مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

درپی پخش برنامه این شب‌ها از شبکه یک سیما، جناب حجت‌الاسلام قاسمیان در پاسخ به سوالی که اگر حکومت الگویش حکومت عدل علوی است،  چرا پس اوضاع بدین گونه است؟ به بیان موارد نقص و ضعف حکومت حضرت علی(ع) اشاره می‌کنند؟
۱. وجود اقشار پولدار در حکومت
۲. وجود اقوام در پست‌های حکومت عبدﷲ بن عباس
۳ .حاکمان فاسد همچون زیاد بن ابیه و حفظ آنان
۴. کارگزاران سست همچون کمیل
۵. ایراد به عملکرد مالک اشتر

در این یادداشت تلاش می‌کنیم به این سخنان پاسخی ارائه دهیم:
قال رسول ﷲ(ص): «علي مع الحق والحق مع علي یدور حیثما دار». شیوه علمای اهل سنت که تابع حکومت‌های زمان خود بودند، بدین گونه بود که روایات و تفاسیر جعلی را برای تصحیح و پاک کردن اعمال و رفتار حاکمان وقت در جامعه بیان می‌کردند و بسیاری از احوالات مجعول را در کتاب‌هایشان به پیغمبر(ص) نسبت داده‌اند. مانند توجیه کردن رقص و موسیقی که در دوران امویان بسیار مشهور شده بود. بخاری در صحیحش در «کتاب النکاح» از بشربن مفضل و او از خالدبن ذکوان نقل کرده که گفته است: ربیع دختر معوذبن عفراء گوید:
وقتی مجلس عقد من بود، پیامبر(ص) وارد شد و همان گونه که شما نشسته اید، او هم بر فرش نشست …‏[۱]‎ و یا بی‌عدالتی حضرت(ص) نسبت به همسران‌شان و محبت شدید به عایشه برای رسیدن به فضیلت عایشه در جامعه و ایجاد منزلت برای او.‏[۲]‎
این سیره متداولی در میان اهل سنت بوده است تا جایی که بعضی از علمای سنی در زمان حکام عباسی قائل به جبر شدند تا بتوانند شراب‌خواری و اعمال ناپسند حاکمان را توجیه کنند. اما گوینده‌ای در یک برنامه برای سؤال مخاطب که چه شد حکومت عدل علوی و ادعای تحقق آن؟ دست به تحریف و دستبرد تاریخی می‌زند و می‌گوید این‌طور نبوده است که حضرت توانسته باشند آن را محقق کنند.
در این کوتاه سخن باید گفت که ناکارآمدی و ضعف و ادعاهای گزاف چاره‌ای بر مجریان امور نمی‌گذارد که به توجیه اعمال خود دست بزنند، گرچه اشاره می‌کند که قصد آن را ندارد، اما همانند کسی است که می‌گوید من نمی‌خواهم غیبت کنم، اما در واقع آن را انجام می‌دهد. این گونه سخن را حمل بر نداشتن درک درست از قضایای تاریخی و تأویل به رأی بردن پاره‌ای از داده‌ها دانست.
باید از صداوسیما پرسید که چطور یک شبه این افراد خود را کارشناس در همه امور می‌دانند، بدون داشتن ذره‌ای تخصص؟
اما نکات تاریخی
۱.حضرت به شدت با اشرافی‌گری مخالفت می‌کردند. در نامه به شریح او را برای خرید خانه‌ای ۸۰ دیناری توبیخ کردند.
۲. کمیل: لحن این توبیخ‌ها نشانگر آن است که هیچ خیانت و نیز تعمّدی در سستی از طرف کمیل مشهود نبود، بلکه او هرچند میدان نبرد را ترک نکرد، اما با دشمن براساس سلیقه‌ای رفتار می‌کرد که با اصول پذیرفته‌ شده نظامی هم‌خوان نبود و تذکرات حضرت علی(ع) نیز در همین راستا بود.
۳. زیاد بن ابیه تا زمانی که در حکومت حضرت(ع) بوده است، جان نثار حضرت(ع) بوده است. در مدت زمانی که زیاد حاکم فارس بود، یک بار معاويه نامه‏‌اى تهديدآميز به او نوشت و به كنايه گفت كه: «او فرزند ابوسفيان است»، زياد هم به مردم گفت: «شگفتا از معاويه كه مرا تهديد می‌كند و حال آنكه پسر عموی رسول خدا(ص) و مهاجرين و انصار ميان من و او حايل می‌باشند». چون على(ع) اين خبر را شنيد، براى او نوشت كه: «من تو را حكومت داده‌‏ام و مى‌بينم كه شايسته آن هستى. از زبان ابوسفيان سخنى بیرون آمد كه جز آرزوى باطل و دروغ بستن بر خود هيچ نبود و اين سخن نه موجب ميراث می‌شود نه نسب؛ معاويه را رسم بر اين است كه انسان را از هر سو مورد حمله قرار می‌‏دهد. پس حذر كن و حذر كن. والسلام.
‏[۳]‎
۴.مالک اشتر: ما یک مورد داریم که البته نمی‌توان گفت مخالفت و مقابله با نظر امیرالمومنین(ع) بوده، اما این نقل معروف است، زمانی که امیرالمومنین(ع) پس از قتل عثمان به خلافت رسیدند و مردم با آن حضرت بیعت کردند، حضرت تمام حاکمان فاسد دوره عثمان را عزل و افراد صالحی را به جای آنها منسوب کردند، مردم کوفه اواخر دوره عثمان، سعید بن عاص حاکم این شهر را از کوفه اخراج کرده و خودشان ابوموسی اشعری را حاکم کرده بودند. حالا انقلابیون کوفه به سرپرستی مالک اشتر آمده‌اند به مدینه که در براندازی عثمان نقش مهمی ایفا کنند.
امیرالمومنین(ع) تصمیم داشت ابوموسی اشعری را از حکومت کوفه بردارد و کسی را که خود صلاح می‌داند، حاکم کند، اما در نقل‌ها داریم که مالک اشتر به عنوان سرپرست انقلابیون کوفه حاضر در مدینه، به حضرت عرض کرد که ما ابوموسی را قبول داریم، خودمان او را منصوب کرده‌ایم و اجازه بدهید که او کماکان باشد و چون این خواسته همه آن انقلابیون حاضر بود، امیرالمومنین(ع) هم از نظر خود عدول کردند و به خواست آنها ابوموسی اشعری را تثبیت فرمودند.
اما هنگامی که فتنه جمل پیش آمد و ابوموسی اشعری که بر خلاف معمول به عنوان حاکم منصوب از طرف خلیفه وظیفه دارد دستورات او را اجرا کند، وقتی فرمان امیرالمومنین(ع) رسید که مردم کوفه را بسیج کن و به سوی من برای مقابله با این فتنه اعزام کن، ابوموسی سرپیچی کرد و دستور حضرت را اجرا نکرد و به مردم توصیه کرد در خانه‌های خود بمانند و در این فتنه حاضر نشوند. اینجا بود که امیرالمومنین(ع) فرمان عزل ابوموسی را صادر کرد و به مالک فرمود که خود شما خواستید او باشد در حالی که من نمی‌خواستم و حال اینگونه با دستورات و فرامین من مقابله می‌کند. لذا، خود مالک را مأمور کردند برای عزل و برکنار کردن ابوموسی اشعری ملعون از حکومت کوفه، و قرظة بن کعب انصاری را منصوب کرد. مالک هم در اجرای دستور امیرالمومنین(ع) به کوفه آمد و ابوموسی را عزل کرد و قرظة بن کعب انصاری جانشین او شد. جنگ جمل کجا! واقعه صفین و حکمیت کجا! آبرو کجا! چه می‌گویی؟
۵. فداییان حضرت امیر(ع)که «شرطه الخمیس» نامیده می‌شد، امثال اصبغ بن نباته میثم تمار وغیره در میان آنها بودند. در رجال برقی تفصیلا وجه تسمیه و شمارش آنها بیان شده است.
۶. مردم در مدت بیست و پنج سال دچار سوء حاکمیت و انحراف قرار گرفته بودند و باندهای قدرت و ثروت از همه طرف حضرت(ع) و یارانشان را تحت فشار قرار می‌دادند، تا جایی که منجر به سه جنگ ناکثین، مارقین و قاسطین شد.
حال آیا انصاف است که برای لغزش‌های خود دست به سوء استفاده‌های تاریخی زده شود و مجری محترم بگوید کدهای غلط به ما داده‌اند و گوینده با لحن افشا‌گرایانه بگوید تازه اینها قدری از آن است، اگر بخواهم بریزم بیرون بیش از اینها است!!!!!!
اما به چند مورد از شیوه حکومت‌داری مولای مظلوم اشاره می‌کنم:
۱. علی(ع) علاوه بر اینکه خودش به طور مستقیم بر کارگزاران و عاملانش آگاهی و اشراف دارد، جاسوسان و مخبرانی هم برمی‌گزیند تا به شکل نامرئی و پنهانی، عاملان و پست‌دارانِ حکومتی و رفتارشان را رصد کنند و به امام گزارش کنند. در حکومت او بر مردم و رفتار مردمان، جاسوس نمی‌نهند، بلکه بر کارگزاران و حاکمان جاسوس می‌گذارند. شبکه بازرسی مخفی و علنی حکومت علی(ع)، بر مردم نبود، بلکه بر خود حکومت و حاکمان بود.‏[۴]‎
۲. سر کشی و مواظبت شخصی دائم حضرت(ع) بر مسئولین و توبیخ آنان.
ای پسر حنیف! برایم خبر آورده‌اند که ثروتمندی از اهل بصره تو را مهمان کرده است، تو نیز شتابان پذیرفتی. سفره‌ای رنگین و پربار. افسوس، گمان نمی‌کردم که تو کسی باشی که بر سفره‌ای حاضر شوی که جای فقیران بر سر آن خالی است و توان‌گران اطرافش را گرفته‌اند و پر کرده‌اند.
شلاق انتقاد علی(ع) بر مردم نیست، بر نیروها و کارگزارانی است که خودش انتخابشان کرده است. طرفه آنکه، او را عتاب می‌کند که بر سفره‌ای نشسته‌ای که فقیران اطرافت نبوده‌اند! مشکل علی(ع) با سفره نیست، مشکلش با سفره‌نشینان است. «أمَّا بَعدُ، يابنَ‏ حُنَيفٍ‏، فَقَدْ بلَغَنِي أنَّ رَجُلًا من فِتيَةِ أهْلِ البَصْرَةِ دَعاكَ إلى مأْدُبَة، فأسْرَعْتَ إليْها، تُسْتَطَابُ لكَ الألوَانُ، وتُنْقَلُ إليْكَ الجِفْانُ، وما ظَنَنْتُ أنَّك تُجِيبُ إلى طَعامِ قَوْمٍ عائِلُهم مَجْفُوٌ، وغَنِيُّهُم مَدْعُو»‏[۵]‎
۳. نحوه بر خورد حضرت علی(ع) با مفسدین
به علی(ع) خبر می‌دهند، ابن هرمة، متصدی امور اقتصادی منطقه اهواز، رشوه گرفته و در بیت‌المال خیانت کرده است.
امام(ع) فورا به رفاعه، فرماندار ناحیه اهواز نامه‌ای می‌نویسد و دستور حکومتی صادر می‌کند. این دستور بسیار شگفت و طاقت‌سوز است. آن امامی که در برابر فقیران و یتیمان اشک می‌ریزد و فروتنی می‌کند، در قبال کسی که به مال یتیم دست درازی کرده باشد، با قاطعیت و اقتدار تمام برخورد می‌کند. قسمتی از نامه این‌چنین است:
ای رفاعه! زمانی که نامه‌ام را خواندی، درباره ابن هرمة مسئول بازار اهواز چنین کن:
بلافاصله عزلش کن، مسامحه و مماشات نکن، و او را چنانکه هست، بی کم و بیش به مردم معرفی کن. او را حبس کن، و اگر در مجازات او کوتاهی کنی، خودت را عزل می‌کنم، این حکم خداست و باید اجرایش کنی. او را در نماز جمعه پیش چشم مردم شلاق بزن تا مردم ببینند. او را در کوچه‌ها و بازار اهواز بگردان تا همه ببینند و هر کس طلبی و مدرکی دارد، طلبش را از او بستاند. پایش را در زنجیر کن و به جز وقت نماز، زنجیرش را باز نکن. در زندان ملاقاتی نداشته باشد تا راه پاسخگویی به دادگاه را به او نیاموزند و او را به آزادی امیدوار نکنند.
شبانگاهان وقتی زندانیان را برای هواخوری بیرون می‌بری او را نبر، مگر بترسی که بمیرد. اگر بدنش کشش داشت یک ماه بعد، یک نوبت دیگر هم ۳۵ ضربه شلاق به او بزن. گزارش عملکردت را در این باره برایم مکتوب بفرست و بگو که بعد این خائن چه کسی را انتخاب کرده‌ای[۵].
حساسیت امیرالمومنین(ع) درباره اموال عمومی، بسیار عجیب است. عقول در برابر این نامه امام مبهوت می‌ماند.
دقت کنید! امام نه تنها به فرماندار بصره دستور مخفی کردن و پوشاندن مساله را نمی‌دهد، بلکه فرمان می‌دهد او را رسوا کند تا همه بدانند و بشناسند. او خیانت کرده و آبروی حکومت دینی و خدا را ریخته است، پس تو هم آبروی او را بریز. آیا به نظر شما با مفسدین کارگزاران اینگونه بر خورد شده است؟
۴. خوش‌گذرانی کارگزاران: حضرت نامه‌ای به منذر بن جارود، فرماندار خود در اصطخر نوشته است: به من گزارش داده‌اند که کارهای حکومتی را رها کرده، به لهو و لعب و صید و شکار می‌پردازی و به تفریح و گردش می‌روی و در اموال عمومی و خداوند دست خیانت دراز کرده، به خویشاوندانت داده‌ای؛ گویی که میراث پدر و مادر تو است. به خدا سوگند! اگر این گزارش درست باشد، شتر خویشاوندانت و بند کفشت از تو بهتر خواهند بود و بدان که لهو و لعب مورد رضای خداوند نیست و خیانت به مسلمانان است.
حضرت در عهدنامه مالک اشتر شیوه حکومت‌داری را برای او تبیین می‌کنند. در نامه‌ها و خطبه‌های حضرت(ع) به خوبی و واضح بازدارندگی حضرت امیر(ع) روشن است. حق مطلب این است که حضرت امیر(ع) که میزان حق هستند را بشناسیم و بسنجیم که عملکرد ما مطابق ایشان بوده است یا خیر؟ خوانندگان گرامی البته مولای مظلوم شیعیان اولین باری نیست که مورد قیاس مع الفارق قرار می‌گیرند، تا جایی که خود فرمودند: «الدهر انزلنی حتی یقال معاویه وعلی».
این کوتاه سخن وظیفه طلبگی و عرض ارادتم به ساحت منور یعسوب الدین حضرت امیرالمؤمنین(ع) بود.
انشاﷲ امام زمان(عج) جواب قاطع و محکمی را به شما خواهند داد.
«ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری»

الی ﷲ اشکو و هو الجبار.

پانوشت‌ها

  1. (بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، اعتنی به ابوصهیب الکرمی، الریاض، بیت الافکار الدولیة للنشر، ۱۴۱۹ق، ۱۹۹۸م (تک جلدی)، ص۱۰۲۰؛ کتاب النکاح، باب ضرب الدّف فی النکاح والولیمة، ح۵۱۴۷ و ص۷۵۹، ح ۴۰۰،تک جلدی، چاپ ریاض). [⤤]
  2. (صحیح بخاری، ص۴۸۹ـ۴۸۸، کتاب الهبة، باب «من اهدی الی صاحبه»، حدیث ۲۵۸۱؛ صحیح مسلم، ص۹۹۰، کتاب فضائل الصحابة، باب «فی فضل عایشة»، حدیث ۲۴۴۲؛ النسائی، ابو عبدالرحمن محمد بن شعیب بن علی، سنن النسائی، ریاض، بیت الافکار الدولیة، بی‌تا، ص۴۱۶، کتاب عشرة النساء، باب «حب الرجل بعض نسائه اکثر من بعض»، ح ۳۹۴۴). [⤤]
  3. (ثقفی کوفی، پیشین، ج۲، ص۹۲۵ و ابن قتیبه، أبو محمد عبدالله بن مسلم؛ المعارف، تحقيق ثروت عكاشة، القاهرة، الهيئة المصرية العامة للكتاب، ۱۹۹۲م، چاپ دوم، ص۳۴۶ و ابن خلدون، پیشین، ج۳، ص۹). [⤤]
  4. (نهج البلاغه، نامه ۳۳: «فَإِنَ‏ عَيْنِي‏ بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَي‏…»؛ بحارالانوار، ج ۳۳، ص۱۴۱: «فَقَدْ أَنْبَأَتْنِي‏ عُيُونِي وَ أَتَتْنِي الْكُتُب‏…»). [⤤]
  5. (نهج البلاغه، (ص) ۴۱۶، ک۴۵ ). [⤤]

رده‌های مرتبط