نویسنده ای با تمسک به برخی روایات در نگاشته نقدی بر شیعهسازی اهلسنت فتوا داده که دعوت مردم به تشیع در دین نهی شدهاست.
در اینجا به شکل کوتاه به نقد این نوشتار میپردازیم.
۱. ادله بسیاری در مجموعه آیات و روایات وجود دارد که امر به معروف، تبلیغ دین، هدایت و احیاء مردم را مورد تأکید قرار داده است و این ادله، به اندازهای از حیث کمیت و کیفیت روشن است که نیازی به تبیین آن نمیباشد.
۲. این عمومات علاوه بر تأکید بر دعوت و تبلیغ و ارشاد مردم، بر وجوب آن نیز دلالت میکند.
۳. اگر نگوییم مقصود از بسیاری از این ادله، هدایت از حیث اعتقادات اصیل است، اما قدر متیقن از این عمومات لااقل تبلیغ باورهای صحیح میباشد.
۴. یکی از این باورهای اساسی اعتقاد به ولایت ائمه علیهمالسلام و خلافت بلافصل ایشان پس از رسول خدا صلیﷲ علیهم اجمعین و همچنین تبرّی از دشمنان ایشان است که پشتوانه محکمی از ادله را داراست.
۵. در کنار عمومات ارشاد و هدایت مردم که شامل دعوت آنان به تشیع است، نیز ادله ای به شکل خاص، تبلیغ تشیع را امری نیک شمرده و بدان دستور میدهند.
۶. متأسفانه نویسنده مذکور چون به دنبال اثبات پیش فرضهای خود بوده با روایات گزینشی برخورد نموده و صرفا به»بَابٌ فِي تَرْكِ دُعَاءِالنَّاسِ» اشاره کرده اما سائر روایات ابواب دیگر کتب روایی که دعوت به ایمان(ولایت) و تشیع را مورد تأکید قرار میدهد را ذکر نکردهاست!!!
در این مجال کوتاه صرفا برخی عناوین این ابواب را ذکر کرده و مطالعه روایات ذیل هرباب را به خواننده محترم واگذار میکنم.
ابوابی چون:
– » بَابُ اسْتِحْبَابِالدُّعَاءِ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْإِسْلَامِ»
– » بَابٌ فِي إِحْيَاءِ الْمُؤْمِنِ»
– » استحباب الدعاء إلى الإيمان مع الإمكان»
– «باب إظهار الحق»
– » باب ثوابالهداية و التعليم و فضلهما و فضل العلماء و ذم إضلال الناس»
– روایاتی که در ذیل برخی آیات مانند»مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعا» ذکر شده است.
۷. روایاتی که نویسنده مذکور بدان تمسک جسته یا از لحاظ سند قابل اعتماد نیستند و یا چنانچه بزرگان نیز بیان کردهاند، مقصود از آن ها اصرار وحرص بر شیعه شدن عامه بوده و از قبیل «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغ» میباشد.
احتمال دیگر، مقصود دعوتی است که سبب جدال و در نهایت ایجاد کینه توزی با شیعیان گردد، چنانچه مرحوم برقی در محاسن نیز چنین نامی را برای عنوان باب روایات انتخاب نموده»باب من ترك المخاصمة لأهل الخلاف» وگرنه مناظره به روش علمی دستور خود قرآن است «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن» آن هم در مسأله ولايت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام که در قرآن، ترک تبلیغ آن توسط رسول خدا به مثابه ترک تبلیغ اسلام و رسالتش قلمداد شده است.
احتمال سوم آن است که با توجه به شرائط سختی که در زمان ائمه علیهمالسلام بوده، امکان حمل این روایات در شرائط تقیه نیز وجود دارد.
۸. اگر بر فرض هم سند و دلالت روایات «تَرْكِ دُعَاءِالنَّاسِ» را بپذیریم، پس از تعارض با ابواب روایی مذکور، ادله دعوت به حق و تشیع به دلیل کثرت و شهرت و همچنین سیره عملی اصحاب و بزرگان- مبنی بر کتابت کتب کلامی و تبلیغ و مناظرات علمی- مقدم بر روایات»تَرْكِ دُعَاءِ النَّاسِ» میباشد. و برفرض هم این نکته را نپذیریم، بازهم این روایات به دلیل موافقتش با عمومات قرآنی»امر به معروف و هدایت و تبلیغ دین» و سنت قطعی، مقدم میشود. در وهله آخر بر فرض که هیچ مرجحی را قبول نکنیم، روشن است که پس از تساقط هر دو طرف تعارض، نوبت به عمومات قرآن و روایات عام میرسد و پر واضح است که قدرمتیقن این عمومات ادله تبلیغ و هدایت و امر به معروف، دعوت به خلافت بلافصل و ولایت امیرالمؤمنین است زیرا این مقوله، اساسی ترین اعتقاد است که سبب هدایت و نجات بشر از عقاب میگردد وگرنه پرواضح است که دعوت به توحید و نبوت بدون ولایت که دعوت به حق وهدایت نیست.
۹. توجه به این نکته نیز ضروری است که یکی از اهداف خلقت، هدایت مردم در راستای بندگی خداوند متعال است و بندگی خدا در گرو اعتقادات اصیل میباشد و چنین امری جز با ارشادات انبیاء و حجج الهی و پس از آن عالمان و مبلغان دین شکل نمی گیرد که در غیر این صورت این هدف لغو خواهد شد، بنابراین اگر روایتی بر خلاف این نکته مسلم و اساسی یافت شد، بایستی تأویل گردد چنانچه ذکر شد.
۱۰. در انتها با توجه به اینکه نوع نگاشتههای نویسنده مذکور در مسیر تقویت جبهه باطل بوده و یا نتیجه اش تضعیف تشیع را به دنبال دارد، ایشان را به آیات و روایاتی که در مذمت اضلال مردم وارد شده ـ که بعید میدانم گناهی بزرگ تر از آن باشد ـ را ارجاع می دهم.
عباسی
بسیار مقاله عالی و خوبی است بیشتر از این نوع مقالات منتشر کنید