پس از انتشار نوشتار «نقدی بر شیعهسازی اهلسنت» که در آن به تعدادی از روایات اهلبیت(ع) استناد کرده بودم، عدهای بدون توجه به استدلالهای برگرفته از این روایات، درصدد برآمدند که تعارضی میان این روایات و تمام آیات و روایاتِ تبلیغ دین، دعوت به حق و امر به معروف ایجاد کنند. گویا ترس از این وجود داشت که به مصادره شدن تبلیغ مکتب اهلبیت(ع) برای رفتارهای فرقهگرایانه خللی وارد شود.
اخیرا نیز با همین رویکرد یادداشتی با عنوان «دعوت به تشیع آری یا خیر؟» در سایت مباحثات منتشر شد که در آن اتهامهای غیراخلاقی متعددی را نیز با پوشش نقدعلمی متوجه بنده کرده بود.
در ادامه مختصرا چند نکتهای را دراینباره بیان میکنم:
۱. نویسنده این یادداشت، از بیان استدلالهای روایی توسط بنده با تعبیر فتوا دادن یاد کرده است. فتوا خواندن استدلالهای دیگران تعریضی برای انحراف ذهنها از توجه به استدلالها و نتیجهگیری عاقلانه است.
۲. بحث ما عدم تبلیغ دین یا مذهب نیست بلکه بحث بر سر چگونگی تبلیغ دین و مذهب است. پس اینکه وی کوشیده تا میان سخنان و استدلالهای بنده و «مجموعه آیات و روایات امر به معروف، تبلیغ دین، هدایت و احیاء مردم» تعارض ایجاد کند، ناشی از آن است که روش تبلیغ دین و مذهب را منحصر در رفتارهای خویش میبینند و مخالفت با روش تبلیغی خود را مخالفت با تبلیغ دین و دعوت به حق میداند.
۳. پیش از این بنده در یادداشتی بیان کردم که مسلما از دید هرکسی که به مذهبی اعتقاد و پایبندی دارد، آن مذهب بر حق است و پذیرش آن مذهب توسط سایرمسلمانان و افزون شدن پیروانش امری مطلوب است. یک شیعه نیز هیچگاه نمیگوید شیعه شدن دیگران امری ناپسند است، همانطور که یک سنی، سنی شدن شیعیان یا پذیرش مذهب فقهیاش توسط سایر مسلمانان را امری منکر نمیداند.
اما شیعه شدن یکطرف سکهی است و شیعه کردن روی دیگر آن. تلاش برای شیعهسازی اهلسنت به صورت یک پروژه یا رویهی تبلیغی، مفاسد اجتماعی و مذهبی بسیاری دارد و به طور خلاصه میتوان موارد زیر را بیان کرد:
- یک یا چند نفر را شیعه میکند اما قوم و طایفهای را نسبت به شیعه بدبین کرده و دشمنی آنها را بر میانگیزد.
- اهلسنت را از رویکرد مقابله با افراطگرایی دور کرده و به سمت دفاع کلی از هرچه و هرکس که خود را تسنن مینامد، وا میدارد.
- همهی فعالیتهای شیعیان را در مناطق سنینشین تحت شعاع قرار داده و محدود میکند حتی فعالیتهای غیرمذهبی شیعیان را.
- سنیِ طرفدار انقلاب اسلامی را منزوی میکند و انقلابیگری را نوعی تبلیغ تشیع جلوه داده و علمای اهلسنت را به سمت جدایی از انقلاب فرا میخواند.
- امنیت مذهبی اهلسنت را متزلزل میکند و حتی علمای اهلسنت برای دفاع در برابر شیعهسازی عدهای، به سمت حمله تبلیغی علیه تشیع متمایل میشوند.
- علمای سنی را از رویکرد ترویج معنویت و دینداری میان مردم، به رویکرد دفاع از تسنن و مخاصمه مذهبی با شیعه وا میدارد و جریانهای ضددینی و معنویتستیز را تقویت میکند.
- در رویکرد مستبصرسازی چون شیعهنمودن هدف است نه شیعه شدن، گفتمان مجادله و مناظره و حتی توهین مذهبی گسترش پیدا میکند و جای گفتگوی تقریب مذاهب اسلامی را میگیرد، گفتگویی که بهترین صورت برای تبلیغ معارف اهلبیت(ع) است. در رویکرد شیعهسازی تلاش بر هجمه علیه مذهب اهلسنت و تخریب آن است ولی در رویکرد تقریب مذاهب اسلامی تلاش بر ترویج تعالیم تشیع و نشان دادن امتیازات علمی و عملی آن است. رویکرد اول دافعه دارد و رویکرد دوم جاذبه.
- ترویج شیعهسازی به گفتمان وحدت اسلامی صورتی تاکتیکی و مصلحتی میدهد و آن را به صورت ابزار گسترش تشیع جلوهگر میکند (چنانچه مهمترین شبهه وهابیت در برابر وحدت اسلامی همین موضوع است)
- سازماندهی تبلیغی برای جذب پیروان اهلسنت به تشیع برخلاف عدالت اجتماعی و هنجارهای زندگی مسالمتآمیز مذاهب اسلامی است، همانگونه که سازماندهی تبلیغی برای جذب پیروان تشیع به تسنن امری منکر است، چنین رفتاری نسبت به مذهب اهلسنت نیز پذیرفته نیست.
۴. قرآن کریم روش دعوت به حق را به ما آموخته است، قرآن گفتگو با ادیان الهی را با مجادله بر اختلاف ادیان آغاز نمیکند و خواستار دستکشیدن آنها از دینشان نمیشود، بلکه آنها را به اشتراکات میان ادیان الهی ارجاع میدهد و میفرماید: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛ بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را -غیر از خدای یگانه- به خدایی نپذیرد. هرگاه (از این دعوت،) سرباز زنند، بگویید: «گواه باشید که ما [در برابر خدا و فرمان ها و احکام او] تسلیم هستیم.»[۱]
خداوند ما را از مجادله با اهلکتاب جز بر طریق احسن منع میکند و میفرماید: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ؛ با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کردند.» و بلافاصله مجادله احسن را بر اساس نزدیک کردن ادیان معرفی میکند نه گفتگو بر محور اختلافات؛ لذا میفرماید: «بگویید ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده است ایمان داریم، معبود ما و شما یکی است، و در برابر او تسلیم هستیم» (وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).[۲]
از این گذشته، تشیع یک دین جدید نیست تا برای دعوت سایرمسلمانان به هدایت الهی، نیاز به پذیرش دینی جدید از سوی آنها باشد، دعوت ائمهی اهلبیت(ع) دعوت به اسلام بود، پس چرا ما به جای دعوت مسلمانان به اسلام، آنها را به تغییر نام مذهبشان دعوت میکنیم که برای آنها تفاوتی با تغییر دین ندارد.
۵. نویسنده این یادداشت بدون آنکه به بررسی سند احادیث باب «تَرْكِ دُعَاءِالنَّاسِ» بپردازد، سند آنها را ضعیف قلملداد می کند، در حالیکه این باب هفت حدیث دارد که شش حدیث آن صحیح و موثق هستند. افزون بر این روایات این بحث محدود به این باب از کتاب کافی نمیشود و روایاتی بسیاری چه در این کتاب و چه در سایرکتابهای روایی وجود دارد که بنده در مقام گردآوری همه آنها نبودم.
۶. نویسنده درصدد برآمده توجیهاتی برای این روایات بیان کند از جمله اینکه گفته:«مقصود دعوتی است که سبب جدال و در نهایت ایجاد کینه توزی با شیعیان گردد» سؤال این است که در چه هنگام و به چه صورتی دعوت شما به دعوت به تغییر مذهب اهلسنت سبب جدال و در نهایت ایجاد کینه توزی با شیعیان نمیشود؟! بگذارید برای روشن شدن بحث، سؤالی برعکس بپرسیم، در چه صورتی تلاش اهلسنت برای تغییر مذهب شیعیان سبب جدال و در نهایتت کینهتوزی شما با اهلسنت نمیشود؟! آیا شما اجازه میدهید در شهر قم یا اصفهان یا تهران و… علمای اهلسنت با حفظ احترام و متانت برای تغییر مذهب شیعیان اقدامی داشته باشند؟! آیا صرف تلاش برای تغییر مذهب، مخاصمه و نفرتمذهبی را افزون نمیکند؟!
۷. نویسنده بدون بررسی راویان و مکان و زمان بیان روایات بیان شده، احتمال تقیه را در مورد آنها مطرح میکند، فقط از این جهت این روایات بر مذاق ایشان خوش نیامده است، حمل کردن روایات ناهیهی اهلبیت(ع) بر تقیه یکی از توجیهاتی است که تنها بحث مورد نظر ما با آن روبرو نیست، بلکه در زمان اهلبیت(ع) نیز غالیان روایات نهی از خداباوری ائمه(ع) و تکفیر غلات را حمل بر تقیه میکردند.
۸. این نویسنده آیهی «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن» را حمل بر روش مناظره میکند، درحالیکه جدال احسن برای هدایت طرف مقابل است و مناظره برای غلبه بر طرف مقابل و محکومیت او. مناظره در بسیاری از موارد از مصادیق مراء است که جز گناهان کبیره است. جدال احسن تنها با استفاده از تعابیر علمی و به دور از توهین تحقق پیدا نمیکند، بلکه روش ورود به بحث و مطالبی که مورد گفتگو قرار میگیرد نیز در صدق جدال احسن نقش اساسی ایفا میکنند.
۹. نویسنده میگوید که: «دعوت به توحید و نبوت بدون ولایت که دعوت به حق وهدایت نیست.» برای بطلان این نظر یک سؤال میپرسم، چگونه است که خداوند اهلکتاب را قبل از پذیرش اسلام، دعوت به توحید میکند و میفرماید: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ …» آیا اهلکتاب معتقد به ولایت امام علی(ع) بودند؟!
۱۰. نویسنده اتهام تضعیف تشیع و تقویت جبهه باطل را به بنده نسبت داده و من را از گناه اضلال مردم برحذر داشته است. بنده نیز این هشدار را به ایشان میدهم که هر تبلیغی، تقویت تشیع نیست، طبق فرمایش ائمه(ص) بعضی از دوستان چنان ضربهای به مکتب اهلبیت(ع) میزنندکه خسارتش از ناصبی سرکشی که به جنگ آنها آمده، بیشتر است و گناه بعضی از این اظهار دوستیها بالاتر از امامکشی است.
علیرضا گلرنگیان
سلام
خیلی نوشتهی قوی و استواری بود. لذّت بردم. متشکّرم.
فقط حیف که سایت اخوّت، آر.اس.اس ندارد و من نمیتوانم مطالب آن را پیگیری کنم.
شهاب الدین
سلام علیکم در ایتا چگونه میتوانم با آقای مسائلی تماس بگیرم؟؟