری را از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند و پاکشان دارد و کتاب و فرزانگی به آنها بیاموزد، اگرچه پیش از آن در گمراهی آشکار بودند».
به تعبیر فیض، پیامبران موظف بودند تا مردمان را تعلیم نموده و بهسوی مصالح و منافعشان راهنمایی کنند و اخلاق و عادات و سنن و قوانینی را که آنها را به اعتدال رفتاری رهنمون میشود، به آنان بیاموزند؛ زیرا تزکیه نفس و تأمین مصالح دنیوی انسانها در سایه تعدیل اخلاق و عادات به دست میآید و ضرر و زیان مصالح دنیوی و تمدن انسانی در اثر افراط و تفریط در رذایل اخلاقی حاصل میشود. به اعتقاد ایشان، تعلیم و آموزش مردم و زدودن جهل و غفلت از آنها پس از پیامبران برعهده جانشینان آنها نهاده شده است و یکی از وظایف مهم آنها تعلیم و آموزش مردم و زدودن جهل و خرافات از میان آنهاست تا بدین وسیله به سعادت دنیوی و اخروی دست یابند. مؤید این امر، فرمایش امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است که میفرمایند: «فأمّا حقّکم علیّ … تعلیمکم؛ کیلا تجهلوا، و تأدیبکم کیما تعلموا…»؛ «یکی از حقوق شما برعهده من آن است که شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید و آداب آموزم تا بدانید».
به اعتقاد فیض کاشانی، در دوران غیبت امامان معصوم علیهمالسلام، تعلیم و تربیت همچنان ضروری مینماید و نایبان عام آنها موظفاند تا به افاده علم و تعلیم حق و ارشاد در میان مردم بپردازند؛ و آنها را به اطاعت برانگیخته و از معاصی برحذر دارند. وی حتی پادشاهان و سلاطین صفوی را نیز به این مهم متوجه ساخته و در رساله آیینه شاهی که برای شاه عباس ثانی نگاشته، مینویسد: «… حق تعالی روز به روز پادشاهی را که رعیت را بر انقیاد شرع داشته و خود نیز انقیاد نماید، نصرت و توفیق میبخشد و گاه باشد که بدین سبب بر دل آن پادشاه از انوار ملکوت آن مقدار نازل میشود که دلش به آن نشأت بینا میشود؛ لذا همچنانکه در این نشأت پادشاه هست در نشأت دیگر نیز پادشاه میگردد؛ چرا که عمل او باعث هدایت جمعی کثیر از رعیت میشود.
مشورتخواهی از مردم
به تصریح کلام الهی، نظرخواهی از مردم و مشورت با آنها از حقوق آنان برعهده حاکمان است و آنها موظفاند از مردم در امور مربوط به آنها مشورتخواهی کنند؛ چنانکه در آیه مبارکه «و شاورهم فی الأمر»، پیامبر اکرم صلیﷲعلیهوآلهوسلم مأمور شدهاند تا با مردم درباره امور آنها، مانند جنگ و سایر مسائلی که مشورت ایشان با مردم در آن مسأله صحیح بوده است، از آنان نظرخواهی کرده و با آنان مشورت کند. نظرخواهی و مشورت پیامبر صلیﷲعلیهوآلهوسلم با مردم از نظر فیض کاشانی، برای استظهار نظر و رأی مردم، طیب نفس دادن به آنان و ترویج سنت و طریقه مشاوره در امور زندگی در میان آنها بوده است. ضرورت این امر درباره حاکمان دیگر مسلّم بوده وبه طریقاولی ثابت میشود.
(تصویر ابتدای مطلب، مقبره و زیارتگاه فیض کاشانی در کاشان)