دکتر علیرضا صدرا: گفتمان و الگوی پیشرفت و کارآمدی جمهوری اسلامی در حکمت مدنی و برهانی و قرآنی علامه
علامه طباطبایی عالمی جامع و فیلسوف بود، اما تجدیدگر و احیاگر بودن در حیطهی فلسفهی اسلامی و تفسیر، بزرگترین ویژگی ایشان است. علامه طباطبایی نه فیلسوف و مفسر محض، بلکه فیلسوف و مفسر مدنی بوده و نگاه اجتماعی، سیاسی و مدنی داشت.
هر نظریهای، هر چه بنیادیتر و عمیقتر باشد، فرا زمانیتر و کارآمدتر خواهد بود، در این زمینه نظریات علامه طباطبایی نیز از این قاعده مستثنی نیست. فارابی در مورد حکمت میگوید: فلسفهی نظری محض، ناقص است و برای کامل شدن، نیازمند جنبهی عملی است و تدقیق در زیست علامه طباطبایی و ورود ایشان به عرصهی حکمت و شریعت نیز نشانگر این است که نظریات ایشان، کامل است و به دنبال عملی کردن اندیشههای حکمت نظری خود بوده و به ابعاد هستیشناختی و معرفتشناختی پدیدهها میپردازد.
علامه طباطبایی پیشرفت را به اعتلای وجود، تعریف میکند. کارآمدی نیز، وظیفهی کاربست این پیشرفت را به عهده دارد. چندین نظریه کارآمدی وجود دارد که عبارتند از: نظریهی کارآمدی بازدهی، نظریهی توفیق، نظریهی رضایت و نظریهی مصلحت که توسط امام خمینی(ره) مطرح شد و علامه طباطبایی نیز بین نظریات مختلف کارآمدی، نظریهی امام خمینی(ره) را قبول داشت.
در مورد بحث روش فلسفی علامه طباطبایی میبینیم که در اکثر مباحثی که ایشان، از کلمهی «وجود» استفاده میکند، میتوان واژهی «پیشرفت» و یا مثلاً واژهی «سیاست» را جایگزین کرد؛ چرا که تعریف ایشان از پیشرفت، اعتلای وجود بود و از همینرو سخنان و نظریات علامه طباطبایی را میتوان به صورت کامل در مسائل مختلف اجتماعی و مدنی و اقتصادی، به کار بست و به پیشرفت اسلامی دست یافت و از آنها در الگوی توسعه و پیشرفت، بهره برد.
حجتالاسلام احمد واعظی: ادراکات اعتباری و فلسفهی سیاسی علامه طباطبایی
سوال این است که پژواک، انعکاس و نظریهی اعتباری، در حوزهی فلسفهی سیاسی چیست و چگونه است؟. اصل ادراکات اعتباری و اعتباریات ابداع علامه طباطبایی نیست، بلکه ریشه در علم اصول و به ویژه استاد ایشان، مرحوم محقق اصفهانی دارد، ولی بسط مسئلهی ادراکات اعتباری، به شکلی که توسط علامه طباطبایی انجام شد، قبل از ایشان، بیسابقه بوده و ایشان در جایجای مباحث، معارفی از اعتباریات بهره میبرد.
نظریهی اعتباریات علامه طباطبایی، هستیشناختی و معرفتشناختی است. وجه هستیشناختیِ نظریهی ایشان از این روست که این نظریه، یک گزارش و توصیف از رابطهی وجودی که بین سه ضلع «قوای طبیعی انسان» و «نیازهای طبیعی مختلف بشری و بین دستگاه ادارکی بشر» و «بین صدور افعال اختیاری از انسان» وجود دارد، ارائه می دهد. ایشان در این نظریه می گوید که قوای انسان برای نیل به غایات خود، چگونه دستگاه ادارک بشری را تحت تأثیر قرار داده و ادراکات اعتباری را از این رهگذر تولید میکند که افعال بشری را بسازد.
زاویهی دیگر نظریهی اعتباریات علامه طباطبایی، معرفتشناختی است، زیرا بر بخشی از تولیدات و تصدیقات انسانی و تفاوتهای این ادراکات با سایر ادراکات بشری متمرکز بوده و به تفکر و تدقیق میپردازد. در مورد چگونگی کاربست نظریهی اعتباریات در حوزهی فلسفهی سیاسی، لازم است که یک دستهبندی از فلسفهی سیاسی داشته باشیم. این دستهبندی را میتوان در سه بخش «مباحث توصیفی»، «مباحث هنجاری» و «مباحث مفهومشناختی» انجام داد.
از آنجایی که پوزیتیویستها، در قرون گذشته فلسفه را از دایرهی فعالیتهای علمی بیرون میراندند، آنچه برای فلسفه ورزان باقی میماند، تحلیلهای مفهومی بود؛ کما اینکه برخی از تلاشهای علمی فلاسفهی ما هم تبدیل به ایضاح شده بود. بخش دوم از فلسفهی سیاسی، مباحث توصیفی بود که خروجیِ آن، پاسخ به یکسری پرسشهای هستیشناختی است؛ پرسشهایی مانند اینکه جامعهی سیاسی چگونه شکل میگیرد؟. خروجی این گونه پاسخها، پرسشهایی معطوف به واقعیت سیاسی میباشد.
بخش دوم از فلسفهی سیاسی، مباحث هنجاری است که شامل توصیهها و بایستهها و دستوراتی است که موجب می شود فضائل جامعهی سیاسی، محقق شود. با توجه به این تقسیمبندی میتوان گفت که بیشترین کاربست نظریهی اعتباریات علامه طباطبایی، معطوف به جانب توصیفی فلسفهی سیاسی است. به عنوان مثال در در حوزهی فلسفهی سیاسی، یکی از پرسشها معطوف به سرّ تکوین جامعهی سیاسی است. پاسخ مشهور به این سوال، نظریهی معروفِ مدنیالطبع بودن بشر است که البته تقریرهای مختلفی دارد. علامه طباطبایی هم مدنیالطبع بودن را پاسخ این پرسش میداند، اما تقریری متفاوت از اندیشمندانی مانند بوعلی، ملاصدرا، فارابی و ارسطو ارائه میدهد.
علامه طباطبایی با استفاده از نظریهی اعتباری، روی استخدامگری انسان تأکید میورزد و میگوید همین روحیهی استخدامگری، موجب میشود انسان چارهجویی کند تا برای رفع خواستههای طبیعیاش، دیگران را به استخدام خود درآورد و همین نیاز ذاتیِ انسان او را به این سمت میکشاند که جامعه را ابداع و اعتبار کند و به فایدهمندی و ضرورت تشکیل جامعه تصدیق نماید. این بیان علامه طباطبایی، تبیینی بدیع است.
علامه طباطبایی پیرامون پاسخ به دو پرسش مهم در مورد چرایی عدالت، از نظریهی اعتباریاتِ خود بهره میبرد و این پرسشها عبارتند از: «اصل ضرورت عدالت، چیست؟» و «خاستگاه ارزشمندی عدالت، چیست؟».
در نظریهی رئالیستی امنیت که از سوی آمریکاییها پیگیری میشود، گفته میشود، اصل بر ناامنی است و ما باید این ناامنی را از کشورمان به مکان دیگری منتقل کنیم؛ و لذا باید شعلههای جنگ، همیشه در جایی از دنیا مشتعل باشد.
برخی افراد خواستهاند از نظریهی اعتباریات و ادراکات اعتباری علامه طباطبایی در محور ماهیت استدلال سیاسی بهره بگیرند. مبنی براینکه تمام مفاهیم حوزهی سیاست، اعتباری است و چون اعتباریات، قابلیت استنتاج عقلی ندارد، لذا باب استنتاج سیاسی، بسته است. به نظر می رسد صغری و کبرای ادعای این افراد، غلط است.
در حوزهی فلسفهی سیاسی موضوعی مطرح است مبنی براینکه بحث سیاسی، چه تفاوتی با اموری مانند بحث اجتماعی، تاریخی و اقتصادی دارد. بحث سیاسی، به جمعی بودن، ارادی بودن، سیال و تغییرپذیر بودن و عرفی و بشری بودن، شناخته میشود. سوال این است که نظریهی اعتباریات می تواند چه کمکی به امر سیاسی بنماید. باید توجه کرد که امر سیاسی، غیر از پدیدههای سیاسی است. آیا میتوان امر سیاسی را ابژه قرار داد و به تحلیل آن پرداخت؟، نظریهی اعتباری در اینجا چه کمکی می کند؟آیا اعتباریات در اینجا هم میتواند کمک کند؟کاربست نظریهی اعتباریات منحصر به حوزهی فلسفهی سیاسی نیست، و میتوان از آن در حوزههای دیگری مانند فلسفهی عمل، به کار گرفت.
دکتر نجف لکزایی: حکمت و سیاست و رویکرد به امنیت
موضوع علم سیاست، دولت است و علم سیاست، تنها علمی است که در مورد دولت بحث میکند و کار ویژهی دولت، تأمین امنیت است؛ لذا وقتی از امنیت صحبت می شود، در واقع از مهمترین وظیفهی دولت بحث میکنیم و امنیت هم مهمترین نعمت یک جامعه است. سوالی که مطرح است این است که آیا اساسأ میتوانیم از حکمت، امنیت را استخراج کرد؟
سخنان و نظریات علامه طباطبایی را میتوان به صورت کامل در مسائل مختلف اجتماعی و مدنی و اقتصادی، به کار بست و به پیشرفت اسلامی دست یافت و از آنها در الگوی توسعه و پیشرفت، بهره برد.
آنگونه که حکما میگویند، حکمت، عهدهدار تولیدات نظاماتی از جمله نظام معاش است. تعیین حدود، به عهدهی فقه است، و اشکال اجرایی در حوزهی معاملات بهعهدهی دانشهای تجربی است، به شرطی که فقه، سکوت کرده باشد. اگر بخواهیم در عرصهی نظام امنیتی حرفهای ما دارای پشتوانه باشد و نظام امنیتی اسلام را به درستی تبیین کنیم، باید از حکمت کمک بگیریم.
در کتاب اسفار و در بخش تعریف فلسفه و اقسام آن، علامه طباطبایی میگوید: انسان دو ویژگی دارد، حکمت عملی و نظری. حکمت، در نظام معاش، توأم با نجات معاد است. دستگاه فکری علامه طباطبایی، ظرفیت نظامسازی را دارد و میتواند نظامات مطلوب و نامطلوب معاش ـ شامل نظام سیاسی، اقتصادی، امنیتی، اجتماعی، فرهنگی و خانواده ـ را به ما ارائه دهد.
در بحث ادراکات، علامه طباطبایی ما را با نیازها مواجه میکند و طرح مسئله، با یک مجهول نظری آغاز نمیشود،بلکه بحث نیازهای ماست و اینکه برای رفع آن باید چه کار کرد؟. مثلاً امنیت چیست و چگونه تأمین میشود؟. در مباحث نظری این مسئله مورد بحث قرار میگیرد که اساساً چه چیزی را نیاز تعریف کنیم؟. علامه طباطبایی میگوید انسان با هدایت طبیعت و تکوین، پیوسته از همه سود خود را میخواهد و برای سود خود، سود همه را میخواهد و برای سود همه، عدل اجتماعی را میخواهد؛ ولی این حرف نظری و عملی ما در تاریخ، مورد نقض قرار گرفته است و افرادی به وسیلهی استبداد، اقدام یک طرفه به افراد اجتماع کردهاند و در نهایت، به جای عدل، ظلم را حاکم نمودهاند. علامه طباطبایی میگوید، دین آمده است تا جلوی این اقدام را بگیرد.
کاری که بنده انجام دادهام آن است که در قسمت اول، یعنی در آنجا که استخدام، یک طرفه میشود، با مباحث علامه طباطبایی در کتاب المیزان، ظرفیتسنجی کردهام و مواردی را به عنوان مکاتب امنیتی غیردینی برشمردهام، و گفتهام در اینها، شکلگیری امنیت، یک طرفه شکل میگیرد. به عنوان مثال در نظریهی رئالیستی امنیت که از سوی آمریکاییها پیگیری میشود، گفته میشود، اصل بر ناامنی است و ما باید این ناامنی را از کشورمان به مکان دیگری منتقل کنیم؛ و لذا باید شعلههای جنگ، همیشه در جایی از دنیا مشتعل باشد. لذا در نظریهی رئالیستی، اصل بر ناامنی است و باید ناامنی را مدیریت کرد و از خودتان دور کنید و به جان دیگران بیندازید. اما مکتب امنیتی اسلامی از دیدگاه علامه طباطبایی، پس از حضور دین متجلی میشود؛ در همین باره ایشان میفرماید، مشکلِ وجودِ استخدامِ یک طرفه ـ که در ذات انسان نهفته است ـ را خود انسان نمیتواند برطرف کند و لازم است عاملی بیرونی ـ یعنی شریعت و دین ـ آن را رفع کند. علامه طباطبایی، با این تعبیر، درصدد نظامسازی است که مقدمهی آن، پذیرش ولایت و نبوت است.