- بهعنوان پرسش نخست، زمینههای صدور منشور روحانیت توسط امام خمینی(ره) را بیان بفرمایید.
این منشور در ماههای آخر حیات امام صادر شد و در آن امام با متنی قوی و مهم، مسائلی را مطرح کردند و دیدگاهشان را درباره روحانیت و کارکردهای آن و اینکه روحانیت باید درچه عرصههایی ورود پیدا کند یا نکند و اصلاً روحانیت باید به چه صورت باید باشد و نیز درباره خطر تحجری که روحانیت را تهدید میکرد، مطالبی را گوشزد فرمودند. ایشان حضور روحانیت را در همه عرصههای دینی و حکومتی و سیاسی و اجتماعی و فردی را لازم دانستند و در این منشور خواستند درباره بحثها و آسیبهایی که ممکن بود درباره روحانیت و کارکردهایش مطرح شود، موضعگیری کرده باشند.
- آیا در آن ایام که امام دست به قلم میبرند و این منشور را مینویسند، اتفاق خاصی در حال وقوع بوده است و یا صرفاً امام میخواستند در اواخر عمر شریفشان تجارب خود درباره روحانیت را طیّ این منشور به حوزهها و روحانیون منتقل نمایند؟
هر دو هست. به یک معنا میتوان گفت امام تجربهی طولانی خودشان را بیان کردند؛ اما این مسبوق بود به سلسله مباحث، گفتوگوها و دیدگاههایی که وجود داشت. گاهی کارکردهای روحانیت در حد خیلی سطح پایینی بیان میشد؛ گاهی گفته میشد که روحانی باید به حکومت و مسائل سیاسی و انقلابی نپردازد؛ گاهی مباحثی در مورد شئون اجتماعی روحانیت مطرح بود؛ بحث تحجر نیز مطرح بود؛ بعضیها هم جایگاه جامعه مدرسین را تضعیف میکردند و حملاتی به آن مطرح شده بود؛ همچنین در مورد جنگ نیز شبهاتی مطرح شده بود؛ یا بحث انقلابیگری یا افکار روشنفکری که ساختارهای اجتهاد سنتی و به تعبیر امام، فقه جواهری را مورد حمله قرار میداد و اجتهادهای متفاوتی را ابراز میداشت؛ متفاوت از این جهت که ساختارشکنانه بود و شیوههای اجتهادی موجود را رها میکرد. بههرحال اینطور نبود که فقط امام اواخر عمرشان فکر کردند و منشور را صادر فرمودند. لذا موضوعات مطرحشده در این منشور، مسبوق بود به یک سلسله موضعگیریها، مطالب، سؤالات و مباحثی که امام در این منشور به آنها اشاره کردند و در واقع حاصل عمر امام در حوزهها و نیز بهعنوان رهبر و بنیانگذار انقلاب بود. ایشان قبل از صدور منشور هم این موضعگیریها را بیان کرده بودند؛ اما منشور، جامعیت دارد. مثلاً درمورد فقه جواهری و فقه پویا، یا متحجرنبودن روحانیون چندبار امام صحبت و موضعگیری کردند؛ ولی منشور یکبُعدی نبود و امام در آن، ابعاد مختلفی از روحانیت را یکجا بیان و راه را نشان دادند.
- به نظر شما کدام یک از بندهای این منشور هماکنون اولویت حوزه علمیه و روحانیت میتواند تلقی شود؟
البته تمام بندهای منشور مهماند؛ ولی اگر بخواهم رتبهبندی کنم، بهنظرم بندهای مربوط به «روحانیت، حافظ میراث معرفت اسلامی»، «رهنمود درباره دروس حوزه و معنای اجتهاد» و «مسئولیتپذیری حوزه در شئون اجتماعی و سیاسی» میتوانند در اولویت باشند. امام در مورد بند «روحانیت، حافظ میراث معرفت اسلامی» میخواهند بگویند وظیفه روحانیت این است که معارف اسلامی و دینی را باید حفظ کند و اینها را ما باید از متون دینی و منابع آن استخراج و استنباط کنیم. در بند بعدی، که درباره درسهای حوزه و اجتهاد است، میخواهند بگویند وظیفهای که حوزه درباره حفظ میراث معرفت اسلامی دارد، از راه اجتهاد از منابع بهدست میآید و باید روحانیت معارف اسلامی را برای مردم بیان کند. فکر میکنم وظیفه اصلی روحانیت در این دو بند، یعنی اجتهاد و استنباط معارف دینی در همه ابعاد و بیان آن به مردم نهفته باشد.
تمام بندهای منشور مهماند؛ ولی اگر بخواهم رتبهبندی کنم، بهنظرم بندهای مربوط به «روحانیت، حافظ میراث معرفت اسلامی»، «رهنمود درباره دروس حوزه و معنای اجتهاد» و «مسئولیتپذیری حوزه در شئون اجتماعی و سیاسی» میتوانند در اولویت باشند.
در بند مربوط به «مسئولیتپذیری روحانیت درشئون سیاسی و اجتماعی» ایشان تأکید دارند که موارد قبلی که عرض کردم را باید روحانیت به بعد اجتماعی و سیاسی و حکومتی بکشاند و حوزه در راستای اجرای معارف و احکام اسلامی باید تلاش کند. بهعبارت دیگر میتوانیم بگوییم امام در این سه بند، سه وظیفه اصلی روحانیت ـ که شاید تمام وظایف روحانیت به آنها برمیگردد ـ را گفتهاند. این سه وظیفه عبارتند از «اجتهاد و استنباط معارف دینی از منابع آن»، «تبلیغ و رساندن معارف دینی استنباطشده به مردم» و «تلاش برای اجرای این معارف در بعد فردی و اجتماعی». امام در بند مربوط به «مسئولیتپذیری حوزه در شئون اجتماعی و سیاسی» تأکید میکنند که وظیفه حوزه فقط این نیست که اجتهاد و تبلیغ کند؛ بلکه باید در مسائل سیاسی و حکومتی و اجرای احکام نقشآفرینی کند. ما اگر به معارف دینی یا به فقه عملی نگاه کنیم، میبینیم که بسیاری از مسائل فقه بدون حکومت اصلاً قابلیت اجرا ندارد. فرض کنید در حکومت غیردینی، روحانیت مسائل را استنباط میکند و به مردم هم میگوید؛ ولی اجرا نمیشود! لذا باید روحانیت در اجرای این موازین و معارف، فعّال باشد. باید توجه کرد که اسلام، فقط فقه نیست. امام در بند «حافظبودن روحانیت برای میراث معرفت اسلامی»، چندین علم را بیان میکنند؛ از علومی مانند کلام و فقه گرفته تا اعتقادات و لغت و تفسیر. ما اگر بخواهیم استنباط کنیم، باید علوم حدیثی، قرآنی، تفسیری و لغت عرب را بلد باشیم و ادبیات بدانیم. امام نگاهشان به دین و اجتهاد آن معنای نادرست و ناقصی که امروزه تصور میشود ـ که وقتی گفته میشود فقه و فقیه، منظور کسی است که احکام و حلال و حرام را بتواند استنباط کند ـ نیست. وقتی قرآن میگوید «لیتفقهوا فی الدین»، یعنی کل دین؛ یعنی حتی مباحث تاریخی، اخلاقی، کلامی و اعتقادی باید مورد توجه باشد. اینطور نیست که تمام مشکلات به این برمیگردد که مردم مسأله و احکام بلد نیستند. فقه ما ناقص است از این جهت که اصلاً به بعضی مسائل جواب نمیدهد. درحالی که شما اگر توجه کنید، میبینید که در فضای مجازی، نوددرصد شبهات و اعتراضاتی که به دین وارد میشود، اعتقادی است و حوزه باید جوابگوی اینها باشد؛ اما جواب نمیدهد؛ چون کمبود نیرو دارد و افرادی که در حوزه در این قسمت وارد باشند، کم هستند. دلیل دیگر هم این است ما به علومی غیر از فقه، بها نمیدهیم و اهمیت دین را در درجه اول، در فقه میبینیم. من میپذیرم که اولین کارکرد حوزه، فقه است؛ اما، فقه معنایش عام است؛ فقه، یعنی فهم؛ فهم دین، در تمامیت خودش؛ و این شامل مباحث احکامی، کلامی و اعتقادی است.
در تمام مقدمات دینی مانند صرف و نحو و کلام و… باید اجتهاد و تفقه صورت بگیرد و به تمام کسانی که در این این عرصهها فعالیت میکنند، فقیه، بهمعنای عامش گفته شود؛ البته به شرطی که اینها با نگاه اجتهادی کار کنند. باید به آنها ارزش داده شود و از آنها حمایت بشود تا ما بتوانیم این مشکلات را که در عرصههای مختلف مطرح است، حل کنیم. در نهایت من میخواهم از این سه بند این نتیجه را بگیرم که امام میخواهند بگویند وظیفه اصلی روحانیت، اجتهاد و تفقه بهمعنای عام کلمه در دین و بیان آن چیزی که اجتهاد کردیم به مردم و کمک به اجرای آن در عرصه حاکمیتی، سیاسی و اجتماعی است.
- به نظرتان راههای عملی کردن مواردی از منشور که به نظرتان اولویت دارند، چیست؟
بهنظرم اولین گام، بحث فرهنگسازی و اصلاح تفکر است. کسی که مجتهد در تاریخ اسلام است یا کسی که مجتهد در کلام است، همان امتیازاتی را باید داشته باشد که فقیه دارد و باید تمام اینها را به رسمیت بشناسیم؛ در حالی که امروزه ما از دین، فقط فقه عملی را به رسمیت شناختهایم. تا این مسأله را حل نکنیم، بقیه علوم رشد نخواهند کرد و آسیبپذیر خواهیم بود و مبانی حکومت دینی تبیین نخواهد شد و اگر هم تبیین شود، بهشکل ضعیف تبیین خواهد شد؛ چون ما به اندازه ضعیفی برایش اعتبار قائل شدهایم. نمیشود به کسی که ده سال در حوزه درس خوانده و دوتا مسأله اعتقادی بلد نیست، بگوییم باید برود تبلیغ دین کند. امروزه جوانان به راحتی میتوانند از طریق شبکههای مختلف به تمام دنیا وصل شوند و ذهنها پر شبهه است. مبلغ ما حق ندارد وقتی جوان سؤال میکند، بگوید من فقط فقه و اصول و مکاسب و رسائل خواندهام و فقط در مورد اینها از من بپرس و من مثلاً کلام نمیدانم. بنابراین باید اینها را تقویت کنیم و جایگاهشان را بالا ببریم. ما در فقه عملی، در مرحله خارج هستیم؛ اما در بعضی علوم، مثل کلام، در مرحله سطحیم و در بعضی علوم حتی در مرحله سطح هم نیستیم؛ یعنی کتاب هم نداریم. ما باید در علوم مختلف، درس خارج داشته باشیم. بعضی آقایان مثل مدیر محترم حوزه، اشکالی که میگیرند این است که همان فقه عملی ما هم گسترده نیست و خیلی از ابواب سیاسی اجتماعی هست که ما اصلاً در آن درس خارج نداریم یا کم داریم و باید گسترش پیدا کند. مثلاً ما در عرصه فقه مدیریت یا فقه سیاست کم کار کردهایم.
کسی که مجتهد در تاریخ اسلام یا مجتهد در کلام است، همان امتیازاتی را باید داشته باشد که فقیه دارد و باید تمام اینها را به رسمیت بشناسیم؛ در حالی که امروزه ما از دین، فقط فقه عملی را به رسمیت شناختهایم. تا این مسأله را حل نکنیم، بقیه علوم رشد نخواهند کرد. نمیشود به کسی که ده سال در حوزه درس خوانده و دوتا مسأله اعتقادی بلد نیست، بگوییم باید برود تبلیغ دین کند. ما در فقه عملی، در مرحله خارج هستیم؛ اما در بعضی علوم، مثل کلام، در مرحله سطحیم و در بعضی علوم حتی در مرحله سطح هم نیستیم؛ یعنی کتاب هم نداریم.
بعضی علما درس خارج مدیریت یا رسانه گذاشتهاند و برخی هم به اینها اشکال میکنند که مباحث شما ضعیف است. جواب این اشکال این است که به فقه مصطلح و رایج، بیش از هزارسال پرداخته و استخوانبندی شده است؛ اما دروس خارج موضوعات جدید، در اول کار هستند و هزار سال عمر نداشتهاند که مثل فقه موضوعات رایج، قوت پیدا کرده باشند. ما تا این موارد را حمایت نکنیم، نه اسلامی که شناختیم اسلام است، نه اسلامی که به مردم معرفی میکنیم اسلام است و نه در حکومت اسلامی میتوانیم دین را بهطور کامل پیاده کنیم؛ چون اسلامی که شناختهایم ناقص و تکبعدی است. ما باید همه ابعاد دین را به رسمیت بشناسیم و در همه آنها اول باید به مرحله سطح و بعد به خارج برسیم. وقتی رسیدیم آنوقت میتوانیم به فرمایش امام، روحانیونی تربیت کنیم که بتوانند به درد اجتماع بخورند. الآن چه معنایی دارد که گاهی گفته میشود چند هزار مسجد، روحانی ندارند یا اگر هم دارند در بعضی ماههای سال است. ما مساجدمان در سراسر کشور، نسبت به جمعیتمان کم است و تازه همانهایی هم که داریم، روحانی و مبلغ ندارند. لذا ما باید یک عدهای را در قم نگه داریم تا اجتهاد کنند و بقیه هم پس از پیمودن مراحلی، بروند تمام مساجد را پر و تبلیغ کنند و دائم هم با اینها ارتباط داشته باشیم و مطالب و اجتهادات و معارف جدید را به ایشان ـ از طریق دورههایی مانند دورههای مجازی و از راه دور ـ منتقل کنیم تا به روز شوند.
- به نظر شما، چرا غالب بندهای منشور روحانیت اجرایی نشده و یا اگر هم اجرایی شده، بسیار ناقص است؟
البته در تمام بندها، کارهای مثبتی هم انجام شده است؛ اما از صحبتهای من هم مشخص بود که هنوز با آنجایی که باید برسیم، فاصله داریم. اینطور نیست که ما در این سالها هیچ کاری نشده باشد و نباید زحمتهایی که کشیده شده را نادیده بگیریم. واقعاً حوزه امروز، قابل مقایسه نیست با حوزه بیست سال قبل و رشدهای خوبی شده است؛ منتها هنوز درگامهای اولیه هستیم و تلاشهای بسیاری باید صورت بگیرد. اخیراً هم با مدیریت جدید حوزه صحبتهایی که میشود و گزارشهایی که میرسد، بارقههای امید را زنده میکند. امیدوارم با تلاش تمام روحانیت بتوانیم هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی بیش از این به منشور روحانیت امام عمل کنیم.
آدم عادی
مشکل روحانیت و حوزه این مسائلی که گفته شد یا «استنباط» و «مستنبط» آنان نیستند. مشکل خیلی ساده تر از این حرفهاست. مشکل رواج دروغگویی، مال اندوزی، حرص قدرت، کینه انتقام و ظلم بین روحانیون در امتداد دخالت روحانیت در جاهایست که به روحانیت هیچ ربطی ندارند. مثلا دخالت روحانیت در اتاق عمل جراحی، کابین خلبان، مهندسی مکاترونیک، استادیوم فوتبال، مسائل زنان و خانواده، قوانین مدنی وغیر مدنی، فرماندهی پدافند هوایی، کنسرت موسیقی و اقتصاد صنعتی وغیره که همگی باعث فلاکت ملت شده اند. به جای مدعای هدایت ملت، حوزه باید خود را هدایت کند. بعنوان مثال میتواند هدف پانزده سال آینده خود را ریشه کنی دروغگویی در بین روحانیت اعلام کند و دست از سر مردم بیچاره و بدبخت بردارد.