پیروزمند
در ابتدا لازم است توضیحاتی مقدماتی را نسبت به فرهنگستان عرض کنم. شروع فعالیت غیررسمی فرهنگستان سال۱۳۵۹ و رسمیِ آن، ۱۳۶۱ و با هدف مواجهه فکری با جریانهای التقاطی و چپگرا و منافقین بود. هسته اولیه این مرکز در سال ۱۳۵۲ و با محوریت بحث انقلاب و برای مصونیتبخشی به فعالان انقلابی کشور از غلتیدن در دام جریانات مختلف بود. برخی از این فعالان در حال حاضر از سران کشور حساب میشوند و گاهی هم برخی از آنها اذعان میکنند که آشنایی آنها با بنیانگذارِ فرهنگستان ـ یعنی استاد حسینی ـ مانع از غلتیدن آنها در دام تفکرات التقاطی شده است.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، فرهنگستان، به مباحث مربوط به حاکمیت و اداره حکومت اسلامی ورود پیدا کرد و در ابتدای راه هم به بحث اقتصاد اسلامی پرداخت و بعد از مدتی استاد حسینی به این نتیجه رسید که اقتصاد اسلامی، مستقیماً قابل دستیابی نیست و نیاز است که روش علوم را مورد پیگیری و کنکاش قرار دهد و باید مبانی روشِ علم، بهصورت عام مورد توجه قرار گیرد.
پس از انقلاب فرهنگی، استاد توجه داشتند به فلسفهی روش علم و در واقع ایشان خواستند که از این رهگذر، عمیقتر کار کنند و رگههای فلسفی فرهنگستان از همینجا پررنگ شد. البته فلسفهی به معنای مصطلح، دغدغه استاد نبود؛ بلکه فلسفه بهمعنای روش بود که مورد توجه ایشان قرار گرفت؛ نه فلسفه بهمعنای هستیشناسیِ اثباتکنندهی الهیات که مأموریت اصلی فلسفه اسلامی محسوب میشود.
استاد بهدنبال تحول در علوم تمدنساز اسلامی بود و توجه اصلی ایشان هم به این سمت بود که اگر بخواهیم نگاه تولیدی و ولایی در تحلیل معرفتشناختی اشراب شود، باید چه سیری را پشت سر بگذارد و چگونه آن را در مدلسازیهای عینی خودمان، بهکار ببندیم.
هدف اصلیِ استاد، دستیابی به تمدن فقه جعفری بود که این مسأله، در مانیفستی که در سال ۱۳۶۱ نوشته شد، بیان گردید و عمده زحمت ایشان، پایهگذاری فلسفه نوین بود.
به موازات فعالیتهای بنیادین استاد، محور دیگری از کار توسط ایشان پیگیری شد که نام آن را تحقیقات کاربردی یا تحقیقات راهبردی گذاشته بودند و از رهگذر آن، بهدنبالِ پاسخگویی به نیازهای ملموس و عینی و روزانهای مانند تورم و تعاونیها بودند و البته حتی قبلتر از این مسائل، ایشان با توجه به اینکه در خبرگان پیشنویس قانون اساسی شرکت داشتند، یکی از پیشنویسهای قانون اساسی را نوشتند که این پیشنویسِ ایشان، در گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی، بسیار مؤثر واقع شد.
پیروزمند: برخی از تفکرات و اندیشههای استاد حسینی دچار تغییراتی شده است که این تغییرات، هم مبتنی بر تجربهی نظریِ ایدئولوژیهای ایشان بوده و هم مبتنی بر تجربهی عملی. اما ایشان زمانیکه به فلسفه نظام ولایت دست یافتند، دیگر دچار تغییرات بنیادین نشدند و به این نتیجه رسیدند که بنبستی در اینباره وجود ندارد که نشود از عهده آن برآمد و فرهنگستان نیز تاکنون سعی داشته نقاط پنهان مبانی ایشان را بیشتر معرفی و نمایان کند.
هدف ایشان از پرداختن به مسائل کاربردی، ضمنِ تقویت جنبه فکری انقلاب اسلامی، اجازه تنفس پیدا کردن برای انجامِ تحقیقات بنیادین توسط ایشان و فرهنگستان بود؛ چرا که حتی برخی از نخبگان و حوزویها، تحقیقات ایشان را برنمیتافتند و همچون زمان حاضر، ایشان و مجموعه، متهم به پرداختن به انتزاعیات و دوری از مباحث واقعی کشور بودند. این اتهام گاهی بهقدری جدی میشد که حرف از حذف و انزوای تفکرات فرهنگستان به میان میآمد؛ که البته الآن نیز گاهی با مسائل و برخوردهای مشابهِ آن زمان مواجهیم.
مأموریت اصلی و بنیادین فرهنگستان انجام یک سری تحقیقات بنیادین است. البته لازم به ذکر است که برای ارزیابی خروجی هر مجموعهای ـ از جمله فرهنگستان ـ دو ملاحظه را باید مد نظر داشت؛ اول مقدوراتِ آن مجموعه و دستاوردهای حاصل از این مقدورات؛ دوم شناخت جنس و ماهیت کارِ مجموعه. در همین راستا باید عرض کنم که فرهنگستان، گام در راهی گذاشته بود که قبل از آن، کسی قدمی در آن، نگذاشته بود.
غنایی
گرچه فرهنگستان یک مجموعه و سازمان محسوب میشود، ولی قوام این مجموعه، به تفکرات یک اندیشمند برمیگردد و از همین رو برای تحلیل وضعیت این مجموعه، باید دید تفکرات آن اندیشمند، چه سرنوشتی پیدا کرده است و چه جایگاهی را پس از چهل سال بعد از انقلاب اسلامی دارد.
تفکرات استاد حسینی در راستای پیگیری آرمانهای انقلاب اسلامی و رفع کاستیهای فکری آن بود و لازم است که ببینیم امروزه تفکر ایشان در جامعهی ما چه جایگاهی دارد و از چه وضعیتی برخوردار است.
لازم است برای اشاره و یادآوری عمق تفکرات و بینش استاد حسینی به سه مثال اشاره داشته باشم. مثال اول اینکه در ابتدای انقلاب که بحث اسلامیسازیِ علوم انسانی مطرح شد، برخی اساتید ـ که البته امروزه شماری از آنها، میداندار اسلامیسازی علوم انسانی در حوزه علمیه هستند ـ اسلامیسازی علوم انسانی را غیرعلمی میانگاشتند؛ ولی استاد حسینی به این موضوع پرداختند و حتی یک گام عقبتر رفته و با تفکری عمیقتر، روش تحقیق در علوم انسانی اسلامی را مورد بحث و تفکر قراردادند و امروزه میبینیم که این موضوع به قدری اهمیت یافته که شاهد انتشار فصلنامه «فلسفه روش تحقیق در علوم انسانی» هستیم.
مثال دوم اینکه ایشان در مسائل اجتماعی در چگونگی تطبیق احکام به موضوعات تخصصی بر این عقیده بودند که نیازمند منطق انطباق هستیم و امروزه، شاهد هستیم که این مسأله، جدی گرفته شده و از همین رهگذر، موضوعشناسی فقهی اهمیت یافته و به همین منظور نیز مؤسساتی در حوزه علمیه دائر شده است.
مثال سوم، کاربردیکردن فلسفه از دهه شصت بود که ایشان تأکید فراوانی نسبت به آن داشتند و ایدههای خودشان را در مورد آن مطرح کردند.
این مثالها نشان میدهد تفکرات استاد حسینی آنطور که گفته میشد، صرفاً انتزاعی و یا غیرکاربردی نبود.
در بیانِ روند رو به جلوی فرهنگستان میتوانم به این مسأله اشاره کنم که امروزه، نسبت به دو دهه قبل و یا نسبت به ابتدای انقلاب، تعداد فراوانی از طلاب، اساتید و دانشجویان، فرهنگستان را میشناسند و این، نشان و حاصل از قوت فکریِ مجموعه است.
سؤال: متفکرین و نظریهپردازان هنگام شکست و یا به نتیجه نرسیدن تفکراتشان، یا از ایدهها و حرفهایشان عقب مینشینند و به اصلاح آنها میپردازند و یا عوامل بیرونی دیگری را بهعنوان مقصر معرفی میکنند و همچنان بر ایدههای خود پافشاری میکنند. پرسش بنده این است که با توجه به اینکه برخی از ایدههای فرهنگستان نتوانسته مشکلاتِ جاری کشور را حل کند، آیا در همین راستا مجموعهی شما ، لازم دیده که به بازنگری در ایدههای بنیادین استاد حسینی بپردازد، یا همچنان بر آن ایدهها پافشاری میکند؟
پیروزمند: پاسخ شما هم بله است و هم خیر؛ بدین معنا که استاد حسینی به هنگام پایهگذاری هستهی سخت اندیشههای خود، در فلسفهی روش، بهشدت سیال میاندیشید و برای پاسخ به سؤالاتش، به خودش اجازه تجدید نظر میداد و میتوان این رویه را با دقت در منظومه فکری ایشان ملاحظه کرد؛ که برخی از تفکرات و اندیشههای ایشان، دچار تغییراتی شده است که این تغییرات، هم مبتنی بر تجربهی نظریِ ایدئولوژیهای ایشان بوده و هم مبتنی بر تجربهی عملی. اما ایشان زمانیکه به فلسفه نظام ولایت دست یافتند، دیگر دچار تغییرات بنیادین نشدند و به این نتیجه رسیدند که بنبستی در اینباره وجود ندارد که نشود از عهده آن برآمد و فرهنگستان نیز تاکنون سعی داشته نقاط پنهان مبانی ایشان را بیشتر معرفی و نمایان کند.
سؤال: بهعنوان مقدمه باید عرض کنم که بنده در کار رواندرمانی فعالیت دارم و برنامههای فرهنگستان را نیز دنبال میکنم و میدانیم که صحبتکردن در حوزه کلان، آسانتر از ورود به مباحث علمی و کاربردی و جزئی است. پرسش بنده، بُعد سلبی ندارد و عبارت است از اینکه قرار است چه زمانی شاهد حضور فرهنگستان ـ بهعنوان مثال ـ در بخش اعصاب و روان برای درمان اختلالات روانی باشیم؟ آیا درحال حاضر فرهنگستان به این ظرفیت عملی رسیده است که در این مورد به کمک جامعه بشتابد؟
پیروزمند: لازم است به مقدمهای اشاره داشته باشم و آن اینکه تحول در آن دانشی که برای تمدنسازی نوینِ اسلامی لازم است، تحولی نیست که فقط متکی به یک سازمان و مجموعه ـ مانند فرهنگستان ـ باشد؛ بلکه برای رسیدن به هدف، نیاز به وجود شبکهای از تحقیقات چند لایه داریم که یک لایه از آن، تحقیقات بنیادین است که فرهنگستان، داعیهی آن را دارد. نکتهی دیگر، تنوع در رشتهها و شاخههای علوم انسانی و غیر علوم انسانی است؛ لذا یکی از بخشها، تحول در روش علم بهمعنای روش تحقیقِ ناظر به تحول در محتوای علم است و بخش دیگر، ناظر به روشِ چگونگی مدیریتِ دانش در جامعه. برای پاسخگویی به سؤال شما یک مطالبه را باید مطرح کنم و آن اینکه باید سنجیده شود که مکملهای کنار یک مرکز بنیادین ـ مانند فرهنگستان ـ برای نیل به اهدافِ کلان در چه حالت و وضعیتی قرار دارند و ارتباط این نهادها و مجموعههای مکمل، با آن مرکز بنیادین چگونه است؟ شاید پرسیده شود حال که شما به نتیجه نهایی و عملیِ حل مسائل نرسیدهاید، چگونه میتوان به حرفهای شما اعتماد کرد؟ در پاسخ خواهم گفت که معیار آزمون و تصدیق و تکذیب در هر لایه از علم، به حسب همان لایه میباشد و معتقدم فرهنگستان به حد بضاعت خود در مقیاس راهبردی ـ و نه کاربردی ـ در مواضع مهمی ورود پیدا کرده است و وقتی با متخصصان هر علمی به بحث پرداختهایم، متوجه شدهایم که تفکرات فرهنگستان، نهتنها کمبودی ندارد، بلکه در برخی نقاط، قوت قابل توجهی هم دارد. مثلاً در بحث مهندسی فرهنگی، یا پیوست فرهنگی که امری راهبردی ـ و نه کاربردی ـ است ورود داشتهایم و پیشنهاداتی هم ارائه کردهایم که برخی از آنها که به عرصهی عمل درآمده، موفق بودهاند.
غنایی: فراموش نکنیم نوابغ در زمان خودشان معمولاً مهجور بوده و بعدها شناخته شدهاند و حرفهایشان مورد فهم قرار گرفته است. طبیعی هم بوده؛ چون حرف نو میزدند که با فضای رایج فرق داشته. ملاصدرا در زمان خودش خوب فهم نشد. خب شما احتمال بدهید که ممکن است یک اندیشمند نبوغی داشته باشد که باعث شود در زمان خودش خوب فهم نشود.
سؤال: بهنظر میرسد فرهنگستان برای اینکه بتواند نشان دهد که طرحهای کلانش قابلیت اجرا دارد، باید ابتدا در مقیاس کوچکی مانند یک شهر و یا حتی یک سازمان و نهادی از یک شهر ـ مانند بانکهای آن شهر ـ به آزمایش ایدههای خود بپردازد و ببینیم که آیا واقعاً فرهنگستان قادر است مثلاً تورم را در آن شهر مهار کند یا یک نظام بانکداری بدون ربا ایجاد نماید؟
غنایی: اتفاقاً استاد حسینی هم همین پیشنهاد را داشتند. ایشان معتقد بودند حتی در زمینههای عملی و کاربردی نیز باید صحت و کارآمدی حرفها را سنجید؛ ولی یکی از چالشهای عمومی کشورمان این است که متأسفانه برای ایدههای ایدهپردازان، گوش شنوایی وجود ندارد و مجالی برای آزمودنِ خطا و آزمایش به آنها داده نمیشود.
پیروزمند: کاربستِ عملیِ ایده، یک مقدمه و لازمهی علمی دارد و یک مانع اجرایی. مانع علمی، عقبهی لازمی است که فرهنگستان باید در عرصههای کلانِ مختلف، سعی کند ورود داشته باشد که البته همین کار را هم انجام داده و در مواردی مانند فضای مجازی وارد شده و فعالیت داشته است. مانع اجرایی هم این است که هنگام سپردن جایی به شما، به هرمقداری که آن مجموعه و یا محل، مهمتر و بزرگتر باشد، واگذاری آن به شما با احتیاط بیشتری انجام میشود. در همین راستا باید عرض کنم ـ ضمن اینکه فرهنگستان تا بهحال چندان مایل به ورود در حوزههای عملیِ کلان نبوده است ـ متأسفانه اعتماد لازم برای واگذاری این حوزهها به فرهنگستان، وجود نداشته است؛ اجازه بدهید به یک نمونه اشاره داشته باشم. فرهنگستان برای ارتباط و کمکرساندن به یکی از دانشگاههایی ـ که پیشرو در اسلامیسازی علوم انسانی است و رهبری از آن دانشگاه، مطالبه داشتهاند ـ پا پیش گذاشت و طیِ جلسهای به مسئولان آن دانشگاه اعلام آمادگی کرد و گفت حاضر است تجربیات خود را در اسلامیسازیِ علومِ انسانی، در اختیار آنها قرار دهد؛ ولی متأسفانه جلسهی اول ما با آن دانشگاه، به جلسه دوم منتهی نشد.
سؤال: وقتی شخص یا مجموعهای از حل مسائلِ بنیادین صحبت میکند، باید اثبات کند که مطالعات بنیادینی نیز داشته است؛ آیا فرهنگستان، تجربهی مطالعاتِ بنیادینِ معطوفِ به عمل را داشته است؟ بهنظر میسد لازم است برای داشتنِ حرفها و راهکارهای بنیادین، وارد عمل شوید تا متوجه شوید که فاصله مقام عمل و حرف و نظریات کلان زیاد است. نمیشود که در یک حیات خلوت و بدون حضور در میدان به مطالعات بنیادین پرداخت و سند راهبردی نوشت. ادموند گتیه،[۱] مقالهای چندصفحهای در حوزهی معرفتشناسی و شناخت مینویسد[۲] که چند هزار ارجاع علمی به آن میشود. ارجاعات علمی به مقالات نوشتهشده در فرهنگستان چقدر است؟
پیروزمند: یکی از کاستیهای فرهنگستان، کمبودِ آثار مکتوبِ منطبق بر استانداردهای علمیِ دانشگاهی است؛ که البته این کاستی، به دلایل مختلفی مانند کمبود امکانات و نفرات بوده است. توانمندی مجموعه نیز این بوده که برای بیان آنچه در صدد ابراز آن است، از طرق مختلفی مانند شرکت در گفتوگوها، نشستها، همایشها و فرصتهای رسانهای بهصورت فعال، بهره برده است.
غنایی: اندیشمندان و اساتید مختلفی درحال حاضر وجود دارند که با معیارهایِ رقیقشدهی فرهنگستان در حال کار و تلاش هستند و البته موفق هم بودهاند.
سؤال: گویا فرهنگستان در گام نخست، در فهماندن آنچه درصدد آن بوده و در ترجمهی ایدههایش، موفق عمل نکرده است و از همین رو بهنظر میرسد فرهنگستان، حتی در خود حوزه علمیه نیز منزوی و یا مهجور است و حرفهای این مجموعه، مورد فهم قرار نمیگیرد.
پیروزمند: مشکل ما با دیگرانی که میگویند حرف شما را نمیفهمیم، بر سر واژهها نیست بلکه بر سر مفاهیم است؛ ضمن اینکه یکی از تلاشهای فرهنگستان در راستای افزایش تفاهم و گفتوگو با سایر مراکز علمی و افراد علمی بوده است که البته در این زمینه سعی کرده موفق عمل نماید و تنوع مقالاتی که دوستان ما به مراکزِ علمی مختلف ارائه دادهاند و مورد استقبال هم قرار گرفته، میتواند نشان از این تلاش باشد.
غنایی: اشکالِ عدم تدوین آنچه که فرهنگستان در صدد بیان آن است را قبول میکنم؛ ولی معتقدم که عدم فهم برخی از گذارههای یک اندیشه، به منزلهی عدم صحت آن ایدهها نیست. ادبیات سنگین را من میپذیرم؛ چون یک منظومهی معرفتی است. ضمن اینکه در مورد مرحوم استاد حسینی یک نکته این است که فراموش نکنیم نوابغ در زمان خودشان معمولاً مهجور بوده و بعدها شناخته شدهاند و حرفهایشان مورد فهم قرار گرفته است. طبیعی هم بوده؛ چون حرف نو میزدند که با فضای رایج فرق داشته. ملاصدرا در زمان خودش خوب فهم نشد. خب شما احتمال بدهید که ممکن است یک اندیشمند نبوغی داشته باشد که باعث شود در زمان خودش خوب فهم نشود. البته متأسفانه ما در معرفی خودمان کاستیهایی داشتهایم که البته عرض کردم که گویا گوش شنوایی هم برای شنیدن حرفها وجود ندارد.
دکتر منمن
چیزی به اسم علوم اسلامی وجود ندارد. نه میتواند وجود داشته باشد. همانطور که علوم زرتشتی و هندو نمیتواند وجود داشته باشد. فقط بعضی در غرب به شوخی به فیزیک هسته ای، فیزیک یهودی میگویند چونکه تعداد بسیار زیادی از کاشفان این رشته از فیزیک، یهودی بودند ولی هیچ مغز سالمی ادعا ندارد که علوم فیزیک هسته ای یا روانشناسی و عصب شناسی یهودی هستند. با وجود اینکه بسیاری از دانشمندان این رشته ها یهودی بودهاند.
ادعای اسلامی سازی علوم چیزی بغیر از جهل در عبایی دیگر نیست. رک و پوست کنده. فیزیولوژی سیناپس و نوروترانسمیترها چیزی نیست که بتوان آنرا اسلامی کرد تا بتوان اختلالات عصبی ناشی از پاتولوژی آنان را در اسلام فهمید. در هیچ جای متون و روایات اسلام اشارهای به نوروترانسمیترها و رسپتورهای نورونی نشده است. همین وضع در اقتصاد و جامعه شناسی و غیره هم است. روش تحقیق علمی همانی است که در غرب استفاده میشود و روشهای دیگر «تحقیقی» منسوخ شدهاند و به دوران تاریخ جهالت بشریت پیوستهاند. راهبردی و کاربردی و مهندسی اخلاق و فرهنگ هم حرافی و بازی با کلمات هستند تا که ردیف بودجه برقرار بماند و به جای زحمت و مشقت زندگی آرام و مرفهای داشت. حقیقت واقعا تلخ است.
دکتر توتو
کاش بین این همه ادعا که نوشتی یک دلیل هم میبود
نیست که بخواهد باشد البته…