درباره اثر
«صفائینامه» احوال و آثار آیتﷲ سید مصطفی صفائی خوانساری و پدر بزرگوارش مرحوم آیتﷲ سید احمد صفائی خوانساری را مدّ نظر خود قرار داده است. اثر مذکور در ۷۴۰ صفحه به همّت محمدرضا خادمیان گردآوری و با شکل معهود کتابهای آثار مؤسسه کتابشناسی شیعه عرضه شده است.
کتاب از دو باب تشکیل شده و هر باب دو فصل را در خود جای داده است؛ فصل اوّل به «سرگذشت» اختصاص دارد و بخش دوم به «آثار». در انتهای کتاب نیز خاتمهای آمده است که به «تصاویر و اسناد گوناگون» در این باره میپردازد.
باب اول
باب اول به احوال و آثار کتابشناس معروف و زبردست مرحوم آیتﷲ سید احمد صفائی خوانساری اختصاص دارد. در فصل اول ۱۲ سرگذشت از ایشان آمده است که به نکات مختلف در زمینه زندگی ایشان توجه دارد.
فصل دوّم به بررسی آثار آن مرحوم میپردازد. مهمترین اثر مکتوبی که از ایشان بهجای مانده است و ایشان حدود سی سال را صرف این کار کردهاند(ص۹۴)، کتاب گرانسنگ کشف الأستار عن وجه الکتب و الأسفار است که بزرگترین کتابشناسی شیعه پس از الذریعه آقا بزرگ طهرانی بهشمار میآید (ص۱۰۴).
در فهرست آثار نسخ خطی بهجا مانده از مرحوم صفائی، ۲۴۸ عنوان نسخه خطی ذکر شده که به دست ایشان نسخهبرداری شده است. دلیل این مسأله آن بود که ایشان از یکسو برای تألیف کشف الأستار نیاز به این منابع داشت و از سوی دیگر امکان تهیه نسخه چاپی برای ایشان وجود نداشت و کتابخانهای هم که برای این کار کافی باشد در آن زمان در خوانسار نبود. خود ایشان مینویسد: «کس مرا به کوتاهی و سهلانگاری و کمی تتبّع نسبت ندهد؛ همانا من با کمبود کتابها و اسباب و نبود یار و یاور و واقع شدنم در شهری دور از همه چیز و با تفرّق بال و اختلال احوال و غم و اندوه بسیار و تغیر زمان، و رواج بدعتها و گناهان و خرابشدن پایههای دین، تمام کوششم را و نهایت طاقتم را در راه به پایان رسانیدن این هدف به کار گرفتهام». (ص۹۳)
علیرغم تمام مشکلاتی که بر سر راه این دانشمند شیعه بود، اما از ایشان رسائل فقهی، اصولی و تاریخی دیگری نیز به جای مانده است که فهرست این رسائل(ص ۱۵۰) به همراه متن کامل برخی از آنها در این کتاب ذکر شده است(ص ۱۲۳ و ۱۳۵).
در پایان باب اول از این اثر تصویر برخی اجازات حدیثی که برای ایشان صادر شده و یا از طرف ایشان برای دیگران صادر شده و همچنین اجازات اجتهاد از حضرات آیات آقا سید ابوالحسن اصفهانی، نائینی و حاج شیخ عبدالکریم حائری آمده است. این باب با تصاویری از نامههای رسیده به ایشان، خصوصاً نامههایی که از سوی آیتﷲ مرعشی نجفی به ایشان ارسال شده است، به پایان میرسد.
باب دوم
باب دوم کتاب به مانند باب اول تنظیم شده است و به زندگی فرزند مرحوم آیتﷲ سید احمد صفائی، یعنی آیتﷲ سید مصطفی صفائی خوانساری میپردازد. در فصل اوّل ده زندگینامه از منابع مختلف ذکر شده است. فصل دوّم نیز به آثار ایشان میپردازد؛ اگرچه این فصل متنوّعتر از فصل دوم باب اول کتاب است. در این فصل سه مصاحبه از ایشان درباره آیةﷲ حاج آقا نورﷲ اصفهانی(ص۲۵۹)، آیتﷲ بروجردی (ص۲۶۲) و امام خمینی (ص۲۷۲) آورده شده است. تعلیقه ایشان بر عمدة الطالب فی انساب آل أبی طالب (ص ۲۷۹) و برخی رسالههای کوتاه ایشان در باب تراجم، نسخهشناسی و کتابشناسی از دیگر آثاری است که در این باب آورده شده است. بخش دیگری از این فصل به نکات گوناگونی اختصاص پیدا کرده که از ایشان بهجای مانده است؛ مکتوبات، مسموعات، اجازات و نامهها از جمله این یادگارها هستند. در خاتمه نیز تصاویری تاریخی از ایشان آورده شده است؛ از جمله تصویر ایشان در کنار آیتﷲ بروجردی، امام خمینی، آیتﷲ سید محمدرضا گلپایگانی و شیخ مرتضی حائری و آیتﷲ شریعتمداری.
نامههای آیتﷲ بروجردی به مرحوم صفائی
از جمله مطالب قابل توجه این کتاب نامههای تاریخیای است که بین مرحوم آیتﷲ سید مصطفی خوانساری و مرحوم آیتﷲ بروجردی صورت گرفته است. نامههایی که در این مجموعه ذکر شده، در شش محور قابل تقسیمبندی است (ص۴۴۲):
- خرید و ارسال کتب؛
- تحقیق درباره اشخاصی که به نوعی با آیتﷲ بروجردی ارتباط داشتند؛ اعمّ از آنکه پیشتر از ایشان اجازه گرفتهاند و یا درخواست اجازه دارند؛
- تأیید و معرفی آیتﷲ صفائی جهت سفرهای تبلیغی و بازدید از کتابخانهها و مناطق تبلیغی؛
- توزیع تقسیمی میان طلاب و مسائل مالی؛
- تفقّد و احوالپرسی از علمای بلاد.
توجه به متن این نامهها و ادبیات نامهنگاری این دو بزرگ، نکات قابل توجهی را مشخص میکند؛ نکاتی که برای بررسی تاریخ حوزه علمیه قم قابل توجه است. از جمله در رابطه با مخالفت با رشد بهاییان در کشور، آیتﷲ بروجردی در مورد فردی بهنام «احمد فلاحی» از آقای صفائی استعلام میکند. احمد فلاحی در بهار همدان بخشدار شده بود و سپس به سمت مسؤول دفتر فرماندار همدان ارتقا یافت و قرار بود این فرد شهردار بروجرد (زادگاه آیتﷲ بروجردی) شود. آیتﷲ صفائی در پاسخ به استعلام مذکور، در نامهای مینویسد: «احمد فلاحی بخشدار الیگودرز ظاهرا مدّتی در بهار همدان بوده وبعضی از آقایان همان او را میشناسند. جنابعالی وضع رفتار و عملیات ایشان را از اشخاصی که اطلاع دارند تحقیق فرمایید. محلّ ابتلاء است».(ص۴۵۲) آقای بروجردی اما در پاسخ نشان میدهند که منظور نظر از «بعضی از آقایان همدان» کیست و لذا مینویسند: «مستدعی است سلام حقیر را به جناب حجتالاسلام آقای بنی صدر و سائر اعلام(دامت برکاتهم) ابلاغ بفرمایید».(همان)
البته مرحوم صفائی کمی بعد در نامه دیگری به تفصیل درباره عملکرد فلاحی توضیح میدهند.(ص ۴۵۳)
علاوه بر اعتماد آیتﷲ بروجردی به آیتﷲ صفائی در مسائلی که به نوعی مربوط به دین و امور مربوط به طلاب (ن.ک: ص ۴۶۱) بود، اعتماد ایشان در مسأله کتاب و نسخ خطی کاملاً مشخص است. برای نمونه در یک مورد آیتﷲ بروجردی اجازه خرید کتاب عمدة القاری و کتاب فقه را که سید حسین قزوینی تألیف نموده بود برای آقای خوانساری صادر کردهاند(ص۴۵۸). در موردی دیگر آیتﷲ بروجردی با تأکید میخواهند که پیگیر اخذ کتبی که در معامله با «آقای بهزادی» خریداری شده است باشد تا هر چه زودتر کتابها به مدرسه ایشان در نجف انتقال یابد(صص ۵۱۸ و ۵۲۲). آقای رسول جعفریان درباره این نامه مینویسد:
«مشهور است که سید مصطفی مسئول خرید کتاب برای کتابخانه مسجد اعظم بوده و در این نامهها چندجا آیتﷲ بروجردی خطاب به وی خرید کتابهای مختلف را گوشزد میکند. یا کتابهایی که مرحوم صفائی پیشنهاد میکند، برای خرید، تأیید میکند. در بین همین نامهها، دو بار آیتﷲ بروجردی خطاب به سید مصطفی صفائی تأکید میکند که ماجرای خرید کتب آقای بهزادی را تمام کند. میدانیم که بخشی از کتابخانه محدث نوری در نجف اشرف، به دامادش شیخ شهید فضل ﷲ نوری و بقیه فرزندان رسید که به ایران منتقل شد. آیتﷲ بروجردی باقیمانده کتابهای خطی این کتابخانه را که در دست علی بهزادی از نوادگان محدث نوری بود، خریداری کرده و به کتابخانه مدرسه خود در نجف اشرف فرستاد. با این نامهها روشن میشود که واسطه خرید این کتابخانه، آیتﷲ سید مصطفی صفائی خوانساری بوده است. این کتابخانه در سال ۱۳۷۵ق به قیمت ۲۰ هزار تومان خریداری شده است (اسناد ص ۵۱۸ و ۵۲۲). در نامه ص ۵۱۸ آیتﷲ بروجردی که «هر روزه گرفتار مکاتبه» بهزادی بوده، خسته شده و به سید مصطفی صفائی نوشته که کار را تمام کند و ورقه قطعی معامله را از محاضر رسمی دریافت کرده و به دفتر ایشان برساند».
غیر از این مطالب، توجه به ادبیات نامهها نیز پندآموز است؛ از جمله نحوه برخود مرحوم آقای بروجردی با مرحوم آقای صفائی است که آکنده از ادب و احترام است؛ بهگونهای که جملات آغازین قریب به اتفاق نامههای ایشان با دعا و ابراز خوشحالی از سلامت مرحوم خوانساری آغاز شده است. برای نمونه میخوانیم:
«به عرض میرساند؛ مرقومه محترم که حاکی از صحّت مزاج عالی بود واصل و موجب مسرّت گردید؛ مرجوّ آنکه از کافّه بلیّات محفوظ بوده مؤیّد به تأییدات الهیه باشید» (ص ۵۱۲).
این کتاب خصوصاً بهواسطه نامهها و اجازات جدیدی که انتشار داده، قابل توجه است؛ هرچند در این زمینه کار تحقیقی و تحلیلی بیشتری لازم بود. برای نمونه جا داشت ذیل اعلامی که نام آنها در نامهها آمده است توضیحاتی داده میشد تا برای خواننده مشخص شود کدام فرد مدّ نظر است.
البته همین ارتباط نزدیک آیتﷲ بروجردی و آیتﷲ صفائی باعث میشد تا گاهی رنجشهایی هم صورت بگیرد. آیتﷲ بروجردی در یک نامه مینویسند:
«مطالبی که مرقوم داشته بودید مستحضر شدم. خیلی تعجّب میکنم از آقایان رفقا که همهی قضایا را به یک نحو میبینند و اهمّ و مهمّی برای امور کأنّه قائل نیستند. جنابعالی این قسم مطالب را که درک کردهاید باید در اوّل ملاقات بدون تأخیر و فوت وقت به من گفته باشید؛ نه آنکه بعد از مدّتی که به مسافرت دیگر رفتهاید از آنجا بنویسید که این مطالب در سفر قبل واقع شد»(ص۴۶۳).
شایان ذکر است که از صفحهی ۴۵۷ تا صفحهی۶۵۹ کتاب تصاویر برخی نامههایی آمده است که برای ایشان فرستاده شده و حاوی نکات فراوان تاریخی است.
نقد
صفائی نامه مجموعهای کامل است از آنچه درباره آیات سید احمد صفائی خوانساری و سید مصطفی صفائی خوانساری وجود دارد؛ مطالبی متنوّع شامل آنچه درباره این دو عالم بزرگ شیعه پیشتر وجود داشته به همراه مطالب جدید دیگر از جمله مجموعهای از اجازات، نامهها و تصاویر منتشرنشده. از این جهت این کتاب، منبع کاملی برای شناخت ایشان به شمار میآید؛ خصوصاً که در زمینه تهیه و تنظیم نامهها و اجازات زحمت کشیده شده است. اما بهنظر میرسد میشد مطالب این کتاب را در قالبی متفاوت ارائه کرد.
در هر کدام از دو فصل «سرگذشت» (یکی مربوط به سید احمد و دیگری مربوط به سید مصطفی) بیش از ده سرگذشت (مجموعا ۲۲ سرگذشت) در منابع مختلف درباره ایشان گردآوری و منتشر شده است و از این تعداد تنها دو سرگذشت پیشتر در جایی ذکر نشده است. شاید این کار بهعنوان گردآوری منابع به کار آید و محققین فرصت تورّق در تک تک این سرگذشتها را نداشته باشند؛ اما باید پذیرفت که این قالب با توجه به دسترسی آسان به منابع از طریق اینترنت و کامپیوتر، امروزه دیگر جذّابیتی ندارد و خلائی را پر نمیکند. به جای این کار لازم بود تا درباره منش و آثار ایشان دست کم چند مصاحبه جدید با بزرگانی انجام میشد که با مرحوم سید مصطفی صفائی ارتباط داشتند و هنوز هم در قید حیات هستند و به نکاتی که آیتﷲ شبیری زنجانی(ص۱۹۵) در این رابطه فرمودهاند(صص ۱۹۵-۱۹۸) اکتفا نمیشد.
در تنظیم فهرست مطالب، استاندارد واحدی به کار گرفته نشده است؛ این موضوع باعث شده تا در شش صفحه فهرست مطالب با چند شکل تنظیم فهرست مواجه باشیم (برای نمونه ن.ک: فهرست مطالب فصل دوم از بخش دوم، ذیل عنوان «نکتههای گوناگون» که در صفحات ۹ و ۱۰ روش تعیین عناوین با هم متفاوت شده است).
از سوی دیگر برخی مطالب تناسبی با موضوع کتاب ندارد. در صفحه ۱۳۵به مناسبت ذکر برخی آثار مرحوم آیتﷲ سید احمد صفائی، زندگینامه کوتاهی از «أسعد بن عبدالقاهر» معروف به أبوالسعادات اصفهانی به قلم ایشان آورده شده است. این شرح حال در پایان نسخه خطیای است که به خط خود ایشان از کتاب رشح الولاء فی شرح الدعاء اثر ابوالسعادات اصفهانی به جای مانده است. اما در پایان این بیوگرافی کوتاه، مقدّمه شیخ قیس العطّار بر نسخه چاپی تحقیق این کتاب نیز ذکر شده است (صص۱۳۷ تا ۱۴۸) و ارتباط این بخش با کلیّت موضوع کتاب به هیچ وجه مشخص نیست.
در مجموع این کتاب خصوصاً بهواسطه نامهها و اجازات جدیدی که انتشار داده، قابل توجه است؛ هرچند در این زمینه کار تحقیقی و تحلیلی بیشتری لازم بود. برای نمونه جا داشت ذیل اعلامی که نام آنها در نامهها آمده است توضیحاتی داده میشد تا برای خواننده مشخص شود کدام فرد مدّ نظر است.