۱. کارنامه مردم و حاکمیت
اگر کشور را خانوادهای بدانیم که حاکمیت پدر و مردم فرزندان او هستند، باید گفت فرزندان خانواده فیالجمله نمره قابل قبولتری نسبت به پدر خانواده کسب کردهاند. چه در تحمل فشارهای تحریمهای ناجوانمردانه، چه در برابر اعلام خبر شوکآور افزایش قیمت بنزین، چه در استقبال و بدرقه پیکر حاج قاسم سلیمانی چه در حوادث پس از آن. در مقابل، اما حاکمیت (اعم از دولت، رسانهها، نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی) با «خواب رسانهای» و «خوشخیالی مدیریتی» در تکتک چالشها، ضعفهایی از خود نشان داد که شایسته پدر خانواده نیست. نمونهای از رفتارهای مثبت و منفی حاکمیت و مردم را میتوان در این موارد خلاصه کرد:

۲. ابعاد اجتماعی چالشها
با وجود ابعاد گوناگون برای چالشهای اخیر، اما بُعد اجتماعی بر همه چالشها حتی چالشهای نظامی سایه افکنده است. امروزه با رشد و تنوع ساختاری و محتوایی رسانهها، بالا رفتن تحصیلات، کمرنگ شدن مرزهای فرهنگی، توان اجتماعی مردم افزایش یافته است. این نیرو رفتهرفته ذخیره میشود و در رخدادهای مختلف بهگونهای خودنمایی میکند. نیروی اجتماعی جوامع هرچند به بهانه حادثهای کمارزش آزاد شوند؛ هرچند نماینده اکثریت جامعه نباشند و حتی هرچند بهحق نباشند، توانایی ایجاد امواج تخریبگر را دارند؛ مثلاً موضوعی زیستمحیطی با بیتوجهی به ابعاد اجتماعی آن به معضلی امنیتی تبدیل میشود. ساختاری که بر پایه نظریه مردمسالاری دینی بنا شده است، گریزی جز رفتار پدرانه و مدبرانه با مردم ندارد. نافرجام ماندن تلاشها و ناکامی کوششها، سرانجامِ روشنِ نادیده گرفتن ابعاد اجتماعی در تصمیمگیریها است.
نکتهای در اینجا گفتنی است: «توجه به ابعاد اجتماعی» با «مدیریت افکار و احساسات عمومی» بسیار متفاوت است. دخالت دادن ابعاد اجتماعی، وزندهی به مردم و نقش آنها در تحولات و تصمیمگیریها است و نقشی پیشینی دارد؛ اما در مدیریت افکار عمومی، مردم بازیگری پسینی هستند که نباید مزاحم اجرای تصمیمهای گرفتهشده باشند.
در ماههای اخیر، جامعه ما با چالشهایی روبرو شد که غفلت از ابعاد اجتماعی چالشها و مدیریتشان بیشتر به چشم خورد. آسیب و تهدید شهادت سردار سلیمانی با مشارکت اجتماعی مردم به فرصتِ همگرایی تبدیل شد؛ اما بیتوجهی به ابعاد اجتماعی و انسانی، همین فرصت را بار دیگر تبدیل به آسیبی تلخ و از دست رفتن دهها هموطن و داغداری صدها خانواده شد. همچنین اصرار برخی گروههای سیاسی برای بهرهگیری از شهادت سردار، کام دلسوزان و دوراندیشان را تلخ کرد. به برخی حفرههای مدیریتی در حوادث ماههای اخیر –که نادیده گرفتن ابعاد اجتماعی چالشها هستند- اشاره میکنیم که شاید علت عقبماندگی پدرِ خانواده از فرزندان باشد:
أ. خدشهدار کردن یکپارچگی اجتماعی با تندرویهایی به ظاهر انقلابی، دلسوزانه، آزادیخواهانه، شفافیتخواهانه، حقخواهانه و…؛
ب. تزریق خردهدادههای غیرمستند و غیرمستدل، اما عامهپسند به فضای رسانهای و مجازی با آرزوی مدیریت اذهان عمومی؛
ج. نادیده گرفتن مهمترین سنجه رفتاری و گفتاری و بنیادیترین و اجماعیترین اصل کشور، یعنی امنیت ملی؛
د. یارکشیهای جناحی و حتی گروهی با اهداف مختلفِ آلوده مثل انتخابات و خردهحسابهای سیاسی و به دنبال صیدِ شخصی از آب گلآلود رخدادها؛
ه. پررنگ کردن تفاوتها و تمایزها و خطکشیهای اجتماعی که نتیجهای جز شکاف اجتماعی و دوقطبی شدن جامعه ندارد؛
و. خلأ گروههای مرجع و اثرگذار برای نقشآفرینی در وضعیتهای غیرعادی یا بحرانی؛
ز. بیتوجهی به ریلگذاریهای اصلی رهبران نظام در مواجهه با مخالفان حتی معاندان و حرکت در مسیر عکس آن با سرلوحه قرار دادن جذب حداقلی و دفع حداکثری؛
ح. استفاده نکردن از تجربههای مشابه جوامع دیگر و تجربههای تاریخی کشور و حتی فراموشی حوادث مشابه در تاریخ چهل ساله؛
ط. نبود وحدت رویه در برداشت از سیاستهای کلی و کلان نظام و تفسیر به رأی کردن آنها در چالشها؛
ی. نگاه درجه دو به مردم و فراموشی آرمان اصلی و فلسفه وجودی مسئولیت و بیمعنا شدن واژه «مسئولیت» بهمعنای پاسخگویی.
ویژگیهای جامعه ایرانی و ساختار حاکمیتی و موقعیت منطقهای آن نشان میدهد که هیچ طوفانی یارای از هم پاشاندن خانواده ایرانی را ندارد. از سر گذراندن بحرانهای بنیانکَنی چون جنگ، محاصره اقتصادی و نظامی، بحرانهای سیاسی و حتی امنیتی گویاست که هیچ یک جز زخمی بر تنه درخت خانواده نیستند؛ اما آه از آن باد بلاخیز آفت اجتماعی! بیماری اجتماعی مانند بیماری ایدز است که بهخودیخود کُشنده نیست؛ اما میدان را برای تاختوتاز بیماریهای دیگر میگشاید. در این صورت است که حتی سرماخوردگی ساده نیز کُشنده میشود. با هر سلیقه و اندیشه و باوری که هستیم اگر گمان میکنیم با تقویت همفکران خود و پررنگتر کردن مرزهای خود با «دیگران» (چه اندک باشند چه بسیار) آینده جامعه ایرانی را قبضه خواهیم کرد، در دام اشتباه خطرناکی افتادهایم.
۳. توجه به همگرایی اجتماعی
برای تقویت و رشد روزافزون ایران و ایرانیان، راهی جز پذیرفتن همدیگر و پایبندی به لوازم و قواعد این «پذیرش» نیست؛ پس باید باور کنیم هیچ خط قرمزی پررنگتر از منافع ملی و امنیت ملی نیست و نباید هیچ خواسته و سلیقه شخصی از آن پیشی بگیرد. در این صورت است که در چالشهای پیشآمده، همه توجهها بر ابعاد اجتماعی چالش جلب میشود؛ چراکه روشن است منافع ملی در گرو آرامش، رضایت، امید و همگرایی اجتماعی است.
خلأهای اجتماعی جز با سیاستهای فرهنگی و اجتماعی برطرف نخواهند شد. در غیر این صورت، یکباره از نقطه قدرت به نقطه ضعف منتقل خواهیم شد؛ چنانکه گوشهای از آن را در حاشیهها و حادثههای پس از ترور سردار سلیمانی دیدیم. از اینرو نباید فریب موقعیتهای گذرا را خورد و در خوشخیالی آسود.
برای در امان بودن از آسیبهای اجتماعی در چالشهای گوناگون میتوان برخی سیاستهای و رفتاری زیر را در پیش گرفت:
أ. هدفگذاری واحد، شفاف و هماهنگ در سیاستهای رسانهای؛
ب. تقویت توان و چالاکی رسانهای رسانهها و ارتقای سواد رسانهای مردم؛
ج. موضعگیریهای ملی و فراجناحیِ شفاف در مقابل اظهارنظرها و اتفاقات؛
د. گسترش فرهنگ گفتوگو (از مسئولان بلندپایه تا روابط خانوادگی)؛
ه. گسترش فرهنگ تعامل و همزیستی با مخالفان و غیرهمفکران (بهویژه که در سالهای آتی، جامعه ایرانی متنوعتر و گوناگونتر خواهد شد)؛
و. مشورت با کارشناسان مسائل اجتماعی، پیش از تصمیمگیریها؛
ز. توجه به پژوهشهای اجتماعی و دخالت دادن آنها در مسیر سیاستگذاری؛
ح. پرهیز از هرگونه خطکشی دو قطبیسازی فرهنگی و اجتماعی میان مردم.
باری، «ما» یک خانواده ایرانی هستیم. خانواده سنتی ایرانی آداب و رسومی دارد: در خانواده ایرانی حتی اگر ساعتی پیش پدر و پسر مشاجرهای سختی هم داشته باشند، پسر اجازه نمیدهد کسی خارج از خانواده حرمت پدرش را خدشهدار کند؛ فرزندان خانواده هر گناه نابخشودنی کرده باشند، دلخوشی پدر و مادر، جمعشدن «همه» فرزندانشان به دور یک سفره است؛ فرزندان خانواده در سختیها و حتی اشتباههای پدر و مادرشان، نمکنشناسی نمیکنند و همچنان خود را متعهد به خانواده میدانند و…