دکتر شریعتی:
خوشحالم از این جلسهای که برای گفتوگو شکل گرفته. بهنظرم، نفس گفتوگو مهمتر از محتواست و به قول علی شریعتی، دیکتاتوری و آزادی در این نیست که یکی حق و دیگری باطل است؛ بلکه مهمترین تفاوت در این است که طرف مقابل، حق نظر را برای دیگری قائل است یا خیر؛ لذا تفاوت افکار مهم نیست؛ مهم حق قائلشدن برای دیگران است.
امروزه جامعهشناسی تشیع از مرحله طرد به پذیرش انتقادی وارد شده است. عمر عنوان جامعهشناسی تشیع زیاد نیست؛ ولی تاریخچه آن به قدری است که بتوانیم درباره دو مرحله از این تاریخچه صحبت کنیم؛ مرحله اول، مرحله طرد و رد است و مرحلهی بعد هم، پذیرش انتقادی. موضع طرد و رد گرایشی بوده که طی آن رویکردهای علوم اجتماعی به دین موضع گیری داشتهاند و گویا لفظ جامعهشناسی را لفظی سکولار و الحادی قلمداد میکردهاند و برایشان، جامعهشناسی تشیع، ناموجه بهنظر میرسیده است. خوشبختانه، امروزه از این مرحله رد شدهایم و به مرحله دوم، یعنی پذیرش رویکرد اجتماعی به تشیع رسیدهایم.
امروزه در سطح آموزشی، گرایشی به نام جامعهشناسی تشیع به رسمیت شناخته شده است و در دانشگاه قم، اصفهان و دانشگاه ادیان، گرایش شیعهپژوهی وجود دارد. همچنین نشریاتی با همین عنوان و ذیل این موضوع در حال انتشار هستند و البته یکسری مؤسسات حوزوی نیز در قم به این مسأله میپردازند.
شریعتی: عمر عنوان جامعهشناسی تشیع زیاد نیست؛ ولی تاریخچه آن به قدری است که بتوانیم درباره دو مرحله از این تاریخچه صحبت کنیم؛ مرحله اول، مرحله طرد و رد است و مرحلهی بعد هم، پذیرش انتقادی. موضع طرد و رد گرایشی بوده که طی آن رویکردهای علوم اجتماعی به دین موضع گیری داشتهاند و گویا لفظ جامعهشناسی را لفظی سکولار و الحادی قلمداد میکردهاند و برایشان، جامعهشناسی تشیع، ناموجه بهنظر میرسیده است. خوشبختانه، امروزه از این مرحله رد شدهایم و به مرحله دوم، یعنی پذیرش رویکرد اجتماعی به تشیع رسیدهایم.
رویکرد طرد به جامعهشناسی تشیع همچنان فعال است؛ ولی دیگر در موقعیت هژمون نیست و البته این هژموننبودن بسیار مهم است. در تحلیل اینکه چرا این تحول صورت پذیرفته میتوان به ضرورت رویکرد اجتماعی و مطالبه علوم اجتماعی و انسانی و اهمیت جامعهشناسی در کشورهای اسلامی اشاره کرد. تفاوت اسلام قرن ۲۰ و ۲۱ در کشورهای اسلامی در این است که در قرن ۲۰، تصویر اسلام و کشورهای اسلامی و مسائل سیاسی به هم پیوند خورده بود؛ ولی در قرن ۲۱ مسأله سیاست، ذیل مباحث اجتماعی همچون مسألهی آب، محیط زیست، شکاف اجتماعی و شکاف طبقاتی مطرح میشود. لذا مطالعات اجتماعی اهمیت بیشتری پیدا کرده و این نشان از ضرورت این مطالعات است. حال پرسشی که در این جا مطرح میشود این است که در ایران، موقعیت این مطالعات چگونه است و مطالعات شیعهپژوهی در مورد پروندههای اجتماعی چه چیزی را بیان میکند؟
دکتر رضوی:
نوعی سوءظن به علوم انسانی و جامعهشناسی از قبل از انقلاب وجود داشته؛ ولی بعد از انقلاب و دهه شصت این سوءظن شکلی گفتمانی یافت و داعیه شکلدادن علوم انسانیِ اسلامی بهوجود آمد و جاهایی مثل دانشگاه باقرالعلوم و یا یک سری دیگر از مؤسسات حوزوی ذیل همین مسأله تشکیل شدند تا در راستای اسلامیسازی علوم انسانی به فعالیت بپردازند. در دهه اخیر، در امکان اسلامیسازی علوم انسانی بحثهای زیادی شده است؛ ولی در این جلسه میخواهیم خروجی این مؤسسات را مورد رصد قرار بدهیم و ببینم که آیا انبوهی از مفاهیم و نظریاتی که تولید میکنند در راستای نظریات علوم اجتماعی هست یا خیر.
حجتالاسلام تقی زاده داوری:
در این راستا بر روی مؤسسه شیعهشناسی و مؤسسه امام خمینی تمرکز کردم و کتابهایی را مد نظر قرار دادم که در تبیین کتاب «کتابشناسی انتقادی جامعهشناسی تشیع» با آنها مواجه شدیم و با اعضای گروه مطالعات جامعهشناسی تشیع، مورد بررسی انتقادی قرار دادیم. لذا مباحثی که در ادامه ارائه خواهم داد، مقید بر این دو مؤسسه و نیز اینگونه کتابها خواهد بود.
به نظرم قبل از نقد کتب همدیگر، به طرح زمینههای مقدماتی و کشف اشتراکات و تفاوتهای فکری یکدیگر نیاز داریم. از همینرو در قدم اول باید بدانیم که جمعیت رسمی جهان ۷ میلیارد و ۶۰۰ میلیون نفر است که ۱ میلیارد و ۸۵۰ میلیون نفر از این جمعیت، را مسلمانان تشکیل دادهاند؛ یعنی ۳/۲۴٪ از جعیت جهان. جمعیت شیعیان جهان ۳۶۰ میلیون نفر است؛ یعنی ۷/۴٪ جمعیت جهان؛ معادل یکبیستم انسانهای کره زمین. شیعیان، ۴/۱۹٪ جمعیت مسلمانان را تشکیل میدهند. ایران پاکستان، هند و عراق بیشترین جمیعت مسلمانان جهان را بهلحاظ حجم، در خود جای دادهاند؛ اما به لحاظ درصدی، چهار کشور برتر عبارتند از ایران با ۸۹٪ شیعه، آذربایجان با ۸۰٪ شیعه، بحرین با ۷۰٪ شیعه و عراق، با ۶۵٪ شیعه.
واژه تشیع به دو معناست؛ یکی از معانی آن، پیروی از کسی است و معنای دیگر که کمتر مورد توجه قرار میگیرد، حلشدن و ذوبشدن است. در اصطلاح، شیعه به کسی گفته میشود که از علی(ع) و اولادش پیروی میکند. باید توجه داشته باشیم که لازمهی شیعهگری، اعتقاد قلبی به امیرالمؤمنین(ع) است.
شیعیان برای امامان خود سه مقام قائلند: اول) منصب سیاسی است؛ بدین معنا که بعد از پیامبر، این افراد هستند که حق دراختیارگرفتن قدرت را دارند؛ دوم) منصب علمی است؛بدین معنا که حق تفسیر قرآن را دارند؛ سوم) منصب عرفانی است؛ بدین معنا که علی و اولادش مقربترین افراد، نزد خدا از بین صحابه هستند.
حجتالاسلام پارسانیا:
باید توجه داشت که تشیعشناسی، از قبل بوده و سابقه قدیمی دارد؛ ولی شیعهشناسی نو است و نباید بین این دو خلط کرد. شیعهشناسی توسط دکتر علی شریعتی بنا نهاده شده است. البته در شیعهشناسی میتوان تشیعشناسی هم داشت.
در سال ۷۸، ما با توجه به این نکته که شیعهشناسی، بهجای اینکه به مباحث جامعهشناختی میل داشته باشد، غالباً به سمت کلام و تاریخ میل داشته است، کارمان را در مؤسسه شیعهشناسی شروع کردیم؛ تا اطلاعات ۳۶۰ میلیون جمعیت شیعه جهان را گردآوری کنیم و به آنها نگاه جامعهشناختی داشت باشیم.
بهنظرم دوگانهای که خانم دکتر شریعتی برای رد و پذیرش انتقادی جامعهشناسی شیعی بیان کردند، قابل نقد است. باید دید چه مدتی است که این نوع از نگاه به ایران وارد شده و نیز لازم است بدانیم چه مدتی است که مطالعات شیعهشناسی در ایران فعال شده است. میدانیم که این مطالعات در خارج از ایران قدمت بیشتری دارد و به قبل از انقلاب برمیگردد؛ ولی جامعهشناسی اسلام و تشیع شاید بیش از سهدهه در ایران قدمت نداشته باشد. در این بحث، دوگانه دیگری قابل تصور است: دوگانهی ابژه و سوژه. اگر ابژه را اسلام تعریف کنیم، سوژه چه کسی خواهد بود؟
رضوی: در مطالعاتی که انجام دادم، توانستم پنج مخرج مشترک را برای دو مؤسسه امام خمینی و شیعهشناسی (و احیاناً دیگر مؤسسات حوزوی با رویکرد علوم اجتماعی) استخراج نمایم؛ مخرج مشترک اول اتخاذ پیشفرضهای آزموننشده و غیرتجربی کلامی، الهیاتی و سیاسی در مطالعاتشان؛ مخرج مشترک دوم استفاده و تمسک ابزاری از مفاهیم و نظریههای علوم اجتماعی (مثلاً به نظریات گیدنز و پارسونز ارجاع داده میشود؛ اما در نهایت، نتیجهگیریها براساس پیشفرضهای نویسندگان است)؛ مخرج مشترک سوم جعل و برساخت مفاهیمی که در جامعهشناسی متعارف نیست (مثل عبارت «شبهسازمان» برای معرفی روحانیت)؛ مخرج مشترک چهارم فقدان جهتگیری روششناسی مشخص؛ مخرج مشترک پنجم: برخورد گزینشی با تاریخ.
در مورد برداشتم از عنوان موضوع باید بگویم که مؤسسات حوزوی ـ مجموعه شیعهشناسی دانشگاه باقرالعوم، مؤسسه امام و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ـ ابژه شدهاند. باید دید که این مراکز چه دغدغه و مسألهای دارند و مشکلاتشان چیست و به لحاظ ساختاری چه مشکلاتی دارند. این مؤسسات، پیرامون حوزه هستند و باید بررسی کرد که حوزه و دانشگاه چه نگاهی به اینها دارد.
کار مثبتی هم که از بیستواندی سال پیش شورای گسترش در زمان وزارت دکتر معین و توسط آقای خالقی انجام دادیم این بود که برای این مراکز حوزوی برنامهریزی خوبی را شروع کردند. در مورد وضعیت و دغدغههای جامعهشناسی تشیع باید بگویم که تشیع بهعنوان یک فرهنگ با هستیشناسی و مبنای خاص خودش نسبت به اندیشه اجتماعی آیا فعال است یا فقط ابژهای ساکت است؟ که البته این موضوع، جای بحث فراوانی دارد.
همان مؤسساتی که فکر میکنید در برابر ورود جامعهشناسی مقاومت کردند، اولین مراکزی بودند که علوم اجتماعی و جامعهشناسی را وارد فضای کنونی کردند و بیشتر، رویکردشان رویکرد نظری به حوزه مطالعاتی است.
دکتر رضوی:
ضمن اینکه تمام تلاشهای مؤسسات حوزی را ارج مینهم، توجه کنید که در اینجا میخواهیم بحث علمی داشته باشیم و نقدهای واضح را مطرح کنیم.
بهعنوان اولین موضوع باید پرسید و بررسی کرد که این همه بحث بر سر اسلامیسازی علوم انسانی چه خروجیای داشته است؟ همانطور که گفتم، بر اساس مطالعاتی که بر روی کتابشناسی جامعهشناسی تشیع داشتهایم، و با توجه به دوازده کتاب از ۹۷ کتابی که بررسی کردیم، به این نتیجه رسیدیم که مؤسسه امام خمینی و مؤسسه شیعهشناسی رویکرد اجتماعی دارند.
در مطالعاتی که انجام دادم، توانستم پنج مخرج مشترک را برای دو مؤسسه مذکور (و احیاناً دیگر مؤسسات حوزوی با رویکرد علوم اجتماعی) استخراج نمایم. بهعنوان مقدمه باید بگویم که این مؤسسات به سه پرونده سیاست و قدرت، روحانیت و حوزهها و تاریخ اجتماعی پرداختهاند؛ علت آن نیز اهدافی است که در تشکیل این مؤسسات بیان شده است.
مخرج مشترک اول: اتخاذ پیشفرضهای آزموننشده و غیرتجربی کلامی، الهیاتی و سیاسی در مطالعاتشان. اتخاذ چنین پیشفرضهایی به وجهه علمی این پژوهشها خدشه وارد کرده است.
مخرج مشترک دوم: استفاده و تمسک ابزاری این مؤسسات از مفاهیم و نظریههای علوم اجتماعی. در این کتب به نظریات گیدنز و پارسونز ارجاع داده میشود؛ اما در نهایت، نتیجهگیریها براساس پیشفرضهای نویسندگان است. بهطور مثال، مبنای نظریه کارکردگرایی ساختاری پارسونز، انفکاک ساختاری در جامعه جدید براساس کارکردهاست و نهاد دین درجامعه مدرن یکی از نهادها محسوب میشود و بر سایر نهادها استیلا ندارد. استفاده از این چارچوب نظری در کتابی که پیشفرضش سیطره نهاد روحانیت برجامعه ایران است، نشاندهندهی استفادهی ابزاری از نظریهی پارسونز است.
مخرج مشترک سوم: جعل و برساخت مفاهیمی که در جامعهشناسی متعارف نیست؛ مثلاً نویسندگان این کتابها عبارت «شبه سازمان» را برای معرفی روحانیت ابداع کردهاند؛ چراکه متوجه شدهاند نمیتوانند روحانیت را ذیل تعریف سازمان بیان نمایند.
مخرج مشترک چهارم: فقدان جهتگیری روششناسی مشخص در انجام تحقیقات و پژوهشها؛ لذا از بین تمام روشهای پژوهشی، روش این کتابها بر مطالعه کتابخانهای متکی است؛ روشی که همیشه در حوزه علمیه رایج بوده.
مخرج مشترک پنجم: برخورد گزینشی با تاریخ. البته این مورد، متأثر از مخرج مشترک چهارم است و بین اکثر کتبی که بررسی شد، رایج و شایع بوده است.
دکتر شریعتی:
لازم است یک نکته در مورد ارائهی آماری که توسط آقای تقیزاده انجام شد، بگویم. ایشان با آمار و ارقام مربوط به جمعیت شیعه، بحثشان را شروع کردند. یکی از نکات انتقادی من این است که ذکر این آمار گویای این است که ما نیازمند یک سری پژوهشهایی هستیم که بر اساس آن بتوانیم بگوییم تحول جمعیتی چگونه بوده است و مثلاً بفهمیم نسبت دین و رأی سیاسی در انتخابات چیست یا نسبت طبقات اجتماعی با دینداری چیست.
انتقاد دیگرم این است که جامعهشناسی و پژوهشهای جامعهشناختی، بهعنوان علمی تجربی ـ و نه الهیاتی ـ با آمار سروکار دارد؛ ولی چرا با اینکه بعد از انقلاب با این همه مؤسساتی که در کشور شکل گرفته و برای آنها امکانات خوبی نیز در نظر گرفته شده، وقتی میخواهیم آمار و عدد ارائه بدهیم، به پژوهشهای خارجی استناد میکنیم؟ با وجود اینکه سالهای زیادی از انقلاب گذشته و مؤسسات متعددی در راستای پژوهش تأسیس شده است.
اینکه آقای پارسانیا، اُبژه و سوژه را مطرح کردند، نکته مهمی بود. یک دعوای تاریخی کلی وجود دارد که مربوط به مناقشات مربوط به جامعهشناسی با دین است؛ زیرا قبلاً تصور بر این بود که جامعهشناسی درصدد جانشینی دین است و این چالش و مناقشه همیشه جاری بوده است.
تقیزاده داوری: واژه تشیع به دو معناست؛ یکی از معانی آن، پیروی از کسی است و معنای دیگر که کمتر مورد توجه قرار میگیرد، حلشدن و ذوبشدن است. در اصطلاح، شیعه به کسی گفته میشود که از علی(ع) و اولادش پیروی میکند. باید توجه داشته باشیم که لازمهی شیعهگری، اعتقاد قلبی به امیرالمؤمنین(ع) است.
باید به بحث اسلام و علوم اجتماعی توجه کرد؛ زیرا این علوم به سختی وارد کشورهای اسلامی شده است. باید برای فهم وضعیت موجود، به روند و تاریخچه تفکیک علوم دقیقه و علوم انسانی درکشورهای اسلامی دقت داشت؛ مثلاً سید قطب میگوید علوم انسانی، بر خلاف علوم تجربی، در درون خود، جهانبینی غربیها را دارد و ما نمیتوانیم آن را بپذیریم. به هر حال، به مرور نگاه بدبینانه به علوم اجتماعی و جامعه شناسی در کشورهای اسلامی کمتر شده است و در این راستا، وجود تیپ متأله ـ جامعهشناس کمک فراوانی خواهد کرد؛ همچنان که این تیپ درغرب هم وجود داشته است و همچنان که قبل از انقلاب افراد حوزوی متعدی مثل سیدجعفر شهیدی و سیدجلال آشتیانی بودند که تحصیلات دانشگاهی نیز داشتند. البته این تیپ افراد ایرانی، در دانشگاه، کمتر جامعهشناسی خواندهاند و بیشتر به سایر رشتهها پرداختهاند؛ چراکه قرابت کمتری بین دین و جامعهشناسی متصور بودهاند؛ ولی بههرحال، وجود چنین چهرههایی، بدبینی به دین در علوم اجتماعی و بالعکس را کمتر میکند.
دین مانع تحقیقات علوم اجتماعی نیست؛ همچنان که دیندار بودنِ جامعهشناس، مانع پژوهشهای او نیست. این، سیاست است که مانع اصلی است و تبدیل به قفس آهنینی برای جامعهشناس میشود.
یافتههای ما در طول تحقیق و پژوهشی که داشتیم، محدود به این کتابهاست و طی آن، سیصد کتاب خوانده شد که صد مورد از آن را مفصل فیشنویسی کردیم. یک چهارم از این صد کتاب، توسط مؤسسات حوزوی منتشر شده بود و ما آنها را با رویکرد جامعهشناختی ارزیابی کردیم. نکتهای که در این پژوهشها به چشم میآید، غلبه رویکردهای سیاسی، الهیاتی، فلسفی، معرفتشناختی و کلامی بر این تحقیقات است. انتظار میرود در پژوهشهای این چنینی که ادعای داشتن وجه جامعهشناختی و اجتماعی دارند، ببینیم درمورد پروندههای روز و اجتماعی چه نظری دارند.
کسیکه از یک طرف هم فورماسیون حوزوی و دانشگاهی و وجهه دانشمندی دارد و از طرف دیگر نیز مناصب و موقعیتهای بروکراتیک در مدیریت یک پژوهشکده دارد، باید بداند که طبیعتاً این موقعیت و منصبی که در اختیار دارد، برایش تبعاتی دارد و در نهایت باید بین سیاستمدار بودن و اندیشمندبودن، یکی را تغلیب دهد که البته معمولاً دانشمندبودن، بازنده است. لذا معتقدم باید مطالعات جدیتری را در خارج از نهادهای رسمی پژوهشی و آموزشی دنبال کرد.
حجتالاسلام تقیزاده داوری:
تشکیل مؤسسه شیعهشناسی برای جمعآوری اطلاعات ۳۶۰ میلیون جمعیت شیعه جهان بود و در سال ۸۳ بنده برنامه و سرفصلهای دروس شیعهشناسی را تدوین کردم و در سال ۸۵ این رشته تأسیس شد. بعد از حدود ده سال، در سرفصلهای این رشته، بازنگری شد و امروزه در این رشته، به الهیات اجتماعی، تشیع و تاریخ شیعیان با رویکرد اجتماعی و مطالعات فرهنگی شیعیان میپردازیم و به سمت سیاست نرفتیم و بر خلاف سخن خانم شریعتی، سیاست و مباحثی مانند سازمان روحانیت در سرفصلهای بازنگری شده، غلبه ندارد. این سرفصلها را یک کمیته بیستنفره که همگی دانشگاهی بودند تصویب کردند.
درباره مطالعات میدانی هم باید بگویم که نکته خانم شریعتی درست است؛ ولی دانشجویان ما مشکلات متعددی دارند؛ از جمله اینکه دیتای لازم در دسترسشان نیست و غالباً زبان خارجی بلد نیستند؛ لذا خروج از کشور بابت انجام تحقیقات میدانی برایشان بسیار سخت است. با کمبود بودجه هم مواجهیم و نیز به تعداد کافی برای تأمین این دانشجویان، استاد نداریم. لذا به نظرم لازم است با درک این مسائلی که در پیش روی ماست، سعی کنیم با هماندیشی و تجمیع اطلاعات و تقسیم کار، کار را پیش ببریم.
حجتالاسلام پارسانیا:
درباره مؤسسات حوزوی که مطالعات اجتماعی و شیعهشناسی دارند، لازم به ذکر است که اینها گاه آسیبهای ساختاری دارند؛ زیرا نوعاً در جایگاه آکادمیک درستی قرار ندارند و غالباً نسبت به آنها نگاه آکادمیک وجود ندارد؛ بلکه بیشتر، یک نگاه فرهنگی بر آنها حاکم است و البته مسأله جدیتر، ورود این مؤسسات به عرصه علوم اجتماعی و جامعهشناسی تشیع است.
البته باید توجه داشت که در حوزه علمیه در سالهای اخیر بهصورت جدی به مباحث جامعهشناختی پرداخته شده؛ گرچه همین مراکز از مشکلات ساختاری برخوردارند. برخی از اشکالات دکتر رضوی میتواند وارد باشد؛ ولی باید بگویم که اینگونه نیست که از علوم اجتماعی در مؤسسات حوزوی استفاده ابزاری شود و اشکال ایشان درمورد فقدان تولیدات در این مؤسسات، درمورد دانشگاه هم مطرح است.
پارسانیا: بهنظرم دوگانهای که خانم دکتر شریعتی برای رد و پذیرش انتقادی جامعهشناسی شیعی بیان کردند، قابل نقد است. در این بحث، دوگانه دیگری قابل تصور است: دوگانهی ابژه و سوژه. اگر ابژه را اسلام تعریف کنیم، سوژه چه کسی خواهد بود؟ تشیع بهعنوان یک فرهنگ با هستیشناسی و مبنای خاص خودش نسبت به اندیشه اجتماعی آیا فعال است یا فقط ابژهای ساکت است؟ همان مؤسساتی که فکر میکنید در برابر ورود جامعهشناسی مقاومت کردند، اولین مراکزی بودند که علوم اجتماعی و جامعهشناسی را وارد فضای کنونی کردند و بیشتر، رویکردشان رویکرد نظری به حوزه مطالعاتی است.
علیرغم فرمایش دکتر شریعتی و دکتر رضوی، بحثهای نظری و کلامی مهم است و جداکردن دانشمند و سیاستمدار را بنده قبول ندارم؛ چراکه عمدتاً مباحثی که در این مؤسسات مطرح میشود، کلامی است و نه سیاسی. البته نمیتوان به حوزههای کلامی، فلسفی و اعتقادی بیاعتنا بود؛ چرا که تعامل این حوزهها با علوم اجتماعی، طبیعی است و مثلاً وحی، هویتی کلامی و الهی دارد و کلام، بیشتر، دانش ارتباطات است و تبیین و توضیح معرفت در حوزه فرهنگ را کلام، بهعهده دارد و کاملاً عقلی است. لذا بسیاری از پرسشهای دکتر رضوی، پاسخ تجربی ندارد و لابد از این هستیم که به کلام و فلسفه مراجعه کنیم.
دکتر شریعتی:
در پایان، مایلم به این نکته بپردازم و باید بگویم که جامعهشناسی تشیع، همان جامعهشناسی است و از آن جدا نیست. تمام اندیشمندان جامعهشناسی بر این عقیدهاند که این علم، تجربی است و از آن انتظار داریم که توضیح امر اجتماعی را بدهد.
گرچه امروز تفکیک رشتهها آسان نیست؛ ولی با این حال انتظار ما از کار جامعهشناختی، توصیف امر اجتماعی است و قرار است از اجتماع برای ما خبر بیاورد و کمتر، وجه کلامی، معرفشناسی، فلسفی و عرفانی داشته باشد.
جدال دین و علم تاریخی است و قرار نیست ما به این جدال ادامه دهیم و الآن بحث بر سر تفاوت معرفتی دین و علم نیست. آنچه مانع کارعلمی و پژوهشی است اعتقادات دینی بنده نیست؛ بلکه بهنظرم این موقعیت اداری و منصبی است که میتواند کار پژوهشی را با اختلال مواجه کند؛ چرا که منافع و مواضع بر نظرات پژوهشی و تغییر جایگاه اجتماعی دین در مباحث فکری تأثیر میگذارند.
اندیشمندان قبل از انقلاب، بهدنبال رسیدن به حقیقت بودند؛ ولی در شرایط فعلی بارها برای خودم پیش آمده که یک مسأله جامعهشناختی مهم را خواستهام مطرح کنم؛ ولی گفته شده که فعلاً مصلحت نیست مطرح کنید!
نمیتوان به آسانی درباره تشیع قبل و بعد از انقلاب صحبت کرد. قبل از انقلاب، تأکید بر مواضعی که الآن شما دارید، به ضررتان بود؛ ولی امروز به نفع شماست و این، همان تغییر جامعهشناسی و مهم است؛ یعنی بحث صرفاً دینی نیست. در ثروت و سیاست، منافع و مواضع مطرح است؛ در حالیکه ما باید در کار علمی، نهایت تلاشمان را بکنیم که به این مسائل آلوده نشویم.
ناشناس
اصلن معلوم نیس این آقای پارسانیا و تقیزاده داوری چی میگن. جملات نامفهوم و غیر مرتبط. بخصوص آقای پارسانیا که همیشه همین عادت رو داره و فقط چنتا اسم خارجی بلده و بدون اینکه بدونه واقعن اونا به چه معنا هست، هی تکرارشون میکنه.
ولی خانم شریعتی و آقای رضوی واقعن خیلی خوب طرح بحث کردن و حرفاشون رو زمین و ملموس بود نه اینکه حرفایی بزنن که فقط تو هوا باشه و غیرعلمی. بخصوص حرفای آقای رضوی که واقعن دقیق و منظم و ارزشمند بود.
ضمنن آقای تقیزاده داوری یه جایی در مورد کمبود بودجه گفته. من نمیدونم این موسسات حوزوی دیگه چقد میخوان از اموال بیت المال و مردم بیچاره رو بی حساب و کتاب استفاده کنن و هیچ کارایی هم برای کشور نداشته باشن. اینا نمیخوان بفهمن که تولید علم و نظریه واقعی، با بودجه مملکت و پول مردم محقق نمیشه وگرنه نظریات تولید شده توسط این آقایون، تا الان باید در جای جای دنیا مورد استفاده اندیشمندان و پژوهشگران بود و سر به فلک میکشید، دقیقن مثل پولهای بی شمار و بی حسابی که گرفتن و الان شده خون دل برای مردمی که در حسرت اولیات موندن.
برایت متأسفم ایران عزیزم
سامان
واقعا هم جای تاسف دارد که افرادی مثل حضرت عالی با حب و بغض و بدون اطلاع و تحقیق درست در مورد افراد و نهادها ، و – تکرار می کنم – از سر حب و بغض با مسائل روبه رو می شوید
ناشناس
به نظرم امروز وضعیتی رقم خورده که تغییر و جابجایی بدنه ی دانش هایمان را لازم می کند و آن تغییر کشیدگی زمان و مکان ما بر اثر توسعه ی شتابان حوزه ی استحفاظی فرهنگی ما است و به دلیل این سرعت رشد و باز شدن خلأ است که شیعه شناسی و بقیه ی دانش های مرتبط و دیگر دانش های مهم باید سطح کنش ها و ساختار های آموزشی و پژوهشی و عمومی و اداری خود را به سطوح سیاست گذاری عمومی و راهبری فضاها تغییر دهند و شیعه شناسی را به معنی واقعی شیعه که پراکندگی در نقاط مهم جهت سامان دهی وجود شناختی شیعه است ارتقاء دهند. هدف باید تقویت کشور های شیعه برای توسعه ی مطالعات درباره ی خودشان باشد نه تحمیل مطالعات ایرانی – اسلامی به سرتاسر جهان تشیع و این رویه ی ممتاز دانش های اسلامی در طول تاریخ بوده است که حقیقت برایشان مهم تر از پیدا کردن ابژه برای مطالعاتشان جهت توسعه بوده است.
دانشمندان شیعه شناس ما باید شأن مستشاری داشته باشند و نباید موضوعات ارجمند انسانی را بدون در نظر گرفتن ویژگی های قلبی موضوعاتشان به تیغ جراحی و برش های مطالعاتی و نقادی بسپارند.
و از این جا معلوم می شود که چه قدر برخی ورود ها به موضوع مانع از فهم مسئله و پاسخ مناسب شده است و چه قدر فضای نقادی و حتی شاید برنامه ریزی ما در فضاهای دانشی مرتبط از ظرفیت های موجود کف میدان عقب است.