به طور کلی عالمان شیعه را در یک تقسیم بندی اولیه در مقایسه با رقیب بیرونی میتوان به دستهای که اهل سنت برای آنان مساله و معضلی اساسی و درجه یک شمرده میشود و دستهای که چنین اولویتی ندارند و مساله یا مسائل اساسی آنان چیزهای دیگری است، تقسیم کرد. البته همچون اغلب تقسیم بندیهای اجتماعی این تقسیم بندی نیز به صورت خط کشی شده نبوده و حالت طیفی دارد ولی به هر حال «حساسیت نسبت به اهل سنت» مؤلفهای است که میتواند مقیاس یک طیف بندی قرار گیرد. برائتیها نوعاً از دستهای هستند که در زمان کنونی- و شاید همیشه- اهل سنت را دشمن درجه یک و خطر اصلی جهان تشیع قلمداد میکنند و شاید همین نگرش از عوامل مهمی باشد که بر مساله برائت- که یکی از فروع دین شیعه بوده و همه شیعیان به آن قائل هستند- تاکید ویژه داشته و سعی و اهتمام زیادی در انجام این مهم به ویژه در قالب آیینها و مراسمات دارند.
در طرف مقابل، کسانی حضور دارند که دشمن اصلی و رقیب جدی شیعه در زمانه کنونی را نه اهل سنت بلکه به عنوان مثال پدیدههایی همچون استکبار جهانی، آمریکا، صهیونیسم، شبکه سرمایه داری جهانی، مدرنیته و اموری از این دست میدانند. این گروه اهل سنت را- لااقل اکنون- دشمن و مشکل اصلی شیعه نمیدانند بلکه در مواردی آنها را هم پیمان خود و در جبهه واحد در مقابل دشمن مشترک میدانند.
در تحلیل علت یابی این دو نوع مسلک احتمالاً تلاشهای زیادی صورت گرفته است، ولی یکی از عمدهترین و مشهورترین عللی که بیان میشود و بر سر زبانها افتاده است مساله جهالت و ذکاوت است. بر اساس این تحلیل، برائتیون که اهل سنت را دشمن درجه یک میدانند- به تعبیر رکیکش- از نوعی گیجی و بی خبری از زمانه رنج میبرند. آنان از جهت علم و تقوا مشکلی ندارند، بلکه بعضاً در اوج میباشند ولی به دلیل زمانه نشناسی قادر به تشخیص و تمیز دشمن اصلی از دشمن فرعی نمیباشند. گروه مقابل با زمانه شناسی و بصیرت و ذکاوت شرایط حساس کنونی را درک کرده و دشمن اصلی را با دشمن فرعی اشتباه نمیگیرند.
این تحلیل را اگر نادرست ندانیم ولی حداقل از مشکل سطحی نگری رنج میبرد. در این تحلیل به این سؤال پاسخ داده نمیشود که چرا عالمانی که در علم دین بسیار با ذکاوت و فراست بوده و بعضاً از یلان عرصه علم و حتی تقوا- که یکی از عوامل بصیرت زاست- میباشند در تحلیل اجتماعی و دشمن شناسی به یک باره دچار کم بصیرتی و ضعف تشخیص میشوند و از درک مطلبی که بعضاً عوام هم آن را به راحتی میفهمند عاجز میشوند؟!
با دقت در مرام و مشرب فکری عالمان حاضر در طرفین این طیف، یک وجه تمایز به چشم میآید که میتواند ما را در رسیدن به پاسخی صحیحتر و دقیقتر کمک کند. عالمان شیعه اگر چه همه بر سه عنصر کتاب، سنت و عقل به عنوان منابع فهم دین اتفاق نظر دارند، ولی در ضریب دهی و وزن گزاری برای هر کدام از این عوامل چندان اتفاق نظر ندارند و بلکه دچار اختلافات فاحشی میباشند؛ اختلاف بر سر جایگاه و رابطه عقل و نقل. از بارزترین مصادیق این اختلاف، شکاف بین فیلسوف و متکلم در عرصه اعتقادات و شکاف بین اخباری و اصولی در عرصه احکام میباشد. البته دوباره بر طیفی بودن اختلافات در چنین تقسیم بندیهایی تاکید میشود.
با یک بررسی اجمالی این نکته رخ نشان میدهد که نوع عالمان دسته اول- برائتیون- جایگاه و شان والاتری برای نقل- نسبت به عقل- قائل هستند تا عالمان دسته دوم. گرچه هر دو دسته، نقل را مهمترین منبع در عرصه استنباط احکام میدانند ولی به طور مشخص در عرصه اعتقادات و امور غیر فقهی، دلدادگی یا تعبد به نصوص در دسته اول به مراتب بیش از دسته دوم میباشد- گرچه به طور ضعیف تر در عرصه احکام فقهی نیز این تمایز قابل رویت است- البته متذکر میشود که این گونه نیست که همه عالمان دسته اولی، چنین هستند و همه عالمان دسته دوم، چنان، ولی چیزی که قابل انکار نیست این است که میزانِ حضور چنین گرایشی در دسته اول نسبت به دسته مقابل بیشتر میباشد. شاهدی که میتواند موید این مطلب باشد، میزان موافقت یا مخالفتی است که این بزرگان با فلسفه دارند. فلسفه به عنوان یک دانش غیرنقلی که مبتنی بر عقل خودبنیاد است میتواند محک خوبی برای میزان دلدادگی و تعبد به نص یا عدم آن باشد. با طیف سنجی میزان همراهی یا عدم همراهی این عالمان با فلسفه میتوان به طور تقریبی شاهد تطبیق این طیف بر طیف حساسیت نسبت به اهل سنت بود.
خلاصه کلام این که، عالمان حساس نسبت به خطر اهل سنت، به نسبت غیر آنان- تقریباً- گرایش بیشتری به نقل- خصوصاً روایات- داشته و نسبت نقل به عقل در منطق تفکر و استنباط آنان بیش از دسته مقابل میباشد.
سؤال: روایات چه خصیصهای دارند که هر چه تعبد به آنها بیشتر شود میزان حساسیت به اهل سنت و مسائل تاریخی مرتبط با آنان بیشتر خواهد شد؟
پاسخ این سؤال برای کسی که اندکی با متون روایی شیعه- اعم از اعتقادی، فقهی و تاریخی- سر و کار داشته باشد، ساده است. او با سیر در روایات- در موضوعات مختلف- به طور عمده تنها یک گروه را در مقابل-اعتقاد، عمل و اولیای- خود خواهد دید: «اهل سنت». این غلبه و کثرت به حدی است که واژه «مخالف» در روایات ما انصراف به اهل سنت دارد. هر چه انس و سیر انسان در روایات بیشتر باشد دوگانه شیعه- سنی بیشتر و بیشتر در پیش زمینه ذهن او- خودآگاه یا ناخودآگاه- شکل خواهد گرفت.
عالمان شیعه اگر چه همه بر سه عنصر کتاب، سنت و عقل به عنوان منابع فهم دین اتفاق نظر دارند، ولی در ضریب دهی و وزن گزاری برای هر کدام از این عوامل چندان اتفاق نظر ندارند و بلکه دچار اختلافات فاحشی میباشند
دلیل این غلبه نیز واضح است. روایات ما در دورانی از ائمه معصومین(ع) صادر شدهاند که شیعه اقلیت مستضعفی در دل حکومت و جامعه سنی بود. مرزهای شیعه نه در تماس با روم و چین یا ملحد و بت پرست، بلکه در تماس با مسلمانان غیرشیعه شکل گرفت. شیعه مظلوم بود و ظالم هم نه روم بود نه چین، بلکه مصداقی نداشت جز حکومت سنی. اولیای شیعه هم نه به دست حاکم روم به شهادت رسیده بودند و نه حاکم چین، بلکه به دست همین حکام سنی.
جان کلام اینکه دوگانه شیعه- سنی امری است که ناخودآگاه به واسطه توجه به مآثر و روایات و تاریخ اهل بیت(ع) در ذهن خواننده پررنگ میشود و دلدادگی و تعبد به آن و فراتاریخی بودن این مآثر موجب میشود که او، هم اکنون نیز در جستجوی چنین دوگانه و جبههای باشد. البته تعبیر جستجو چندان دقیق نیست بلکه بهتر است بگوییم که او دنیای اکنون را نیز همچون صدر اسلام میبیند. حقیقت عوض نشده است و جبهه حق و باطل کماکان به همان صورت باقی است و تغییری در آرایش میدان به وجود نیامده است؛ یک طرف شیعه است و طرف دیگر هم سنی.
اما در آن سو عقل به میدان میآید و میگوید که این، تعبّد به نقل نیست بلکه جمود بر نقل است. درست است که جبهه مقابل شیعه در زمان حضور ائمه، اهل سنت و حاکمان آنها بودهاند ولی دلیل بر این نیست که همیشه روزگار، همین گونه باشد و باید عنصر زمان و مکان را در فهم گفتار و رفتار و تاریخ ائمه دخالت داد. البته این دسته شاید صراحتاً چنین بیانی نداشتهاند ولی فرضی جز این برای گفتار و رفتارشان وجود ندارد.
ثمره این دو نوع رویکرد را میتوان در دو گفتمان «… کُشون» و «شمر زمانهات را بشناس» به وضوح مشاهده کرد. در یک گفتمان ظالمینِ به اولیای شیعه هر چند که بیش از هزاران سال است که نابود شدهاند ولی همچنان دشمن شماره یک و پیشچشم شیعه قلمداد میشوند که لعن و نفرین بر آنها و شادمانی در مرگ آنها طبیعیترین رفتار میباشد. ولی در گفتمان مقابل، آن ظالمان به تاریخ پیوستهاند و باید در پی شناسایی و مبارزه با رهروان کنونیشان بود و نباید دچار مشکل «در تاریخ جاماندگی» شد.
پاسخ این دسته در بدو امر معقول و منطقی و نیز کارآمد به نظر میرسد؛ اما آیا قائلین آن به مبانی و لوازم و نتایج سخن خود توجه دارند؟ آیا قرائت سنت در بستر زمان و مکان تنها در مقوله دشمن شناسی جاری است؟ آیا پذیرش این امر که عصر حضور، عصر منحصر به خود است و قابل تطبیق کامل با هر عصری نیست و این که روایات صادره در این عصر در فضای خودشان قابل فهم هستند، نتایج غیرمنتظرهای در فهم دین به بار نخواهد آورد؟
اللهم العن عمر بی حطاب
اگر سنی جماعت دوست دار اهل بیت هستند چرا دارن از شخصی پیروی می کنند که قاتل مادر شیعه هست؟حاج آقا یه سوال
شما با قاتل مادرت دوست می شوی؟
نه این رو اینجا که نمی گی ولی خدا بیاره اون روزی رو که داری تو آتش جهنم بابت این بدعتت می سوزی!
اللهم العن الجبت و الطاغوت