«تا این امیدتان ناامید نگردد فرج امام زمان فرا نمیرسد!» شاید شما هم بارها این جمله را شنیده باشید. برخی همیشه در پسِ ناکامیهای عدالت طلبان و مجاهدان با زبان زهرآلود نمک بر زخم ایشان میپاشند که دیدید که گفتیم: کاری از کسی بر نمیآید و امام زمان باید بیایند تا امور اصلاح شود. البته مقصود این نیست که هر که چنین گفت از غرض و مرض قلبی چنان سخنانی به زبان آورده است، بلکه غالب این افراد حقیقتا چنین میپندارند که «اگر امید همین چند مجاهد هم از مجاهدت و تلاش برای اقامه قسط و داد ناامید شود» آنگاه همه یک صدا حجة بن الحسن را صدا خواهند زد و منجی به یک چشم بر همزدنی خواهد آمد و تمامی مشکلات برطرف خواهد شد. اما تا وقتی امیدی در دل مجاهدی سوسو کند همین امید مانع ظهور منجی عالم بشریت است، به همین دلیل باید تمام توان خود را به کار گیریم تا نکند در دل هیچ بشری هیچ امیدی بماند تا اینکه پرده غیبت شکافته شود و منجی به دادمان رسد. برخی نیز از گوشه و کنار نیز هر چند وقت یک بار علَمی بلند میکنند که بیایید همچون بنی اسرائیل دل به بیابان زده و منجی خود را از خداوند طلب کنیم.
اما دریغا که راه را از بیراهه نشناختند، باید دید بشر قرار است از چه چیز و چه کس ناامید شود و به چه چیز و چه کس امیدوار شود؟ و مجاهدان و عدالت طلبان به چه چیز و چه کس امید دارند؟ روایتی مشهور که مضمون آن بر سر همه زبانها نیز جاری است، حدیثی است که پیامبر اکرم میفرمایند: «افضل اعمال امتی انتظار الفرج منﷲ» (کمال الدین ج۲، ص ۶۴۴). فرج و گشایش در هنگام وقوع در سختی و مضیقه است، یعنی کسی که احساس تنگنا کند، به دنبال گشایش میگردد. فرجی که در این روایت مطرح گردیده است، گشایشی الهی است، نه یک گشایش عادی و متداول. حال سؤال این است چه افرادی از جامعه خود را در مضیقه و سختی میبینند؟ و از کسانی که خود را در چنین تنگنایی میبینند چه افرادی به دنبال فرجی «الهی» میباشند؟ واقعیت این است که بسیاری از مرفهین مقدس یا غیر مقدس چندان در نظم فعلی دنیا احساس تنگنا ندارند، آری گاهی که صحبت از مالیات و یا جنگ و یا برخی بلایای طبیعی و غیر طبیعی از سونامی گرفته تا کرونا میشوند، تنشان از بالا و پایین شدن قیمت سهامهایشان میلرزد، اما همچنان جای پایشان محکم، شکمشان سیر و کاخهایشان برافراخته است. اما فرودستان اگرچه از وضع فعلیشان ناامید هستند ولی چشم به دنیای به ظاهر پر زرق و برق غربی دوختهاند و کشورهای توسعه یافته را کعبه آمال خویش میپندارند و «امید» دارند که روزی با غربی شدن و توسعه یافتگیِ غربی، آنها هم از این منجلاب خلاص شوند. اینها طیف وسیعی از جامعه را تشکیل میدهند و در هرجایی از قهوهخانهها تا مساجد و حسینهها، از کنار سواحل تا اعتاب مقدسه، از دانشگاهها تا حوزههای علمیه وجود دارند. هر کدامشان به زبانی از «امید و کعبه آمال» خویش یاد میکنند، یکی به عنوان مهد تمدن، دیگر مهد علم و تکنیک و ثروت، دیگری مهد انسانیت و آزادی، و آن دیگری از جایی که در آنجا «اسلام هست ولی مسلم نیست«.
در مقابل اینها گروهی دیگر هستند که با عمق بینش، پوچ بودن تمدنهای الحادی بشری و ظواهر فریبندهی آنها را درک میکنند، چشمشان به دنیای طواغیت خیره نیست، با تمام وجود سیستم حاکم بر جهان را برنمیتابند، آرزو و مدینه فاضله اینها چیزی شبیه ژاپن اسلامی نیست، اسلامی که اینها میشناسند نه در غرب و نه در هیچ کجای عالم یافت نمیشود، سینهی اینها سخت تحت فشار است و سخت از سازوکار حاکم بر دنیای مدرن «ناامید» هستند، ولی عین حال این افراد «امیدی بیپایان به نصرت و فرج ﷲی» دارند، این گروه در پس همهی صفحات زشت زمانه دست توانمند قدرت الهی را میبینند، که میتواند صفحات روزگار را ورق بزند، آنها به «انتظار الفرجی» که در دل ناملایمتها و ناامیدیها است ایمان آوردهاند و آنها بیش از آنچه که از روزگار ناامید هستند به فضل الهی امیدوار هستند، آینده در برابر چشمان آنها بسیار درخشان است، به همین خاطر اینها دائم خود را به طوفان بلاها میزنند و هیچ گاه از کوفتن درهایی ناامیدی خسته نمیشوند، از اینکه شرق و غرب عالم، ملحد و مقدس، دائم به آنها میگویند: «کار شما به نتیجه نمیرسد و شما موفق نمیشوید» ناامیدی به دل راه نمیدهند و میدانند پایان این شب سیه حتما سپید است، و مصلح کلی فراخواهد رسید و امور را به سامان نهایی خواهد رساند، اگر امید مجاهدان به ظهور و غلبه قطعی حق بر باطل به دست الهی حجة بن الحسن نبود، آیا این همه سختی را به جان میخریدند؟! آیا محسن حججیها اینگونه مستانه در راه شهادت میخرامیدند؟! کلا… و اینجا است که متوجه میشویم چرا «انتظار فرج» برترین اعمال است، چه اینکه در اوج قطع امید از اسباب ظاهری و وسوسه خناسان و دمیدن بر این حس ناامیدی، کسانی با ایمانی راسخ، فقط و فقط امیدوار به فرج الهی چون بنیانی مرصوص پای به دل میدان مبارزه مینهند و از ملامت ملامت گران نمیهراسند، آری این است افضل الاعمال! همچنان که فرمودند افضل الاعمال احمزها[۱] (بحار، ج۵۷، ص۲۹۳)، آیا گوشهنشینی و تسبیح چرخاندن و بدگویی و شماتت نسبت به کسانی سینه در برابر گلولهها سپر کردند سختتر است یا با وجود تمام یأس و ناامیدی ظاهری با توکل و تکیه بر وعده الهی به سپاه دشمن تاختن؟!
پس آن امیدی گره در امر ظهور است که بشر گشایش کار خویش را در فرجی غیر الهی دنبال کند و گمان کند حکومتهای غیرالهی قادر به تأمین سعادت او هستند، در مقابل امید مجاهدان به نصرت الهی همان امیدی است که اجازه نشستن و زانوی غم بغل گرفتن را به آنها نمیدهد و همان امیدی است که از پی نصرتهای جزئی الهی به دنبال وصال به نصرت نهایی و مطلق الهی، یعنی همان حکومت صاحب الامر است، چنین امیدی دو خاصیت مهم دارد: اول آنکه باعث صبر و تلاش و نشاط برای عبور از بنبستهای ظاهری میشود نه سکون و رخوت و انفعال، دوم آنکه هیچگاه به نصرتهای جزئی اکتفا نمیکند و همیشه به دنبال کامیابی از نصرت تامه الهی است.
همچنین ناامیدان واقعی همین مجاهدان هستند که از نظم حاکم بر جهان فعلی به کلی ناامید هستند و به هیچ وجه این نظم را موجب سعادت بشر نمیدانند و هیچ سازشی با آن ندارند، این ناامیدی مطلوب است، و زمینه تحقق امید نهایی بشر است، اوج چنین ناامیدی فقط برای کسی که حرکت کرده و با سدهای بزرگ مواجه شده است واقع میشود، مانند کسانی که همراه موسی حرکت کردند و با سد بزرگی چون رود نیل مواجه شدند، آری ممکن بود کسی همراه موسی خارج نمیشد و میگفت میدانم گریزی از دست فرعونیان نیست، اما ناامیدی چنین شخصی کجا و ناامیدی کسی که پشت رود نیل ایستاده و در پشت سر خود فرعونیان را میبیند، کجا؟! بنابراین، اوج احساس عجز بشر و ناامیدی او از داشتههای خودش زمانی عیان میشود که انسان با بنبستها مواجهه عینی داشته باشد، نه صرفا مواجههای ذهنی.
در مقابل نباید نشستن و به دنبال اصلاح نبودن را نشانه ناامیدی مطلوب دانست، چه اینکه ممکن است شخص از نظم حاکم در حکومتهای غربی مسلط فعلی ناامید نباشد بلکه از این ناامید باشد که برای اینکه ما نیز به چنین ترقی و توسعهای برسیم نیازمند یک منجی هستیم، مثلا فکر میکند قرار امام زمان ایران را آمریکای اسلامی کند و غرب که خود اسلام دارد ولی مسلمان ندارد را فقط مسلمان کند! کما اینکه ناامیدی بسیار از قاعدین اینچنین است، این ناامیدی نه تنها بستر حضور ولیﷲ را فراهم نمیکند، بلکه مانع حضور او است، زیرا آنچه آنها تمنای ظهورش را دارند همانی است که قرار است با آن مبارزه شود، البته انصاف این است که برخی از قاعدین از تمدن مدرن نیز ناامید هستند، اما یقینا اینها چون مواجهه عینی با بنبستها پیدا نمیکنند هیچگاه آن اوج ناامیدی و احساس عجز و اضطرار مطلوب را درک نخواهند کرد.
اما حال باید چه کرد، آیا لازم است چند وقت یکبار اعلام کنند مردم سر به بیابان بگذارند و ندای «یا مهدی ادرکنی» سر دهند؟ آن سر به بیابان گذاشتنی که زمینه ظهور مهدی است، دعوت کردنی نیست، هر کس ظلمت کنونی جهان بشریت را درک کند، و شرایط مطلوب حکومت مهدوی را نیز، سر از پا نمیشناسد، پس تنها لازم است کمک کنیم بشر ظلمت باطنی دنیای کنونی که در پشت ظاهر پرزرق و برق آن پنهان شده است را خوب ببیند و در مقابل حقیقت دلپذیر و مطابق فطرت حکومت مهدوی را بشناسد، نه آنکه نظام حکومت مهدوی را همان حکومت غربی فعلی بپندارد، یعنی بشر بتواند تصوری صحیح از مدینه فاضله پیدا کند. اگر چنین شد نیازی به فراخوان برای اجتماعات بیابانی نیست، حقیقت سر به بیابان گذاشتن برای جامعه محقق میشود؛ نمونه کوچکی از این سرگشتگی زندگی مجاهدانه بسیجیانی است که یک روز در شلمچه و یک روز در سوریه، یک روز در سیل و دیگر روز در زلزله، یک روز در جهاد سازندگی و یک روز در مقابله با کرونا، یکبار در سنگر حوزه و فقاهت و یک بار در سنگر دانشگاه و صنعت، خانه و کاشانه خود نشناخته و برای کمک به بشریت هر کاری در توان دارند به انجام میرسانند و در همان حال بنبستها را با تمام وجود حس میکنند، اینها چشم امید از شرق و غرب عالم بریدهاند و دل را به امید مدد الهی و نصرت نهایی و کامل الهی خوش کردهاند.
[۱] . برترین عبادات سختترین آنها است.