مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

حضرت آیت‌ﷲ خامنه‌ای، رهبر انقلاب، سال‌هاست که روی اقتصاد مقاومتی، تأکید فراوانی دارند و حتی اسامیِ سال‌های اخیر را نیز حولِ محور این مقوله انتخاب می‌نمایند و راه خروج اقتصاد کشور از وضعیتِ کنونی را در اقتصاد مقاومتی تصویر و تبیین می‌کنند. در هفته‌ها و ماه‌های اخیر نیز اقتصاد، بیش از همیشه در اولویتِ اذهان و زندگیِ مردمِ ایران قرار گرفته است و حتی منجر به برخی اعلامِ عمومیِ نارضایتی‌ها در سطح کشور گردیده است. «اقتصاد مقاومتی» را دستمایه‌ی گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین محسن سجادی، عضو هيأت علمي دانشکده اقتصاد دانشگاه مفید قرار دادم. متنِ کامل این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید.

معنای اقتصاد مقاومتی چیست و آیا به معنای این است که مرزهای کشور بسته شود و ارتباطات بین‌المللیِ اقتصادی، قطع شود؟

درباره اقتصاد مقاومتی تعاریف مختلفی شده است؛ بعضی‌ها آن را به انعطاف‌پذیری ـ یعنی اقتصادی که منعطف باشد ـ تعبیر کرده‌اند. آن‌چیزی که رهبری درباره اقتصاد مقاومتی مد نظر دارند، بیش‌تر مقاومتِ در برابر تحریم‌هاست تا اقتصاد کشور بتواند در فضای تحریم، تاب بیاورد. به‌نظرم اقتصاد مقاومتی‌ای که ما دنبالش هستیم، با هر یک از دوتعریفی که بنده می‌خواهم اشاره داشته باشم، امکان‌پذیر است که در ایران، دنبال شود؛ هم به معنای انعطاف‌پذیری و هم به‌ معنای این‌که اقتصادمان بتواند در برابر تحریم‌ها مقاوم باشد.

به‌نظر شما اقتصاد مقاومتی اساساً تاکتیک است و یا استراتژیِ بلندمدت؟

واقعیت این است که استراتژی، اگر به معنای این‌که بخواهیم در بلندمدت، اختیارش کنیم، یک راهبرد محسوب می‌شود؛ ولی روش این‌که این راهبرد با چه الگویی دنبال شود، بسیار مهم است؛ گاهی می‌توانیم این روش را الگویی ببینیم که منجر شود به این‌که اقتصاد کشورمان محصور گردد و درواقع با اقتصاد ریاضتی مواجه شویم؛ و گاهی هم الگوی راهبردی ما در اقتصاد مقاومتی می‌تواند به شکلی اجرا شود که نه‌تنها محدود نشویم، که نیاز دنیا به ما بیش‌تر شود. این‌که ما چه روشی را اتخاذ کنیم، نیازمند تعریف دقیقی از اقتصاد مقاومتی است که مورد وفاق همه‌ی مسئولین اجرایی کشور باشد. از اقتصاد مقاومتی می‌توان به‌گونه‌ای تعریف ارائه داد که در ادبیات اقتصادی از آن به راهبرد جایگزینی واردات، تعبیر می‌شود. اگر با این استراتژی، حرکت کنیم، نتیجه، حتماً محصورشدن کشور است و اوضاع کشور وخیم‌تر از وضع کنونی خواهد شد و باید  دور کشور دیوار بکشیم. اما اگر اقتصاد مقاومتی را استراتژیِ توسعه صادرات تحلیل و به این شکل آن را اجرا کنیم، حتماً اوضاع کشور بهتر خواهد شد و این همان چیزی است که باید اتفاق بیفتد. با این تحلیل از اقتصاد مقاومتی است که تحریم، در عمل، امکان‌پذیر نخواهد بود. همان‌طورکه در تحریم‌های سال ۱۳۹۱ رخ داد و دنیا می‌خواست ایران را تحریم کند؛ ولی در بحثِ تحریمِ نفت، موفق نشد.
لازم به تذکر است که معنی ندارد فقط یک کشور ما را تحریم کند؛ تحریمِ واقعی نیازمندِ یک وفاق جهانی علیه ماست. در سال ۹۱ با این‌که همه دنیا را قانع کردند که باید ایران تحریم شود، نفت ایران تحریم نشد؛ چرا که هزینه‌ی جهانی این تحریم، بسیار بالاست. شما تصور کنید روزانه سه میلیون بشکه نفت، از فروش نفت دنیا کم شود؛ آن‌وقت هزینه تولید در کل دنیا، به‌شدت بالا خواهد رفت. لذا با این‌که فروش نفت ایران را توانستند به روزانه  هفتصد، هشتصد هزار بشکه محدود نمایند، نتوانستند جلوی تمامِ صادرات کشورمان را بگیرند. در عراق هم همین قضیه روی داد و تحریم‌ها خود را به شکلِ نفت دربرابر غذا جلوه‌گر کردند و با این‌که عراق را تحریم کردند، اما نفت عراق، تحریم نشد؛ به این دلیل که این کالا، کالایی است که همه دنیا به آن نیاز دارند. البته اگر دقیق‌تر نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که نفت، کالا نیست؛ بلکه ثروتی است که آن را می‌فروشیم. اگر ما در این تحریم‌ها، بتوانیم کالاهایی را تولید کنیم که تمام دنیا به آن نیاز دارند، می‌توانیم اقتصاد مقاومتی را عملی نماییم و از محصورشدنِ کشور، به‌وسیله‌ی تحریم‌ها، پیش‌گیری نماییم.

اساساً آیا تصور این‌که ما تولیدگر کالایی باشیم که دنیا به آن نیازداشته باشد، با فرهنگ و با توان و صنعت ایرانی، ممکن است؟ کشوری مانند چین اکثرِ اقلامِ موردِ استفاده‌ی مردم دنیا را با هزینه‌ی بسیار اندک تولید می‌کند. به‌نظر شما آیا این روحیه در فرد ایرانی وجود دارد که بتواند با حقوق اندک حاضر به کارکردن باشد و اساساً  چه کالایی را باید تولید کنیم که در رقابتِ تنگاتنگ با کشوری مثل چین، بتوانیم دنیا را به خودمان نیازمند و  مجاب کنیم که اگر از ما خرید نکنید، کارتان لنگ خواهد ماند و لذا نمی‌توانید ما را تحریم کنید؟

یکی از مزایای چین، نیروی کار بسیار زیادی است که باعث می‌شود قیمت تمام‌شده‌ی کالا، به‌شدت کم شود؛ چون هزینه‌ی نیروی کار، یکی از مهم‌ترین هزینه‌های تولید است. مزیت دوم چین ـ‌ که البته به خواستِ دولتش انجام می‌شود ـ تضعیفِ ارزش پول ملی است. الآن پول ملی ما، به‌شدت ضعیف شده است و آن‌قدر حجم پول داخلی‌مان زیاد شده که پول ملی‌مان دیگر توانِ سابق را ندارد و این، خودش ایجاد مزیت کرده است. کافی است بهره‌وری نیروی کارمان را بتوانیم بالا ببریم. مزیت ما این است که حق‌الزحمه‌ی نیروی کارمان، نسبت به قیمت جهانی، خیلی پایین است؛ یعنی اگر میانگین دست‌مزد ماهانه‌ی ۱۵۰۰ دلار باشد ما به کارگر ایرانی ۲۰۰ دلار دست‌مزد می‌پردازیم. حالا اگر با این ۲۰۰ دلار، بهره‌وری نیروی کارمان را نیز افزایش دهیم و تولیدمان را دو برابر کنیم، دنیا مجبور است به‌خاطر جنسِ خوب و قیمتِ بسیار ارزانِ کالای ایرانی، با ما تعامل کند و اصلاً تحریم، بی‌معنا می‌شود.

چین متوجه شد که بازاری به اسم بازار اسلامی وجود دارد که یک میلیارد مشتریِ بالقوه در آن، وجود دارد و برای این جمعیت، دارد اقلامِ مذهبی هم‌چون چادر، تسبیح و غیره تولید می‌کند. این یعنی توسعه‌ی صادرات. چین این‌ها را در کشور خود نیاز ندارد و مصرف هم نمی‌کند؛ اما آن را تولید می‌کند. مثال دیگر، تولیدِ ماشین لباس‌شویی‌ای است که سه بار آب‌کشی می‌کند و این کالا، برای مشتری مسلمان تولید شده است.

ضمن این‌که ما به‌جای رفتنِ به سراغِ کالاهای بزرگ، با این نیروی کار خوبی که داریم ـ و طبق آمار، اولین کشور در فرار مغزها هستیم ـ می‌توانیم در تولید کالاهای کم‌کشش و کالاهای لازم در تولیدِ صنایعِ بزرگ که دنیا به آن‌ها نیاز دارد، قطعه‌سازی کرده و برای خودمان، مزیت ایجاد کنیم. قرار نیست ما در ابتدای راه صنعتی‌شدن، هواپیما و خودرو تولید کنیم؛ بلکه می‌توانیم قطعات کوچکی تولید کنیم که دنیا نیازمند آن است؛ این‌گونه می‌توانیم شبیه فروش نفت عمل کنیم و کالاهای ضروری‌ای را به تولید برسانیم که دنیا نتواند از قیمت پایین و کیفیت خوبِ آن، دست بکشد؛ چون مهم‌ترین متغیر اقتصادی، قیمت است و ما می‌توانیم با تضعیفی که امروزه در پولی ملی‌مان مواجهیم و نیز با کمک‌گرفتن از نیروی کار زیاد و خوبی که داریم، اقتصاد مقاومتی‌ای را رقم بزنیم که تحریم را بی‌اثر نماید.

برای تحقق آنچه که شما گفتید، نیازمند صنعتی هستیم که باید آن صنعت را از کشورهای پیشرفته‌ای کسب کنیم که ارتباط‌مان با آن‌ها قطع شده است و سعی در منزوی‌کردنِ ما دارند و اصلاً صنعت را به ما نمی‌دهند که بخواهیم کالای ارزان‌قیمت تولید و صادر کنیم؛ به‌خصوص که ارتباط بین‌المللی ما را به‌قدری محدود کرده‌اند که بر فرض تولید کالا هم چه‌بسا نتوانیم آن را به سایر نقاط و کشورهای جهان، صادر کنیم.

این‌که الآن ما تکنولوژی را نمی‌توانیم وارد کنیم، تا حدی درست است؛ اما مسأله این است که در دنیا این اتفاقات، قبلاً افتاده و راه‌های مختلفی هم برای مواجهه با این محدودیت‌ها، ایجاد و کشف شده است. یکی از این راه‌ها، مهندسی معکوس است. الآن دنیا برای این‌که بتواند از لحاظ اقتصادی ما را در فشار قرار دهد و به‌خودش وابسته‌تر نماید تا شکنندگی اقتصادمان بیش‌تر شود، کاری به واردات‌مان ندارد. ما می‌توانیم با واردات و استفاده از مغزهای خوبی که داریم، مهندسی معکوس کنیم. علاوه بر این‌که نیازی نیست که حتماً همه‌چیز را از خارج تهیه کنیم. الگوهایی مانند الگوی دوران عمر محصول یا الگوی شکاف فن‌آوری، در تجربه‌ی ژاپن و آلمان مورد استفاده و بهره‌برداری قرار گرفته است. در این کشورها برای این‌که بتوانند پیشرفت را شروع کنند، کالاها را یا مهندسی معکوس می‌کردند و یا از همین الگوی شکاف فن‌آوری یا الگوی دوران عمر محصول، استفاده می‌نمودند؛ یعنی کالا را از نقاط دیگر جهان گرفتند و بعد به کمک نوآوری و خلاقیتِ نیروی کارشان، کالای خلاقانه‌تری را اختراع کردند و همین، باعث شد تا در دنیا مشتری بیش‌تری نسبت به قبل داشته باشند. نمی‌شود گفت اگر تحریم شویم، کل راه‌ها برایمان بسته می‌شود. قطعاً با وجود تحریم، کار سخت می‌شود؛ اما می‌توانیم به جایی برسیم که دنیا نتواند ما را تحریم کند.

در بحث نفت می‌بینیم برای فشارآوردنِ به جمهوری اسلامی، سعی دارند همان مقدار بشکه نفتی که تا امروز صادر می‌کردیم را هم نخرند و به کمک کشوری مانند عربستان، کسری نفت جهان را جبران کنند؛ درواقع می‌خواهند ما را از مناسبات جهانی حذف کنند. سؤال مشخص من این است که بر فرض که ما اصلاً همان قطعاتِ کوچک مد نظر شما را با قیمت و کیفیت خوبی تولید کنیم؛ چه تضمینی وجود دارد که کشور دیگری ـ مانند چین ـ به دنیا نگوید که از ایرانِ غیر هم‌سو با ما، این کالاها را وارد نکنید و من همان کالا را با قیمت بهتری به شما می‌دهم؟ در واقع در این‌جا اهمیت مسائل سیاسی و پذیرش نُرم‌های دیکته‌شده‌ی بین‌المللی نمودار می‌شود که ژاپن و آلمان هم از زمانی توانستند در رده‌ی کشورهای صنعتی قرار گیرند که این نُرم‌ها را پذیرفتند و به زعم غربی‌ها، دست از هنجارشکنی‌های خود، برداشتند. آیا اگر ما هم‌چنان هژمونی آمریکا و غرب در جهان را نپذیریم، می‌توانیم با روشی که گفتید کار را شروع کنیم و ضمن پیشرفت، تحریم‌ها را هم کنار بزنیم؟

قرار نیست هرچه آن‌ها می‌گویند را بپذیریم؛ ولی قرار هم نیست این نگاه بدبینانه‌ای که در کشور داریم مبنی بر این‌که هر چه آن‌ها می‌گویند غلط است را نیز تداوم ببخشیم و اصرار داشته باشیم که فقط هرآن‌چه ما می‌گوییم، درست است. این نگاه باعث می‌شود که خودمان، خودمان را تحریم کنیم و خودتحریمی اتفاق بیفتد. شاید همه آن چیزهایی که آن‌ها میگویند مطلوب‌مان نباشد؛ ولی همه‌ی چیزهایی که آن‌ها می‌گویند غلط نیست. به بعضی چیزها، عقلای عالم و خرد جمعی، دست یافته‌اند و بعید است ما هر چه‌قدر هم بگردیم، به چیزی غیر از آن دست پیدا کنیم. این حرف که بگوییم به هر چیز که نیاز داریم باید خودمان برسیم و آن را تجربه کنیم، غیرعاقلانه است. با پذیرشِ حرف‌ها و تجارب عقلای عالم و تعامل با جهان ـ حدأقل در مباحث اقتصادی ـ هیچ کشوری استقلال خودش را از دست نداده است. اگر بر اساس منافع می‌خواهیم فکر و عمل کنیم، باید قاعده‌مند بازی کنیم؛ این‌طور نیست که هر چه که ما داریم، حق و هر چه که طرف مقابل دارد، باطل است. لذا می‌توانیم با آ‌ن‌ها تعامل وصحبت کنیم و به این وسیله خیلی از مشکلات را حل کنیم؛ بدون این‌که استقلال‌مان را از دست بدهیم و تحت سلطه آن‌ها دربیاییم؛ اما حرف منطقی را قاعدتاً باید پذیرفت.

نسبت الگوی اقتصاد مقاومتی با اقتصاد سوسیالیستی و اقتصاد کاپیتالیستی چیست و به کدام‌یک، نزدیک‌تر است؟

این بستگی دارد به این‌که اقتصاد مقاومتی را چطور عملیاتی کنیم. اگر تعریف اقتصاد مقاومتی را به سمتی بردیم که دنیا آن را به اسم جایگزینی واردات می‌شناسد، قاعدتاً به اقتصاد سوسیالیستی نزدیک‌تر خواهد بود؛ چون باید هرچه کشور نیاز دارد را خودش تولید کند؛ در حالی‌که ظرفیت‌ها و منابع محدود است. چنین کشوری به مرور با درب‌های بسته مواجه شده و محصور خواهد شد؛ اما اگر با نگاه توسعه‌ی صادرات پیش رفتیم و سعی کردیم ذائقه و نیاز مشتری جهانی را تولید کنیم، این اقتصاد می‌تواند به سمت اقتصاد سرمایه‌داری میل پیدا کند. بنده نمی‌گوییم اقتصاد سرمایه‌داریِ رایج، الگوی مطلوب کشور ماست اقتصاد سرمایه‌داری یک نقطه نیست؛ بلکه یک طیف است و زیرمجموعه‌های متنوعی چون اقتصاد رفاه، اقتصاد هزینه مبادله و اقتصاد اطلاعات کامل، دارد که در آن‌ها، هم عدالت گنجانده شده و هم کارایی بازار و توزیع درآمد. لذا با نگاه توسعه‌ی صادرات می‌توانیم به این طیف نزدیک شویم.

اشاره کردید که ما باید کالاهای دنیا مورد نیاز دنیا را تولید کنیم. اساساً چه نوع کالاهایی الآن مورد نیاز جامعه جهانی است که کارگر ایرانی مستعد تولید آن‌هاست و با اقتصاد مقاومتی هم منافاتی ندارد؟

نمی‌توان مشخصاً کالایی خاصی را نام برد؛ اما می‌شود چین را مثال زد که سعی کرد ببیند مشتری خارجی چه چیزی نیاز دارد. مثلاً چین متوجه شد که بازاری به اسم بازار اسلامی وجود دارد که یک میلیارد مشتریِ بالقوه در آن، وجود دارد و برای این جمعیت، دارد اقلامِ مذهبی هم‌چون چادر، تسبیح و غیره تولید می‌کند. این یعنی توسعه‌ی صادرات. چین این‌ها را در کشور خود نیاز ندارد و مصرف هم نمی‌کند؛ اما آن را تولید می‌کند. مثال دیگر، تولیدِ ماشین لباس‌شویی‌ای است که سه بار آب‌کشی می‌کند و این کالا، برای مشتری مسلمان تولید شده است. لذا باید اول برویم مشتری‌مان را بشناسیم. ما در  شناخت مشتری و سلیقه و خواسته‌های او، ضعیف هستیم. الآن دیگر دنیا این‌طور نیست که کالای سری تولید کند و مشتری هم مجبور باشد کالاهای سری را بخرد؛ بلکه دنیا به این سمت رفته که کالاهای همگن متفاوت تولید کند؛ مثلاً امروزه در هر کشوری، طیف و انواع مختلفی از خودروسازان، در حال فعالیت و رقابت هستند و همگی هم سرپا هستند؛ دلیلش هم تفاوت‌های نگاه به سلیقه مشتری است؛ یک مشتری ممکن است شاسی‌بلند بپسندد، دیگری اتومبیلِ دارای ده تا کیسه‌ی هوا و… . این تفاوت ذائقه‌ی مشتری باعث شده خودروسازانِ مختلفی که به انواعِ مختلف ذائقه‌ی مشتری‌های متنوع، توجه داشته باشند، بتوانند در بازار بمانند. ما هم باید متوجه شویم که برای تولید یک کالا، نیاز نیست که کالای ما لزوماً برتر از تمام کالاهای دیگر باشد؛ بلکه فقط کافی است کالای ما متفاوت از بقیه کالاها باشد. با این نگاه که متفاوت‌بودن را بتوانیم القا کنیم می‌توانیم در بازار جهانی جایگاه خودمان را پیدا کنیم.

برفرضِ تحقق تمام منویات رهبری در بحث اقتصاد مقاومتی، آیا به نظر  شما امکان این وجود دارد که مشکلات کلان اقتصادی کشور مرتفع شود؟

بله؛ در صورتی که اجماع اولیه‌ای در تعریف اقتصاد مقاومتی شکل بگیرد که همه بپذیرند اقتصاد مقاومتی، به این معنا نیست که درهای کشور را قرار است ببندیم؛ بلکه صرفاً مدتی باید درب‌های کشور را تا حدی بست و با استفاده از تعرفه و سهمیه‌بندی، تولیدکننده‌ی داخلی را قوی کرد؛ هرچند برنامه‌ریزی بسیار دقیقی می‌خواهد. یک وقتی باید به‌مرور از  رویه‌ی موجود فاصله بگیریم. ما الآن در کشورمان دائم داریم از خودروسازهای داخلی خود، با هزینه‌های سنگینی، حمایت می‌کنیم و آن‌ها نیز میلی به ایستادن روی پای خود ندارند و به محض این‌که دولت، دستشان را رها کند، زمین خواهند خورد. اگر قرار است به این شکل، درب‌های کشور را ببندیم، حتماً دچار خطا شده‌ایم؛ اما اگر بگوییم طوری برنامه‌ریزی کرده‌ایم که در یک فرصت پنج‌ساله، تولیدکنندگان داخلیِ خودرو، خودشان را به استانداردهای جهانی نزدیک کنند و بعد از این پنج سال، یا کامل و یا مرحله به مرحله درب‌های کشور را باز خواهیم کرد و از دادنِ یارانه‌ها و حمایت‌های سنگین، دست برخواهیم داشت و تعرفه‌ی واردات خودروی خارجی را حذف خواهیم کرد، آن‌وقت تولید‌کننده‌ی داخلی مجبور است خود را قوی کند. از این رهگذر، هم تولید کننده‌ی داخلی ضرر نخواهد کرد و هم مصرف‌کننده‌ی داخلی. ولی الآن با این نگاهی که در کشورمان جریان دارد، خودروساز داخلی است که دارد نهایتِ منفعت را به‌دست می‌آورد و مصرف‌کننده ضرر می‌کند. این زیان هم، فقط زیان شخصی نیست؛ سی‌هزار کشته در سال در تصادفات، رقم فاجعه‌آمیزی است که حتماً سهم کیفیتِ پایین خودروهای داخلی در این مسأله، بسیار زیاد است.

این حرف که بگوییم به هر چیز که نیاز داریم باید خودمان برسیم و آن را تجربه کنیم، غیرعاقلانه است. با پذیرشِ حرف‌ها و تجارب عقلای عالم و تعامل با جهان ـ حدأقل در مباحث اقتصادی ـ هیچ کشوری استقلال خودش را از دست نداده است. اگر بر اساس منافع می‌خواهیم فکر و عمل کنیم، باید قاعده‌مند بازی کنیم؛ این‌طور نیست که هر چه که ما داریم، حق و هر چه که طرف مقابل دارد، باطل است.

این وضعیتی که ما با آن مواجهیم، زیان اجتماعی بزرگی است که یا باید هم‌چنان به همین شکل ادامه دهیم و یا باید رویه را تغییر دهیم و خودمان را به بازارهای جهانی نزدیک‌تر کنیم. دیگر در دوره‌ای زندگی نمی‌کنیم که برویم در  قسمت ایزوله‌ی بازار و بعد از این‌که قواعد بازی را یاد گرفتیم، بیاییم در میدان و بازی کنیم. راهکار این است که بدون رفتنِ به قسمت ایزوله، باید مربی خوبی داشته باشیم. مثلاً ما در فوتبال‌مان به مربی خوب اعتماد کردیم و به او نگاه سلبی نداشتیم و او هم تیم ملی کشورمان را واقعاً پیشرفت داده است. لذا ما باید برای تولید و تولیدکننده‌مان، سرمایه‌گذار خارجی بیاوریم و از علم آن‌ها استفاده کنیم. ضمن این‌که خودمان اساتیدی داریم که در دانشگاه‌های درجه‌ی یک آمریکا و اروپا تدریس دارند و باید از آن‌ها نهایتِ استفاده را بتوانیم داشته باشیم. ما الآن برای خودمان یک محیط ایزوله‌ای ساخته‌ایم و لزومی هم نمی‌بینیم که وارد سازمان‌های جهانی‌ای هم چون سازمان تجارت جهانی شویم.

در چند هفته‌ی اخیر که مباحث برجام دوباره پا گرفته است، شرکت‌های خارجی دارند از ایران خارج می‌شوند. کشوری که اصلاً صنعتش را به ایران نیاورده بود و فقط داشت محصولاتش را در بازار ایران می‌فروخت هم می‌گوید خارج می‌شود. لذا آیا بر این باور نیستید که تا مسائل سیاسی حل نشود، کشورها نه‌تنها محصولاتشان را به ما نمی‌دهند، که به طریق اولی، صنعتشان را هم به منِ ایرانی نمی‌آموزند. چطور می‌توان در چنین فضای محدودی حرف از استخدامِ مربی خارجی برای بهتر شدنِ حالِ صنعت و اقتصادمان زد؟

این‌گونه نیست که لزوماً و حتماً در همه‌ی زمینه‌ها، به مربی خارجی نیاز باشد. قویاً بر این اعتقادم که در علم اقتصاد، ما کسانی را در داخل و خارج از کشور داریم که بسیار توانمند و عالم هستند و راهی جز اعتماد به آن‌ها نداریم و لازم است که فضا را برای ورود آن‌ها، باز کنیم. مثلاً‌ آقای «هاشم پسران» یک ایرانیِ کاندیدای نوبل اقتصاد و شناخته‌شده در سطح دنیاست که تا ترکیه می‌آید و برای اقتصاد ترکیه، نسخه می‌پیچد؛ اما ما نمی‌گذاریم برای ایران، نسخه بپیچد. اگر واقعاً مایل به خروج از بحران هستیم، باید فضای کشور را باز کنیم و از بسیاری از دسته‌بندی‌های دارای دافعه، دست برداریم. افراد عالم و وطن‌پرستِ بسیاری بودند که در سال‌های ابتدای انقلاب اسلامی، درسشان را در آمریکا رها کردند و برای مشارکت در ساختنِ ایران، آمدند؛ اما بعد از مدتی که دیدند فضا بسته شد، دوباره از کشور خارج شدند. لازم است که ما این‌گونه افراد را دوباره به داخل کشور برگردانیم و برای مدیریت وضع کنونی، دست به‌کار شویم. اگر می‌بینید شرکت خارجی دارد از ایران می‌رود به این دلیل است که منافعش در آمریکا، بیش‌تر از ایران است. حالا ما اگر ما بتوانیم کاری کنیم که منافع آن‌ها در ایران، بیش از آمریکا باشد، قاعدتاً در ایران خواهد ماند. بازار ایران بازار جذابی است با هشتاد میلیون مصرف‌کننده؛ ضمن این‌که درخاورمیانه یک جای امنی محسوب می‌شود و شرکتِ خارجی، می‌تواند از این امنیت استفاده کند و تولیداتش را به کشورهای اطراف ـ که شاملِ جمعیتی حدود ۴۰۰ میلیون نفر می‌شود ـ صادر نماید و در واقع، ایران را پایلوت قرار دهد و تولیداتش را این‌جا انجام دهد. با این کار، آن شرکت خارجی دیگر نیاز نیست هزینه‌ی سنگینِ حمل و نقل محصولش را بپردازد و به‌راحتی از ایران، کالایش را با قیمتی ارزان به کشورهای اطراف، صادر می‌کند. در واقع وقتی تولید، در مرکز مصرف انجام می‌شود، هزینه‌ی سنگینِ حمل ونقل، در جیب تولیدکننده می‌ماند و منجر به پایین‌آمدنِ قیمتِ کالایش می‌شود که این، به نفع مشتری نیز می‌باشد. ما باید از مزیتِ امنیتی که در خاورمیانه داریم، نهایتِ استفاده را ببریم.

لازمه‌ی این کار، حل کردنِ برخی مسائل جدی است که در سال‌های اخیر با برخی از همسایگان‌مان پیدا کرده‌ایم؛ در واقع باید به سمتِ الگوی «صفر شدن منازعه با همسایگان» حرکت کنیم.

حرف شما درست است؛ ولی یک مقداری از کار منوط به این است که سراغ شرکت‌هایی که می‌خواهند با کشورهای اطرافِ ما همکاری و مبادله داشته باشند و آن شرکت‌ها را مجاب به این کنیم که تولیداتشان را در ایران انجام دهند. چنین کاری، به‌صورت اتوماتیک می‌تواند فضای امنیت را در کشورمان ایجاد کند و به‌مرور هم روابط ما با دنیا را بهتر خواهد کرد.

آیا اقتصاد مقاومتی نمونه تاریخی هم دارد و کشوری تا به‌حال آن را تجربه کرده است؟

شاید بتوان آلمان و ژاپن را به‌عنوان نمونه، در نظر گرفت. در نهایت یک نکته را نیز باید درباره اقتصاد مقاومتی یادآور شوم؛ لازمه‌ی تحقق اقتصاد مقاومتی، بهره‌مندی از سرمایه‌ی اجتماعی است که البته در کشور ما، دائماً در حالِ تهدید‌شدن است. اگر ژاپن یا آلمان موفق شد اقتصادش را بعد از جنگ جهانی دوباره سرپا کند، به‌خاطر سرمایه اجتماعی‌اش بود و همه‌ی مردم این دو کشور به این نتیجه رسیده بودند که باید با جان و دل، هر کمکی که از دستشان بر می‌آید برای کمک به کشورشان انجام دهند. در ایران، گسست اجتماعی، بسیار زیاد شده است و علت آن هم این است که بیش‌تر از این‌که بخواهیم دنبال منافع ملی خودمان باشیم، دنبال دعواها هستیم و این باعث شده که هدف اقتصاد مقاومتی، با تهدید مواجه باشد. سرمایه اجتماعی، بسیار مهم‌تر از عامل خارجی است. عامل خارجی همه کار را نمی‌تواند انجام بدهد و آن چیزی که خیلی مهم و مؤثر است وفاق و سرمایه اجتماعی می‌باشد که البته در ایران، خیلی پایین است و رسیدنِ به اقتصاد مقاومتی را دچار مشکل می‌کند و لازم است که اجماع و اراده‌ی محکمی برای اصلاح این وضعیت داشته باشیم.

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. من من 

    متاسفم از اینکه حتی هيأت های علمی ما هم درک درستی از مفاهیم علمی ندارند تا چه برسد به مسئولین و رهبران. با پیشرفت تکنولوژی، تولید نفت جهانی روز به روز در حال افزایش است. پیشرفت تکنولوژی هایی مثل فرکینگ و استخراج منابع نفت غیرمتعارف و پالایشگاه های مدرن، اهمیت نفت کلاسیک را در بازارهای جهانی کمتر کرده است. از طرف دیگر با پیشرفت تکنولوژی باتری و ماشینهای الکتریکی همراه با انرژی های تجدیدپذیر فشار را بر روی تولید کنندگان نفت کلاسیک در آینده نزدیک بیشتر هم خواهد کرد. این باعث خواهد شد که کشوری مثل ایران که به شدت به نفت وابسته است و هنوز فکر میکند جهان معتاد به نفت اش است ضربه شدیدی بخورد که ما امروز شاهدش هستیم. جهان، بدون نفت ایران و بدون نفت لیبی (که یکی از مرغوبترین نفت های کلاسیک را صادر میکرد) و حتی ونزوئلا و نیجریه هم میتواند زندگی کند. اتفاقا شرکتهای نفتی امریکا امروز برخلاف دیروز میخواهند که قیمت نفت بالا باشد چون میخواهند نفت فرکینگ امریکایی را با حداکثر سود به بازار عرضه کنند و تقصیر قیمت بالا را هم به گردن اوپک بیاندازند. در همین راستا تحریم ایران برای امریکا بسیار منفعت بخش خواهد بود.

    اروپاییان هم مخالفتی نخواهند کرد چون نگران استفاده بی رویه سوختهای فسیلی هستند و قیمت بالاتر نفت به سرمایه گذاری شرکت های خصوصی بر روی انرژی های تجدیدپذیر و هسته ای و تکنولوژی باتری منجر خواهد شد که هدف استراتژیک غرب است. کشورهایی مثل هند یا چین هم که مقدار کمی نفت از ایران خواهند خرید پولش را به ارز جهانی پرداخت نخواهند کرد بلکه نفت ایران را با قیمت پایین تر از بازارجهانی نفت با اجناس بنجل خود مثل برنج های سمی و کپک زده یا موبایل های قلابی و چادر مشکی و غیره معاوضه خواهند کرد که هم باعث از دست رفتن ثروت ملی نفت خواهد شد و هم باعث ورشکستگی صنایع داخلی. برای یک کشور فقیرعقب مانده ارتجاعی فروش منابع طبیعی همانند نفت گاز یا مس فقط یک توجیه دارد: خرید تکنولوژی. چون خودش تکنولوژی ندارد با منابع طبیعی خود میتواند تکنولوژی خریده و وضعیت زندگی مردم را بهتر کند. تازه اگر اختلاس و دزدی نباشد و عدالت توزیع وجود داشته باشد. هند و چین قادر به تامین تکنولوژی کشورهای دیگر نیستند چون خود به تکنولوژی غرب شدیدا وابسته هستند و در آینده دراز مدت (یعنی قرن های آینده و نه سالهای آینده) خواهند هم بود (مثال: چین و هند ماشین پارچه بافی را از آلمان و ژاپن وارد میکنند چون ماشین پارچه بافی تکنولوژی بالایی داره و هر کشوری توانایی اختراع و تولید این ماشین ها را ندارد). پس اینکه فکر کنیم دنیا بدون نفت ما خواهد مرد فقط نتیجه بدفهمی ما است.

    در علم اقتصاد دو چیز باعث مزیت نسبی در بازار جهانی میشود: یکی factor endowment که شامل بهره وری کارگر و مهمتر از آن بهره وری سیستم اقتصادی، امنیت بازار، ارزش نسبی پول، مدیریت علمی، دانا و دلسوزهمچنین سرمایه و مهمتر از آن امنیت سرمایه (تا که هرکس و ناکسی دلش خواست اموال مردم را مصادره نکند) و روحیه و فرهنگ کارآفرینی و ارزش معنوی کارکردن و حق لذت بردن از نتیجه و پاداش آن کار هست (فقط حقوق پایین کارگر و ارز افتضاح پول ملی نیست). اینطور نیست که ما برای کارگر بدبخت و بیچاره ۲۰۰ دلار حقوق درنظر بگیریم و آنرا هم شش ماه یک سال ندهیم و بعد به جای خجالت کشیدن افتخار کنیم که ما نسبت به جهان مزیت نسبی مان بیشتر شده است. واقعا شرم آور است این حرف، حتی که اگر از روی نادانستگی و کم علمی زده شود.

    آن چیز دوم که باعث مزیت نسبی در بازار جهانی میشود پیشرفت تکنولوژیکی است. و این پیشرفت تکنولوژی حتی از factor endowment هم بسیار بسیار مهمتر است. تا وقتیکه غرب تکنولوژی خود را در اختیار چین نگذاشته بود چین با تمام آن factor endowment غلطی نتوانسته بود بکند. هند هم همینطور. خیال همه تون راحت باشه که بازار جهانی نه با نفت اداره میشود و نه با کارگر ارزان چینی و نه با زرنگی هندی. بازار جهانی کاملا در اختیار و کنترل تکنولوژی غربی است. و خواهد هم بود. چون هیچ تمدن دیگری توانایی تولید تکنولوژی را ندارد. حتی شوروی هم که خیلی زور زد که در این زمینه غرب را شکست دهد آخر به زمین افتاد. چون برای پیشرفت تکنولوژی به مخ و مغز و علم احتیاج است و اینها در غرب هستند. حتی اگر در جایی بیرون از غرب اینها شانسکی پدیدار شوند بلافاصله به غرب مهاجرت میکنند. رازش چیست را دیگر باید عاقل خود بفهمد.

    مثال: کشوری همانند ایران که توانایی تکنولوژیکی تولید داروهای مورد احتیاج خود را ندارد و داروها را با هزار منت و زاری از خارج وارد کرده و در داخل فقط بسته بندی میکند نمیتواند در بازار جهانی دارو مزیت نسبی داشته باشد حتی که اگر کارگران را به بردگانی بدون اجرت تبدیل کند و پول ملی را به قهقرای بی ارزش برساند. تا چه برسد به اینکه بخواهد دارویی نو کشف و اختراع کرده و دنیا را به زانو دربیاورد. یا حتی مثلا دارویی نوین را مهندسی معکوس کند. مهندسی معکوس دارویی مثل داروهای بیولوژیک همانقدر به علم و تکنولوژی احتیاج دارد که کشف و اختراع دارویی نو. آن زمانه گذشت که میشد با مهندسی معکوس مزیت اقتصادی ایجاد کرد. زمان مهندسی معکوس برای پیشرفت اقتصادی صد و پنجاه سال پیش بود که در ایران آنزمان بسیار مخالف هرگونه علم و تکنولوژی غربی بودند. زمانی که ژاپن شروع کرد.

    مشکل ما دشمنی دیرینه مان با علم است. اگر میگویید نه، این گوی و این میدان. یک صنعت داروسازی مدرن را راه بیاندازید و دارو و واکسن های مدرن اختراع و کشف کنید تا دنیا جلوی شما زانو بزند چون همه مردم دنیا وقتی مریض میشوند به دارو احتیاج دارند و وقتی امریکایی ها ببینند که شفای مریضشان در ایران است دولت خود را مجبور خواهند کرد از ایران دارو وارد کند. شکاف تکنولوژی یعنی این. عمر محصول یعنی این. چونکه اپل، بویینگ و ناسا از شما قطعه مهندسی معکوس شده نخواهند خرید. ابدا. و کشورهای دیگر هم با یک تشر امریکا از ترس می لرزند. با تسبیح و جانماز که نمیتوان اقتصاد یک کشور ۸۵ میلیونی را اداره کرد. باید صنایع تکنولوژیکی داشت.

پاسخ دهید