مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

نشست دوم پیش‌اجلاسیه کرسی نظریه‌پردازی با عنوان «اصول فقه، توسعه گستره با ساختار جدید»، با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین ابوالقاسم علیدوست به عنوان نظریه‌پرداز، شب گذشته در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در قم برگزار شد. علیدوست در این نشست، در ابتدا به نقدهای ناقدان در نشست اول پاسخ گفت، سپس به تشریح دوباره نظرات خود پرداخت و پس از آن نظرات ناقدان مطرح شد.

ابوالقاسم علیدوست در این نشست، در فرصت اولیه ۲۰ دقیقه‌ای، تأکید کرد که به رغم همه تلاش‌ها و کوشش‌های عالمان شیعه در علم اصول فقه، اما همچنان کاستی‌ها به حدی است که در کنار آن‌چه امروز در حوزه‌های علمیه آموخته می‌شود، باید دفتر دوم و سومی هم برای علم اصول فقه طراحی شود. وی با اشاره به نقدهای پیشین که نشست اول، یعنی ۲۲ اسفند ۹۵ مطرح شده بودند، توضیح داد که نمی‌توان گفت مباحث پیشنهادی، قبلاً در آثار و بحث‌های عالمان اصولی بیان شده است؛ چرا که به باور او، بسیاری از مباحث یا در اصول فقه امروز جایی ندارد، یا چنان به اشاره اکتفا شده که می‌توان آن را کالعدم دانست.

به رغم این توضیح صریح حجت‌الاسلام والمسلمین علیدوست، اولین ناقد، حجت‌الاسلام والمسلمین هاشم نیازی، در فرصت ده‌دقیقه‌ای خود بر انتقادات ذکرشده در نشست پیشین پای فشرد که همه آن‌چه ارائه‌کننده در طرح خود آورده، پیش‌تر در کتب اصولی بزرگان آمده و هیچ نکته جدیدی در میان نیست. با این حال حجت‌الاسلام والمسلمین محمد فاکر میبدی، دیگر ناقد حاضر در نشست، اعلام کرد که گرچه در نشست اول انتقاداتی مطرح کرده، اما با توضیحات ارائه‌دهنده، قانع شده است.

پس از نظرات ناقدان، ارائه‌دهنده در ۱۰ دقیقه پاسخ‌هایی به ناقدان ارائه کرد و سپس داوران نشست، محمدجواد فاضل لنکرانی، محسن فقیهی، محمد قائینی و همچنین دکتر محمود حکمت‌نیا به بیان نظرات خود پرداختند. فاضل لنکرانی تلویحاً به تأیید نظرات هاشم نیازی پرداخت و به‌ویژه در برابر نظرات علیدوست مبنی بر لزوم ورود بحث از استحسان و سد ذرایع در اصول فقه، مقاومت نشان داد؛ مسأله‌ای که در پایان جلسه، به مباحثه‌ای میان ناقدان، داوران و ارائه‌دهنده انجامید؛ اما سرانجام با اعلام ختم جلسه از سوی حجت‌الاسلام غلامرضا پیوندی، مدیر گروه فقه و حقوق پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه که دبیری علمی جلسه را بر عهده داشت، بحث‌ها پایان یافت. گزارش تفصیلی نشست مذکور را در ادامه خواهید خواند.

بارها از عرف استفاده می‌کنیم؛ اما همچنان منقح نشده است

نشست، با ۱۲ دقیقه تأخیر و بدون حضور حجت‌الاسلام والمسلمین فاضل لنکرانی، هاشم نیازی و فاکر میبدی آغاز شد؛ اما پس از قرائت قرآن کریم و سخنان آغازین غلامرضا پیوندی، دبیر علمی جلسه، ناقدان و داوران، همگی حاضر شدند.

حجت‌الاسلام والمسلمین ابوالقاسم علیدوست، پس از تشکر از هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی، ناقدان، داوران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه و همچنین حضار محترم، به بیان نظرات خود پرداخت. بنا بر نظر وی، اصول فقه، دانش بومی اسلامی است، در دامن اسلام به وجود آمده و رشد کرده و عالمان بزرگ در پیوند با این دانش، زحمات بسیاری متحمل شده‌اند. وی تصریح کرد: علی‌رغم بی‌میلی‌های امروز که ادعای تورم علم اصول شنیده می‌شود، معتقدیم اصول فقه در بستر نیاز به وجود آمده و از همین رو شاید نتوان گفت مسأله‌ای بدون فایده فقهی در آن است و احیاناً اگر تورمی هست، در ردّ و قبول‌ها و مباحثات نظری است و باید گفت همان‌ها هم ضرورت است.

با این حال علیدوست تصریح کرد که با وجود همه تلاش‌ها، و همچنین کرامت و گرامی‌بودن علم اصول فقه فعلی، نمی‌توان گفت کمبود و نقصی در این دانش وجود ندارد؛ چرا که به رغم همه مسائلی که مطرح شده، فاصله زیادی میان آن‌چه هست و آن‌چه باید باشد دیده می‌شود. به اعتقاد او، در علم اصول فقه، مسائلی باید مطرح می‌شده که یا اثری از آن‌ها نیست و یا کالعدم است و آن‌چنان گذرا مطرح شده که گویی بیان نشده است. چنان‌که خود او توضیح می‌دهد، یعنی تنها رگه‌هایی از بحث‌ها مطرح شده و مسأله، لاغر مانده است. وی معتقد است در این بستر، کسی که سال‌ها تحصیل و تدریس اصول فقه کرده است، به این نتیجه می‌رسد که دانش اصول فقه باید گسترده شود و توسعه یابد.

ارائه‌دهنده، در همین زمینه با اشاره به لزوم گسترش اصول فقه، ادامه داد که این نظریه، لزوماً به معنای افزایش حجم نیست؛ بلکه ساختار جدید هم باید ارائه شود. الزاماً توسعه گستره، به معنای تغییر ساختار نیست؛ اما اگر ساختار هم تغییر کند، خیلی بهتر است. بنابراین، عنوان این ارائه، «توسعه گستره اصول فقه با ارائه ساختار جدید» است و مقصود من از ابتدا همین بوده است.

علیدوست از این نقطه سخنان خود، تلاش کرد بی‌تصریح به انتقادات مطرح‌شده در نشست پیشین، به مضمون نقدها پاسخ گوید. وی گفت: موارد توسعه اصول فقه، چندان معدود و انگشت‌شمار نیست که بگوییم همیشه همین اضافه‌کردن‌ها و افزودن بر مباحث علم اصول فقه وجود داشته است. کمبودها در حدی است که بنابر تحقیق‌های انجام‌شده، باید علاوه بر اصول فقه فعلی، دفتر دوم و سوم برای اصول فقه نوشته شود. همچنین لازم است یا حجم مسائل مطرح‌شده اضافه شود و یا مسائلی افزوده شود.

این عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سپس به نمونه‌هایی اشاره کرد که لازم است در اصول فقه مورد بحث جدی قرار بگیرند؛ از جمله قرآن کریم، عقل و اجماع. وی در همین باره افزود: آیا آن‌چه راجع به این نهادها و منابع مورد نیاز است، در علم اصول فقه بیان شده است؟ خیر. رسائل و کفایه و خارج اصول فقه بزرگان ما، آن‌طور که باید و شاید، درباره عقل به بحث نپرداخته‌اند و کارکردهای استقلالی، ابزاری و ترخیصی عقل را روشن نکرده‌اند. درباره منبع‌واره‌ها، مثل عرف و مصلحت، اوضاع از آن هم وخیم‌تر است. بارها و بارها از عرف استفاده می‌کنیم؛ اما چندان منقح و گفت‌وگوشده نیست. پیرامنابع، مانند تعادل و تراجیح هم همین‌طور است و چندان بحثی از آن نشده است. وی در ضمن بیان نمونه‌های فوق، به سه اثر خود، فقه و عقل، فقه و عرف و همچنین فقه و مصلحت اشاره کرد؛ هر سه کتاب، توسط انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی انتشار یافته است.

وی در ادامه بیان مباحثی که در اصول فقه فعلی بیان نشده یا کم‌تر از آن‌چه لازم است مورد توجه قرار گرفته، افزود: اما برخی مسائل، از این موارد هم کم‌تر بحث شده، یا نشده و یا چنان کم است که گویی کالعدم؛ مثلاً مقاصد شریعت. بنده نمی‌گویم مقاصد شریعت چه نوع کارآیی‌ای دارد؛ اما به هر حال، پاره‌ای از نصوص ما، نصوص مبیَن مقاصد شریعت هستند. سؤال این است که این نصوص، چه سهمی در اجتهاد ما دارد؟ ممکن است پس از یک بحث مفصل اصولی، به این نتیجه برسیم که سهمی ندارد؛ اما باید مورد بحث عالمانه قرار بگیرد. بنده در مقاله‌ای ۵۰ صفحه‌ای، به پنج مسلک در درون فقه شیعه درباره مقاصد شریعت اشاره کرده‌ام. با این حال اگر می‌گویید مسلم است که گفت‌وگو درباره آن لغو است، بحث دیگری است.

علیدوست در حاشیه این سخنان، تصریح کرد که روش‌شناسی فقیهان در ایصال به قله بسیار مهم است؛ چرا که اگر روش هر کدام از فقها را نشناسیم، در داوری و حتی فهم مطالب آن‌ها به اشتباه خواهیم افتاد. وی برای نمونه به شیخ انصاری و آیت‌ﷲ خویی اشاره کرد و ادامه داد که گرچه هر دو اصولی و متعلق به مدرسه اصولی هستند، اما روش کاملاً متفاوتی دارند؛ هم در فرایند و هم در برایند.

لزوم بحث از منبع‌واره‌های اهل سنت؛ محور مناقشه

حجت‌الاسلام والمسلمین علیدوست، در ادامه سخنان خود، با تأکید فراوان به تشریح لزوم توجه به وظایف یا ـ آن‌چنان‌که او لازمه احتیاط بیش‌تر در انتخاب کلمات می‌دانست ـ هنجارهای مبیّنان شریعت پرداخت و گفت: اصول فقه ما، تنها وظیفه متکفلان استنباط را بیان می‌کند؛ مثلاً در کفایه چیزی که مطرح می‌شود این است که ای فقیه؛ ای متکفل استنباط؛ آیا امر، ظهور در وجوب دارد یا نه؟ اما آیا مبیّنان شریعت وظیفه‌ای داشته‌اند یا نه؟ از خود خدای متعال، پیامبر عظیم الشأن تا ائمه هدی صلوات‌ﷲ‌علیهم. وی سپس پیشنهاد کرد که دفتر اول اصول فقه به متکفلان استنباط اختصاص یابد، دفتر دوم به مبیّنان شریعت و دفتر سوم به مسائل دیگر.

یکی از موارد مناقشه‌آمیز در سخنان علیدوست، لزوم بحث از منبع‌واره‌های اهل سنت در اصول فقه بود. تأکید او چنان بود که معتقد بود حتی اگر در نهایت منبع‌واره‌های اهل سنت مانند استحسان را ردّ کنیم، اما بحث از آن باید در اصول فقه حضور داشته باشد. به باور او، برخی از بزرگان ما، استحسان در اصول فقه اهل سنت را به درستی نمی‌دانند؛ مصالح مرسله را هم همین‌طور. بر همین اساس او معتقد است باید بحث کنیم و در صورت لزوم رد کنیم. به تصریح علیدوست، آن‌چه گفته شد، از مصادیق روشن توسعه گستره اصول فقه در نظر اوست.

ابوالقاسم علیدوست سپس به نقد حجت‌الاسلام والمسلمین احمد قدسی در نشست پیشین اشاره کرد که معتقد بوده است برخی از این مباحث، در کتاب‌های اصولی مورد بحث قرار گرفته است. علیدوست در پاسخ به این نقد گفت: بنده نمی‌خواهم بگویم که این مباحث به هیچ‌وجه مورد بحث قرار نگرفته؛ اما به نظر من این مباحث باید در همه درس‌ها بیاید و به قول دولتی‌ها ردیف بودجه تخصیص بدهیم و تنها به مناسبت طرح یک موضوع دیگر، از آن بحث نکنیم و کامل و کافی به آن بپردازیم؛ چرا که در نهایت ممکن است به خلأهایی برسیم.

ارائه‌دهنده نظریه «توسعه گستره اصول فقه با ارائه ساختار جدید»، سپس به توضیح طرح مکتوبی پرداخت که در اختیار حاضران قرار گرفته بود و در تصویر زیر ملاحظه می‌کنید. بر این اساس، نقطه محوری طرح اصول فقه، ابزارشناسی کشف شریعت یا تحصیل عذر است. بر این اساس، مرحله اول در جهت کشف شریعت یا تحصیل عذر، امور مرتبط با شریعت و حکم است؛ یعنی مراحل حکم، گستره شریعت، و تبعیت احکام از مصالح و مفاسد. مرحله بعدی، بحث از مدارک و اسناد کشف، مانند عقل، اجماع، سنت، استقراء، و استحسان است و مرحله نهایی، بحث از تعارض و حل تعارض اسناد خواهد بود.

اولین و تندترین نقد: حتی یک مورد هم تازه نیست

اولین ناقدی که به نقد نظریه توسعه گستره اصول فقه پرداخت، حجت‌الاسلام والمسلمین هاشم نیازی بود که در ابتدا به تمجید از علیدوست پرداخت و از غبطه خویش سخن گفت؛ چرا که معتقد بود ارائه‌کننده، در بیان آن‌چه در ذهن دارد، بسیار تواناست. با این حال نقدهای وی بسیار جدی و بنیان‌شکن بود. نیازی گفت: اعتقاد من این است که تمام این مطالبی که جناب آقای علیدوست اشاره فرمودند، در اصول ما هست؛ مثلاً مسأله مصلحت درست است که در اصول نیست، اما مرحوم نائینی رساله‌ای درباره حکمت و علت دارد و عملاً روش فقهای معاصر هم همین است. یا این‌که گفتند وظیفه مبین در اصول قدیم نیامده؛ چرا که وظیفه مبین، در اصول قدیم ما موجود است؛ مثلاً بحث از تدریج در بیان حکم. یا این‌که ما اگر معصومین را متکلمین مختلف بدانیم، قول هیچ‌کدام از معصومین، نمی‌تواند تخصیص قول دیگری باشد. یا آن‌جا که محور اصول فقه را کشف شریعت و تحصیل عذر دانستند، انتقاد ما این است که خود این محور، تحت عنوان استنباط، در کلمات آقایان هست. محوریتی که ایشان بیان کرده، در اول اصول مرحوم صدر بحث شده است. با این حال  محوری که بیان شد، شامل همه اصول عملیه نمی‌شود؛ چرا که کشف، شامل امارات نمی‌شود. اجماع هم در لابه‌لای کلمات آقایان ذکر شده است.

یکی از مسائلی که جناب آقای علیدوست روی آن تکیه می‌کنند، استحسان و سد ذرایع و دیگر موارد است. در اصول فقه مرحوم مظفر، همین مسائل آمده که گفته هر جا این مسائل، مفید قطع بود، می‌پذیریم؛ اما چیزی که مفید ظن بود حجت نیست. ایشان می‌گویند که به آیات الاحکام بی‌مهری شده؛ در حالی که فاضل نراقی به آن پرداخته است. بنابراین حرف اصلی من این است که هنر جناب آقای علیدوست ستودنی است؛ اما همه این مباحث در لابه‌لای فقه و اصول ما هست؛ حتی یک مورد از این‌ها نیست که بیان نشده باشد. با این حال باید این نکته را مورد تقدیر قرار دهیم که می‌گویند به واسطه شرایط عصر ما، باید بیش‌تر به این مباحث پرداخته شود.

 علیدوست، در بخش دوم سخنان خود و در پاسخ به ناقدان نشست حاضر، ابتدا به نقدهای حجت‌الاسلام والمسلمین هاشم نیازی پرداخت و گفت: این‌که علامه نائینی از علت و حکمت صحبت کرده و مرحوم حائری و منتظری هم در این باره بحث کرده‌اند را جناب آقای نیازی برای بحث از مصلحت کافی می‌دانند؛ اما برای بنده که نزدیک به ۹۰۰ صفحه راجع به مصلحت قلم زده‌ام، پذیرفتنی نیست. ده‌ها بلکه صدها بحثی که در فقه مصلحت آمده، یا از همین قبیل است که تنها رگه‌هایی از آن مطرح شده یا اصلاً رگه‌هایش هم نیست.

ناقد بعدی، حجت‌الاسلام والمسلمین محمد فاکر میبدی بود که سخنانش را با اعلام قانع‌شدن خود از توضیحات ارائه‌دهنده آغاز کرد و در ادامه، با ادبیات احتیاط‌آمیزی گفت که علاوه بر موافقت با توسعه اصول فقه، معتقد است برای رهاشدن از اتهام تورم اصول، لازم است در برخی موارد، اصلاحات حذفی هم صورت بگیرد. وی سپس گفت که درباره محوریت کشف شریعت و تحصیل عذر هم نقدی ندارد؛ اما از آن‌جا که هر ساختاری، سرآغازی و سرانجامی دارد، این طرح هم طبیعتاً باید چنین باشد. فاکر میبدی سپس این پرسش را مطرح کرد که در ساختار جدید شما، آیا لازم نبود این مسأله مورد توجه قرار گیرد؟ آیا می‌خواهید مثل کفایه باب‌بندی کنید یا مثل رسائل؟ یا این‌که می‌خواهید چینش جدیدی ایجاد کنید؟

جایی برای علوم دیگر نمی‌ماند

دکتر احمد حاجی ده‌آبادی هم گرچه ادبیاتی انتقادی‌تر داشت، اما کوتاه سخن گفت. او پس از آن‌که در یک جمله، عدم استفاده از اثر شهید صدر را مورد سؤال قرار داد، نظریه علیدوست را بیش‌تر پرداختن به ضرورت درانداختن طرحی نو دانست و ضعف در ایجاد و بیان آن طرح نو را مورد تأکید قرار داد. وی در همین زمینه گفت که آیا نظم و نسق خاصی برای دفتر اول، یعنی مباحث مربوط به حکم، و دفتر دوم، یعنی مباحث مربوط به هنجارهای مبینان دارید؟ حاجی ده‌آبادی بار دیگر یادآوری کرد که وقتی مقاله حضرتعالی مطالعه می‌شود، تنها بیان ضرورت از آن برداشت می‌شود؛ نه ارائه و پیشنهاد خود طرح.

وی در نکته‌ای دیگر، با اشاره به معنای عام موردنظر علیدوست برای اصول فقه، این سؤال را مطرح کرد که در این صورت آیا جایی برای فلسفه اصول و فلسفه فقه به صورت مستقل و خارج از علم اصول فقه می‌ماند یا خیر؟ چرا که به باور حاجی ده‌آبادی، لازمه‌ی تعریف علیدوست از علم اصول این است که حتی بخش‌های عمده‌ای از علم حدیث و علم رجال هم تحت اصول فقه قرار می‌گیرد؛ چرا که اصول فقه چنان عام تعریف شده که همه مسائل در آن جای می‌گیرد و همه چیز مقدمه اصول فقه است و شاید هیچ‌گاه طلبه به ذی‌المقدمه و اصل مباحث نرسد.

پیش از آن‌که ابوالقاسم علیدوست به‌عنوان ارائه‌دهنده به نقدهای ناقدان پاسخ بگوید، محمد فاکر میبدی در چند جمله کوتاه، سخن از لزوم اصلاح برداشت‌های نادرست از اهل سنت گفت و تأکید کرد همان‌طور که اهل سنت مواردی را به شیعیان نسبت می‌دهند که ممکن است نادرست باشد، در این سو هم همین اتفاقات رخ می‌دهد و برخی مستبصرین چنین مواردی را یادآوری کرده‌اند. به باور فاکر میبدی، بازخوانی در این مسأله واقعا به‌جا است و مخصوصاً با توجه به دسترسی به منابع اصیل اهل سنت، اصول فقه شیعه باید بازنگری شود.

پاسخ به نقدها: تنها رگه‌هایی از مسائل مطرح شده است

حجت‌الاسلام والمسلمین ابوالقاسم علیدوست، در بخش دوم سخنان خود که این بار در پاسخ به ناقدان نشست حاضر ایراد شد، ابتدا به نقدهای حجت‌الاسلام والمسلمین هاشم نیازی پرداخت که بنا به گفته وی، همین نقد را در جلسه پیش هم گفته‌اند که همه‌ی موارد پیشنهادی، در اصول فقه مطرح شده و در یک کلمه جواب داده شده است. علیدوست سپس اضافه کرد: این‌که علامه نائینی از علت و حکمت صحبت کرده و مرحوم حائری و منتظری هم در این باره بحث کرده‌اند را جناب آقای نیازی برای بحث از مصلحت کافی می‌دانند؛ اما برای بنده که نزدیک به ۹۰۰ صفحه راجع به مصلحت قلم زده‌ام، پذیرفتنی نیست. ده‌ها بلکه صدها بحثی که در فقه مصلحت آمده، یا از همین قبیل است که تنها رگه‌هایی از آن مطرح شده یا اصلاً رگه‌هایش هم نیست. نهاد یا ابزار تشخیص مصلحت کجاست؟ اگر می‌گوییم حکم حکومتی باید تابع مصلحت باشد، حاکم چطور باید نهاد مصلحت را به کار گیرد؟

علیدوست در واکنش به مثال دیگر نیازی هم گفت: بحث تأخیر بیان از وقت حاجت، کفایت از بحث مبیّنان شریعت نمی‌کند. این تنها یک مورد، و به باور من کالعدم است. بحث شئون معصوم که بنده ۱۲ مورد از آن را برشمرده‌ام، در کجای اصول بحث شده است؟ این‌که امام خمینی ۳ مورد از شئون امام معصوم را بیان کرده‌اند کافی نیست. مرحوم مظفر در بحث استحسان بسیار مبتدی است. در حالی که شاطبی، می‌گوید استحسان، «اخذ بأقوی الدلیلین» است. آیا این به راحتی قابل رد کردن است؟ تتبع آقای نیازی البته بسیار عالی است؛ اما بحث‌هایی که مثال می‌زنند کافی نیست و باید توسعه یابد.

چرا آیت‌ﷲ خویی معتقد است شهرت نه جابر است و نه کاسر، و دیگری شهرت را ارزشمند می‌داند؟ همین شاهد کافی است برای این‌که باید در این باره بحث کرد. فرمایش جناب آقای نیازی، از یک نکته برمی‌خیزد که اگر چراغ‌قوه بیندازیم، ممکن است بگوییم فلان‌موضوع، مورد بحث قرار گرفته؛ اما به باور من بسیاری از موارد کالعدم است. نمی‌خواهم بگویم فرمایش ایشان به هیچ‌وجه وارد نیست؛ اما هدف ما نقد یک نظریه است و مناقشه در حواشی یک نظریه لزوماً اصل نظریه را دچار خدشه نمی‌کند؛ چرا که اصل نظریه باید نقد شود.

در پاسخ به جناب آقای فاکر و حاجی درباره آغاز و انجام و نظم و نسق اصول فقه باید عرض کنم که تلاش اصلی من این بوده که کمبود را نشان دهم و به غرض ثانوی، ساختار را هم مطرح کنم. جای دیگری هم این انتقاد به من وارد شد که چرا این دو نکته با هم مطرح شده است؟ مسلم این است که در مقام پیاده‌سازی و ارائه، باید از جایی آغاز شود و به جایی پایان بپذیرد. راجع به فرمایش دکتر حاجی درباره شهید سید محمدباقر صدر، حواسم بود؛ شاید هم اشتباه کنم؛ اما راجع به آقای صدر به چیزی نرسیدم که طرح جدیدی باشد. با این حال در متن مقاله تصریح کرده‌ام که «از جمله می‌توان از تلاش‌های شهید محمدباقر صدر در تلاش‌های اصولی خویش بهره برد…»؛ با این حال به قدری نمود نداشته که بخواهم نظرات ایشان را بیاورم.

علیدوست سپس درباره این‌که چرا بیش‌تر به ضرورت توسعه گستره اصول فقه پرداخته تا بیان طرح نو خویش، گفت: ما ضرورت را گفته‌ایم و نزدیک به ۴۰ مثال هم زده‌ایم و معلوم است که باید از جایی شروع کنیم و به جایی ختم کنیم؛ اما تنظیم و تنسیق در نظر من نبوده که آیا از گستره شریعت شروع می‌کنیم یا مسائل دیگر. اما نقد اساسی که در فرمایش شما جدید بود، این‌که بنابر عرض بنده، همه علوم باید در اصول فقه جمع شود. اولاً علومی مانند ادبیات و تاریخ وارد اصول فقه نمی‌شود؛ ثانیاً اگر رجال را داخل در اصول فقه بدانیم، در این صورت لازم نیست رجال تغییر کند. علاوه بر این،‌ آقا ضیاء عراقی هم معتقد بوده است که رجال، جزء اصول فقه است.  بنابراین به نظر من اگر لازمه تعریف اصول فقه، این شد که رجال جزء اصول باشد، مشکلی پیش نمی‌آید، و این‌که باعث طولانی‌شدن اصول شود هم مانعی ندارد.

درباره ارتباط فلسفه فقه و اصول فقه هم اختلاف زیاد است؛ اما بسیاری از آن‌چه امروز به‌عنوان فلسفه فقه مطرح است، در اصول فقه قرار می‌گیرد. وقتی بحث از شئون مبیّنان شریعت می‌کنیم که آیا امام علیه‌السلام به‌عنوان یک مصلح و مربی هم صحبت می‌کند یا نه، این بحث به ما کمک می‌کند که از هر روایتی حکم شرعی استخراج نکنیم. مرحوم امام خمینی در تحریر الوسیله، کفالت را مکروه دانسته‌اند و به روایتی از امام صادق استناد کرده‌اند. اما آیا حل مشکل مؤمن می‌تواند مکروه باشد؟ اگر ما شئون دیگرِ معصومان را هم در نظر بگیریم، از هر روایتی حکم شرعی استخراج نمی‌کنیم.

اگر گسترش اصول فقه ضرورت است، اشکالی ندارد اگر منجر به طولانی شدن و افزایش حجم آن شود. اگر لازمه آن این باشد که حتی حدیث هم در اصول فقه قرار گیرد، مسأله‌ای نیست و چه فرقی می‌کند که خارج از اصول فقه خوانده شود یا داخل آن؟

نقدهای داوران؛ اشکال مهم تداخل امور

پس از آن‌که ناقدان یک بار و ارائه‌دهنده دو بار به بیان نظرات خود پرداختند، نوبت به داوران رسید که در صورت لزوم، نظرات خود را بیان کنند. حجت‌الاسلام والمسلمین محمدجواد فاضل لنکرانی، در همان جملات اول با صراحت به نقد هم‌مباحثه‌ای دیرین خود پرداخت و تصریح کرد که تداخل امور، مذموم است. ما اگر مقاصد را داخل در اصول فقه کنیم، یک موضوع جداگانه را داخل در موضوعی دیگر کرده‌ایم. همین‌طور که هرمنوتیک یک موضوع جداست و اگر داخل در اصول فقه شود، مشکل پیش می‌آید. ظاهر کلام شما این است که رجال و ادبیات هم داخل در اصول فقه می‌شوند. وظیفه مبیّنان و همچنین فقه الحدیث، بحث‌های مفصلی در خود فقه است؛ این‌ها را چطور و با چه ملاکی وارد اصول فقه کنیم؟ در فقه الحدیث، بحث از این است که امام علیه‌السلام، به‌عنوان شارع سخن می‌گوید یا به عنوان ارشاد به حکم اخلاقی؟ این‌ها وظیفه فقیه نیست. شما به‌عنوان فقیه می‌توانید بگویید حدیث کفالت، ارشادی است؛ اما به‌عنوان علم الحدیث نمی‌توانید بگویید. فاضل لنکرانی در پایان این موضوع، بار دیگر و این بار به مثابه نتیجه‌گیری، تأکید کرد که تداخل امور، اشکال مهمی است.

رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار در ادامه افزود: اشکال دیگر آقای حاجی ده‌آبادی هم پاسخ داده نشد؛ چرا که شما جایی برای فلسفه علم اصول نمی‌گذارید؛ چون همه موارد را داخل در اصول فقه می‌کنید. مطلبی که آقای نیازی فرمودند هم وارد است؛ شیخ انصاری در مسأله حرمت تعبد به ظن، مفصل بحث کرده و نظرات ایشان در مقابل تمام اصول عامه است. این‌که شاطبی و مالک، استحسان را چه چیزی معنا کرده‌اند، مهم نیست. اگر مبتنی بر ظن است، کنار گذاشته می‌شود و اگر مبتنی بر قطع است، اخذ می‌شود. بنابراین مرحوم شیخ، قلم بر تمام اصول عامه می‌کشد که همان لازمه حرمت تعبد به ظن است؛ در حالی که اصول عامه این‌چنین حکمی ندارد.

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد قائینی، داور سوم بود که از همان ابتدا موضع خود را واضح ساخت و گفت: مگر تردیدی هست که علم اصول فقه، از ابتدا حاوی همه مسائل موردنیاز نبوده و بعد به تدریج به آن ضمیمه شده است؟ آیا طرح شما این است که حتماً باید مواردی ضمیمه شود؟ در این که تردیدی نیست. شما که به دنبال ایجاد ساختار جدیدی نیستید؛ حرف شما تنظیم مجدد است و معتقدید باید تنظیم مجددی برای اصول فقه صورت بگیرد. این هم به‌جا است. اگر مقصود شما خارج از این دو است، امر سوم چیست؟

داور بعدی، حجت‌الاسلام والمسلمین محسن فقیهی بود که با صدای بسیار آرام آغاز کرد و در سخنانی که بیش‌تر می‌توان آن را تأیید رویکرد ابوالقاسم علیدوست دانست، گفت: آیا موضوعاتی که گفته شده و ممکن است مورد پذیرش ما هم نباشد، نباید مورد بحث قرار بگیرد؟ در اصول فقه امروز هم موارد بسیاری هست که برای ما قابل قبول نیست؛ اما درباره آن بحث می‌کنیم. برخی، مرجحات باب تعارض را قبول ندارند و معتقدند اقوی الدلیلین نداریم و به مرجحات توجه نمی‌کنیم؛ اما برخی دیگر هم مرجحات را معتبر دانسته‌اند. سؤال این است که آیا باید بحث کرد یا نه؟

پس بنابراین فرمایش حاج آقای علیدوست این است که برخی مباحث باید بحث شود؛ حتی اگر مورد پذیرش قرار نگیرد. به نظر من، فرمایش ایشان درشت‌کردن نقاط ابهام مسائل اصولی و بحث کردن از آن است تا با بحث کردن، جوانب و جزئیات و فروع آن روشن شود و نقطه‌نظرات بیان گردد.

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد قائینی، داور سوم بود که بر خلاف داور پیش از خود، آهسته سخن نمی‌گفت و نظراتش به مباحثه‌های دو و سه نفره منتهی شد. وی که از همان ابتدا موضع خود را واضح ساخت، گفت: مگر تردیدی هست که علم اصول فقه، از ابتدا حاوی همه مسائل موردنیاز نبوده و بعد به تدریج به آن ضمیمه شده است؟ از روزی که علم اصول تولید شد، حاوی صفر تا صد نبود. اصول فقه در دوران‌های مختلف تکامل پیدا کرده و مباحثی به آن اضافه شده است. وی سپس ادامه داد: مثلاً بحث ترتب در کجای کلمات کتاب العُدّة فی علم الأصول شیخ طوسی آمده است؟ آیا طرح شما این است که حتماً باید مواردی ضمیمه شود؟ در این که تردیدی نیست. شما که به دنبال ایجاد ساختار جدیدی نیستید؛ حرف شما تنظیم مجدد است و معتقدید باید تنظیم مجددی برای اصول فقه صورت بگیرد. این هم به‌جا است. اگر مقصود شما خارج از این دو است، امر سوم چیست؟ افزودن بحث‌ها و تنظیم مجدد، هر دو مورد کاملاً پذیرفته و محمود و به‌جا است. اگر مقصودتان همین است، فرمایش آقای نیازی این است که هر دو صحیح است و از پیش هم بوده است. یا امر سومی هست که من متوجه نشده‌ام.

خلط میان نظریه و دانش

دکتر محمود حکمت‌نیا با توضیح سه نگاه مختلف به اصول فقه، به ابهامی در کلام ارائه‌دهنده اشاره کرد و گفت: سه نگاه به اصول فقه وجود دارد که به نظر من در این‌جا خلط شده است. اصول فقه به منزله نظریه، دستگاهی فلسفی است که در آن پیشفرض‌ها و اصول موضوعه را بیان می‌کنید و بنابراین وظیفه مبیّن شریعت هم باید در این بحث باشد.  اما گاهی اصول فقه را به منزله یک دانش و رشته مطرح می‌کنید که در این صورت، دست‌تان خیلی باز است و می‌توانید نظریه‌های رقیب را هم بیاورید.

عضو هیئت علمی پژوهشکده نظام‌های اسلامی، افزود: برداشت من این بود که نظریه اصول فقه خود را یک‌باره به عنوان یک رشته دیده‌اید؛ در حالی که اصول فقه را اگر به منزله نظریه بنگرید، ‌باید اقتضائات آن را رعایت کنید. اگر هم اصول فقه را یک رشته می‌دانید، باید مرزهای رشته را رعایت کنید. نگاه سومی هم هست که من آن را در ادبیات خارجی دیده‌ام که تاریخ تحولات است. در دانشگاه‌های امریکا،‌ سیر تطور علوم را باید در همه رشته‌ها بخوانند. وی همچنین به نمونه‌هایی درباره سیر تطور علوم اشاره کرد؛ از جمله این‌که چه اسبابی باعث احساس نیاز به استحسان شد؟ یا ترتب در چه فضای زمانی و مکانی به وجود آمد؟ چطور شد که ذهن‌ها درگیر احساس نیاز به این‌چنین بحثی شد؟

محمود حکمت‌نیا دوباره به نقد خود به ابوالقاسم علیدوست بازگشت و ادامه داد: نقطه ابهامی که برای من به وجود آمده، این است که در بخشی از فرمایش شما، اصول فقه به مثابه یک نظریه است، و در بخشی دیگر، به مثابه یک دانش. باید روشن کنیم که آیا می‌خواهیم نظریه‌پردازی کنیم، یا می‌خواهیم کتابی برای حوزه بنویسیم که اصول فقه، سیر تطور و بحث‌ها را در آن بیاوریم. اگر هدف این است، حتی می‌توانید مطالب را بر اساس استقراء، نیاز مخاطب و سطح فهم افراد جمع‌آوری کنید.

آخرین پاسخ؛ توسعه علم لزوماً تداخل علوم نیست

آخرین مرحله از نشست پیش‌اجلاسیه نظریه‌پردازی با عنوان «توسعه گستره اصول فقه»، پاسخ‌های ابوالقاسم علیدوست به سخنان داوران نشست بود. وی ابتدا محمدجواد فاضل لنکرانی پاسخ گفت: شاید آن‌چه را شما تداخل علوم فرض می‌کنید، کسی آن را توسعه علم بداند. آن تداخل علومی مذموم است که خلط کند و از ابزار مناسب دانش استفاده نکند و مثلاً از نگاه فیلسوفانه در فقه استفاده کند.

علیدوست در بیان چگونگی داخل کردن موضوعات و علوم مختلف در علم اصول فقه فعلی گفت: بنده برای نوشتن مقاله مقاصد شریعت، ۲۰ هزار صفحه از شیعیان و غیرشیعیان مطالعه کرده‌ام و هیچ‌کدام مقاصد را علم تلقی نکرده‌اند. دو نوع آیات و روایات داریم؛ نصوص مبیّن مقاصد و نصوص مبیّن شریعت. حال سؤال این است که آیا نصوص مبیّن مقاصد، سهمی در شریعت دارد یا نه؟ این به نظر من یک بحث اصولی است. حالا ممکن است کسی علم مقاصد را فارغ از این جهات، بسط دهد. علم هرمنوتیک هم در بعضی موارد شانه به شانه اصول می‌زند؛ حال آن بخش که پیوند وثیق با اصول فقه دارد، باید در اصول بحث شود؛ اما هرمنوتیک ده‌ها و صدها مسأله دارد که ربطی به اصول فقه ندارد و قرار نیست در اصول از آن بحث شود. بنابراین آن مسأله‌ای از هرمنوتیک که به فهم متن ربط دارد، باید در اصول فقه بحث شود.

محمدجواد فاضل لنکرانی، لازمه رویکرد علیدوست را باز ماندن دفترهای اصول فقه و احتمال رسیدن آن به پنج یا شش دفتر دانست. وی افزود که اهل سنت، علم جدیدی (مقاصد شریعت) قرین علم اصول فقه ساخته‌اند و بدین‌ترتیب فقه را بر باد داده‌اند. وی سپس علیدوست را مخاطب قرار داد و گفت: وقتی ما می‌خواهیم علم اصول فقه را به‌گونه‌ای ارائه کنیم که هم رجال را داخل در آن می‌کنیم هم و هم هرمنوتیک، چطور می‌توان این علم را همچنان اصول فقه دانست؟

فقه الحدیث هم همین‌طور است. اگر مقصود ما فهم حدیث است، جزء فقه تلقی می‌شود. حجیت خبر واحد مگر در اصول فقه نیست؟ آیا به ذهن رسید که حجیت خبر واحد مربوط به حدیث است؟ آیا ما نقل به معنا داشته‌ایم یا نه؟ اصحاب چطور تلقی می‌کرده‌اند؟ ‌آیا تقطیع ضرر می‌زند یا نه؟ همه این‌ها می‌تواند بحث اصولی باشد؛ در حالی که اساساً حدیثی است. بنابراین بخشی از مسائل فقه الحدیث که در راستای ابزار کشف است، باید در اصول فقه بحث شود. بله، مسائلی از فقه الحدیث هم هست که در اصول فقه بحث نمی‌شود.

راجع به حرمت تعبد به ظن، ممکن است بگوییم همین اصل ما را بی‌نیاز می‌کند و نیازی به بحث از آن نداریم؛ یک بار هم ممکن است بگوییم این اصل را داریم، حالا باید ببینیم ظن کدام است و قطع کدام است. بنابراین با یک جمله حرمت تعبد به ظن نمی‌توانیم بگوییم شیخ این بحث را مطرح کرده و آن را تمام کرده است.

علیدوست سپس با اشاره به اظهارنظر حجت‌الاسلام والمسلمین فقیهی، گفت: «عون الضعیف صدقة» که اشاره به احادیثی با این مضمون است که یاری کردن ضعیف، بافضیلت‌ترین صدقات است.

وی سپس در پاسخ به سخنان حجت‌الاسلام والمسلمین محمد قائینی، به نقل‌قولی اشاره کرد که یکی از مراجع قابل احترام، گفته‌اند که وقتی کتاب هدایة المسترشدین نوشته شد، همان کافی بود. ابوالقاسم علیدوست، در ضمن بیان این جمله که حاکی از وجود نظراتی مبنی بر عدم نیاز به توسعه و تکامل در علم اصول فقه بود، تأکید کرد که منظور از یکی از مراجع، آیت‌ﷲ‌العظمی وحید خراسانی نیست. علیدوست سپس ادامه داد که من به چنین جوابی نیاز ندارم؛ چرا که اصول فقه قابل تکامل است و چنان‌که شما هم گفتید، همه همین را می‌گویند؛ اما به‌هرحال کسی باید باشد که مجموعه‌ای از قابل تکامل‌ها را ارائه کند؛ همان‌طور که کسی ترتب را آورد و دیگری حجت‌نبودن اصل مثبِت را وارد اصول فقه کرد. این همان کاری است که امروز باید انجام شود. همان حسی که آن کسی که ترتب را وارد کرد داشت، من هم امروز دارم. این دانش تا امروز تکامل پیدا کرده، باز هم با این موارد تکامل پیدا می‌کند.

اصول فقه، دانشی برای تدریس؛ نه نظریه

ابوالقاسم علیدوست در پاسخ به محمود حکمت‌نیا گفت که مقصودش از اصول فقه در این‌جا، دانشی برای تدریس در حوزه علمیه است، نه نظریه. علاوه بر این، تأکید کرد که معتقد است تاریخ تحولات هم باید جزء فلسفه علم اصول باشد و این مسائل در درس خارج اصول فقه بزرگان مطرح شود تا شاگردان بعدها در حفره‌هایی نیفتند که نتوانند از آن خارج شوند.

پاسخ‌های ارائه‌دهنده ظاهراً به پایان رسیده بود؛ اما نشست نظریه‌پردازی توسعه گستره اصول فقه یکباره تبدیل به اتاق مباحثه شد. محمدجواد فاضل لنکرانی، لازمه رویکرد علیدوست را باز ماندن دفترهای اصول فقه و احتمال رسیدن آن به پنج یا شش دفتر دانست. وی سپس تلاش‌های ارائه‌دهنده را یادآور شد و تأکید کرد که «سؤال‌های ما برای استفاده بوده است» و احاطه علیدوست بر فقه اهل سنت را بسیار خوب دانست و گفت که شاید بتوانیم بگوییم در حوزه مانند شما نیست. فاضل لنکرانی با این حال افزود که اهل سنت، علم جدیدی (مقاصد شریعت) قرین علم اصول فقه ساخته‌اند و بدین‌ترتیب فقه را بر باد داده‌اند. وی سپس علیدوست را مخاطب قرار داد و گفت: وقتی ما می‌خواهیم علم اصول فقه را به‌گونه‌ای ارائه کنیم که هم رجال را داخل در آن می‌کنیم هم و هم هرمنوتیک، چطور می‌توان این علم را همچنان اصول فقه دانست؟

چند دقیقه مباحثه

هر چه می‌گذشت، جمله‌ها کوتاه و فاصله پاسخ‌گفتن‌ها کم‌تر می‌شد. ابوالقاسم علیدوست، در پاسخ به فاضل لنکرانی گفت: علم مقاصد را در هیچ‌کدام از آثار استوانه‌های اهل سنت نمی‌بینید. جالب این است که خود علمای اهل سنت هم حرف استوانه‌هایشان را نفهمیده‌اند. مقاصد شریعت هرگز به‌عنوان یک دانش در میان اهل سنت مطرح نیست.

فاضل لنکرانی، در همین اثنا، سخن علیدوست را قطع کرد تا بگوید: ما امسال در مرکز فقهی ائمه اطهار، کتابی درباره مقاصد شریعت در اختیار تمام طلاب درس خارج گذاشته‌ایم تا آن را مطالعه و نقد کنند؛ اما به این معنا نیست که مقاصد را داخل در علم اصول فقه کنیم. ابوالقاسم علیدوست هم ادامه داد: در نظریه‌پردازی ممکن است از ۲۰ تا ۳۰ مثال، چند تا هم مناقشه داشته باشد؛ اما آیا اصل این نظریه دچار خدشه است یا نه؟ چند مورد مناقشه، به اصل نظریه خدشه وارد نمی‌کند.

سرانجام بار دیگر حجت‌الاسلام والمسلمین فقیهی به یاری ارائه‌دهنده آمد و گفت: احتمالاً نظریه شما این است که همه مسائلی که داخل در غرض اصول فقه است، باید در آن باشد. و علیدوست به صراحت پاسخ داد: بله؛ همین‌طور است.

اما این پایان مباحثه‌ها نبود. محمد قائینی، در پاسخ به سخنان پراکنده هاشم نیازی در میان سخنان دیگران، گفت: آیا مقصود شما این است که مواردی که به باور آقای علیدوست باید منقح شود، در اصول فعلی هست و به اندازه کافی منقح شده، یا مقصود این است که در حد اشاره بیان شده است؟ نیازی پاسخ داد: حرف من این است که این‌ها مربوط به فقه و استظهار فقیه است. شما یک نمونه پیدا کنید که در کتاب آخوند نباشد. قائینی بلافاصله گفت: شما مسأله‌ی سیره را در کفایه پیدا کنید. نیازی بی‌درنگ افزود: آخر فکر دیگران، اول فکر آخوند است. طراح اصلی آخوند است.

مباحثه‌ها همچنان ادامه داشت؛ اما با جمله حجت‌الاسلام غلامرضا پیوندی، نشست رسماً به پایان رسید: مذاکرات کافی است!

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. ناشناس 

    در تنها عکسی که در این مطلب ارسال شده است یک سید معمم حاضر است ولی در اسامی موجود در این مطلب به نام فردی از سادات اشاره ای نشده است این سید کیست و چه سمتی در جلسه داشته است؟

    1. ناشناس 

      از شاگردان علیدوست است

پاسخ دهید