یکی از وقایع قابل توجه در سال ۱۳۴۲ش، ورود حضرت امام به نجف است که باعث میشود فصل جدیدی از فعالیتهای سیاسی در آنجا شکل بگیرد. فکر میکنم شما خاطرات خوبی از ورود حضرت امام به نجف داشته باشید. از این خاطرات بفرمایید؛ بهویژه دربارهی ارتباط حضرت امام با مرحوم آقای خویی.
این مسأله مربوط به ۱۵ خرداد است دیگر؛ جریان فیضیهی قم و حرکت روحانیون و طرح شاه برای تغییرات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی.
که کاپیتولاسیون هم جزء آنها بود…
بله؛ و در تهران با موضعگیری سخت مراجع مصادف شد. در نجف هم مرحوم آقای خوئی بسیار با این حرکت ضد رژیم شاه هماهنگ بود؛ در نوشتههایشان دارند که دست بهائیان و صهیونیستها را در اقتصاد، سیاست و بهطور کلی در ایران باز گذاشتهاند و… موضعگیری بسیار محکمی بود.
در اسناد، بیانیههای مختلفی از مرحوم آقای خوئی همراه با سایر مراجع در سالهای ۴۰ تا ۴۲ داریم؛ هم در حمایت از حرکت امام و هم در محکومکردن فاجعه ۱۵ خرداد؛ که ادبیات برخی از آنها هم تند است.
بله؛ اینطور بود. بیت آقای خوئی مرکز مبارزه شده بود. خود ما در آن ایام سال دوم دانشگاه بودیم و در آنجا هم با اعلامیههای تهران و نجف علیه رژیم شاه فعالیت میکردیم. در بیت مرحوم آقای خوئی حرکت خیلی وسیع بود؛ ولی در کل در نجف چون مرحوم آقای حکیم هم جزو مراجع بودند، دامنهای پیدا نکرد؛ یعنی خود آقای خوئی کم و بیش تنها بود. در شبی که مرحوم امام را گرفتند و به زندان بردند، مرحوم آقای خوئی بلند شدند و شخصاً به منزل مرحوم آقای حکیم رفتند؛ دنبال مرحوم آقای شاهرودی هم رفتند؛ که یک موضعگیری سخت و محکم از سمت نجف صورت بگیرد. هرچند مرحوم آقای حکیم همراه نشد.
شش ماه پیش از حادثهی فیضیه، آقای مشایخ ـ سفیر شاه در بغداد ـ با یک بستهی بزرگ پول به نجف آمد که اینها وجوهات شخص اول مملکت است؛ ایشان متدین هستند و اصرار دارند آن را به شخص جنابعالی بدهند. مرحوم آقای خوئی گفتند ما از ایشان پول نمیگیریم. از ایشان اصرار و از مرحوم آقا هم انکار.
آقا متوجه ترفند و حیله شده بودند یا همینطور از روی یک احساس بود؟
سیاست کلی آقا اینطور بود؛ یعنی از تعامل و نزدیکی با حکومتی که شبههدار است پرهیز میکردند؛ خیلی احتیاط میکردند. این جریان به خیر گذشت. در کوچهی مرحوم ابوی داشتیم راه میرفتیم که آقای مشایخ یک چک درآورد که این به آقایان اهل علم داده میشود و…
قاعدتاً این هدایا خدمت دیگرمراجع هم برده شده بود.
ظاهراً اینطور بود. علی ای حال شرایط زندگی حوزوی در آن روزها بسیار سخت بود؛ میگفتند رقم چک هم خیلی سنگین بوده است. خلاصه ایشان اصرار کرده بود که همهی طلبهها میگیرند و… . ابوی ما میگفتند که به ایشان گفتم آقای مشایخ؛ شما سفیر دولت ایران هستید؛ بنده هم یک طلبهی عادی و معمولی در نجف هستم؛ تا زمانی که این پول را از شما نگرفتم آقای خودم هستم؛ اما اگر این را از شما بگیرم از آقایی خودم گذشتم. خواهش میکنم این را در جیبتان بگذارید. گفتند آن را در جیبشان گذاشتند و معذرت خواهی کردند.
بعدها که آن تلگرافهای علمای ایران برای جریان فیضیه، حملهی رژیم به آقایان روحانیت، کشتاری که شد و… پیش آمد، در فاصلهی خیلی کوتاهی سفیر ایران حاضر شد و گفت که آقا هیچی نیست؛ خبری نیست؛ اینها دروغ است. آقا دیگر عصبانی بودند، تشر زدند و سفیر را هم از منزل بیرون انداختند. نزدیک در که میرفتند گفتند آقای مشایخ متوجه شدید که چرا پول را نگرفتند؟ آقای سفیر هم سرش را پایین انداخت و رفت بیرون.
در شبی که مرحوم امام را گرفتند و به زندان بردند، مرحوم آقای خوئی بلند شدند و شخصاً به منزل مرحوم آقای حکیم رفتند؛ دنبال مرحوم آقای شاهرودی هم رفتند؛ که یک موضعگیری سخت و محکم از سمت نجف صورت بگیرد. هرچند مرحوم آقای حکیم همراه نشد.
این وضعیت بیت آقا در آن مقطع بود. نوشتهها و بیانیههای آقا را در همان حدود سال ۴۳ مشاهده کنید؛ مثلاً جزوهای به نام تصحیحات خطیره هست که در آن خطاب به شاه توصیههای خیلی خوبی دارند؛ اینکه چه کارهایی بکند و… . مبنای آقا این بود؛ یعنی اصرار بر رعایت احکام اسلامی و اینکه مردم در عمل به اسلام آزاد باشند و از دشمنان اسلام پرهیز شود.
در مورد مرحوم امام هم تا آن لحظههای آخر که ایشان به ترکیه تبعید شدند، آقا پافشاری میکردند که ایشان به نجف بیایند. اصلاً بیت آقا پناهگاه برخی از فراریها و تحت تعقیبهای جریان ۴۲ بود؛ مثل آشیخ محمد صادقی که ۶ ماه آنجا در زیرزمین منزل بیرونی بود؛ چون دار و دستهی عارفیها میخواستند ایشان را بگیرند و تحویل شاه بدهند.
حضرت امام که به ترکیه تبعید شدند، مرحوم آقای خوئی اصرار داشتند که بهتر است حالا که نمیتوانید در ایران باشید، به نجف تشریف بیاورید؛ پس حتی از جانب مرحوم آقای خوئی این دعوت صورت گرفته بود؟
بله؛ و لذا زمانی هم که آمدند این مسأله با شوق و شعف فراوان از طرف منزل مرحوم آقا همراه بود و بزرگترین هیأتی که برای استقبال از مرحوم امام رفتند، از بیت آقای خوئی بودند.
در این شوق و ذوق آیا ممکن است ـ به غیر از مسائل سیاسی ـ بحث هموطنبودن مطرح بوده؟ چون ظاهراً بقیهی مراجع، این مقدار شوق و ذوق نداشتند.
خیر؛ بیشتر به دلیل ایمان به مبارزه و این که ایران در معرض خطری به نام صهیونیسم، بهائیت و فساد رژیم بود. ما هر روز گزارشاتی از وضعیت ایران دریافت میکردیم.
این دریافت اطلاعات به چه صورت بود؟
رفت و آمد بود. مثلاً عموی ما در تهران مغازه داشت. دربارهی یهودیها و صهیونیستها چیزهای وحشتناکی تعریف میکرد. قدرت و همه چیز در ایران در دست آنها بود؛ اقتصاد، سینما، تبلیغ، فرهنگ، پول، فرش، طلا و… . این برای یک عالم دینیِ روشن، واقعاً آزاردهنده است. و این هم هماهنگ بود؛ یعنی مراجع ایران عموماً این دیدگاه را داشتند؛ حالا مرحوم امام خمینی خط مبارزه حاد را پیش کشیدند که البته در آن سالهای حدود ۴۲ با عنوان تغییر رژیم هم مطرح نبود؛ بلکه ایستادن جلوی طرحهای آتاتورکی بود که زمانی رضاشاه خواست پیاده کند و نشد. همچنین در نظر داشته باشیم که پدر مرحوم آقای خوئی هم سابقهی مبارزاتی سنگینی با رضاشاه داشته است.
پس از ورود امام به نجف، روابط ایشان با مرحوم آقای خویی چطور بود؟ آیا رفت و آمد داشتند؟ شما خاطرهای در این زمینه دارید؟
خوب بود؛ روابط شخصی و خطی در آن مقطع مبارزه، خیلی عالی بود. رفت و آمد خوبی هم بود. حتی روابط خانوادگی بسیار عالی بود؛ یعنی تا سالهای آخر حضور مرحوم امام در نجف، رفت و آمد خانوادگی مرتب و همیشگی بود.
ظاهراً احتمال وصلتی هم بود.
بله صحبتهایی بود؛ اما جور نشد. روابط شخصی طوری بود که مثلاً هنگام فوت مرحوم آقا مصطفی، اصرار بود که آقا نماز بخوانند.
خود مرحوم امام پیام فرستادند که شما تشریف بیاورید و نماز آقا مصطفی را بخوانید؟
بله؛ اصلاً حتی مقبرهای که برای آقا مصطفی در حرم تهیه شد، توسط مرحوم ابوی ما بود. البته آنها هم برای ابوی ما در قم این کار را کردند؛ یعنی مرتب بیت امام تلفن میزدند و پیگیر بودند. روابط شخصی خیلی عالی بود. اما بحثهای دیگر پیش میآید که چگونه روابط بیتی حفظ میشود.
در مورد فعالیتهای خود حضرت امام در نجف، دروسشان و… بفرمایید.
توجه کنید، فعالیتهای درسی مرحوم امام بیشتر سیاسی و مربوط به ایران بود؛ یعنی در حوزهی عراق، فعالیت چندانی مطرح نبود. گاهی هم ما با دوستان و اطرافیان امام به مشکل میخوردیم؛ چون برخی فعالیتهایی که آنجا میشد، توسط دوستان روی صحنهی تبلیغات، خیابان و… میرفت و اینها درست در زمانی اتفاق میافتاد که بعثیها در حال زیر تیغ بردن بچهمسلمانهای آنجا بودند.
چطور شد که این رابطهی گرمی که شما فرمودید بین مرحوم امام و مرحوم آقای خویی ـ و حتی بین بیوت ایشان ـ بود، بعدها با اوجگرفتن فعالیتهای انقلابی کمی به سردی گرایید؟ یعنی حدوداً از اواسط دهه پنجاه.
همان مشکل بیوت است؛ یعنی ما گاهی نمیتوانیم بر روی برخی افراد ـ خصوصاً جوانها و افراطیها ـ کنترل داشته باشیم. مثلاً حادثهی درگیری در شیراز بین طرفداران آقای حائری شیرازی با دستغیبها. طیف دستغیب مدعی حمایت از مرحوم امام بودند؛ نه اینکه حمایت میکردند. نکته همین است. آقای حائری شیرازی نماینده آقای خوئی بودند و ضمناً انقلابی هم بودند. این جریان به بیت مرحوم امام کشیده میشود. شبیه همین ماجرا در اصفهان هم بود؛ بین آقای خادمی و آقای طاهری؛ خصوصاً در سالهای نفوذ مهدی هاشمی در بیت مرحوم آقای منتظری. بنابراین ریشههای این مسأله، به حواشی بیوتات برمیگردد. یا مثلاً اینکه برخی با ورود مرحوم امام به نجف معتقد بودند دیگر نباید مرجعی در نجف باشد. چه کسی این را میگوید؟ یک جوان ۲۲ساله! خب هنگامی که این مسائل مطرح و انباشه میشود، طبیعی است که جناح مقابل هم برخورد شدید میکند و جواب میدهد. در هر دو طرف هم نفرات مشکوکی وجود دارند که مایلند به چنین مسائلی دامن بزنند.
شخصی از معمرین نقل میکرد که در زمان مرجعیت مرحوم آسیدابوالحسن اصفهانی، بین ایشان و مرحوم نائینی چنین اختلافها و چالشهایی وجود داشت. کسی نزد مرحوم آقای اصفهانی میرفت و میگفت که آقا، فلانی و فلانی از شاگردان آقای نائینی، کتابی علیه شما چاپ کردند؛ ایشان هم ناراحت و متأثر میشدند؛ در حالیکه اصلاً قضیه واقعیت نداشت.
بگذارید جریان آقای حائری را تمام کنم. جریان به بیت امام رسید. یک آقای نجابتنامی که جزو موجهین شیراز بود در هیأتی که بهعنوان دستغیبیها به بیت امام میروند حضور داشت. چون زیاد در جریان نبود، میگوید که مشکل آقای حائری این است که مقلد یا نمایندهی خوئی است. مرحوم امام میگویند آقای نجابت این چه حرفی است که میزنید؟ اولاً آیتﷲ خوئی؛ ثانیاً مگر این تقلید جرم است؟ بعد دستور میدهند که به دنبال آقای حائری شیرازی بروید. یعنی این مقدار فاصله بین اینها و دیدگاه مرحوم امام وجود داشت. پس مشکل اصلی، وجود این افراطگریها ـ بهخصوص در شرایط بد ـ است.
بهنظر شما این افراطگریها، از روی صداقت است یا ممکن است پشتپردهای هم داشته باشد؟
ببینید؛ میخواهم عرض کنم که این نظام چالشهای بیتی از قدیم بوده و بحث تازهای نیست. حالا در انقلاب و بعد از انقلاب مباحث سیاسی هم در آن دخیل میشود؛ اما درمجموع بحثی قدیمی است. مثلاً گاهی میشده ـ و میشود ـ که سر این موضوع که چه روزی عید فطر است در یک شهر بین دو یا چند مرجع و طرفدارانشان اختلاف بهوجود میآید و منجر به درگیری و چالش جدی میشود. شخصی از معمرین نقل میکرد که در زمان مرجعیت مرحوم آسیدابوالحسن اصفهانی، بین ایشان و مرحوم نائینی چنین اختلافها و چالشهایی وجود داشت. کسی نزد مرحوم آقای اصفهانی میرفت و میگفت که آقا، فلانی و فلانی از شاگردان آقای نائینی، کتابی علیه شما چاپ کردند؛ ایشان هم ناراحت و متأثر میشدند؛ در حالیکه اصلاً قضیه واقعیت نداشت.
اینجناحبازیها بوده و گاهی خیلی هم شدید میشده؛ ریشهی آن هم این است که بیوت و تشکیلات مرجعیت برای ما هدف میشوند؛ در حالیکه وسیلهاند و ما باید یاد بگیریم که دیگرانی هم هستند که کار میکنند. این دیدگاه تکاملی خیلی مهم است. باید مشکلات این نظام مرجعیت که از زمان مرحوم شیخ انصاری پایهگذاری شد، آسیبشناسی شود.
در اسناد ساواک دیده شده که اختلافات بین بیوتات ـ ولو به دلیل همین مسائل ساده و مثلاً کتاب مرحوم صالحی نجفآبادی ـ باعث خوشحالی حکومت بوده است. در عراق هم به دلیل حاکمیت حزب بعث احتمالاً این مسأله پررنگتر بوده؛ درست است؟
بله؛ بهویژه وقتی که مشخص میشود حوزه و علما میتوانند در سیاست و جامعه مؤثر و تعیینکننده باشند. این مسألهی جدیدی هم نیست؛ اگر نگاه کنید در دو قرن گذشته ما سه حرکت سنگین داشتیم؛ بابیت و بهائیت، وهابیت و احمدیه در پاکستان؛ هر سه هم بهطور کامل توسط سیستمهای اطلاعاتی غرب سازماندهی شد؛ یعنی خود باب مستقیم تحت سلطهی سیستمهای اطلاعاتی نبود؛ اما تحریک میشد. عین همان را در وهابیت میبینیم؛ نفوذ دستهای اجنبی. اصلاً حرکت بهائیت از روز تأسیسش تا به امروز، در خدمت استعمار غرب بوده است. آن حرکت احمدیه البته نسبتاً محدودتر است. اکنون ما در عصر جهانیشدن هستیم. برخی مدعیاند که ما صاحبان دنیا هستیم و همهچیز را ما باید تعیین کنیم. اینها وقتی به منطقه میآیند و میبینند که دین و مراجع تقلید نقش تعیینکننده دارند، به سمت ایجاد اختلاف میروند تا بتوانند از این طریق هدایت تودهها را به دست بگیرند. حرکت تأسیس مرحوم سید محمد صدر را درنظر بگیرید. مرحوم صدر ـ پدر سید مقتدا ـ فرد متدیّنی بود؛ همسایهی ما هم بود؛ یکی دو کتاب دربارهی امام مهدی(عج) هم نوشته است. پس از یک دوران سکوت، آرامش و سربهزیری، ناگهان به سمت حرکتی در نجف رفت که معتقد بود مراجع تقلید باید عرب باشند؛ چرا ترک و ایرانی هستند؟! و آقای مرحوم سید محمد صدر در این تشکیلات بزرگ شد.
یعنی دامنزدن به بحثهای قومیتی.
بله؛ و به یکباره تبدیل به قدرت بزرگی به نام آقای سید محمد صدر شد. نماز جمعهها توسط ایشان برقرار شد. پشتوانهی این حرکت تشکیلات بعثیها بودند.
توجه کنید در اینکه غرب یا دشمنان اسلام از اختلاف استفاده میکنند، بحثی نیست؛ مهم نیست در کدام رژیم؛ رژیم شاه یا رژیم بعث؛ بحث بر سر پتانسیل ایجاد اختلاف در منطقهی ماست. پانزده سال پیش اینترنت بهعنوان یک ابزار جدید ارتباطی در دنیا عمومیت یافت؛ یعنی ما میتوانیم با مسلمانان الجزایری، اندونزیای، مصری و… ارتباط برقرار کنیم و با تبادل اطلاعات، مشکلاتمان را حل کنیم. اما از اوایل آن روزها خیلی سریع دیدیم که جبههبندیها و محوربازیهایی در جهت تقابل سنی و شیعه شکل گرفت. این خیلی مهم است. در اولین اقدامات، اتاقکهایی بهنام شیعه درست شد که در آن به مقدسات اهل سنت فحش میدادند؛ مثل آقای ﷲیاری. طرف مقابل هم بحثهایی را شروع کرد که مثلاً باید سر شیعهها را برید، اینها کافر هستند، به عایشه بد میگویند و… . من همان روزها گفتم که اینها دارند منطقه را برای جنگ طایفهای سنگین بین سنی و شیعه آماده میکنند. پس دقت کنید که کار دست اجنبی است؛ اتاقکها دست آنهاست. همین سید احمدِ ما یک روز به اتاقی رفت که متعلق به صهیونیستها بود؛ چند کلمه که صحبت کرد؛ او را بیرون انداختند؛ گفتند این کینه است؛ شما حق ندارید اینطور حرف بزنید! اما از آن طرف اتاقکهای اسلامی سرشار از فحاشی به یکدیگر است. خیلی روشن است که دستهایی از پشت سر، خط میدهند؛ بهویژه اتاق فکرهای صهیونیستی.
الآن وضعیت کشورهای اسلامی و وضعیت میان مذاهب اسلامی را پانزده سال پس از شروع عصر اینترنت ببینید؛ مثلاً داعش؛ جوانهایی که میتوانستند یکدهم نیرویی که صرف آدمکشی و تجاوز به نوامیس میکنند را صرف نابودی اسرائیل نمایند؛ اما آن را به داخل جهان اسلام کشیدهاند و صرف کشتن یکدیگر میکنند.
درواقع معتقدید اختلافات گوناگون در جهان اسلام یک سرمنشأ دارند؛ که زمانی بین مذاهب اختلاف میافکند و زمانی هم بین علما و مراجع و…
بله؛ میخواهم بگویم طبیعی است که دشمن بهدنبال چنین راههایی باشد. من بهعنوان یک فرد حوزوی نباید تنها نغمهی زیبایم این باشد که دیگران بیایند از فرد مقدس مورد علاقهی من تعریف کنند؛ یا اینکه فکر کنم تنها من درست فکر میکنم ولاغیر؛ و هرکس از مرجع من تقلید نکند کافر است و… ؛ چنین نگاهی خوب نیست و زمینه را برای اختلافافکنی و سوء استفاده آماده میکند.