مقدمه:بروز طالبان و رشد سریع و تسلط آنان برافغانستان مورد شگفتی بسیاری از تحلیلگران سیاسی و مذهبی شدهاست. در ایران نیز این موضوع بخاطر همسایگی و اشتراکات بسیار زیاد فرهنگی و مذهبی این بحران مورد توجه بودهاست. در این زمینه با آقای محمد ابراهیم نژاد به گفتوگو نشستهایم. وی دکترای تاریخ تشیع و بیش از ده سال در حوزه جریانها و گروههای جهادی به تحقیق و پژوهش پرداخته است. کتابهای «معمار تکفیر و ترور»، «پرچمهای برافراشته» و«داعش»حاصل تلاش آقای ابراهیم نژاد در موضوع گروههای جهادی بوده است.
- ضمن تشکر از شما تصمیم داریم درباره بحران این روزهای افغانستان گفتوگو کنیم .به نظر میرسد شاید مروری بر مبانی اعتقادی و نظری طالبان بسیار مهم باشد.
بله . در ابتدا لازم است نگاه ریشهای و اعتقادی طالبان نسبت به شیعه را بررسی کنیم. هویت طالبان مبتنی بر اعتقادات «سنی، حنفی، دیوبندی» است. اگر به گذشته دیوبندی نگاه کنیم متوجه میشویم نگاه آنان به شیعه مثبت نبوده و تاحدودی تخاصمی است. شاه ولیﷲ دهلوی و پسر او که کتاب معروف «تحفه اثنیعشری» را تالیف کردهاست که در رد آن کتاب «عبقاتالانوار» نگاشته شده است، از بزرگان این فرقه هستند. همچنین در کتب عقیدتی دیوبندی ردیههای زیادی علیه شیعه نوشته شده است که اغلب آنها ابتدا در شبه قاره طرح شده و بعدا به افغانستان کشیده شده است.
البته دو نگاه جدی در بین دیوبندیها نسبت به شیعه وجود دارد. بخشی از آنها شیعه را جزء مذاهب اسلامی میدانند و البته فرقهای منحرف معرفی میکنند. اما نگاه دیگر این است که شیعه را خارج از فرق اسلامی دانسته و آن را تکفیر میکنند که حرکتهای سپاه صحابه از این نگاه نشأت گرفته شدهاست. اما میتوان گفت حرکت طالبان با رویکردهایی که تا امروز داشتهاند چنین نگاهی ندارند و اکنون هم رسما اعلام کردهاند شیعه را به عنوان یکی از مذاهب اسلامی به رسمیت میشناسیم. البته این نگاه انحصاری یا تکفیری ممکن است در بخشی از شیعیان هم وجود داشته باشد که سایر فرق اسلامی را منحرف و حتی در حد تکفیر بدانند، پس به نظر میرسد چنین اعتقاداتی در تاریخچه طالبان طبیعی باشد.
اما آنچه که مهم است عملکرد و نگاه غالب در بین بزرگان و صاحبان قدرت و حاکمیت است. برای نمونه در ایران که اکثریت و اعتقاد حاکم شیعه است، نسبت به اهلسنت – علیرغم نظرات اعتقادی برخی ازعلمای سنتی- یک نگاه کاملا تعاملی دارند. برای نمونه اخیرا یکی از شخصیتهای اهلسنت به عنوان فرمانده نیروی دریائی ارتش منصوب شدهاست که نشاندهندهی نگاه تعاملی حاکمیت با اهلسنت است.
در کنار بررسی متون و تاریخچهی طالبان باید به عملکرد آنان در جایگاه قدرت و حاکمیت نگاه کنیم. ظاهر امر تاکنون این را نشان میدهد که آنان تمایل دارند در مسند قدرت با سایر اقوام و مذاهب رابطهی مسالمتآمیزی داشته باشند و حتی برگزاری مراسم محرم را جایز شمرده و برخی از سران آنان هم برای تایید این برنامهها در آن شرکت کردهاند. این نشانهها علائمی برای سیاست تعامل طالبان با سایر فرق و مذاهب اسلامی از جمله شیعیان است و تلاش میکنند وارد چالش و تخاصم نشوند.
از سوی دیگر بحث قومیتی در افغانستان هم بسیار مهم است و در اغلب مواقع مشکلات و چالشها بیشتر از ریشهی عقیدتی، بخاطر جنبههای قومیتی است.در دههی۹۰ میلادی که طالبان به قدرت رسید متحد القاعده و طیف «عربافغانها» بود. این نکته هم بسیار مهم است و در دوران جنگ با شوروی شاهد اختلافات درون گروهی طالبان بودیم. در آن دوره بسیاری از عربافغانها، سایر مجاهدان طالبانی را متهم به شرک میکردند. بخاطر برخی شعائر مذهبی مانند احترام به اهلبیت، زیارت قبور یا مراسمات صوفیگری که در بین اهلسنت رایج است. طالبانی که در دهه ۹۰ روی کار میآید متحد عربافغانها بوده و بخاطر این اتحاد بنلادن نیز با ملاعمر بیعت میکند و طبیعتا رفتارهای افراطیگرایانه طالبان در آن دوره بیشتر بودهاست.
- آیا این تغییرات یک تاکتیک محسوب میشود یا تبدیل به اعتقاد واقعی آنان شدهاست؟
طالبانی که امروز برسر قدرت آمده است به احتمال زیاد بخاطر حفظ جایگاه و قدرت به همزیستی مسالمتآمیز با سایر مذاهب روی آورده است و در حقیقت چنین اعتقادی نداشته باشد. یک سنی حنفی دیوبندی اساسا نمیتواند با تشیع و بویژه شعائرعزاداری کنار بیاید و آن را قبول کند تا چه برسد به اینکه اعلام کند خود را مکلف به تامبن امنیت برگزاری این آئینها میداند!
میتوان گفت طالبان به این باور رسیدهاست که برای حفظ قدرت و برای تحکیم جایگاه خود اولا از نظر سیاسی و اجتماعی و مسائل حقوقبشر باید با همه تعامل مثبت داشته باشد و دوم از لحاظ مسائل اعتقادی هم باید به اعتقادات سایر مذاهب بویژه شیعیان احترام بگذارد و به همین دلیل باید محتاطانه با آنها پیش رفت. چه بسا بعد از تحکیم جایگاه خود و احساس بینیازی به این تعامل مجددا به مبنای اعتقادی دیوبندی بازگردد.
فرهنگ افغانستان و وضعیت اقتصادی و اجتماعی آن مبتنی بر جمعیت هفتاد درصدی است که ساکن روستاها و مناطق کوهستانی هستند. در افغانستان شهرها با معیارهای رایج شهری در اقلیت هستند و اکثریت مردم غیرشهریاند و طبیعی است که ارزشها و هنجارهای مطرح شده از سوی طالبان بویژه در خصوص زنان یا ازدواج دختران در سن پائین مطابق با فرهنگ و باور بیش از هفتادرصد مردم است. در این بین یک اقلیت محدودی که در شهرهاهستند و یا به دانشگاه راه یافتهاند و یا از طریق رسانهها با فضای عمومی جهانی ارتباط برقرار کردهاند مخالف چنین الگو و فرهنگی هستند و طبیعتا بخاطر استفاده از رسانهها صدای بلندی هم دارند.
این قشر نهایتا ده درصد از مردم افغانستان را تشکیل دهند که متاسفانه میبینیم تحلیلهای بسیاری از مردم ایران یا سایر کشورها درباره افغانستان براساس دادههایی است که این گروه ده درصدی تولید میکنند.فضایی که رسانههای غربی درحال بازنمائی هستند این است که گویا تاکنون در افغانستان یک حاکمیت دموکراتیک وجود داشته و مردم از دموکراسی بهرهمند بودند که ناگهان طالبان با معیارهای متفاوت آن را به چالش کشیده است.
- در اینجا سوال یش میآید که نقش شیعیان در آینده افغانستان به چه صورتی خواهد بود؟
درخصوص مشارکت سیاسی شیعیان در آیندهی افغانستان و نظامی که طالبان به دست گرفتهاند هم میتوان گفت بافت سنتی وقومی افغانستان چنین اجازهای نمیدهد. چرا که از قدیم اختلاف قومیتی وجود داشته است. شیعیان اقلیتی هستند از قوم هزاره که در جای خود باید بررسی شود. حتی بین شیعیان هم از جهت قومیتی اختلافاتی وجود دارد، برای نمونه بین شهید مزاری و آیتﷲ محسنی هم اختلافات جدی وجود داشتهاست. اما جالب است بدانیم طالبان هم اکنون هم در بین فرماندهان خود از شیعیان پشتون هم استفاده میکند یا در منطقه غزنی شیعیان در کنار طالبان زندگی مسالمتآمیزی هم دارند. این مسئله بسیار مهم است چرا که نشان دهندهی ارجحیت بحث قومیتی به مذهب است.
قطعا طالبان هماکنون دنبال این است که حاکمیت را یکدست کند وبخاطر رویکرد انحصارگرانه پشتونها نه تنها از شیعیان بلکه از تاجیکهاو ازبکها هم استفاده حداقلی خواهد داشت.مسئله دیگر هم نوع نگاه آنها به بحث حاکمیت است. رسما اعلام کردهاند که براساس فقه حنفی قوانین کشور را وضع خواهند کرد و نوع تعامل حنفیها تنها با کسانی است که کاملا با آنها همسو باشند. پس راس قدرت طالبان اجازهی حضور شیعیان نخواهد داد.
- به نظر شما نوع مواجهه طالبان با آمریکا چگونه خواهد بود؟ در این زمینه بحثی وجود دارد که آمریکاستیزی طالبان نه بخاطر ماهیت آن بلکه بخاطر اشغالگری افغانستان است و درصورتی که آمریکا این اشغالگری را خاتمه دهد چه بسا ارتباط و تعامل مثبتی هم با آنها داشته باشند. شاید در ایران برخی بخاطر همین سابقهی آمریکاستیزی طالبان تصور میکنند که این گروه میتوانند متحد سیاسی ایران هم باشد. نظر شما چیست؟
بنده پاسخ به این سوال را به سخنان مقامات طالبان مستند میکنم. یکی از اشتباهات برخی از تحلیلگران سیاسی ایران این است که نمیتوانند بین طالبان و سایر حرکتهای سلفی جهادی تمایز قائل شوند. حرکتهای سلفی جهادی معتقدند که آمریکا یک دولت کفر است و به هرشرایط ممکن باید با آن جنگ کنند. در ادبیات جهادی که طالبان دارد چنین معیارهایی را نمیبینیم. تفاوت طالبان با سایر گروههای سلفی – جهادی این است معتقدند آمریکا افغانستان را اشغال کردهاست همانگونه که شوروی در دهه هشتاد میلادی اشغال کرد وما با مبارزه شوروی را اخراج کردیم و بعدا با شوروی وارد جنگ و مبارزه هم نشدیم. الان هم طالبان چنین نظری در خصوص آمریکا دارد و جنگ با آمریکا برای اخراج آنان از افغانستان برای اقامهی یک دولت اسلامی در مقابل دولت دستنشاندهی آمریکاست.
این نکته را سخنگوی طالبان آقای مجاهد در مصاحبهای که بنده هم از او سوال کرده بودم پاسخ دادند. او معتقد بود بعد از خروج آمریکا از افغانستان، در صورتی که دولت افغانستان را به رسمیت بشناسد و با طالبان وارد مذاکره شود ما با او هیچ مشکلی نخواهیم داشت و به دنبال جنگ با هیچ کشوری از جمله آمریکا نیستیم.
مسئله دیگر مرتبط با این بحث موضع طالبان در خصوص رژیم اشغالگر قدس و مبارزه فلسطینیها با این رژیم است. براساس مبانی فقهی و اعتقادات حاکمیتی که طالبان دارد نگاه آنان این است که اسرائیل کشور فلسطین را اشغال کرده و به صراحت هم اعلام میکنند. اما می گویند از فلسطین فقط حمایت سیاسی خواهیم کرد چراکه براساس مبانی نظری آنان دولت اسلامی شامل مرزهای جغرافیائی افغانستان میشود و قرار نیست هیچ اقدام عملی در حمایت از فلسطین انجام دهیم.
به صورت کلی نوع نگاه طالبان به غیر از خود شامل غرب و شرق یک نگاه تعاملی است و با استراتژی سایر حرکتهای سلفی- جهادی متفاوت است.
- جمعبندی شما درباره حاکمیت طالبان بر افغانستان و چالشهای احتمالی آنان چیست؟
جمعبندی کلی این است که فعلا نمیتوان در خصوص طالبان یک تحلیل یا پیشبینی قطعی داشته باشیم. چراکه تاکنون طالبان در مقام حکمرانی نبوده است و در حال مبارزه و مدیریت غیررسمی و غیرپاسخگوی بخشی از افغانستان را برعهده داشتهاست. اگر قرار باشد یک حکومت تشکیل دهد قطعا دچار آزمون و خطا خواهد شد و طبیعتا تغییراتی در سیاستهای خود خواهد داشت. نکتهی بعدی اینکه طالبان فاقد رجال علمی، فرهنگی و آکادمیک است و برای مدیریت یک جامعه بدون چهرههای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی آیندهی سختی خواهند داشت.همچینین بسیاری از نخبگان افغانستان و یا سرمایهداران این کشور بخاطر ابهام و ترسی که نسبت به آینده دارند در حال خروج از این کشور هستند که این امر هم یک نقطه ضعف و چالش بزرگی برای آیندهی افغانستان خواهد بود.
مرتضی
به عقیده من طالبان در مرحله اول ظهورشون صداقت، تعصب، دینداری (هرچند کورکورانه) داشتند نمونه ش درافتادنشون با آمریکا سر پناه دادن به بن لادن بود و امّا فکر می کنم طالبان از ۲۰۰۱م که سقوط کردن تا امروز وقت داشتن که فکر کنن چطور یه حکومت رو مفت و مجانی از دست دادن درواقع عشق به قدرت و حکومت عامل بسیار قوی ای بوده که اونها رو برای دست برداشتن از داعیه های قدیمیشون آماده کنه و این شیفتگی و تشنگی به قدرت و حکومت به نظر من بسیار خطرناکتر و وحشتناکتر از روش و بینش متعصبانه قدیمی اونهاست بگذریم که چطور ممکنه این گروه تغییر کرده باشه وقتی موسسان و سردمداران امروز طالبان همون حضرات قبلین فقط جای ملامحمد عمر خالیه! آیا این حضرات برای جبران خونهایی که ریختن و ناموس و آبروهایی که بر باد دادن آماده ن؟
اگر واقعا آماده ن باید کار از یک محاکمه برای خطاها و جنایتهای اونها شروع بشه و گرنه تغییرات، دگرگونیها و روشن اندیشیها و روشنفکریهای اونها چیزی بیش از اون چیزی که امروز از طرف محمد بن سلمان در عربستان میگذره نیست.
فکر می کنم گذشت زمان ملغمه ای از باقیمانده تعصبات و کژاندیشیهای این گروه و البته پیامدهای عشق به قدرت و حکومت اونها رو به نمایش خواهد گذاشت
Damir
http://ijtihadnet.ir/%d8%b5%d8%b9%d9%88%d8%af-%d8%b7%d8%a7%d9%84%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%b3%d9%82%d9%88%d8%b7-%d8%a7%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%9b-%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa%e2%80%8c%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%b7/ در اینجا یک تجزیه و تحلیل جالب است
Damir
http://okhowah.com/fa/10771