مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

مصائب تصحیح متون و شرح‌‌حال‌نویسی در گفت‌وگو با استاد رضا مختاری

متن حاضر بخشی از مصاحبه‌ی تصویری مباحثات با حجت‌الاسلام والمسلمین رضا مختاری است. علاقه‌مندان می‌توانند فایل تصویری کامل این مصاحبه را در بخش مصاحبه‌های تصویری سایت مباحثات ملاحظه نمایند.

از چه سالی به بحث نگارش و تحقیق علاقه‌مند شدید؟

سال‌های ۶۳ و ۶۴ بود؛ در آن زمان در مدرسه‌ی آقای گلپایگانی به طلبه‌هایی که درسشان خوب بود کتاب جایزه می‌دادند؛ به این صورت که یک کتابفروشی کنار مدرسه بود که می‌گفتند بروید و به یک مبلغ مشخصی کتاب انتخاب کنید. به من جایزه دادند. پیش از آن‌که من طلبه شوم به اخوی ما نیز «منتهی الآمال» را جایزه داده بودند؛ در ۶ جلد و با خط طاهرخوشنویس. پیش از آن‌که ما طلبه شویم نیز پدر ما نهج‌البلاغه فیض الاسلام را خریده بود. کتاب دیگری هم به اسم همای سعادت در منزل که شب‌های زمستان برای همسایه‌ها زیر کرسی از روی همان ترجمه‌ی فیض الاسلام عین عبارت را می‌خواندند. همای سعادت نیز همین‌طور بود. بعدها معراج السعاده نیز به آن اضافه شد.

برای جایزه مدرسه‌ی آقای گلپایگانی، من دو کتاب «منتخب التواریخ» و «قصص العلما» را به سلیقه‌ی خودم انتخاب کردم. از هر دو کتاب استفاده کردم؛ به‌ويژه با خواندن قصص‌العلما به زندگی علما علاقه‌مند شدم. از سوی دیگر آیت‌ﷲ استادی که ما شاگرد ایشان بودیم، همان سال‌های ۶۳-۶۲ «نفس المهموم محدّث قمی» را تصحیح می‌کردند؛ که فرم‌های چاپی آن را ـ که در آن زمان فرم سربی بود ـ به بنده و یکی از دوستان به نام آقای میرشریفی دادند که به اتفاق مقابله کردیم.

قاعدتاً در آن زمان مشغول شرح لمعه بودید.

کم‌تر از شرح لمعه؛ شاید هم اوایل شرح لمعه بود.

یعنی آیت‌ﷲ استادی به طلبه‌ای که مشغول خواندن شرح لمعه بود برای مقابله‌ی کتاب اعتماد کرده بود.

بله؛ ما مقابله و تصحیح کردیم و تحویل ایشان دادیم. ایشان هم پسندیدند و سپس دو کتاب از کتاب‌های محدث قمی با خط خودشان که چاپ نشده بود را برای استنساخ و آماده‌‌سازی برای چاپ به ما دادند؛ یکی از آن‌ها کتاب «فیض الغدیر فیما یتعلّق بحدیث الغدیر» بود. مجلّد غدیر عبقات الانوار است که حاج شیخ عباس قمی خلاصه کرده بود و تا آن زمان چاپ نشده بود. با آقای میرشریفی و آقای زمانی‌نژاد زیر نظر آیت‌ﷲ استادی با خط بسیار خوب استنساخ کردیم؛ مصادر و منابع آن را نیز پیدا می‌کردیم.

قاعدتاً در چنین موضوعی باید با روش آن آشنایی داشته باشید.

به ما یاد می‌دادند؛ مثلاً ده صفحه می‌نوشتیم و می‌بردیم؛ می‌گفتند این‌طور بنویسید؛ مثلاً پایین صفحه، یک‌سوم آن برای پاورقی خالی باشد. ایشان می‌گفتند حروف‌چین سواد ندارد؛ باید مانند کلاس اول ابتدایی بنویسید که بتواند بخواند. می‌گفتند که مثلاً اگر کلمه‌ی قرآن را ـ که کلمه‌ی راحتی است ـ هم قوآن بنویسید، حروف‌چین نیز همان‌طور تایپ می‌کند. این کار حدود سال ۶۴ شمسی چاپ شد.

پس اولین کار تحقیقی شما با نظارت آیت‌ﷲ استادی چاپ شد.

بله، این کتاب که چاپ شد بسیار خوب شده بود و فارسی هم بود. کتاب بعدی هم برای محدث قمی بود به‌نام «الدرّ النظیم فی لغات القرآن العظیم» شامل لغات مشکله‌ی قرآن که به زبان عربی است. آن را نیز به همان شکل استنساخ و مقابله کردیم. یک تابستان طول کشید؛ چون یک نسخه بود و خط عربی حاج‌شیخ‌عباس هم به سختی خوانده می‌شد؛ کلمات ناآشنای زیادی داشت.

در این کتاب‌ها نام شما و دوستانتان هم هست؟

بله.

با حق‌الزحمه؟

بله؛ برای فیض الغدیر، در آن زمان ده هزار تومان پرداخت کردند که من و آقای میرشریفی هرکدام پنج هزار تومان گرفتیم.

در شماره هفتم مجله نور علم (مربوط به سال‌های ۶۳ و ۶۴) مقاله‌ای از شما آمده که مقدمه‌ی آن جالب است؛ نوشته شده که این مقاله توسط یکی از طلاب جوان به دست ما رسیده و ما برای تشویق ایشان و سایر طلاب آن را چاپ می‌کنیم. این توجه به طلاب جوان جالب بوده.

بله؛ ما با عنایت آقای استادی با این کتاب‌ها آشنا شدیم. خود ایشان بسیاری از منابع را در اختیار ما می‌گذاشتند که مراجعه کنیم و ببینیم صحبتی که از یک کتاب لغتی نقل شده است درست است یا خیر. در این وادی ادامه می‌دادیم که مرحوم آقاعزیز طباطبائی از عراق آمدند. ما را به ایشان معرفی کردند و ما به منزل آقاعزیز طباطبائی رفتیم و باز هم با منابع، روش کار و نسخه‌ی خطی آشنا شدیم.

مرحوم آقای دوانی در آن سال‌ها، مفاخر اسلام را چاپ می‌کرد. یک نقدی در یک مجله‌ای نوشتیم. ایشان مطلع شدند و به منزل ما در قم آمدند؛ که در نهایت باعث شد فهرست اعلام جلد ۳ مفاخر اسلام را نیز ما و دوستانمان کار کنیم.

از مرحوم حاج‌آقا مهدی روحانی نیز ـ بعد از روضه‌ی منزلشان و یا بعد از نمازشان ـ درباره‌ی مسائل روائی و حدیثی سؤال می‌کردیم که با کمال فروتنی پاسخ می‌دادند.

جرأت پرسش‌کردن هم مسأله‌ی مهمی است.

بله؛ درباره‌ی همین مقاله‌ای که در شماره‌ی هفتم مجله‌ی نور علم چاپ شد، سؤالی از آقای روحانی مربوط به سنن دارمی داشتم. ایشان فکر کردند که یک طلبه‌ی بچه و سنن دارمی! گفتند فعلاً سراغ این کتاب‌ها نروید؛ بعدها وقت آن می‌رسد. اما سؤالات دیگر را توضیح می‌دادند و با طلبه‌ها همه‌جوره همراهی داشتند. فکر می‌کنم ۳-۲ بار جهت تصحیح قرائت نزد ایشان رفتم؛ چون قرائت نماز حاج‌آقا مهدی بسیار خوب بود و طلبه‌های لبنانی که بسیاری را قبول نداشتند و می‌گفتند قرائتشان درست نیست، ایشان را قبول داشتند. علامه جعفر مرتضی عاملی نیز ایشان را قبول داشت. یعنی نزد ایشان قرائت نمازمان را تصحیح کردیم و ایشان این‌طور نبود که بگویند وقت ندارم و… .

چرا اکنون دسترسی به برخی از آقایان بسیار سخت است؟

حقیقتاً نمی‌دانم چرا این‌طور است؛ آن زمان بسیار متناول ید طلاب بودند. علی‌ای‌حال از حاج‌آقا مهدی نیز سؤال و استفاده می‌کردیم.

اوایل پیروزی انقلاب کیهان فرهنگی چاپ می‌شد؛ در یکی از شماره‌های آن مصاحبه‌ای با آقای علامه محمدتقی جعفری منتشر شد. آن را خواندیم و با مجله‌‌های آن‌سبکی آشنا شدیم؛ دیدیم برخی نامه می‌نویسند و کتاب را نقد می‌کنند؛ یعنی امکان دارد که کتاب را نقد کرد یا نامه‌ی علمی نوشت. من اولین مقاله‌ای که نوشتم سال ۶۳ در شماره هفتم مجله‌ی نور علم بود درباره‌ی شهدای جنگ بدر. مشهور این است که شهدای جنگ بدر ۱۴ نفر بودند. در آن زمان در تفسیر نمونه دیدیم که در دو جا شهدای جنگ بدر، ۲۰ نفر ذکر شده؛ این برای ما سؤال شد؛ به تفاسیر و منابع دیگر مراجعه کردیم، معلوم شد که منبع تفسیر مجمع البیان، ننوشته ۲۰ نفر؛ بلکه یک مطلب سقط شده است و بر اساس سقط آن مطلب، اشتباه پیش آمده؛ یعنی یک کلمه در نسخه افتاده بود. شک کرده بودیم که این  استنباطمان درست است یا نه؛ خاطرم هست نامه‌ای به آیت‌ﷲ سبحانی نوشتم و گفتم به نظر من می‌آید که این کلمه ساقط شده است، چنین چیزی درست است یا خیر؟ ایشان پاسخ دادند که بله، حدس شما درست است. ما این را به مقاله تبدیل کردیم. در آن زمان آیت‌ﷲ استادی، بر مقالات نور علم نظارت و اشراف داشتند؛ آقای سید باقر خسروشاهی نیز سردبیر بودند. فکر می‌کنم آن عبارت (تشویقی)  را آیت‌ﷲ استادی یا آقای سیدباقر خسروشاهی نوشته بودند. البته پیش از چاپ نیز آیت‌ﷲ استادی آن را خواندند تا اگر جایی اشکال داشت اصلاح کنند.

و این تشویق برای شما مؤثر بود.

بله؛‌ بعد از آن تشویق شدیم و حدیث مجدد را از حاج آقا مهدی روحانی نوشتیم. دیدیم که در مجله‌ی کیهان فرهنگی اشخاص مقاله‌های نقد کتاب و نامه می‌نویسند و اظهارنظر می‌کنند؛ ما نیز هم به مجله‌ی کیهان فرهنگی و هم نشر دانش ـ که در آن زمان آقای پورجوادی مرکز نشر دانشگاهی چاپ می‌کرد ـ راغب شدیم. مجله‌ی نشر دانش را از آقای بیدار می‌خریدیم و مطالعه می‌کردیم. هنگامی که ما به نشر دانش نامه نوشتیم و به آن‌ها مقاله دادیم، خود مرکز نشر دانشگاهی تشویق شدند و از هر شماره برای ما پنج شماره اهدایی می‌فرستادند و می‌گفتند به دوستانتان نیز بدهید که بخوانند.

در آن زمان نیز آن‌ها ویراستارهای خوبی نظیر همین مهندس معصومی همدانی ـ پسر آخوند همدانی ـ و آقای سمیعی گیلانی داشتند که هنوز هم هر دو بزرگوار در قید حیات هستند. ما از نکات ویرایشی و نویسندگی آن‌ها بسیار استفاده کردیم. هنگامی که مقاله می‌فرستادیم کپی می‌گرفتیم و سپس مشاهده می‌کردیم که با چه اصلاحاتی چاپ شده است؛ اصلاحات را روی مقاله می‌بردیم و متوجه می‌شدیم که این‌طور باید اصلاح یا ویرایش کرد. مثلاً نقدی بر آقای گرجی بود و در آن نوشته بودیم که ایشان از بزرگان هستند و گفتن این مطالب به ایشان همچون زیره به کرمان بردن است؛ دیدیم که آقای سمیعی اصلاح کرده بود که حکمت به لقمان آموختن است. این‌ها خیلی متفاوت هستند. در هرحال ما از تجربه‌های ویرایشی و نویسندگی آقایان در نشر دانش بسیار استفاده کردیم. در آن زمان دیگر مجله‌ی نور علم نیز راه افتاده بود؛ و پس از آن مجله حوزه.

تصحیح نسخ را هم از همان سال‌ها شروع کردید؟

بله؛‌ آن زمان، آقا عزیز طباطبائی تازه از عراق آمده بودند؛  آیت‌ﷲ شبیری و آیت‌ﷲ استادی هم بودند. در درس آقای اشتهاردی دیدیم که کتاب منیة‌المرید ترجمه‌‌‌های مغلوط و نادرستی دارد و نقدی بر ترجمه‌های منیة المرید نوشتیم. سپس متوجه شدیم که بسیاری از این اشتباهات، به علت صحیح نبودن متن است و به همین دلیل به سراغ تصحیح متن رفتیم. چند سالی طول کشید که این کار را انجام دادیم. دوران جنگ بود و تصویر نسخه را هیچ‌جا نمی‌دادند. یک نسخه‌ی بسیار خوب در کتابخانه‌ی مرکزی دانشگاه تهران بود. با  آقای حاج سید ابوالحسن مطلّبی (حفظه ﷲ) به کتابخانه‌ی مرکزی دانشگاه تهران می‌رفتیم و در همان‌جا با نسخه مقابله می‌کردیم؛ چون امکانات نبود و کپی نمی‌دادند.

یعنی مخصوص این‌کار از قم به تهران می‌رفتید؟

خیر؛ چند روز در تهران به خانه‌ی یکی از ارحام می‌رفتیم و روزها به کتابخانه‌ی مرکزی دانشگاه تهران می‌رفتیم و در آن‌جا منیة المرید را با آن نسخه‌ای که بهترین نسخه است، مقابله می‌کردیم. نسخه‌های دیگر را نیز از آقایان شبیری زنجانی و برخی دیگر از آقایان  گرفتیم.

روش تطبیق نسخه را از آقایان استادی و آقا عزیز طباطبائی یاد گرفته بودید دیگر.

بله؛ در آن زمان مؤسسه‌ی آل البیت هم تازه تأسیس شده بود و مصحّحینی نظیر آقای اسعد مولوی (اسعد طیّب) از عراق آمده و استاد بودند؛ از ایشان نیز استفاده می‌کردیم. از هرکدام از آقایان شیخ حسن مصطفوی، آیت‌ﷲ حسن‌زاده و آیت‌ﷲ شبیری یک نسخه گرفتیم و به دانشگاه تهران می‌رفتیم و مقابله می‌کردیم. نسخه‌های فیضیه و مسجد اعظم و… نسخه‌های مهمی نبودند؛ اما آن‌ها را هم می‌دیدیم که ارزشمند است یا خیر. مقصود این‌که زیر نظر آن‌ها بود؛ چند سال هم طول کشید. اولین کار تصحیحی زیر نظر آیت‌ﷲ استادی همان فیض‌الغدیر بود؛ در سال ۶۴ش؛ یعنی بیش از سی‌سال قبل چاپ شده است.

پس از این کارها، فکر می‌کنم کتاب دومی که مخاطب عام داشت، بحث سیمای فرزانگان بود، در این زمینه توضیح بفرمایید.

قصص العلما را که عرض کردم از مدرسه جایزه گرفتم و پنجشنبه‌ها مطالعه می‌کردم؛‌ پس از آن به این‌طور حکایات علاقه‌مند شدم. یکی از دوستان هم‌مباحثه به‌نام آقای حاج مهدی شریفی (حفظه ﷲ)  پیشنهاد کرد که قصه‌های آموزنده‌ی زندگی علما مدوّن شود و به شکل کتاب دربیاید. من هم دیدم که پیشنهاد خوبی است. در آن زمان هم که روش فیش‌برداری نبود؛ هرچه بود دفتر‌هایی بود که از کتاب‌های مختلف روی آن‌ها یادداشت می‌کردیم. مشکلات زیادی داشت؛ البته به این دلیل که بلد نبودیم. در هرحال، از مصادر و منابع، در سال ۶۳، مقدمه‌ی سیمای فرزانگان را نوشتم. در آن زمان کسی قبول نمی‌کرد آن را چاپ کند. آن را به دفتر تبلیغات ـ که بعد نام آن بوستان کتاب شد ـ دادیم؛ چند سال نزد آن‌ها ماند برای ویرایش و اظهار نظر و ارزیابی. نهایتاً سیمای فرزانگان شهریور ۶۶ چاپ شد. این هم قصه‌ی جالبی دارد؛ با آن‌که قرارداد چاپ داشتیم، گفتند که اگر ما چاپ کنیم ممکن است که فروش نرود؛ شما باید ابتدا مقداری از پول چاپ را بدهید که بعد که چاپ شد و فروش رفت به شما برگردانیم.

الآن شاید از کتاب‌های پرفروش باشد؛ تاکنون حدوداً چندبار چاپ شده؟

بیست‌وپنج بار یا بیش‌تر! تلخیص آن نیز هشت بار یا بیش‌تر چاپ شده است. در آن زمان تقریباً سالی یک بار با تیراژ سه هزار یا پنج‌هزار چاپ می‌شد. در هرحال ما بیست هزار تومان از برادرمان قرض کردیم و به بوستان کتاب دادیم.

سیمای فرزانگان را من در نوجوانی خواندم؛ یک نگاه بسیار زیبا، جذاب و واقعی از علما و بزرگان برای فرد ایجاد می‌کرد. اگر یک جوان آن را می‌خواند، واقعاً برای او انگیزه ایجاد می‌کرد که برود و بیش‌تر بخواند. در آن زمان فکر می‌کنم این کتاب‌ها بسیار کم بود؛ یکی کتاب مرحوم آقای راشد به نام فضیلت‌های فراموش‌شده بود. پس از آن و حدوداً از دهه‌ی هفتاد به بعد گویی کتاب‌های با مضمون زندگی‌نامه علما و بزرگان زیاد شد؛ یعنی جامعه بسیار طالب و مشتاق بود. اما از آسیب‌های آن این بود که مقداری هم وارد فضای کرامت‌نویسی شدیم. اگر صلاح می‌دانید مقداری در این زمینه بفرمایید.

من همان زمان در صدد بودم که تنها نکته‌هایی که آموزندگی داشته باشد را بیاورم. حتی برخی در بعضی کتاب‌ها می‌گفتند یک عالمی استخاره کرده است؛ می‌دیدیم که این استخاره شاید توهین به آن شخص باشد؛ مثلاً می‌گفتند فردی نزد عالمی استخاره کرد و این آیه آمد که «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ»؛ سپس آن عالم به آن فرد گفت شما می‌خواهید الاغ بخرید؟ گفت بله؛ گفت خوب است!  یا فردی می‌خواست ازدواج کند استخاره کرد و این آیه آمد: «جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ…». ولی ما به دنبال چیزهایی که آموزندگی نداشت نرفتیم؛ بلکه دنبال نکات و قصه‌هایی رفتیم که آموزندگی علمی و اخلاقی برای طلبه‌ها داشته باشد. پیش از چاپ هم به آیت‌ﷲ استادی دادیم و ایشان هم تذکراتی دادند که بیش‌تر آن‌ها را اعمال کردیم؛ برخی از آن‌ها را هم اعمال نکردیم که بر اثر بی‌تجربگی بود و بعدها مجبور شدیم در چاپ‌های بعدی اعمال کنیم. تذکرات ایشان بسیار مفید بود.  هنگامی که به ایشان دادیم برای اظهار نظر، یک مجله‌ای بود ـ که اگر اشتباه نکنم ـ به‌نام پلیس انقلاب یا نیروی انتظامی؛ این مجله از ایشان تقاضای مقاله کرده بود. ایشان به ما گفتند این برای آن‌ها خوب است. غیر از آن مجله که قسمت‌هایی از آن را چاپ کرد، همزمان  در یک ضمیمه‌ی روزنامه‌ی جمهوری ـ به‌نام صحیفه ـ قسمت‌های زیادی از آن چاپ شد و بعدها به‌صورت کتاب درآمد. البته بوستان کتاب در آن زمان یکی دو ویراستار خوب داشت که پیش از چاپ آن را ویرایش کردند.

به نظر شما چرا بعدها کرامت‌نویسی خیلی  باب شد؟ 

حقیقتاً علت آن را نمی‌دانم. بعدها تراجم‌نویسی و شرح‌حال‌نویسی از جهات مختلف اشکالاتی پیدا کرد. من مقاله‌ای راجع به مبالغه‌ها و دروغ‌هایی که در شرح حال‌ها می‌نویسند، نوشته‌ام و قرار است در یادنامه‌ی مرحوم آقای دانش زیر نظر آقای دکتر علی موسوی گرمارودی چاپ شود. این مقاله نقد همین دروغ‌ها، اغراق‌ها و خلاف واقع‌هایی است که در کتاب‌های تراجم و شرح‌حال‌ها می‌نویسند.

شاید یک دلیل آن عدم نظارت بزرگان باشد. من یک طلبه‌ی جوان هستم که به یک شخصیتی علاقه پیدا می‌کنم؛ بررسی می‌کنم؛ با خلوص نیت هم هست؛ اما اگر هیچ نظارتی از طرف اهل فن نباشد، ممکن است آسیب‌هایی داشته باشد. شما فرمودید آیت‌‌ﷲ استادی نظارت‌هایی داشتند.

بله ایشان خواندند و تذکراتی دادند. حتی دو جلد دیگر داشت که آن را چاپ نکردیم؛ چون دیدیم که کتاب‌های مشابه آن از آقای دوانی و دیگران چاپ شده است. حتی در آن زمان من آن را به آقای شبیری هم دادم که ملاحظه کنند؛ ایشان هم نگاه کردند و تذکراتی دادند. مقصود این‌که کارهای علمی را باید پیش از چاپ به بزرگان و اهل فن عرضه کرد.

کار دیگری که در همان زمان به ذهنمان رسید انجام بدهید این بود که ما دیدیم بسیاری از موضوعات فقهی‌ای که قدمای ما  کار کرده‌اند در دسترس نیست؛ خوب است این موضوعات کار شود و در دسترس فقها قرار بگیرد. آن زمان چون اوایل انقلاب بود سؤال‌های زیادی در مورد سرودها و چیزهایی که رادیو تلویزیون پخش می‌کرد وجود داشت. گفتیم خوب است که اولین موضوع را غنا و موسیقی قرار دهیم.

از مرحوم آقاعزیز طباطبایی کمک گرفتیم. دیدیم آثار خطی راجع به موسیقی زیاد است و هرچه پیش می‌رفتیم بیش‌تر می‌شد. در فهرست‌ها و کتابخانه‌ها گشتیم و به سراغ شخصیت‌ها رفتیم. چند سال طول کشید. آقای شیخ محسن صادقی هم تأکید داشتند که اگر این کارهای موضوعی را پیش ببریم برای فقها بهتر است. در هرحال چیزی که تصور می‌کردیم پانصد صفحه شود، اکنون نزدیک به چهارهزار صفحه در چهار جلد قطور شده است.

عنوان دقیق آن چیست؟

میراث فقهی؛ که موضوع اول آن غنا و موسیقی و موضوع دوم آن رؤیت هلال است. در مقدمه‌ی آن چهل موضوع را از باب تبرک انتخاب کردیم؛  چهل موضوع شبیه به غنا و موسیقی که خوب است درباره‌ی آن‌ها کار شود و  مصادری که فقها کار کردند و امروز در دسترس نیست، در دسترس قرار بگیرد.

خاطرم نیست که به چه مناسبت، به منزل مرحوم آقای آملی ـ همان منزلی که اکنون هم در کوچه‌ی ناصر است ـ رفتم و این طرح را به آقای شیخ صادق لاریجانی (حفظه ﷲ) پیشنهاد دادم. ایشان گفتند ما آمادگی داریم این طرح را در مدرسه‌ی ولیعصر انجام دهیم. در آن‌جا یک حجره گرفتیم و با دوستان این کار را انجام دادیم. دقیقاً نمی‌دانم چند سال طول کشید؛ اما هرچه پیش می‌رفت به علت آن‌که منابع جدید پیدا می‌کردیم گسترده‌تر می‌شد.

یکی از آسیب‌های رایج دوران ما، بحث پژوهش‌زدگی و رواج پژوهش‌های بی‌کاربرد است؛ آیا شما بازخورد آن کارهایتان را دریافت می‌کردید؟ این‌که مثلاً برای فقها مفید بود یا مانند بعضی دیگر کتب در قفسه‌های کتابخانه‌ها قرار می‌گرفت؟

منیة‌المرید که در سال ۶۸ چاپ شد، سال بعد (سال ۶۹)  کتاب سال جمهوری اسلامی شد که به ما هم جایزه دادند و خود این برای ما و سایر دوستان تشویق شد.  اکنون هم از این کتاب بسیار استقبال می‌شود و تا اکنون هفت بار بوستان کتاب آن را چاپ کرده است. سه ناشر هم در بیروت چند مرتبه چاپ کرده‌اند؛ یکی از آن‌ها با مجوز و دیگران بدون مجوز!

درباره‌ی میراث فقهی غنا و موسیقی بود هم همین‌طور بود؛ آیت‌ﷲ خرازی (حفظه ﷲ) فرمودند که این کتاب پنجاه درصد کار فقیه را انجام داده و کار ما را بسیار راحت کرده است. آیت‌ﷲ جوادی نیز آن را سر درس می‌بردند و از روی کتاب می‌خواندند که خودش برای ما تشویق بود. بعدها مقام معظم رهبری هم در درس خارجشان که به غنا و موسیقی رسیدند، این کتاب را بردند و تمام احادیث را از روی این کتاب خواندند. ایشان اولین کاری که کردند سنداً و متناً، احادیث را در بحث غنا بحث کردند.

ظاهراً مقام معظم رهبری دقت نظر آن کار را تأیید و از آن تجلیل کرده‌اند.

بله؛ اصلاً این را در درس فرمودند؛ صوت ایشان هم هست. در همان روز اول درس گفتند که باید از این کار تجلیل کنیم و کار بسیار خوبی است. مباحث غنا را از روی این کتاب بررسی کردند. هیچ فقیهی تمامی احادیث غنا را بررسی نکرده بود؛ ایشان تماماً از روی این کتاب سنداً و متناً بررسی کردند. بنابراین بسیار مورد استقبال واقع شد. پس از بحث غنا هم، بحث رؤیت هلال را با توجه به تجربیات بحث غنا، به‌طور گسترده‌تر انجام دادیم که ده سال طول کشید و پنج جلد شد؛ حدود چهار هزار صفحه. بحث رؤیت هلال را دفتر تبلیغات تا اکنون سه بار چاپ کرده است. اکنون اقبال به کتاب، به خصوص کتاب تخصصی نمی‌شود؛ اما مشخص می‌شود این کتاب خواهان داشته که تا کنون سه بار چاپ شده است.

رده‌های مرتبط