ابتدا خودتان را معرفی کنید و توضیحاتی پیرامون نوشتهتان و انتخاب این موضوع برای پایاننامه بفرمایید. آیا ایده خودتان بوده یا پیشنهاد فرد خاصی بود؟ به طور کلی این موضوع به چه صورتی شکل گرفت؟
من سیمین همتی، کارشناس ارشد علوم اجتماعی دانشگاه تهران هستم.
حدود دو سال پیش من درگیر این موضوع شدم. آن دوره خیلی بحث داعش به ویژه داعش شیعی مطرح بود، مطالبی که پیرامون موضوع داعش شیعی نوشته شده بود، بیشتر مطالب رسانهای و غیرعلمی بود.
قاعدتا منظور شما از داعش شیعی همان جریانهای افراطی تشیع است. چون احتمالا نتوانیم از این عبارت استفاده کنیم و باید جایگزین شود.
منظور من که نه، اما بله فکر میکنم منظور کسانی که این اصطلاح را به کار میبرند، همین باشد. در کل حرف من این است که در ابتدا چنین تعبیرهایی بود و کنجکاوی من اینگونه به سمت و سوی این موضوع کشیده شد. این مطالب به نظر من به این شکل بود که انگار یک چرخه یا چیز گم شده دارند، البته من نه با این اصطلاحات کار کردهام و نه قائل به آنها هستم، حتی همین مفهوم افراطگرایی.
ولی با توجه به آن فضایی که پیش آمده بود برای شما دغدغه شد؟
بله. برای من از اینجا دغدغه شد که من یک فربهی مناسکی را میدیدم، که این مطالب نمیدیدند، در عین حال هیچ چیز قانعکنندهای در آنها نبود که چرا خشونتی از جنس داعش را به گروههای شیعیای که قائل به یکسری مناسک هستند، نسبت میدهند. این شروعی بود که جریان شیرازی را بیشتر بشناسم.
چون عبارت «فربهی مناسک» را به کار بردید، احیانا این دغدغه تحت تاثیر یادداشتهای آقای حسام مظاهری ایجاد نشد؟ یا به گونه دیگر بود. چون تقریبا عبارت «فربهی مناسک» اختصاص به ایشان دارد.
بعد از این مطالب شبهعلمی و رسانهای بود که سراغ مقالههای آقای مظاهری درباره «جریان شیرازی» و مسئله وحدت رفتم و از نوشتههای ایشان شناخت کلی و البته بهتر و دقیقتری از جریان شیرازی پیدا کردم. قبل از شروع تحقیق به برخی مجالس زنانه خانگی در تهران رفتم که در مناسک خیلی شبیه به شیرازیها بودند. این سرنخی بود که من را با آیتﷲ سید صادق شیرازی آشنا کرد. بعد از آن برای اینکه بخواهم جامعه تحقیقم را مشخص کنم، راهی قم شدم.
شما البته یک موضوع جزئیتر را انتخاب کردید. یکی از مدارس علمیه خواهرانی که مثلا وابسته به ایشان یا تحت نظر ایشان مدیریت میشود را برگزیدید. در مورد علت این انتخاب بفرمایید.
من برای اینکه بتوانم جریان شیرازی را بشناسم، چند گزینه داشتم، حوزه زنان، حوزه آقایان، رسانه و برخی موارد دیگر. اینکه چرا حوزه زنان را انتخاب کردم، یک دلیل ساده آن این است که من زن بودم و آنها هم زن بودند، ارتباط گرفتن چندان آسان که نه، اما در هر صورت امکانپذیر بود. چون در هر صورت ارتباط خانم با آقایان و صحبت با آنها در فضای حوزه سختتر است.
دلیل دیگر این بود که این حوزه یک فرق اساسی با حوزههای دیگر دارد، اینکه هدف و دروسی که برای رسیدن به آن هدف تدوین شده است، جهت تربیت مبلغ است، یا همان تیپی که به عنوان «خانم جلسهای» میشناسیم، نه یک شخص نخبه کاملا مجزا از عامه، بلکه زنانی که دائما در حسینیهها و مجالس خانگی با عامه مردم در ارتباط هستند و از این جهت بسیار تاثیرگذارند. این هم موردی بود که برای من خیلی مهم بود. اما در کل، میان انتخابهایی که وجود داشت، زن بودن جامعه تحقیق خیلی مهم بود، به این دلیل که عمده مطالعات دین مردانه است و من میخواستم از این پیله مردانه خارج شوم. یعنی در حوزه مطالعه خودم بخواهم بگویم هر صدایی هم که از «شیرازیها» شنیده شده، مردانه بوده. در واقع زنان این جریان کاملا غایب ماجرا هستند.
ورود و برقراری ارتباط شما چگونه بود؟ آیا پذیرش آنها آسان بود؟
من آن زمانی که طرح تحقیقم را مینوشتم، از طریق یکی از دوستان قمی، آقایی را که با بیت مرتبط است، پیدا کردم. از ایشان خواستم که به من اطمینان خاطر دهند که امکان صحبت با گروهی از خانمها برای من فراهم شود. ایشان هم قبول کردند. معمولا قبل از پژوهش برخی افراد پیدا میشوند که به محقق اطمینان خاطر میدهند. بعد از اینکه طرح تحقیق من تصویب شد و به آن آقا مراجعه کردم، به من بسیار بیاعتماد بودند. با وجود اینکه من در ابتدا با ایشان صحبت کرده بودم. کمی برای ایشان عجیب بود که در دانشگاه شما چنین پایاننامهای راجعبه حاج آقا شیرازی وجود دارد؟ آیا اسم ایشان را آوردید؟ نیاوردید؟ فکر میکردند که چنین موردی امکانپذیر نیست.
وقتی ایشان فهمیدند که در عنوان تحقیق من اسم آیتﷲ سید صادق شیرازی مطرح شده است، یک حس خوبی پیدا کردند. بعد به حسینیه و سایر اماکن مربوطه ارجاع دادند. در نخستین مراجعه به حسینیه هم بیاعتمادی زیادی دیدم، آن دوره مصادف با ماه محرم بود. با یک خانمی صحبت کردم. گفت همهی طلبهها الان کربلا هستند، شما بروید و ماه ربیع بیایید. در دومین مراجعه به قم به حوزه رفتم، یک آشنای خیلی دوری معرف من شده بود و با بیت هم تماسهایی گرفتم. در آنجا برخوردها بسته به سطح و جایگاه آدمها بود، یک خانمی همراه و معرف من شده بودند، ایشان روحیه دانشگاهی هم داشتند، خیلی مشتاق بودند، اما در دفتر بقیه این گونه نبودند، حتی با من وارد دیالوگ روزمره هم نمیشدند.
دفتر حوزه علمیه خواهران؟
بله.
چون وقتی شما کلی میفرمایید، ممکن است دفتر آقای شیرازی تصور شود.
خیر. دفتر حوزه علمیه خواهران منظور است. اما هرچه به سطح پایینتر که میآمدیم، مثلا طلبههایی که درس میخواندند و من سر کلاسشان هم رفتم، خیلی گرم و مشتاق بودند و انگار فضای امنیتی خیلی برای آنها مطرح نبود. طبیعتا این فضا در دفتر بیشتر بود. بعد از آن تجربه به من گفتند که شرمنده ما نمیتوانیم با شما همکاری کنیم، اما اگر پرسشنامهای دارید، بدهید برایتان پر کنیم.
به نظر شما چه اتفاقی افتاد؟
من از آنها سوال کردم که آیا رفتار خاصی از من دیدید؟ یا چیزی شده است؟ از آن خانمی که بیشتر همراه من بودند و میخواستند که کمک کنند- و واقعا کمک هم کردند- از ایشان علت را سوال کردم، ایشان گفتند که نه، شما مقصر نیستید، به هر حال فضا به گونهای است که ما میترسیم. ایشان گفت که من خیلی تلاش کردم که شما بیایید، اما در هر صورت باید شرایط اینجا را هم درک کنیم. به خاطر اینکه مشکلات بسیاری برای ما پیش آمده است، سابقا هم بسیاری دیگر آمدهاند و دردسرساز شدهاند. حتی آمدهاند و در اینجا درس خواندهاند و بعدا دردسرساز شدهاند و صحبتهایی از این دست. من در این شرایط دیگر پافشاری نکردم، به خاطر اینکه احساس کردم که اصرار من فایدهای ندارد و کاری نمیشود کرد. بیش از دو ماه به دنبال معرف بودم، بعد از دو ماه، مجدد همان شخصی که معرف من بود، دوباره تماس گرفتند و آنها را راضی کردند که من بروم، اما این بار به درون حوزه نه. یعنی من بعضی از خانمها را در منزل آنها و حسینیه میدیدم، تا آخرین روز که توانستم دوباره در حوزه با آنها گفتوگو کنم.
در مورد مصاحبهها و روش تحقیق بفرمایید که اصلا دنبال چه چیزی بودید؟
آن چیزی که درباره شیرازیها توجه من را به خودش جلب کرده بود، یکی جنس مناسکی بود که به آن پایبند هستند و برای آن تبلیغ میکنند. مناسکی که اگر بخواهیم هسته مشترکی در بین آنها پیدا کنیم، از نظر من در آن محور اصلی، بحث «دیگری» و فرایند «دیگریسازی» بود. دیگری به معنای غیر خودی که من خودم را در تمایز با او میشناسم، تمایزی که در آن سعی میکنم برتری خودم را حفظ کنم. من حس میکردم که این هسته اصلی این نگاه است. به خاطر همین، سوالات تحقیق را هم حول همین بحث قرار داده بودم. اینکه دیگری آنها را بشناسم و ببینم که چه تغییری در این فرایند اتفاق افتاده است، و چرا چنین تغییری اتفاق افتاده است. اینها سوالات اساسی من بود. اینکه با چه روشی بتوانم به پاسخ این سوالات برسم، من تعدادی کتاب و سخنرانی از آیتﷲ شیرازی و برادر مرحومش، مرجع سابق، سید محمد شیرازی خواندم، به خاطر اینکه من باید کمی با فضای فکریشان آشنا میشدم، تا بتوانم وارد گفتگو بشوم. یکی از روشهای من تحلیل اسنادی بود، بعد از آن از روش مصاحبه نیمه ساختیافته استفاده کردم، در واقع مصاحبهای که بیشتر بر مبنای مطالب و کتابهای خوانده شده، پیش میرفت.
در مورد مرحلهای که به صورت انفرادی با طلاب خواهر در حسینیه یا منزل آنها ارتباط برقرار میکردید، توضیح دادید. چگونه شد؟ و با چند نفر توانستید صحبت کنید؟ صحبتها چقدر مفید بود؟ چه برداشتهایی در این صحبتها برای شما وجود داشت که جالب و متفاوت از آن موضوع بود؟ آیا برداشت اولیه شما را تقویت کرد؟ یا اینکه نه، اصلا آن ذهنیت شما را دگرگون کرد.
من در مجموع توانستم با ۹ نفر صحبت کنم و در جلسات و کلاسهای آنها شرکت کنم. آن یکدستی که انتظار میرفت که در همه یک شکل باشد، اینگونه نبود، اتفاقا برای خودشان هم دغدغه بود، یعنی تاکید داشتند که من از صحبت با اینها راجع به آیتﷲ سید صادق شیرازی نتیجهگیری نکنم، به خاطر اینکه برداشتهای آدمها با هم متفاوت است، ایشان شاید در مواردی متفاوت با ما فکر کنند. به خاطر همین، راجع به هر چیزی که میخواستند نظر دهند، این دلهره را داشتند که تعمیم داده نشود و میگفتند این نظر شخصی است، شاید این نظر اشتباه باشد یا هر چیز دیگری.
از ابتدا که وارد این فیلد شدم دغدغه من حوزه زنان نبود، بحث «دیگری» بود، در اینجا به «صبا محمود» ارجاع بدهم که در کتاب سیاست پارسایی بحث جالبی دارد که پیرامون جنبش زنان مصر مطالعه کرده است، در این مطالعه، معیارهایی را که ما با آنها در مورد عاملیت زنان نظر میدهیم و بررسی میکنیم، مورد نظر قرار میدهد. چیزی که من در برخوردم با این دوستان دیدم و جالب بود، این بود که اینها با وجود اینکه خیلی سفت و سخت به یک سری عقاید سنتی دینی پایبند بودند، اما به شدت روی فعالیت اجتماعی تاکید داشتند، این نکته خیلی برای آنها مهم بود، حتی جایی که مجبور بودند به خاطر خانواده، این مساله را کم کنند، آن را نوعی تنزل و سقوط میدانستند، این برای من خیلی جالب و جذاب بود. صرف وجود چنین حوزهای با تاکید بر فعالیت اجتماعی زنان به نظر من نشانه یک نوع تحول است.
دقیقا برخلاف آن تفکر سنتی حاکم بر خانمهای مذهبی؟ درست است؟
بله. درست است. در همین فضا که تاکید بر خانواده، فرزندآوری، پوشش زن بسیار مهم است، در حالی که اینها همه چیزهایی هستند که عملا فعالیت اجتماعی را برای زن بسیار محدود میکنند. اما برای اینها، حداقل این دغدغه بود که آنقدر محدود نشوند، و در مواردی هم که محدود شده بودند، و خودشان میدانستند که به این دلایل است، آن را با یک ناراحتی شدید و با یک حسرتی مطرح میکردند، و حتی بعضی از کلمه سقوط استفاده میکردند، یعنی واقعا این چیزی نبود که میخواستند، فعالیت برای آنها اینقدر مهم بود. این همان عاملیتی است که با معیارهای آزادیخواهانه، که معمولا راجعبه زنها مطرح میشود که زنها انتخاب میکنند یا انتخاب نمیکنند، در مطالعهام میدیدم. از سوی دیگر، یک عاملیتی که در نتیجه تکرار یکسری رفتارها مانند همین مناسکی که شاید به طور متوسط بشود گفت که در هفته چهار روز در حسینیه و منازلشان درگیر مناسک هستند و با تکرار چنین رفتارهایی این عاملیت را از خودشان بروز میدهند. در واقع با هر دو معیاری که صبا محمود بحث میکند، هم معیار رفتار ارسطویی که عاملیت ارسطویی ناشی از تکرار است، و هم معیار لیبرالی که ناشی از آزادی است، هر دو عاملیت را در جامعه تحقیق میدیدم.
در مورد محورهای سوالات پژوهش بفرمایید. برای رسیدن به این موضوع «دیگرسازی»، چه سوالات مصداقی را مطرح میکردید، تا به این موضوع برسید.
من راجع به مناسک از آنها سوال میکردم، اینکه چه ایامی را در طول سال دوست دارند؟ چه مناسکی را دوست دارند؟ و اصلا چرا اینها را دوست دارند؟ در واقع از میان پاسخها و صحبتهای آنها، سوالات بعدیام را شکل میدادم. مثلا آنها به بحث وحدت اشاره میکردند، که از نظر آنها این بحث پذیرفته شده نیست، بحث تولی و تبری را مطرح میکردم، در واقع بیراه نیست اگر بگویم دیگریسازی به زبان «خودی» یعنی به زبان جامعه تحقیق من بسط یافته همان بحث تبری است. طی این بحثها من پاسخ سوالاتم را میگرفتم.
وقتی من موضوع پایاننامه شما را دیدم، به نظرم رسید که بحث هویت زنانگی و زیست زنانگی شاید اصلیترین موضوع شما است. اینکه حالا این جریان چه تفکری دارد، چه بسا از طریق تحقیقهای دیگر بشود آن را به دست آورد. اما در مورد زیست زنانه فقط از این طریق و روشی که شما داشتید، امکانپذیر است. من فکر میکنم که این موضوع خیلی اصلی و محوری باشد؟ درست است؟
نه، اتفاقا فرعی بود. یعنی من یک مساله اساسی داشتم و آن دیگریسازی بود که میخواستم آن را از دیدگاه زنان و رفتارهای آنها مطرح کنم و بحث زنانگی، بخش سایه پژوهش من بود که در پایاننامه هم آوردهام. چون که جنسیت و دینداری در واقع داستان اصلی نبود، داستان اصلی فرایند دیگریسازی، بود.
در مورد نتایج پژوهش بفرمایید.
من با مطالعه کتابها و سخنرانیها پرسشهای اصلی را پیدا میکردم و اینها را از زنها میپرسیدم. تغییری که در این «دیگری» اتفاق افتاده است، یعنی «دیگریای» که قبلا مطرح بوده، یعنی غرب، امروز کمرنگ شده، و اصلا تصور در مورد آن عوض شده است و دیگریهای جدیدی مطرح شدهاند. البته من در پایان پژوهش توضیح دادهام که فکر میکنم چرا این اتفاق افتاده است و هر کدام مربوط به دوره خودش بوده است، یعنی مسئله «دیگری غرب»، در واقع وقتی مطرح بوده که کلا گفتمان «غربستیزی» در ایران پررنگ بوده است، در واقع همه جریانهای شیعی این را برجسته میکردند، «شیرازیها» هم همینطور. اما بعد از آن گویا یک تمایزی که لازم است با جریان رسمی داشته باشند، ندارند و بنابراین چارهای نیست که دیگری باید تغییر کند. در واقع گویا فرآیند «دیگریسازی» مهم است و نه خود دیگری. فرایند «دیگریسازی» است که خود و موجودیت را شکل داده است.
بحث بعدی، بحث جهانی شدن است، در بسیاری از کتابهای مراجع شیرازیها بحث اسلام و جهانی شدن مطرح است حتی کتابی به همین عنوان دارند. بحث تبلیغ نیز در اینجا مهم میشود. فضای مجازی و ماهوارهها به عنوان ابزارهای تبلیغی با میل به جهانی شدن ارتباط جالب توجهی دارد.
فرمودید که مدتی با افراد در منزل آنها و حسینیه به صورت شخصی ارتباط داشتید و مجدد توانستید که به حوزه خواهران بروید، در مورد این فرایند توضیح بدهید.
من همچنان میخواستم برای مصاحبه بروم، این بار به من گفته شد که به حوزه بروم، چون کسانی که قرار بود با آنها صحبت کنم در آن روز و ساعت حوزه بودند. منزل آنها هم خیلی نزدیک نبود و من باید در همان مدتی که آنها در حوزه بودند به آنجا میرفتم. رفتم و متوجه شدم که اصلا آن بخش مدیریت حوزه تغییر کرده است، شاید یکی دو خانمی که قبلا احساس میکردم-شاید هم اینطور نبوده- که خیلی تمایلی به بودن من در آنجا ندارند، دیگر این خانمها نبودند و اتفاقا کسانی که با آنها صحبت کردم، افرادی بودند که در آنجا درس خوانده و در دفتر سمت داشتند، شاید تغییر در کادر حوزه و مراجعات مستمر من به آنجا موثر بود، چون هر دفعه که میرفتم، همه آنها را در مراسمها میدیدم و همه شرکت داشتند، شاید این رفت و آمدها کمی اعتمادسازی کرده بود.
از آنها به عنوان مدیریت چه نکات و سوالاتی میپرسیدید؟
من راجع به مدیریت و این بحثها با آنها صحبت نکردم، چون که طلبگی آنها مهم بود. چون در هر صورت این حوزه را فارغالتحصیلان حوزوی خودشان اداره میکنند، بنابراین، تغییری بود که خیلی غیرعادی نبود، آنها مسئولیت خودشان میدانستند که به گونهای این حوزه را بگردانند، با وجود اینکه شرایط برای خیلی از آنها سخت بود، چون باید کارهای خانه، بچهها و همسر را قبل از آمدن به حوزه انجام داده باشند.
در هر صورت اولین باری بود که شما وارد این فضا شده بودید، چه نکات جالبی برای شما بود که فراتر از بحث پایاننامه میشود به آنها اشاره کرد.
من خیلی دنبال چنین مواردی نبودم، جنسیت آنقدر برای من جدی نبود، برای من مهم بود که صدایی متفاوت از مردان میشنوم، بیش از این انتظاری نداشتم. اما چیزی که دیدم هم غیرقابل انتظار بود و پیش آمد.
همان بحث نگاه به دنیای جدید و اینکه بخواهند خودشان را با این اعتقادات دنیای مدرن همگونسازی کنند. درست است؟
من در نیمههای کار پایاننامه بخش زنان را به کارم اضافه کردم، و خیلی جدیتر در همه فصلهای پایاننامه مطرح کردم. چون دیدم که گویا اصلا نمیشود آن را نادیده گرفت، یا کمتوجه بود.
در دانشگاه واکنش اساتید به چه صورت بود؟ آنها با موضوع پایاننامه چه مواجههای داشتند؟
استاد راهنما موافق بودند و تنها نگرانیای که داشتند این بود که آیا میشود داده گردآوری کرد یا نه؟ استاد مشاور معتقد بودند که این موضوع شاید خیلی دردسرساز باشد. در هر صورت من توانستم کار خودم را انجام بدهم. این در حالی بود که این میدان آنقدر تاریک و ناشناخته بود که خبری از هیچ چیز نداشتم، اتفاق خوبی که رخ داد این بود که استاد راهنما به من گفتند که اصلا فکر پروپوزال و آن فرم تحقیق را نداشته باشید، فقط بروید و بررسی کنید که چه نکات جالب و جذابی وجود دارد. در واقع، اینکه دست من در پژوهش باز گذاشته شد، این خیلی به من کمک کرد، چون هر دفعه که به حوزه میرفتم و میآمدم، یک آشفتگیای بود، که آیا این پژوهش انجام میشود؟ نمیشود؟ بخصوص که دو سه ماهی هم وقفه افتاده بود.
از جهت نگرانیهایی که آن خانمها داشتند، برای شما مشکلی پیش نیامد، ممانعت و حساسیتی از سوی نهادی پیش نیامد؟
نه. اصلا. صرفا نظر اساتید این بود که گردآوری داده مشکل است.
در قم چطور؟ از طرف نهادهایی مورد سوال قرار گرفتید که چه کار میکنید؟
خیر. اصلا چنین داستانهایی نبود.
یعنی به راحتی به آنجا رفتید، ارتباطات بود؟ تا جایی که نیاز بود حضور داشتید و بازگشتید؟ درست است؟
بله. اتفاقا همین تردیدها و دلهرههای عمومی گویی اعتمادسازی کرد. من پروپوزال تحقیق را برای آن خانمی که خیلی همراهی میکردند در حوزه فرستادم، و دیدند که چنین بحثی در دانشگاه است، چون آنها خیلی دوست دارند، و مکرر از من سوال میکردند که نظر شما چیست؟ حوزه ما چگونه است؟ آنها میگفتند که ما دوست داریم که نگاه بیرونی بدون قصد و غرض در مورد ما نظر دهد. حتی دوست داشتند که قضاوت هم شوند، مثلا اگر من ضعف و کمبودی میدیدم به آنها بگویم، و مواردی از این دست. گویا برای آنها نگرانیای وجود داشت، به من میگفتند که نمیترسید اگر اتفاقی بیافتد یا جایی شما را احضار کند. در هر صورت، نمیدانم شاید بنا به شناخت یا ذهنیتی که آنها دارند و من ندارم، من چنین دلهرهای نداشتم.
برداشت من این است که ذهنیت آنها در مورد ترسی که احیانا دارند، ذهنیت نادرستی است که احتمالا خودشان برای خودشان ایجاد کردهاند. آیا شما هم چنین برداشتی دارید؟
نمیشود این طور گفت. در هر صورت چیزی که مهم است درک و تصوری است که آنها از اوضاع دارند. آنها میترسند این که این ترس را به قول شما خودشان ایجاد کردهاند یا اتفاق خاصی افتاده، اقلا در مطالعه من اهمیت چندانی ندارد.
این نکته را بگویم، چون بخشی از مخاطبان این مصاحبه ممکن است افرادی باشند که در این پایاننامه همکاری کردند، اینکه مصاحبههایی که شده است و بحث هایی که در پایاننامه من آورده شده است، همه بدون نام هستند، به گونهای براساس هسته مرکزی تفکر آن آدمها نامگذاری شده است و اسمی از هیچ کسی در هیچ سطحی در پایاننامه من برده نشده است. با وجود اینکه دوست داشتم از خیلی از این افراد تشکر کنم، اما به اخلاق تحقیق خیلی پایبند بودم.
ناشناس
اگر واقعادب🔹هسته مشترک مناسک شیرازیها «دیگریسازی» است🔹
پایاننامههای حوزوی | سیمین همتی، فارغالتحصیل علوم اجتماعی دانشگاه تهران در گفتگو با مباحثات:
برشیهایی از متن:
🔻سراغ مقالههای آقای مظاهری درباره «جریان شیرازی» و مسئله وحدت رفتم و از نوشتههای ایشان شناخت کلی و البته بهتر و دقیقتری از جریان شیرازی پیدا کردم. قبل از شروع تحقیق به برخی مجالس زنانه خانگی در تهران رفتم که در مناسک خیلی شبیه به شیرازیها بودند. این سرنخی بود که من را با آیتالله سید صادق شیرازی آشنا کرد. بعد از آن برای اینکه بخواهم جامعه تحقیقم را مشخص کنم، راهی قم شدم.
🔻من برای اینکه بتوانم جریان شیرازی را بشناسم، چند گزینه داشتم، حوزه زنان، حوزه آقایان، رسانه و برخی موارد دیگر. اینکه چرا حوزه زنان را انتخاب کردم، یک دلیل ساده آن این است که من زن بودم و آنها هم زن بودند، ارتباط گرفتن چندان آسان که نه، اما در هر صورت امکانپذیر بود. چون در هر صورت ارتباط خانم با آقایان و صحبت با آنها در فضای حوزه سختتر است.
🔻دلیل دیگر این بود که این حوزه یک فرق اساسی با حوزههای دیگر دارد، اینکه هدف و دروسی که برای رسیدن به آن هدف تدوین شده است، جهت تربیت مبلغ است، یا همان تیپی که به عنوان «خانم جلسهای» میشناسیم، نه یک شخص نخبه کاملا مجزا از عامه، بلکه زنانی که دائما در حسینیهها و مجالس خانگی با عامه مردم در ارتباط هستند و از این جهت بسیار تاثیرگذارند. این هم موردی بود که برای من خیلی مهم بود.
🔻اما در کل، میان انتخابهایی که وجود داشت، زن بودن جامعه تحقیق خیلی مهم بود، به این دلیل که عمده مطالعات دین مردانه است و من میخواستم از این پیله مردانه خارج شوم. یعنی در حوزه مطالعه خودم بخواهم بگویم هر صدایی هم که از «شیرازیها» شنیده شده، مردانه بوده. در واقع زنان این جریان کاملا غایب ماجرا هستند.
🔻آن چیزی که درباره شیرازیها توجه من را به خودش جلب کرده بود، یکی جنس مناسکی بود که به آن پایبند هستند و برای آن تبلیغ میکنند. مناسکی که اگر بخواهیم هسته مشترکی در بین آنها پیدا کنیم، از نظر من در آن محور اصلی، بحث «دیگری» و فرایند «دیگریسازی» بود. دیگری به معنای غیر خودی که من خودم را در تمایز با او میشناسم، تمایزی که در آن سعی میکنم برتری خودم را حفظ کنم. من حس میکردم که این هسته اصلی این نگاه است.
🔻چیزی که من در برخوردم با این دوستان دیدم و جالب بود، این بود که اینها با وجود اینکه خیلی سفت و سخت به یک سری عقاید سنتی دینی پایبند بودند، اما به شدت روی فعالیت اجتماعی تاکید داشتند، این نکته خیلی برای آنها مهم بود، حتی جایی که مجبور بودند به خاطر خانواده، این مساله را کم کنند، آن را نوعی تنزل و سقوط میدانستند، این برای من خیلی جالب و جذاب بود. صرف وجود چنین حوزهای با تاکید بر فعالیت اجتماعی زنان به نظر من نشانه یک نوع تحول است.
🔻من راجع به مناسک از آنها سوال میکردم، اینکه چه ایامی را در طول سال دوست دارند؟ چه مناسکی را دوست دارند؟ و اصلا چرا اینها را دوست دارند؟ در واقع از میان پاسخها و صحبتهای آنها، سوالات بعدیام را شکل میدادم. مثلا آنها به بحث وحدت اشاره میکردند، که از نظر آنها این بحث پذیرفته شده نیست، بحث تولی و تبری را مطرح میکردم، در واقع بیراه نیست اگر بگویم دیگریسازی به زبان «خودی» یعنی به زبان جامعه تحقیق من بسط یافته همان بحث تبری است. طی این بحثها من پاسخ سوالاتم را میگرفتم.
متن کامل:
http://mobahesat.ir/21885/ampتواند به صورت آزاد نظرش رو بده خیلی خوبه ولی متاسفانه در این جامعه
امجد
اینپایان نامه خیلی زیبا بود ..و من را نسبت به شیرازیها ..بهتر بگویم ..خاندان شیرازی بیشتر روشن کرد ..تفکر خاندان شرازی سلطنت کردن نیست بلکه هدایت کردن و ایجاد آرامش در خانواده است ..
فاطمه
سلام….بنده خودم درحوزه بانوان حضرت زهرا درس خواندم.ودوره کامل شرکت کردم…..سوال و انتقاد تعاریفی دارم…سوال اینکه منظورتون ازدیگری سازی یعنی چی….مصاحبه تون رو چندبار مطالعه کردم اما معنی دقیق دیگری سازی ومفهومش اصلامفهوم نیست…….انتقاد اینکه کلمه داعش شیعی خیلی کلمه قبیح وبی انصاف ناعادلانه ایست وواقعا برام دردآور هست….داعش روهرکسی بشنوه اولین تصوری که توی ذهن میاد قتل وکشتاروشمشیر و خونریزی وجهاد نکاح هست…..درحالی که شیرازیها ازاین مسئله بری و اون رادرجهان اسلام انتقادمیکنن و برائت میجوییم وتکفیرمیکنیم انهاراوازهرگونه اعمال مشابه آنها وجبهه گیری مادرمقابل داعش مانندتمام انسان های آزاده خواه هست……اماحالابرمااین نام رو گذاشتید…..خداازسر تقصیراتتون بگذره……وحتی میگید جریان تندرو و افراطی……که اینها هم ماازشون بری هستیم وسعی داریم که افرادی بااینگونه صفات دربین مانباشند بااینگونه افراد هم همراهی نمیکنیم….
درکل مراجع شیرازی سعی دارند اسلام ناب محمدی را به جهانیان معرفی کنند بدون هیچ کم و کاستی و قرآن وعترت راانگونه که درواقع هستن و آنگونه که درطول تاریخ درحقیقت برایشان اتفاق افتاده به گوش جهانیان برسونن وازهیچ حزب وگروه وحکومت وسیاست و….هم ترس ندارن وازهیچکدوم هم خط نمیگیرن…..ووظیفه خودشون میدونن که اسلام روانگونه که پیامبر به امیرالمومنین سپرد ودست به دست ائمه معصومین علیهم السلام چرخیده تابه دست امام حسن عسگری رسید وفعلا هم دست امام غائب هست….احادیث وروایات وتقاریر و تفاسیر ناب محو ائمه علیهم السلام به دست مردم کل جهان ونسل به نسل برسد تا همه عاقبت بخیر دنیا و آخرت بشن….وبه هروسیله ای ازاین علوم و شعائر واخلاق محمدی حفاظت میکنن حتی اگردراین راه به دست حکومتها تبعیدبشن وجریمه بشن یازندان بشن یادرزندان خانگی به سرببرن یاشکنجه بشن یادربهترین حالت ازحقوق شهروندی بی بهره بشن یادربدترین حالت کشته وشهید بشن ویا به مرگ های مرموز مثل سم ویاتزریق ماده ای برای ایجادسکته مغزی ویاهرموت فجأة ……پس حاضرن درراه دین وسلامت دینی مردم جان بدهند……..برای همینه که انتخاب این نوع اسامی برای آنها بسیاربسیاربسیاربی انصافانه وظلم درحقشان هست