میلانی: اخیراً باز هم شخصی به نام آقای قادر فاضلی، نقدی به صحبتهای ما داشتند، گرچه ما پس از اینکه با اساتید بزرگ فلسفه و عرفان و مناظرات حضوری در صدا و سیما و حوزهی علمیه و دانشگاهها داشتیم، الحمدﷲ همه در مباحث ماندند و دیگر از بحث روی برگرداندند، هیچکدام حاضر به ادامه نشدند. البته ابتدای بحث میگفتند ما این جلسات را دهها بار و دهها جلسه و ساعت ادامه خواهیم داد؛ اما همان جلسهی اول آنچنان بطلان فلسفه و عرفان واضح شد که حتی مجریها، فرهیختگان، طلاّب و دانشجویان هرچه از این آقایان درخواست کردند که ادامه بدهید و درخواست حرفهای قبلیها را بدهید، دیگر خوشبختانه هیچکدام نیامدند.
پس از آنکه بسیاری از اساتید حوزه، دانشگاه، دانشجویان و دکترها و افراد متخصص در فلسفه و عرفان، الحمدﷲ به برکت معارف نورانی و عقلی قرآن و اهل بیت(ع) به بطلان عقاید آتئیستی که در لباس فلسفه و عرفان ظهور کرده، به معارف قرآن و اهل بیت(ع) آشنا شدند و الحمدﷲ خودشان از اساتید بزرگواری هستند که از آن انحرافات برگشتند و از حق دفاع میکنند. متأسفانه عدهای بسیار بیپروا، جسور و بیمبنا، فقط در فضای مجازی مدام اظهار وجود کردند و دیگر در فضای حقیقی هیچکس جرأت نکرد به بحث بیاید. بنابراین، ما هم تصمیم گرفتیم که دیگر جواب این آقایان را ندهیم و آنها را به خودشان واگذار کنیم، گفتیم هرکس حرفی برای گفتن دارد به فضای حقیقی بیاید، اینهمه دانشگاهها و حوزهها از شما درخواست میکنند که جواب بدهید، چرا آنجا حضور پیدا نمیکنید؟ چون در فضای مجازی هم هرکسی میتواند اظهار وجود کند، ما گفتیم وقتمان را نگیریم، اما باز هم چون برخی دوستان تقاضا کردند و گفتند جواب این آقا را بدهیم، اشارهی مختصری به حرفهای ایشان میکنیم.
ایشان میخواستند نقدِ برخی از حرفهای ما را بکنند، حالا ببینیم ایشان چه میگویند و من اشارهای به برخی از جوابها میکنم:
فاضلی: اخیراً چند فایل صوتی از شخصی به نام شیخ حسن میلانی در فضای مجازی پخش شده که ایشان اتهاماتی را به فلاسفه و عرفای جهان اسلام وارد کرده است، بدون آنکه دلیلی بیاورد.
میلانی: اولاً، «اخیراً» نیست، صحبتهای ما سالهای سال است که در همه جا پخش است و پیش از ما علاّمهی حلیها، علاّمهی مجلسیها و شیخ طوسیها و سید مرتضیها و بزرگان، مراجع و علما، بطلانِ عقاید فلسفه و عرفان را همه جا گفته بودند، چیز جدیدی نیست، برای شما جدید است.
ثانیا، اینکه شما میگویید اتّهام، آیا شما یکی از حرفهای ما را نگاه کردید که چه گفتیم؟ دلیلش را در کتابهای مفصل آوردهاند، نرفتید بخوانید و ندیدید. تنها میخواهید در یک صوتِ دو دقیقهای، کلّ مطالب ما را خلاصه کنید که متأسفانه روش کاملاً غیرعلمی و البته روش همیشگی فلاسفه و عرفا است.
فاضلی: یکی از اتهامات این است که عرفا و فلاسفه قائل هستند که مقام نبوت و امامت اکتسابی است و خودشان هم با ریاضت میتوانند به این مقام برسند و بعد هم این را شدیداً محکوم کرده که اسلام اینطور نیست. این دروغی است که ایشان به این بزرگان نسبت میدهند، اگر کسی کتاب و آثار این بزرگان را تورّقی کند، متوجه میشود که اینان هرگز به چنین حرفی قائل نبودند و خودشان معتقدند امامت و نبوت تنصیصی و اعطایی است، اکتسابی نیست، ایشان در اینجا هیچ دلیل و مدرکی هم ارائه نکرده است.
میلانی: دوستان بزرگوار، ما در کتابهای مفصل و مختصرمان، در «فراتر از عرفان» به فارسی، «معرفه ﷲ» و «الاعلان الاسرار فلسفه والعرفان» به عربی، در شناخت اجمالی کلام، فلسفه و عرفان به فارسی مفصل اینها را تبیین کردهایم، ادله آوردهایم و جواب آن را دادهایم. ایشان تنها در یک صوت دو دقیقهای، گویا تازه از خواب بیدار شدند و یک صوت دو دقیقهای را گوش دادند و گفتند هیچ دلیلی نیاورد و هیچ حرفی نزد! این روش دائمی فلاسفه و متأسفانه بیاساس است. ما مفصل، حرفها را آوردیم که فلسفه و عرفان نه به خدا قائل است، چون خدا را عین همین عالم و اشیاء میداند، صدها شاهد صریح در مناظراتمان ارائه دادیم و در کتابهایی که عرض کردیم، آوردیم. تنها یکی را پاسخ دهند برای ما بس است و دهها شاهد آوردیم که اینها اصلاً به نبوت، معاد و امامت معتقد نیستند. کسی که همین اشیاء را عین ذات خدا میداند، چطور میشود اعتقاد به نبوت و معاد داشته باشد. اینها تنها برای کسب مقامات دنیوی، برخی سیر و سلوکها و ریاضتها و بعد هم ادعای قطبیّت، علویّت، نبوت و امامت را تنها برای خودشان داشتند، شواهد اینها در کتابهای ما پر است و دوستان میتوانند ملاحظه بفرمایند.
فاضلی: یکی از اتهامات این است که عرفا و فلاسفه قائل هستند که مقام نبوت و امامت، اکتسابی است و خودشان هم با ریاضت میتوانند به این مقام برسند و بعد هم این را شدیداً محکوم کرده که اسلام اینطور نیست. این دروغی است که ایشان به این بزرگان نسبت میدهند، اگر کسی کتاب و آثار این بزرگان را تورّقی کند، متوجه میشود که اینان هرگز به چنین حرفی قائل نبودند و خودشان معتقدند امامت و نبوت تنصیصی و اعطایی است، اکتسابی نیست. در اینجا هیچ دلیل و مدرکی هم ارائه نکرده است.
میلانی: ما همیشه گفتهایم، در اینجا سه گروه داریم، یک گروه علما و فقهای اسلام و متکلّمین که دقیقاً عقاید برگرفته از قرآن و روایات را کاملاً عقلی و برهانی تبیین میکنند؛ دوم، فلسفه که اصلش متعلّق به یونان است و هیچ تغییری هم ندادند، فقط بیجهت میگویند فلسفهی اسلام. فلاسفهی یونان به هیچعنوان اصلاً نبی، پیغمبر و خدا را قبول نداشتند، تنها به این قائل بودند که وجود یک چیز عزلی است که پیوسته صورتهایش عوض میشود. اینجا یک گروه سومی پیدا شده و آنها کسانی هستند که به آنها فیلسوف و فلاسفهی اسلامی میگویند. این فلاسفهی اسلامی، برخی چیزها را از فلسفه و برخی را ندانسته و نفهمیده از کلام میگیرند. اگر شما فیلسوفی پیدا کردید که بحث از نبوت و امامت میزند، او از جنبهی اسلامیاش، این حرف را میزند، از قرآن و حدیث است، وگرنه ما در فلسفه چنین چیزی نداریم. در عین حال متأسفانه، فلاسفهی مسلمان هم در اینجا به زمین خوردند، اما اگر کسی در بین آنها پیدا شود، از آن باب بوده نه اینکه اینها را از فلسفه گرفته باشد.
آقایان میگویند در هر دوری باید یک ولی باشد، چه عمری و چه علوی. نص الهی لازم نیست. اما مولوی نگفته باید از نص الهی باشد، میگوید در هر دوری ولیای هست و آزمایش هم دائمی است.
فاضلی: نکتهی دوم بحث ولایت است که باز گفته اینها اعتقاد به ولایت به این معنا ندارند و هرکسی میتواند به ولایت اهلبیت برسد، شعر مولوی هم در آنجا خوانده و نقد کرده که: «پس به هر دوری ولی قائم است تا قیامت آزمایش دائم است»…
میلانی: من راجعبه بحث قبلی که بحث نبوت بود، بخشی از حرفهای این آقایان فلاسفه را میخوانم تا آقایی که تصور میکند با تورّق میتواند کسی را به طرف فلسفه برگرداند، متوجه شود اینطور نیست، تورّق که بماند، تعمّق در فلسفه هرچه بیشتر شود، کفر آن بیشتر واضح میشود.
آقای حسنزاده در کتاب «نورٌ علی نور»، ص ۹۶، چاپ ۱۳۷۶ شمسی، میگویند اصلاً نبوت دو تا است، یکی نبوت عامّه و یکی نبوت انبائی و نبوتی که از طرف خدا نیست، یک نبوت مقامی و یک نبوت عامه و انبائی داریم. نبوت مقامی، آن است که به طور مثال خدا به کسی وحی و تنصیص میکند و انتخاب میکند؛ اما در مقابل آن، یک نبوت عامّه و انبائی داریم که خودِ سالک حرکت میکند، میرود و از خدا خبر میآورد، حالا حرفهای ایشان را گوش کنید، میگوید در نبوّت عامّه، انباء و اِخبار معارف الهیه است؛ یعنی ولی در مقام فنای فیﷲ بر حقایق و معارف الهیه، اطلاع مییابد و چون از آن گلشن راز باز آمد، از آن حقایق، انباء (اِخبار) میکند و اطلاع میدهد؛ چون این معنا برای اولیاء است و اختصاص به نبی و رسول تشریعی ندارد، آقای تورّقی! بروید مقداری با تعمّق بخوانید، تعمّقی باش، نه تورّقی!
چون این معنا برای اولیاء است و اختصاص به نبی و رسول تشریعی ندارد، در لسان اهل ولایت، به نبوت عامه و دیگر اسماء یاد شده تعبیر میگردد. اصلاً اینها برای خودشان نبوّتی قائل هستند که این سالک مستقیماً بدون آنکه خدا انتخابش کند، از ذات خدا برمیدارد و از آنجا برای اینها، معارف، احکام، انباء و اِخبار میآورد. این چه چیزی است که این آقایان قائل هستند؟ اگر از تعمّق دور نشوید و به تورّق اکتفا نکنید. میبینید صریحاً برای خود نبوتی قائل هستند، بگذریم که بعداً هم میآیند و میگویند این نبوت، از نبوت انبیاء بالاتر است، به این دلیل که نبوت انبیاء را، مَلَک برایشان میآورد، اما در اینجا خودِ سالک به این مقامات عظیم رسیده و خبرها را آورده است، این خیلی بالاتر از آن نبی تشریعی هست.
آقای حسنزاده همینجا تصریح میکند که آن ختم نبوتی که ما میگوییم، مربوط به نبوت تشریعی بوده، وگرنه این نبوت عامهای که این عرفا، صوفیه و سلاّک بیمبنای مدّعی مغرور و شیطانی معتقد هستند، دیگر ختم هم نشده است. بله جناب آقای تورّقی بفرمایید!
فلسفه و عرفان زمانی که میگوید شما به مقام ذات نمیرسید، تصور کرده که ذات خدا شیءای است که خلاف اشیاء، خالق عالم جزء و کل و زمان و مکان ندارد و نمیشود به آن رسید.
فاضلی:
پس امام حی قایم آن ولیست
خواه از نسل عمر خواه از علیست
بیت اولش را نمیخواند، فقط بیت دوم را میخواند که میخواسته زود به خواستهی خود برسد.
میلانی: بیت اولی که ایشان میآورد، هیچ ربطی به بحث ندارد،
«پس به هر دوری ولیای قایم است
تا قیامت آزمایش دایم است»
این را بیاورم یا نیاورم چه ربطی دارد که میگوید امامت تنصیصی نیست، عمر و علی ندارد، نسل عمر و علی هم ندارد. آن همه روایات که پیغمبر فرموده جانشینان من فقط از نسل علی و فاطمه هستند، این آقایان همه را زیر پا میگذارند. اصلاً این با مذهب مولوی جور درنمیآید. مولوی یک فرد سنّی متعصّب ناصبی است، میخواهید چه چیزی را به او بچسبانید که از نبوت، امامت و اهلبیت میگوید؟ این بیتی که شما قبلش آوردید، هیچ ربطی به مقام ندارد. توضیحاتی میدهد که اصلاً ربطی به بحث ما ندارد.
فاضلی: از تمام مثنوی که دهها هزار بیت و دیوان شمس که بیش از چهل هزار بیت هستند، روی هم رفته، از مولوی قریب به ۷۰ هزار بیت شعر به دست ما رسیده است. ایشان تنها یک بیت را خوانده، بدون آنکه معنای بیت را بفهمد و با ابیات دیگرش تطبیق دهد. مولوی نمیخواهد بگوید من با ریاضت به این مقام میرسم، تو هم میتوانی برسی، مولوی میخواهد بگوید که در نظام انسانی، ولایت باید باشد. بدون ولایت، امکان ندارد. آن ولی ﷲی که میزان الاعمال است و انسانها با او به محک کشیده میشوند، باید از سوی خدا نص شود، پس به هر دوری ولیای قائم است؛ یعنی هیچ زمانی خالی از ولیﷲ نیست، به همین دلیل هم تا قیامت، آزمایش دائم است.
میلانی: ببینید چقدر زیبا این آقای بزرگوارِ تورّقی از خودش اضافه کرد، از جانب خدا باید نص شود …، کجا گفت باید از جانب خدا نص شود؟ چرا از خودتان اضافه میکنید؟ حالا بیتهای قبل را که نمیخوانید، بماند. همین بیت را هم که میخوانید، از خودتان اضافه میکنید. همهی بحث ما با این آقایان این است که این آقایان میگویند در هر دوری باید یک ولی باشد، چه عمری و چه علوی، نص الهی لازم نیست. حالا ایشان میبیند مولوی نگفته باید از نص الهی باشد، میگوید در هر دوری ولیای هست و آزمایش هم دائمی است. این را گوسالههای بودایی در آن سر عالم و همهی کفّار هم معتقد هستند که باید یک نفر باشد که دنبالش راه بیفتند، اینکه بحث ندارد. چرا از خودت افزودی که مولوی گفته باید از جانب خدا نص شود؟
فاضلی: مردم میخواهند امتحان شوند، باید با چه امتحان شوند؟ با آن ولیﷲ امتحان میشوند.
میلانی: چرا میگویی ولیﷲ؟ کجا گفت ولیﷲ؟ ولیای که خودش میگوید چه عمر یا نسل عمر باشد و چه علی باشد، کجا میگوید نص؟ کجا میگوید منصوص؟ چرا از خودتان اضافه میکنید؟ مضافاً براینکه این آقایان معتقد هستند، نباید منصوص باشد، همهی بحثها سر همین است که این آقایان نص را قبول ندارند.
فاضلی: بعد برو موادش را بگرد و پیدا کن، این ولی باید در نظام هستی باشد، اگر علوی هستی، برو بگرد ببین در نسل علی پیدا میکنی؟ اگر عمری هستی، باید بروی بگردی، یا باید در نسل عمر پیدا کنی یا در نسل علی، به هرحال باید این ولیﷲ باشد، جهان بدون ولیﷲ نمیشود. او خودش میداند، با این بیان میخواهد همه را به سمت ولایت جذب کند.
میلانی: آقای بزرگوار هم اکنون اشکال داری، اصلاً اشکال عقیدتی داری. همین که شما فکر میکنی باید یک ولی در عالم باشد، برو پیدا کن، عیب و کفر است، عقیدهی خود شما خراب است. ما میگوییم اینکه باید یک ولی در عالم باشد و برو پیدا کن، حجّاج هم میگفت من ولی هستم، هیتلر هم میگوید من ولی هستم دنبال من باشید، عمر هم میگوید من هستم. اینکه باید یک نفری باشد را که همه بلد هستند، اینکه شما را به سمت اهلبیت سوق میدهد و میخواهد همه را جذب اهلبیت کند را خودتان اضافه میکنید ؛ در حالی که او شما را از اهلبیت دور میکند، بزرگوار، چه چیزی را از خودت اضافه میکنی؟
فاضلی: زمانی که جذب شد و به سراغ تحقیق رفت، خود به خود سر از خانهی علی بن ابیطالب درمیآورد.
میلانی: عجب!!! پس چرا خودش سر از خانهی عمر، عایشه و ابوبکر درآورده است؟ خودش شیعه را مسخره میکند. پس اگر شما به اینهمه مردم عالم بگویید بروید دنبال یک ولی بگردید، چه عمر و چه علی باشد، سر از خانهی علی درمیآورند؟ این چه ملازمهای داشت؟ پیغمبر اینهمه زحمت کشید، اهلبیت و علمای شیعه زحمت کشیدند که به مردم بگویند ولی باید فقط معصوم باشد، هنوز چند میلیارد مسلمان، در حال سنّی شدن و دنبال عمر رفتن هستند، عدهی قلیلی شیعه شدند، تو میگویی لازم نیست آنها را بگوییم، همین را بگوییم خودشان پیدا میکنند، چرا چشمانت را بستهای؟ چشمانت را باز کن و در عالم ببین. آیا با این جمله که بگویی برو یک ولی – چه عمری و چه علوی- پیدا کن، آیا او حتماً علی را پیدا میکند و نه عمر را؟ شما در کدام دنیا زندگی میکنید؟
فاضلی: میخواهد این کار را بکند، به همین علت در جای دیگر گفته که پیغمبر اکرم از میان همهی صحابه، تنها علی را به این مقام برگزید. انسانِ آگاه و انسان باوجدان باید آن شعر را هم کنار این شعر بخواند، آنجا در تفسیر این حدیث شریف «من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه»، میگوید:
زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود وآن علی مولا نهاد
کیست مولا؟ آن که آزادت کند بند رقیّت ز پایت برکند
تنها علی را به این مقام رساند، چون تنها علی بود که به مقام آزادی و آزادهرسانی رسیده بود.
میلانی: حالا ما بیوجدان – به قول شما-، شما که باوجدان هستید، کجا گفته پیغمبر فقط علی را انتخاب کرده و کس دیگری نباید جای او را بگیرد؟ کجا این را میگوید؟ چرا از خودت اضافه میکنی؟ اینکه پیغمبر، علی را انتخاب کرد و بعد هم خلیفهی چهارم شد، این را که سنّیها و ناصبیها هم میگویند. اینکه باید غیرِ علی نباشد و منصوص از جانب خدا باشد و نمیشود از نسل عمر باشد، در کجا گفت؟ همینها را هم که میخوانی، ناقص میخوانی. آن «من کنت مولاه» را چگونه معنا میکند؟ میگوید: «دوست»، مولا را «دوست» معنا میکند. مولا را ولی و اولی بالامر معنا نمیکند، به اندازهی عوامترین عوامها، نسل خودش را از اهل سنت، عقبتر میداند. این مولوی ناصبی شده! شما چه چیزی را از خودت میبافی و جلو میروی؟
هرچه خودش عقیده دارد، میخواهد به پای مولوی بندد، تازه عقیدهی خودش هم که نصفش خراب و نصفش هم تقلیدی از بقیه گرفته و به قول خودش تورّق کردند. اکنون همینها که شما گفتی، کجایش چیزی داشت که حتماً باید غیرِ علی نباشد؟ مولا را هم که دوست معنا میکند، شما واقعاً خیلی بزرگوار هستید!
هیچ عالمی از علمای شیعه نگفته است که فلسفه و عرفان مساوی با قرآن و روایات و عقلانیت اسلام است. همه میگویند فلسفه و عرفان هم یک فنی است.
فاضلی:
تو ترازوی احدخو بودهای بل زبانهیهر ترازو بودهای
باز باش ای باب رحمت تا ابد بارگاه ما له کفوا احد
میلانی: این را که عمر هم میگفت، مگر عمر نمیگفت: اصبحتَ مولای و مولای کل مؤمن و مؤمنه، مگر عمروعاص و معاویه نمیگفتند؟ مگر نمیگفت لَوْلا عَلِی لَهَلَکَ عُمَرَ؟ در اینکه علی بن ابیطالب اینطور است که بحث نیست و علامت تشیّع و حقانیّت نیست. این را هر ناصبی و سنّی هم میگوید، آن مقدار از آنکه نباید غیرِ علی و از نسل عمر نباشد را چرا به دروغ انکار میکنی و آن را تصحیح میکنی؟
فاضلی: تنها چیزی که مصداق این آیهی شریفه است «لم یکن له کفواً احد»، در میان صحابهی پیغمبر، امیرالمؤمنین(ع) بوده است، این حرفِ مولوی است. انسان باوجدان اینهمه اشعار را کنار میگذارد و به یک بیتی که معنای آن را هم درست نفهمیده و مولوی در مقام دیگری بیان کرده، که همه را به سوی امام زمان جذب کند، پیراهن وارونه میپوشاند و به قول امیرالمؤمنین پوستین وارونه به اسلام میپوشانند. در مورد بنیامیه که امام میفرماید، بنیامیه به اسلام، پوستین وارونه پوشاندند، در خطبهی ۱۰۸ نهجالبلاغه آمده که: «ولُبِسَ الإسلامُ لُبْس الفروا مَقلوبا»، بنیامیه این کار را کردند، به اسلام پوستین وارونه پوشاندند تا زمانی که مردم میبینند، از آن متنفر شوند، فرار کنند و بترسند. حالا این آقایان، تحت عنوانِ دفاع از اسلام، به اسلام پوستین وارونه پوشاندند و زمانی که افراد آگاه به این نوع معرفی دین میرسند، از اسلام گریزان میشوند. بخشی از اسلامگریزی نسل جوان هم از این ارائهی غلطی است که امثال آقای میلانی از اسلام نشان دادند.
میلانی: الحمدﷲ ربّ العالمین کاملاً واضح شد کسانی که دنبالهروی بنیامیه بودند و در سینه، اسلام را وارونه جلوه دادند، چه کسانی هستند. مولوی و اتباع مولوی که نسل عمر و علی را یکی میدانند و قادر به نص نیستند و علی را هم خلیفهی چهارم میدانند، مانند بقیه. اما اینکه ایشان میگوید، مولوی میگوید تو ترازوی احدخو بودهای، یعنی مصداق آن تنها علی بن ابیطالب است، بعد به سورهی توحید، تطبیق میکند، خب غلط میکند این کار را میکند، خودت برو عقایدت را درست کن بزرگوار! مگر ما علی بن ابیطالب را مصداق قل هو ﷲ احد یا مصداق ﷲ صمد میدانیم؟ بیخود گفته، از آن طرف افراط یا از این طرف تفریط میکنند. البته اینها از مولوی، افراط هم حساب نمیشود؛ چون مولوی هر آشغال و هر گوسالهای را هم ترازوی احدخو میداند و تصریح هم میکند و اینها خودشان را مصداق سورهی قل هو ﷲ میدانند.
شمس تبریزی میگوید: («اگر از تو پرسند که مولانا را چون شناختی؟ بگو: اگر از قولش میپرسی، «انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون»)به به! شمس تبریزی در مورد مولوی میگوید، قول مولوی کن فیکون است! این مربوط به خداست، خود را جای خدا گذاشته، بعد حتی میگوید علی را به جای خدا میگذارد، خودش را به جای خدا میگذارد، اگر علی را هم جای خدا بگذارد، غلط میکند که میگذارد. کمی از این اعتقادات بخوانید، عمرت را در ضلالت فلسفه و عرفان گرفتار بودی، چهار دلیل و برهان عقلی کلام شیعه را نخواندید(و اگر از فعلش میپرسی، «کل یوم هو فی شان»).
ما در مورد خدا میگوییم «کل یوم هو فی شأن» که خدا هر روز رحمت و فعل جدیدی دارد، این میگوید این آیه در مورد مولوی است، حالا بالاتر: «و اگر از صفتش میپرسی«قل هو ﷲ احد»، میگوید صفت «قل هو ﷲ احد» در مورد مولوی جاری است، اینها آدم هستند که شما دنبالشان افتادهاید؟ چه میگویی آقای تورّقی؟! برو مقداری درس بخوان، تنها این مقالات، کتابها و کرسیهای دانشگاه را انبار کردی. مقداری برگردید تورّق را کنار بگذارید، مقداری تأمّل کنید، ببینید حرف و حق کجاست، این آقا چه میگوید؟ میگوید مولوی مصداق «قل هو ﷲ احد»، است، ما میگوییم تو غلط میکنی علی بن ابیطالب(ع) را مصداق قل هو ﷲ احد و ﷲ صمد میدانی، این صفت اختصاصی خداست که خدا مخلوق و متجزّی نیست. حق نداری دربارهی علی بگویی، بعد شما خیلی لذت میبری که علی را اینطور میگوید، خب غلط میکند میگوید!
تازه در مورد خودش هم اینها را میگوید، (و اگر از نامش میپرسی «هو ﷲ الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمان الرحیم»)؛ به به! شما کجا هستی آقای بزرگوار؟! این هم نام مولوی است، هم ﷲ، هم لا اله الا هو، هم عالم الغیب والشهاده و هم رحمان و رحیم است، به به! (و اگر از ذاتش میپرسی «لیس کمثله شیٌ و هو السمیع البصیر»)؛ ذات مولوی «لیس کمثله شیٌ وهو السّمیع البصیر است! این هم حرفهایش در مورد مولوی شد. اینها اصلاً ذرهای از اسلام بویی نبردند و در ضلالت فلسفه و عرفان افتادند. مقداری از آن دریای جهالتهایی که روی هم انبار شده در فلسفه و عرفان بیرون بیایید، مقداری عقل را جلو بگذارید ببینید چه میگوید. (شمس تبریزی، مقالات، صفحه ۷۸۹، چاپ دوم، سال ۱۳۷۷، انتشارات خوارزمی)، این هم مربوط به این مزخرفاتی که این آقایان گفتند و آقایان فقط تورّق میکنند و خبر ندارند در این عالم و در این کتابهای فلاسفهی عرفا چه میگذرد. بله بفرمایید ببینیم چه میگویی.
فاضلی: اشکال دیگری که به زعم خودش وارد کرده این است که میگوید عرفا اعتقاد دارند که خودشان زمانی به ذات الهی میرسند و همه برگشت به ذات میکنند. خب اگر این آدم مقداری هم کتابهای عرفا را میخواند، لااقل کتابهای امام خمینی را میخواند –که از عرفای معاصر است- اینها مرحلهی ذات را مرحلهی ممنوعه میدانند، مرحلهی ذات حتی برای پیغمبران و امامان هم قابل رسیدن و کشف نیست، تا چه رسد که عارفی ادعا کند من میخواهم به مقام ذات برسم.
میلانی: اولا، پس چرا اکنون گفتی: (اگر از ذاتش میپرسی «لیس کمثله شیٌ و هو السمیع البصیر»)؟ اینها تناقض میگویند. اگر زمانی دیدی یک عارف، صوفی یا فیلسوفی پیدا شد و گفت ما به مقام و ذات خدا نمیرسیم، این یک چیز از قرآن و پای منبر یاد گرفته، بنای فلسفه و عرفان بر این است.
ثانیاً، چرا اینقدر شعار میدهی؟ اینکه نمیفهمند، چی هست؟ علامهی حلی به این فلاسفه بگوید نمیفهمند، حالا یک فیلسوف آمده به علامههای بزرگوار شیعه که کفر دانستهاند، به اینها میگویند نمیفهمند. مقداری توجه کن که باید چه چیزی را کجا بگویی. حالا جالب این است که فلسفه و عرفان زمانی که میگوید شما به مقام ذات نمیرسید، تصور کرده که ذات خدا شیءای است که برخلاف اشیاء، خالق عالم، جزء و کل و زمان و مکان ندارد و نمیشود به آن رسید. شما که درس واقعی نخواندی، تنها انبار مدرک و حرفهای تورّقی است به قول خودتان!
ما در اینکه کسی به ذات خدا نمیرسد دو حرف داریم، یکی مبنای اسلام، قرآن، علما و فقهای اسلام است که میگوییم ذات خدا، خالق عالم است. ذات خدا، جزء و کل و زمان و مکان و شکل و صورت ندارد. هیچکس نمیتواند به ذات خدا برسد، هرچه شما تصور کنی و حس و لمس کنی از مخلوقات خداست. این عقیدهی درستی است، در مقابل آن عقیدهی فلاسفه و عرفاست، که میگویند ما که به ذات نمیتوانیم برسیم، میگوییم چرا به ذات نمیتوانیم برسیم؟ میگوید هرکدام از ما یک حسّه یا موج از ذات هستیم، موج که نمیتواند به دریا برسد، دریا خیلی وسیعتر است. دریا بینهایت است، دریا اصلاً تعیّن ندارد، لاتعیّن است، تو باید اصلاً موجها را لحاظ نکنی، همهی ما موج هستیم و تا زمانی که ما موج هستیم، تعیّن داریم، نمیتوانیم دریای به آن وسعت باشیم، زمانی هم که البته تعیّنمان کنار رفت، چون قطره واصل به دریا میشود، خودِ ذات هستیم. پس بزرگوار اینها را یاد بگیر، تورّق نکن. اگر دیدی فیلسوف، عارف یا صوفی پیدا شد و گفت ما نمیتوانیم به ذات خود برسیم، چون میگوید ما یک جزء و قطرهی کوچک هستیم، کل دریای بینهایت که در قطره نمیگنجد، اینکه عین کفر، الحاد و زندقه است. تصور کردید اکنون چیزی پیدا کردید میخواهید به ما یاد بدهید؟
فاضلی: امام خمینی زمانی که میخواهد این مطلب را بیان کند، به شعر حافظ استناد میکند که در آن تعلیقهای دارند، شرح خصوص محیالدین:
عنقا شكار كس نشود دام باز چين
كانجا هميشه باد به دست است دام را
این مرحلهی ذات است که کسی آنجا نفوذ ندارد، نه مکشوف عارف و نه معلوم عالم و نه معقول انسان متفکری است، حتی پیغمبران به آنجا راه ندارند؛ بعد ما چطور دروغی به این بزرگی را به این عرفا نسبت میدهیم؟
میلانی: البته اینکه میگوید پیغمبران به آنجا راه ندارند را راست میگوید، چون گفتند خذنا بحراً وقف الأنبیا علی ساحله؛ صوفیه میگویند که ما در دریایی وارد شدیم که انبیاء کنار ایستادند، یعنی هیچ نبیای تاکنون نگفته من فانی در ذات خدا شده و با خدا یکی شدم. اما این فلاسفه و عرفا مانند جنید و عطار، مولوی و … میگویند ما در ذات خدا وارد شدیم، انبیاء حق ندارند اینجا بیایند، انبیاء نبی تشویقی هستند. خدا همینطور یک ملک فرستاده و چیزهایی گفته، اینها به قول برخی سنّیها تنها نامهرسان هستند! ولی ما عرفا رسیدهایم به فنای فی ﷲ و … ؛ حرفهایی هم که از این آقایان میگوید و نسبت میدهد تفسیر و توضیحهای الکی از خودش است. ولی من مبانی را توضیح دهم تا مقداری متوجه شوند قصه از چه قرار است.
فاضلی: هیچ دلیلی هم برای آن ندارید. یعنی چیزی که امام خمینی، محیالدین و همهی بزرگان رد کردند چطور به دروغ به اینها نسبت میدهی؟
میلانی: اینجا هم معلوم شد این آقا چقدر خودش در اینجا متوجه است، نه معنا را متوجه هستند که چی هست و این نسبتهایی که به آقایان علما میدهند هم همهاش جواب دارد، آنها یک جا شرح فلسفه و عرفان میکنند و در جای دیگر میگویند اینها کفریات است، کسی به اینها معتقد نشود. اینها فکر میکنند هرچی در کتاب است و هر عالم شیعه خواند، یعنی دیگر آن آقا به عنوان وحی اینجا نوشته است. خیر، هیچ عالمی از علمای شیعه نیامده است بگوید فلسفه و عرفان مساوی با قرآن و روایات و عقلانیت اسلام است. هیچکس این را نگفته است. همه میگویند فلسفه و عرفان هم یک فنی است، بخوان هرچه موافق بود بپذیر و اگر موافق نبود نپذیر. آن جاها را هم ببین، شما که به کلام افراد مختلف استناد میکنی، بقیهاش را هم بخوان، نه اینکه بخواهی هر کفری را توجیه کنی و در پشت شخصیتها هم قایم شوی. حتی حرفهای همان شخصیتها را هم اشتباه متوجه میشوی و برای خودت نادرست توجیه میکنی.
فاضلی: در بحث ظلم و جور که میگوید فلاسفه و عرفا اعتقاد دارند که اگر خداوند خلاف عدل هم مرتکب شود، اشکالی ندارد عین عدل است؛ اگر یزید را جهنم نبرد و به بهشت ببرد و امام حسین را جهنم ببرد، عین عدل است. آنقدر بیسواد است که متوجه نشده یا شاید هم باسواد است، اما عمداً اینطور میگوید که این حرف متعلق به اشاعره است، گروهی از اهل سنت این حرف را زدند. فلاسفه و عرفای ما صدها بار، به صدها شیوه این را رد و دلایل عقلی را مطرح کردند؛ چطور چنین چیزی را که اصلاً ربطی به جهان تشیّع و اسلام به معنای واقعی ندارد، میگویند. یک فرقهای از علمای اهل سنت که اشاعره شناخته شدند، چنین حرفهایی را گفتند که فعل الهی عین عدل است؛ ولو به نظر ما عدل نباشد. نگفتند خدا این کار را میکند.
سر تا پای کتاب «عدل الهی» آقای مطهری میخواهد بگوید، قانون علیّت بر همه چیز (حتی بر ذات خدا) حاکم است.
میلانی: اینجا هم الحمدﷲ جوابی ندادند، تنها خیلی تفضّل فرمودند و گفتند این عقیدهی باطل متعلق به اشعریها است. خب باشد! این هم تأیید ما، و اشعریها از کجا گرفتند؟ از فلسفه. اما اینکه شما میگویید فلاسفهی ما آمدند دلایل عقلی را مطرح کردند، اگر شما یک کتاب نشان ما دادی که یک شخص فیلسوفی روی مبنای فلسفه، دلایل عقلی و اصلاً فعل اختیاری را مطرح کرده باشد، من به شما جایزه میدهم. البته اگر فیلسوفی بوده باشد که در آنجا از فلسفهاش غفلت کرده و از روی مبنای کلامی و قرآن و روایت، چیزی یاد گرفته و کنار فلسفهاش نوشته، بحث دیگری است، آن مورد تأیید ماست؛ اما اینکه فیلسوفی که عالم را عین ذات خدا میداند و ذات خدا را متصوّر به اطوار مختلف میداند، مانند ملاّصدرا که میگوید:«رجعت العلية و الإفاضة إلى تطور المبدأ الأول بأطواره»؛ اصلاً علیّت خدا و افاضهی وجودش یعنی خودِ خدا به صورتهای گوناگونی درآمده شده، بت، زمین، آسمان و گاو و گوساله، لذا میگویند اگر گوساله هم بپرستی خدا را پرستیدی، بت را هم بپرستی، خدا را پرستیدی.
«مسلمان گر بدانستی که بت چیست
بدانستی که دین در بتپرستی است»
حالا همه اینها را در کتاب آوردیم، اینکه این آقا مطالعه نکرده و تنها تورّق کرده و میخواهد در دو دقیقه صوت مناظره کند و جواب ما را بدهد، بحث دیگری است.
شما اگر جایی آوردی که فیلسوفی روی مبنای فلسفیاش که عینِ اشیاء را مساوی با خدا و خدا را عینِ اعیانِ اشیاء میداند و روی مبنای جبری و علت و معلول خودش که میگوید همه چیز به جبر تحقق پیدا میکند، همه چیز از ذات خدا روی قانون علیّت و معلولیّت تنزّل و تحوّل پیدا کرده، روی این مبنا اگر فیلسوفی پیدا کردی که بتواند اسم عقل را به زبان بیاورد، و یا در کتابش بحث عقلی کرده باشد، هرچه شما میگویید درست است. اینها را از قرآن و روایت یاد گرفتید، اگر میخواستید فقط فلسفه بلد باشید و قرآن و روایت کنارش نباشد که اصلاً وِل معطل بودید، همان یک مقداری هم که چیزی در عقایدتان درست پیدا میشود که میتوانید پشت آن پنهان شوید، آن را هم از روی مبانی متکلّمینی گرفتهاید که فلسفه و عرفان را عین کفر، ذلالت و الحاد میدانند.
فاضلی: لااقل ای کاش ایشان کتابهای استاد مرتضی مطهری را که از فلاسفهی زمان ما و معاصر هستند، مطالعه میکرد، کتابهای امام خمینی، علاّمه جعفری، علاّمه حسنزاده و آیتﷲ جوادی آملی و بزرگانی که به عنوان حکما، فلاسفه و عرفای جهان اسلام مطرح میشوند را میدیدند که مرحوم مطهری در ردّ این بحث کلام اشاعره چقدر مطلب نوشته، «عدل الهی» را نگاه میکردند و میدیدند که آن بحثی که اشاعره گفتند ربطی به فلاسفه و عرفا ندارد، کسی در جایی یک چیزی گفته است.
میلانی: به قول آقای آشیخ محمدرضا جعفری(ره)، گفتند اسم این کتاب «عدل الهی» آقای مطهری را ظلم الهی بگذارید. ۳۰-۲۰ سال پیش یکی از این بزرگوارانی که در حال تحقیق بود، کتاب «عدل الهی» آقای مطهری را آورد، گفت اکنون کجای این اشکال دارد؟ چند ورق زد، گفتم اینجا را بخوان، خواند، گفتم نگاه کن، سر تا پای کتاب میخواهد بگوید «عدل»، آخرش چه میگوید؟ میگوید قانون علیّت بر همه چیز (حتی بر ذات خدا) حاکم است، گفتم درست است؟ گفت بله، گفتم این عدل یا ظلم است؟ گفت ببخشید متوجه شدم.
حالا من چند عبارت برای شما بخوانم؟ آقای محمدتقی جعفری میگوید، ایشان که دیگر صریح است، میگوید این عرفا و فلاسفهی وحدت وجودی ما، هر کسی با آنها مخالف باشد، به او میگویند هیچ چیزی نمیفهمی. اگر فلسفه وجود را انکار کند، میگویند هیچی نمیفهمی، ولو اعلم علمای زمان باشد. ولی اگر یک نفر بیاید بگوید وحدت وجود درست است، و چیزی را نفهمد، میگویند علاّمه آمد.
آقای طباطبائی تصریح میکنند همه چیز لزوماً و ضرورتاً از ذات خدا صادر میشود.یعنی حتی اراده و اختیار شما بالجبر در وجود شما تحقق پیدا میکند، شما در فعل و اختیار خودت مختار نیستی، ارادهی تو هم جبراً در وجودت حادث میشود.
علاّمه یا استاد دانشگاه است، ببینید چقدر کتاب و مقاله نوشته، این از آقای جعفری. همین آقای جعفری تصریح میکند که فرق فلسفه با کمونیسم در این است که کلّ این عالم وجود را فیلسوف میگوید واجب الوجود و خدا، کمونیست میگوید ماده ازلی و ابدی. تفاوتشان سر لفظ و بحث است، دعوای معنوی ندارند. کمونیستی عین وحدت وجود و فلسفه و عرفان است، اینها را آوردیم. آقای تورّقی جان! دلم به حال آخرتت میسوزد. در کتاب همین لااقل شناخت اجمالی کلام، فلسفه و عرفان یک بار این عبارتها را بخوان. یکی از اساتید اعاظمی که سالها درس خارج میگفت، همین کتاب کلام، فلسفه و عرفان هم خلاصهی ۱۰۰-۵۰ صفحهای ما را خواند، گفت من هیچ کتابی را دو بار در عمرم نخواندم، این را تاکنون دو بار خواندم، باز هم میخواهم بخوانم. تا حالا میگفتم آقا بروید فلسفه و اصطلاحاتش را یاد بگیرید، اکنون میگویم اصلاً اصطلاحات فلسفه را هم دور بریزید، اصلاً دنبالش نروید. اینها چه هستند که این آقایان گفتند و با چند اصطلاح شما را گیج کردند.
گفتید آقای مطهری، ایشان چه میگویند؟ «عرفا، توحید آنها وحدت وجود است. [من برخی که ضروری نیست حذف میکنم]، در این مکتب انسانِ کامل در آخر، عین خدا میشود. اصلاً انسان کامل حقیقی خودِ خداست». بعد این آقا میگوید برو کتاب آقای مطهری را بخوان. آقای مطهری کلاً سر تا پای کتابهایش یک جا از خدا صحبت میکند، یکجا میگوید خدا عین عالم است؛ یکجا میگوید فلسفه قبول است، یکجا میگوید عرفان در درجهی آخر درست است. این تناقضات از غیرمعصوم زیاد است، مخصوصاً کسانی که قبل از اینکه بخواهند کلام و عقایدشان را تصحیح کنند وارد فلسفه شدند. برای این است که علمای ما میگویند تا کلامت را اجتهاداً از قرآن و روایات یاد نگرفتی به دنبال فلسفه نرو، آخر کافر میشوی؛ یا از عبارتهای آقای طباطبائی، من چند عبارت برای شما بخوانم که ایشان تصریح میکنند که همه چیز لزوماً و ضرورتاً از ذات خدا صادر میشود و ما اینجا چیزی نداریم که بخواهیم از جبر و اختیار آن بحث کنیم. اصلاً قاعدهی «الشئ ما لم یجب لم یوجَد» که دیگر نُقل و نبات و سر زبان این فلاسفه و عرفاست. یعنی حتی اراده و اختیار شما بالجبر در وجود شما تحقق پیدا میکند، شما در فعل و اختیار خودت مختار نیستی، ارادهی تو هم جبراً در وجودت حادث میشود.
آقای طباطبائی اینطور میگویند: «ما من ممکن موجود… بالذات حتی الافعال الاختیاریه، الا وهو فعل الواجب بالذات، معلول لو بلاواسطه او بواسطه او …»، کتاب نهایة الحکمه، ص ۳۳۱، چاپ قدیمی که من نوشتم.
می گوید هیچ چیز ممکنالوجودی در عالم نیست، هیچ موجودی جز ذات خدا، تمام ممکنات، حتی افعال اختیاری شما، حتی شرابی که میخورید، زنا که میکنید و لواطی که میروی، همهی اینها. من این عبارتها را میگویم که آقایان متوجه شوند چه چیزهایی را به مردم میخورانند، میگوید همهی اینها فعل خداوند است، فعل خداست الاّ وهو فعل الواجب بالذات، همهی اینها فعل بلاواسطه خداست، یا با واسطه یا با چند واسطه. از ذات خدا صادر شده، یا خودِ ابر روی تو سایه انداخته یا ابر باران تولید کرده و این باران با چند واسطه، باز هم فعل ابر است. اختیار در فلسفه قبول نیست. به این آقایان علمای شیعهی فیلسوف به جهت عقایدشان به قرآن و روایات و اسلام احترام میکنیم، اما فلسفهیشان عین الکفر و خلاف عقلانیّت محض است. این را یادتان باشد، اینها جنبهی تفکیک پیدا کرده، آقای طباطبائی و امثال اینها خودشان اهل فقه و اصول و حرم و طاعت بودند، یک چیزی هم در فلسفه نوشتند که خودشان متوجه نشدند. چرا شما دفاع میکنید؟
می خواهید چند تا از این عبارتها برای شما بخوانم؛
«بارها گفتهام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود میپویم
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم»
این حافظِ آشغال میگوید هرچه من میگویم اینها چیزهایی است که خدا ازلاً در وجود من گذاشته:
«من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که او میکشدم میرویم»
تو چرت و پرت میگویی آقا! تو سنّی مخالفِ اهل بیت هستی، چرا مزخرفاتِ خود را به خدا نسبت میدهی؟ خدا چطور تو را به این حرفها تربیت کرده است؟ شیطان تو را تربیت کرده این حرفها را بزنی.
آقای حسنزاده میگوید: جز این نمیشد با که درآویزیم؟ با خودت درآویز، چه کسی گفته بروی فیلسوف شوی. آنکه میرود زانی میشود، بگوید خدایا دیگر نمیشد، همین شد. این جبر است، با خود درآویز. أن … بسیّئاتک، فی أنّا فاعلون. مرحوم خواجه و علامه حلی بالضروره فرمودند. فعلت متعلق به خودت است، چرا به خدا نسبت میدهی؟ آخرین حرفشان این است، آقای جوادی هم میگویند، اینکه ما اصلاً جز خدا چیزی نداریم که بخواهیم بگوییم فاعل، مختار یا مجبور است، مگر انسان غیر از خداست؟ آخرِ عرفان این است. آقای جوادی میگوید آخرِ عرفان این است که ما اصلاً چیزی غیر از خدا نداریم که از جبر و اختیارش بحث کنیم. جبر و اختیار سالبهی بانتهای موضوع است، انسان جز خدا نیست. از کجا میآورند؟ رئیس اصلیشان چه کسی است؟ شبستری؛ میگوید کدامین اختیار ای مرد جاهل؟ میگوید اختیار چیست جاهل؟ اسم اختیار را نزد من نیاری. تو ذاتت باطل و عدم است، تو جز خدا چیزی نیستی، از اختیار خودت حرف میزنی؟
ﭼـﻮ ﺑـﻮدِﺗﻮﺳـﺖ ﻳﻜـﺴﺮجمله ﻧـﺎﺑﻮد
نگو این اختیار از کجا بود.
خودت نیستی، بحث اختیارت را میکنی؟ این است که آقای جوادی میگویند حرف آخر اینها این است که هیچ شرابخوری و زانی وجود ندارد، اینها خودِ خدا هستند. مگر مولوی نگفت:
چون آلت حقی تو فاعل دست حق
چون زنم بر آلت حق طعن و دق
بعد میگوید:
هر آن کس را که مذهب غیر جبر است
نبی فرمود کو مانند گبر است
رئیس و بزرگشان شبستری است. میگوید پیغمبر گفته هرکس غیر از جبر، مذهبی داشته باشد، پیغمبر گفته این جبر است. آقای شبستری به چرت و پرتی که میگویی کاری ندارم، چرا حرفِ بالای خودت را یادت رفت؟ تو که میگفتی غیر از خدا هیچ چیز وجود ندارد، باز هم گبر و هم مذهب غیرجبر پیدا شد. چطور زمانی که میخواهید چرت و پرتهای خودتان را بگویید هیچ چیز غیر از خدا وجود ندارد، اما زمانی که میخواهید اهل حق را ابطال کنید، هم گبر، هم اختیاری و هم باطل میشوند. همین مولوی به عثمان میرسد، او را به عرش میبرد، زمانی که به ابنملجم میرسد، او را تبرئه میکند. چرا قاتلین عثمان را تبرئه نکردی؟ فقط باید قاتل حضرت علی را تبرئه کنی؟ شما چه میگویید؟ کجای کار هستید؟
فاضلی: متأسفانه کنار گذاشتنِ وجدان علمی و دینی انسانها را با این معضلات روبهرو میکند.
میلانی: این شعارها را نده، برایت بد است. کسی که یکذره این حرفها را بشنود و کتابهای اینها را ببیند، این حرفها برایتان بد است. شما در مقامی نیستید که بیایید در مقابل کل علما و فقهای شیعه بایستید بعد علیه آنها شعار هم بدهید، حالا آنها برعلیه شما چیزی بگویند، در متن اسلام برخاستند، شما که از متن یونان برخاستید، به دروغ میگویید فلسفهی اسلامی. اصلاً من نمیدانم فلسفهی اسلامی به چه معناست؟ اگر فلسفه است که دیگر اسلامی، کفر و یهودی ندارد. چرا میگویید فلسفهی اسلامی؟ چون فهمیدید که تا این پسوند را نیاورید، همه میفهمند فلسفهی شما با کفّار فرقی ندارد. همهی عالم میگویند فرقی ندارد، اصلاً معنایی ندارد. اصلاً فلسفه معنایی ندارد که اصالت اسلامی داشته باشد.
اصلاً این فلسفهی اسلامی به چه معناست؟ اگر فلسفه است که دیگر اسلامی، کفر و یهودی ندارد. چرا میگویید فلسفهی اسلامی؟ چون فهمیدید که تا این پسوند را نیاورید، همه میفهمند فلسفهی شما با کفّار فرقی ندارد. همهی عالم میگویند فرقی ندارد، اصلاً معنایی ندارد. اصلاً فلسفه معنایی ندارد که اصالت اسلامی داشته باشد.
مولوی گفته: «هیچ بغضی نیست در جانم ز تو»، میگوید حضرت علی به ابن ملجم میگوید من هیچ بغضی نسبت به تو ندارم، «زان که این را من نمیدانم ز تو»، اشقی الاشقیا من الاولین و الآخرین باید تبرّی از وجودش باشد، این میگوید خیر، خودِ علی هم ابن ملجم را دوست داشته و اصلاً از او تبرّی نداشته.
آلت حقی تو فاعل دست حق
چون زنم بر آلت حق طعن و دق
میگوید:
لیک بی غم شو شفیع تو منم
خواجهی روحم نه مملوک تنم
خودم شفاعتت میکنم به بهشت میبرمت، تو که میگفتی خودش آلت دست خدا بوده، شفاعت نیاز ندارد. باز به اینجا که میرسد فرمانش را به آن طرف کج میکند. خودش گفته اختیار است، اختیار، اختیار. آن اختیاری که میگوید اختیارِ اشعریهاست. یعنی خدا در وجود ما همزمان فعل ایجاد میکند، لذا این اختیارِ ما میشود. نه اینکه ما واقعاً مختار هستیم، خلق حق افعال ما را موجد است، فعل ما آثار خلق ایزد است. حرفِ مولوی این است.
نه اینکه گویی این کنم یا آن کنم
این دلیل اختیار است این صنم
این اشعریهای جبری آمدند و گفتند شما جبری هستید و ما اختیاری هستیم. گفتیم شما که اختیاری هستید چه میگویید؟ گفتند ما میگوییم ما هیچکاره هستیم! خدا در وجود ما همانطور که آتش خلق کرده، زنا هم خلق میکند، پس ما مختاریم. به این میگویند اختیار! میخواهید با تورّق مطلب بفهمید؟!
بعد آقای طباطبائی در رسائل توحیدی میگوید در جهانِ خارج هیچ فعلی نیست، مگر فعلِ خدای سبحان. اینهمه زنا، میگوید فعلِ خداست. پس این حقیقتی است که برهان و ذوق، یعنی عرفان یک صوفی خانقاه، هر دو بر آن دلالت دارند. به به! برهان و عرفان و ذوقی که بخواهد بگوید تمام افعال خارجی فعلﷲ است آن شیطان است و نه عرفان و برهان. برو قرآن بخوان! ببین افعال خودت را به خودت نسبت میدهد، کفر و الحادت مال خودت است، نه مربوط به خدا.
آقای حسنزاده میگوید فاعل در هر موطن اوست. در هر موطنی خداست، در یک موطن دیگر میگوید فعل خداست. میگوید ابن ملجم در محراب، حضرت علی را شهید کرد، میگوید در هر فعلی، فاعل خداست. چهار قاعدهی فلسفی را دور هم گذاشتند اصلاً نمیدانند چه میشود که دفاع میکنند.
آقای غرویان از آقای حسنزاده در کتاب «محضر استاد» ص ۸ میگوید هر فعلی در عالم صورت میگیرد فاعلش اوست.
خدا افعال خودش و شیطان افعال خودش را انجام میدهد، چرا تو چیزی را به خدا نسبت میدهی که عین کفر باشد؟ با چهار قاعدهی فلسفی که معنایش را نفهمیدی و به قول خودت تورّق کردی میخواهی مطلب بفهمی؟
فاضلی: اینها حسادتشان باعث شده همه چیز را زیر پا بگذارند، میبینند صدها سال است از مرگ مولوی، حافظ، سعدی، محیالدین و بزرگان دیگر گذشته و اینها چون عارف بودند برای مردم مقدس و ارزشمند هستند و اینها چشم دیدنشان را ندارند. نه آن علمی را دارند که خودشان را مطرح کنند و نه آن تقوایی را دارند که از مطرح شدن علمای اسلام در قالب عرفان و فلسفه لذت ببرند.
میلانی: اینجا دیگر به شما جوابی نمیدهم، وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا؛ من همهی اینها را از جهل شما میدانم، نه شما را حسود و نه معاند میدانم و نه میگویم سوادش را دارند عمداً این کار را میکنند، خیر، به شما حق میدهم. از زمانی که یونسکو، آیسیسکو و … چه بگویم! بنیامیه و بنیعباس و هارونها و مأمونها این چرت و پرتها را وارد اسلام کردند تا درِ خانه اهلبیت را ببندند، همین شد. من به شما حق میدهم اینطور بار بیایید. ما به خیلی از سنّیها حق میدهیم سنّی باشند، معاند نیستند، تبلیغات سوء یک میلیارد مسلمان را سنّی و سقیفی بار آورده است. همه معاند نیستند، خیر.
اصلاً نباید به شما جواب داد، انشاءﷲ به امید روزی که بفهمید این حرفها را نباید دربارهی علاّمه حلّیها زد، یا نمیدانید حرفهایی که ما زدیم تمام حرف علاّمه حلی، خواجه طوسی، شیخ مفید، سید مرتضی و عموم علما و فقهای اسلام در طول تاریخ بوده، نمیدانید حرف آنها بوده، آیا به اینها میگویی بخیل یا حسود؟ فیلسوفها آمدند ملاصدرا را از حوزه بیرون کردند، اینکه میگویند اخباریها، دروغ میگویند. خودِ فلاسفه همه با هم دعوا دارند و به کفر همدیگر اقرار میکنند، ملاّصدرا به بوعلی میگوید کودن! دیگری به شیخ اشراق میگوید نفهم! بعد اینها آدمهایی هستند که کسی بخواهد به آنها حسادت بکند؟ چه چیزی دارند که ما به آنها حسادت کنیم.
فاضلی: برای همین حاضر میشوند به قول امام خمینی همه چیز را لجنمال کنند تا خودشان را مطرح کنند.
میلانی: الحمدﷲ واضح شد مصداق این کلمات هم چه کسی هست، نمیخواهد بین دعوا، تعیین نرخ کنید. اکنون مشخص شده چه کسی لجنمال کرده و چه کسی نکرده است. خیلی تند نرو عزیز دلم، زمانی پشیمان میشوی که دیگر فایدهای ندارد. اگر تصور کردی کسی به آن چهار ریالی که در دانشگاه و کرسیها به شما میدهند حسادت میکند، اشتباه کردی. میلیاردها میلیارد از آنها هم اگر جلوی ما آتش بزنند، اندازه یک لقمه حلالی که خودمان درمیآوریم، برایمان ارزش ندارد بزرگوار.
فاضلی: انشاءﷲ خداوند به همهی ما توفیق خودنگری و وجدان آگاه داشتن و در مسیر عدالت خارج نشدن را مرحمت کند.
میلانی: الهی آمین!
فاضلی: برسیم به آنجا که شکوفایی دیگران را تحمل کنیم و چشم دیدن دیگران را هم داشته باشیم. اگر خودمان کسی نشدیم از اینکه دیگران کسی شدند و به مقامی رسیدند خوشحال باشیم. والسلام علیکم ورحمة ﷲ.
میلانی: خداوند تبارک و تعالی همهی ما را از جمیع فتن و انحرافات در اعتقادات حفظ کند و انشاءﷲ تبارک و تعالی همهی ما بر صراط مستقیم عقلانیّت قرآن و روایات و مذهب اهلبیت(ع) باشیم و بدانیم این کالای پوسیدهای که بزک کردند و چند ناصبی در سرزمینهای مسلمانها هم آوردند و خواستند درِ خانهی اهلبیت را با اینها ببندند ارزشی ندارد که بخواهیم تمام امکانات را در دفاع از آنها بگذاریم، مقداری تأمل، حوصله و تعمّق داشته باشیم.
ﷲم عجل لولیّک الفرج والنصر والعافیة، اللّهم نوّر بولیّک قُلُوبَنَا وَ أَحْيِ بِوَلِيِّكَ الْقُرْآنَ وأهلهُ؛ خدا قرآن را با زور امام زمان(ع) و معارف توحیدی در مقابل چرت و پرتهای وحدت وجود، معارف اختیار در مقابل جبر و ضلالت اینها، معارف مقامات امامت و نبوت در مقابل این سیر و سلوکهای پوشالی شیطانی و اعتقاد معاد در مقابل اینکه هر آشغالی در ذات خدا فانی میشود، به قول آقای حسنزاده آملی و شاگردش، و میگویند آخرش همه چیز دلیل بر ذات خدا هستند، گفت ما شمر و امام حسین نداریم، اینها در دنیا با هم دعوا دارند، شمر و امام حسین در آخرت هر دو در ذات خدا فانی میشوند، همین آقای صمدی میگوید، موسی دارد به بهشت میرود، نگاه میکند، میبیند فرعون پشت سرش آمد، میگوید فرعون تو دیگر کجا؟ میگوید مگر فلسفه نخواندی؟ ما در دنیا دعوا داشتیم، اینجا من و تو ندارد، همهی ما با خدا یکی هستیم، همهی امواج به ذات خدا برمیگردند.
خدایا، شجاعت و شهامتی بده که فلاسفهی ما همه مانند آقای صمدی و آملی حرفها را بگویند که بعد آقای حسنزاده بگوید اینها چیست چرت و پرت میگویی؟ نامه برعلیه دیگری بنویسد و …، خودشان همدیگر را رسوا کنند که در این میان نورِ مبین عقلانیت قرآن و معارف نهجالبلاغه و اهلبیت(ع) کاملاً ظاهر و روشن شود. وصلّ ﷲ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعنة علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدّین.
یک طلبه ساده
با سلام
آقای میلانی الفبای فلسفه را هم بلد نیست. اگر عمرتان را هدر بدهید و برخی آثارش را مطالعه کنید به روشنی این را می بینید که فلسفه را غلط اندر غلط متوجه شده است. این هم بخاطر این است که ایشان ذلت شاگردی را نپذیرفتند و الان در ذلت جهل و نادانی فرو رفتند و مشغول تهمت و توهین به عالمان و مفاخر اسلام هستند. آثار ایشان مملو از تحریف و تقطیع سخنان بزرگان و فقهاست و این برای همه مشهود شده است. توصیه من به همه جوانان و متدینین این است که آثار هیچکس را بدون تامل و تفکر و دقت و بررسی و مطابقت با اصل منابع و پرسش از اهل فن، نخوانند. خدا عاقبت همه ما را ختم بخیر کند
علی
اتفاقاً آقای میلانی فلسفه را از فلاسفه هم بهتر فهمیده !
هر کس مبتدی نباشد و فلسفه خوانده باشد ، می فهمد که میلانی ته حرف های فلاسفه را می زند .
راستگو
سلام
برای درک بهتر عمق جهل ایشون به مباحث فلسفی می توانید مناظره ایشان با اقای وکیلی را گوش دهید تا متوجه بشوید ایشان چقدر در مسائل فلسفی جاهل است و به جهل خویش هم پا فشاری می کند
ناشناس
خداوند استاد میلانی را در پناه عصمتش نگهدار از جمیع بلایای زمینی وآسمانی .
واین تهمت های هم که به ایشون داده می شود باعث ریختن گناهان ایشان خواهد شد ان شا الله .
ومن واقعا متاسفم برای اونای که الکی میان از فلسفه وعرفان بدون درک وفهم دفاع میکنن .
بجای که بروند کمی درس بخوانند وحرفهای استاد میلانی وکتب ودروس ایشون را بخوانند ومطالعه کنند واز غرور وتکبر شون بکاهند
الکی موضع نگیرن. ان شا الله.
اللهم صل علی محمد وآل محمد
عادل
معلوم است که شما خود الفبای فلسفه را بلد نیستید.
سجاد
آقای میلانی عمرشونو در رد فلسفه گذاشتن، وقتی چیزی نمی دونید خواهشا سکوت کنید چون مفیدتر هستید. حضرت آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه فرمودن : ((مادامی که در حدیث و کلام مجتهد نشدید وارد فلسفه نشوید چون کافر می شوید و بعد از آن هم فلسفه را یاد بگیرید برای رد آن نه برای اینکه علمی مفید است.)) کفریات محض فلاسفه که معارض است آن هم با آیات صریح و محکم قرآن کریم و احادیث واضح الدلاله ائمه معصومین هیچ جای توجیهی ندارد. تفاسیر به رای احمقانه فلاسفه و صوفیان و عرفا که بر خلاف نص صریح تمام روایات ائمه معصومین هست خود بیانگر انحراف و جهل آنها بر اصل دین و مذهب است.
ناشناس
شان سایت مباحثات این نیست که با چنین افرادی مصاحبه کند و مطالب ایشان را منتشر کند.
ایشان (حسن میلانی) از لحاظ منش و اخلاق این قدر بد برخورد می کند که چندی پیش به علت رفتارهای نامناسب و به هم ریختن یکی از جلسات مربوط به فلسفه در قزوین و در مقابل جمعی از حوزویان و دانشگاهیان از سوی پلیس دستگیر شد.
مهدی
خدا حفظش کنه استاد میلانی را…اکثر مطالب صحیح و درست بودن
سید علی
با سلام و خسته نباشید .
لو سكت الجاهل ما اختلف الناس
جناب میلانی در بحث های خود می گوید :مگر ما وقتی میخواهیم وهابیت را نقد کنیم ابتدا میرویم در کلاس های درسی انها شرکت می کنیم بعد نقد می کنیم؟لذا کسی هم که فلسفه را پیش استاد نخوانده میتواند فلسفه را به خوبی بفهمد و نقد کند
در جواب باید گفت اگر(فرضا) فهم کلام وهابیت متوقف بر این باشد که در کلاس درسی انها شرکت کنیم ، بلی باید در درس انها شرکت کنیم تا بتوانیم نقد صحیحی از کلام انها داشته باشیم و الا نقد ما نقد فهم ناقص خودمان از کلام آنها است.
آقایان فلاسفه مدعی هستند که علم فلسفه از علومی است که فهم صحیح بسیاری از مطالب آن به دلیل کثرت اصطلاحات فلسفی و غموض مطالب ،متوقف بر درس گرفتن صحیح از استاد ماهر است و بدون درس گرفتن بسیاری مطالب بد فهمیده میشود و این فهم ناقص باعث اشکال کردن میشود.
کسی که با الفبای فلسفه و عرفان آشناست با خواندن نقدهای جناب میلانی به روشنی درمیابد که ایشان کلمات بزرگان فلسفه را به خوبی درک نکرده اند لذا نقد ایشان در حقیقت نقد فهم ناقص خود از کلام این بزرگان است
ناشناس
شمافعلا به جای این حرفهابروکلاس درس بهایی هاووهابی هاوگوساله پرستهاوبودایی هاو…..شایدمتوجه شدی که انهابرحق هستندوتوی جاهل نتوانسته ای کلمات ومبانی ان بزرگان راخوب درک کنی
ناشناس
متاسفانه نقد آقای میلانی هم از حیث روش و هم از حیث محتوا بسیار سطحی بیان شده اند. اما یک نتیجه بسیار مهم از آن می توان گرفت: ایشان نه دین را درست فهمیده اند و نه فلسفه را.
سید حسن
مطالب استاد میلانی بسیار متین ومستدل بود، مخصوصا در مورد جبر واختیار، هر طلبه ای سطح خوانده باشد می یابد که ره آورد فلسفه در کفایة الاصول تئوریزه کردن جبر است.
محمد
عمری به خاطر تبلیغات پر زرق و برق صدا و سیما فلسفه و عرفان خواندیم از همان ابتدا احساس می کردیم مخالف قرآن و روایات حرف می زنند ولی جرئت اظهار نداشتیم چون امثال مرحوم مطهری و طباطبایی رو برای ما چنان مقدس کرده بودن که گویا خود رسول اکرم ص برای ما کتاب نوشته است.
ولی بعد از عمری کلنجار رفتن توفیق الهی شامل حال ما شد و این تعصب جاهلی رو کنار گذاشتیم و به مسیر عقلانیت که همان قرآن و روایت باشد برگشتیم.
رضا
قرآن و روایات هم را بر سرمان می گذاریم و به آن معتقدیم اما کور بودن یک فرد دلیل بر نبودن خورشید نیست. فتامل.
محمد خواص
باشد
آقای میلانی بیسواد….
به شیخ اعظم انصاری و علامه حلی چه ورچسبی دارید تا بچسانید ….
اولی نوشته های فلاسفه و عرفا را جزو کتب ضاله قلمداد می کند
دومی جهاد با فلاسفه را همانند کفار واجب می داند
ناشناس
نه شیخ انصاری و نه علامه حلی، هیچ کدام بی ادبی نکرده اند
مرتضی
باید به این نکته توجه داشت که تنها علمی که قابلیت اثبات خدا را دارد فلسفه است و در علم کلام هم به روش فلسفی جلو می روند و خود متکلمین هم به این تصریح کرده اند. لذا فلسفه جزء نورانی ترین علوم الهی است. افلایعقلون؟
محمد
یعنی براهین شیخ مفید، سید مرتضی، نوبختی، علامه حلی….. همه اینها از فلسفه گرفته شده بود؟؟؟ همین جوری یه چیزایی میگی ها…
زید
به نظرم اگر مطلبی از یقینیات یا مبتنی بر یقینیات باشد چه در علم فلسفه و چه در علوم دیگر قابل دفاع هست و منهج باید تعقل حقیقی باشد که ممکن است فیلسوفان هم از آن گاهی بهرهمند نشده باشند. پس به طور مطلق نمی توان فلسفه را رد یا اثبات کرد بلکه باید گفت اگر با منهج عقلی صحیح جلو رفت فبها و نعمت و الا فلا قیمة له.
داود پویاآتاسی
اتقواالله. لم تقولوامالاتعلمون ولاتفقهون. به نظر می رسد زیر سوال بردن غول حمکت و دانشی مثل فلسفه و علمای فیلسوف در خالت خوشبینانه اش از سر جهالت و عدم آشنایی با آن و نداشتن تقوای الهی است .
ناشناس
بنده خودم چندین سال فلسفه و عرفان نظری خوانده ام. به نظرم سخنان آقای میلانی نشان می دهد که حرفهای فلاسفه را نفهمیده اند و فقط به ظواهر برخی از مطالب استناد می کنند. کسی که می خواهد نقد کند اول خوب مطالب را بفهمد بعد نقد کند که اقای میلانی این طور نیستند.
ناشناس
مساوی قرار دادن فلسفه اسلامی و یونانی بهترین دلیل بر آشنایی نداشتن با فلسفه است؛ هماگونه که بیان بسیار سطحی مطالب عرفانی از بی اطلاعی از عرفان حکایت می کند. اول فهم بعدا نقد.
خدا عاقبت ما را ختم به خیر کند.
ناشناس
جناب آقاي ميلاني :بزرگان فلسفه مانند حضرت امام و علامه طباطبايي و …افرادي نبودند كه چيزهايي را شما بفهميد و آنها متوجه آن نباشند.لقب لسان الغيب را از روي هوا و هوس به حافظ عليه الرحمه ندادند.لذا شما چرا توهين ميكني؟بگو من نمي دانم.امام صادق عليه السلام فرمودند :لا جبر ولا تفويض بل امر بين الامرين.دريايي حرف پشت اين فرمايش هست.لذا مراقب باشيد باعث دودستگي در ميان طلاب نشويد.طريق عشق طريقي عجب خطرناك است…نعوذ بالله اگر ره به مقصدي نبري.
نجم
چند جمله بی ربط پشت سر هم
ناشناس
سلام علیکم
به نظر من که یک خواننده این گفتگوبودم متأسفانه آقای میلانی ادب گفتگو را رعایت نمی کنند و کلامشان سرشار از مغالطه است.
مهدی
واقعا آقای میلانی علاوه بربی سوادی مطلق اش از دین ، بی تربیتی را هم به حد کمالش رسانده ، حالا فلسفه وعرفان فهمی اش ، پیشکش اش.
ناشناس
تازه فیلسوف
ما نباید با برداشت های شخصی خود از دین و فلسفه و عرفان دیگران و گذشتگان را زیر سوال ببریم . چون این برداشت شخصی ماست ! همه ما دچار خطا می شویم . پس نباید با اطمینان کامل بر همه نظرات خط بطلان بکشیم .
بهتر است کمی فکر و تعمق کنیم و منظور هر کس را از عقایدش برگیریم نه اینکه یکطرفه به قاضی برویم.
زمانی می رسد که خود مارا نیز در ترازوی سنجش عقایو و آرا قرا نی دهند .
تازه فیلسوف
راههای زیادی برای مشهور شدن وجود دارد . بهتر است راه درست را برگیریم .
مصطفی
معلوم است که کسی حاضر نیست با ایشان و ادبیان هوچی گرانه شان مناظره کند. همین که ایشان فکر میکنند چون کسی پاسخشان را نداده بر حق هستند نشان دهنده سطح معرفتی ایشان است. به آقای میلانی میگویم: داستان دو خصمی که قضاوت پیش داوود نبی بردند را دقیقتر مطالعه کنید که یکی بر دیگری در خطاب پیشی گرفته بود…
نجم
علم درحدعالم بحث شدنه معلوم .هردوعزیز درست میفرمایند درحدودات خودشان .خداوندکه علم مطلق است درقرآن تحدی میکنند ومیفرماینداگر شمابهتر دارید بیاورید نفرمودند همان که من میگویم درست است .اصرار بردانابودن ازنشانه های جهل است
ناشناس
اینقدر آدم اونم با لباس پیغمبر، بد دهن … انگار از دماغ فیل افتاده
بی طرف
سخنان آقای میلانی سرشار از غرور و تکبر علمی که هیچکس را یارای مناظره با من نیست! برچسب مکرر زشت (تورقی) زدن به طرف مقابل (و لا تنابزو بالالقاب)، بد دهنی و اهانت به بزرگانی مانند حافظّ و مولوی، و با برخوردهای سطحی، تند و پرخاشگرانه در سراسر نوشته ها، نه تنها مخاطبان را نسبت به نقاط ضعف و ایرادات فلسفه و عرفان آشنا نکرده بلکه هیچ دفاع پسندیده ای نیز از حریم قرآن و اهل بیت علیهم السلام به عمل نیاورده است؛ تندخویی و پرخاشگری همراه با بی اخلاقی و بی نزاکتی از نکات برجسته پاسخهای ایشان است که برخی مطالب درست و صحیح ایشان را نیز ضایع کرده است؛ هیچ تخریبی از بد دفاع کردن بدتر نیست.
محمدیاری
آقای میلانی نه میزان صحیح براس سنجش حرف فلاسفه دارند نه دلیل مبرهن برای رد کردن آن ها و تنها حربه ای که به دست گرفتند و بر جان و دل دیگران می کوبند عینیت خلق با مخلوق است که بار ها در مناظره ها که کردند چه آقای وکیلی و چه آقایان دیگر گفتند آقا این یک متشابه است در حرف عرفا که باید بر محکمی عرضه بشود این یک تفسیر دارد و تعبیر عینیت یک مقصود دیگری دارد و اصرار که آقا فلاسفه جهنمی هستن عرفا منحرف هستن پس راه درست چیست راه در را متکلمان رفتند که میراث دار آن ها کیست من بیاید من خوبم من عالم مطلق ام اصلا آبرو بره علما اسلام هستم و همین ها ضربه های. به اسلام زدند که خدا شاهد است کفار و اهل فسق این ضربه نزدند اصلا این آدم که می بینم دقیقا اون چهر ه های خشن شیوخ نهروان در چشمم مجسم می شود
مرتضی
واقعاً که ایشون بی سوادن. در قسمتی از حرفاشون میگن: کسی که همین اشیاء را عین ذات خدا میداند.
عرفا قائل به وحدت وجودند نه وحدت موجود. این جمله ی بالا یعنی وحدت موجود که هیچ کسی قائل به آن نیست.
البته فکر نکنم فرق وحدت وجود و وحدت موجود رو بفهمید.
صدر
آقای میلانی از حرف زدنشان معلوم است موجه نیستند
فاضلی
جالبه اگه دنبال حقیقت بودیم خیلی از صحبت ها درست تر مطرح می شود.
ناشناس
جدل
عباس
باسلام خدمت دوستان
قبل ازهرچیزبایدیادبگیریم به همدیگراحترام بگذاریم.نقدی هم اگرداریم علمی مطرح کنیم به کسی توهین نکنیم.افرادی مثل بوعلی _ملاصدرای بزرگ_امام خمینی_علامه طباطبایی_شهیدمطهری_حسن زاده وجوادی آملی وفرهیختگان بسیاری این روش ومرام رادردرس وبحث داشته اند.اگرهم فردی نظری میدهدکه باب میل شمانیست کل مجموعه رازیرسوال نبریم وقبول کنیم که حافظ ومولوی وصدرای شیرازوبوعلی سیناجزومفاخرایران زمین وجهان هستندوکلی طرفداردارندوباادبیات مناسب شخصیت آنهابایدگفتگو کرد.هیچ کس ازخطاواشتباه مصون نیست.خداوندمتعال عاقبت همه ی ماراختم به خیرگرداندوفکرنکنیم حتما آن چیزیکه مافکرمیکنیم درست است.والسلام.
علی
جناب آقای میلانی فقط با یک حالت تهاجمی و همانند علمای وهابیت صورت ظاهر میبیتند اگر با سیر و سلوک نمیتوان به هیچ جایگاهی رسید پس چگونه ست مقام سلمان فارسی چگونه ست روایتی که علمای شیعه بر آن اتفاق نظر دارند و آن روایت دیگ جوشنده بی آتش چون سلمان که عصمت معصومیت نبوت و امامت نداشت پس داستان چیست؟ یا چگونه خط بطلان میکشند بر فلسفه ولی کتب ملاصدرا در حوزه ها تدریس میشود مقام شامخ مرحوم مغفور علامه طباطبایی رحمة عليه را چگونه تفسیر میکنند و آن کار بزرگ و سترگ تفسیرالمیزان که دریایی ست از اقیانوس بی انتهای کلام الله مجید مولوی چگونه از خانه عایشه سر در می آورد حالیا که علی(ع) را افتخار هر نبی و هر ولی مینامد و باز رفتار علی (ع) را با همان عایشه که علنا به محاربه با خلیفه وقت ببینید خلیفه ایی که از قضا امام معصوم و از قضا ولی الله و حجت الله و عین الله و اذن الله و هیبت الله و اسدالله و امیرمومنان به حضرت الله هم بود و طبق فقه اهل سنت خروج بر خلیفه حکمش اعدام ست جناب میلانی کلام بی فلسفه پای استدلالش لنگ ست
حسن
واقعا از کلام استاد میلانی نورانی شدم
خدا حفظشون کند
ناشناس
سلام،شما ٱقای میلانی یک عالم رو به ما معرفی کنید که جانش رو به خاطر اسلام یا مردم یا باورهای خودش حتی، به خطر انداخته باشد