جناب استاد آقای مختاری! رحلت عالم ربانی علامه حسنزاده آملی را خدمت شما تسلیت عرض میکنیم. تشکر میکنیم که به همین مناسبت فرصتی را در اختیار ما قرار دادید تا در مورد برخی ابعاد شخصیتی ایشان که کمتر بیان شده و همچنین به صورت کلی جایگاه تکریم علما در کنار نقد آثار علمی آنان در سیرهی بزرگان گفتوگوئی داشته باشیم. اگر موافق باشید با توجه به اینکه شما افتخار شاگردی و همراهی در بحثهای علمی ایشان را داشتید در ابتدا دربارهی برخی از ویژگیهای کمتر بیان شده درباره علامه حسنازده آملی بفرمائید:
درود و رحمت خدای متعال بر روح همه علما و بزرگان درگذشته شیعه، و به امید اینکه خداوند به ما توفیق حسن بهرهبرداری و الگوگیری از همه بزرگان عطا کند.
به لطف خدا بنده توفیق داشتم، دروس مختلف علامه حسنزاده آملی را در اوایل دهه ۱۳۶۰ درک کنم و از اواخر آن دهه به بعد رابط و پیگیر انتشار کتابهای ایشان در بوستان کتاب بودم و به همین دلیل نکات و خاطرات مختلف علمی و اخلاقی از محضر ایشان فرا گرفتم. اولین حضورم در درس ایشان به حدود سال ۱۳۶۱ برمی گردد که شبهای پنجشنبه یا جمعه هردو، در مدرسه امام امیرالمؤمنین علیهالسلام درس اخلاق داشتند و موضوع آن حدیث شریف جنود عقل و جهل بود و در آخرین درس رسمی که خدمت استاد بود درس خصوصی «مصباحالانس» در منزلشان در قم بود که حدود پنج نفر بودیم که آخرین جلسه در هجد فروردین سال هفتاد و هفت شمسی برگزار شد.
مرحوم علامه حسنزاده آملی در بعضی موضوعات و برخی تخصصها طرف مشورت و اعتماد مرحوم آیتﷲالعظمی گلپایگانی بودند. بنده بارها از مرحوم علامه شنیدم و خوشبختانه این نکته که عرض خواهم کرد در کتاب زندگی نامه آیة ﷲ گلپایگانی، یعنی«دیدهبان مذهب»، جلد اول، صفحه ۶۳۸ و در مجمعالمسائل ایشان، بدون نام پرسشگر، در جلد چهارم، صفحه ۹۶، سؤال ۲۵۷ منتشر شده است. بنده در سال ۱۳۸۴ در مجله فقه اهلبیت، شماره ۴۱، این موضوع را نگاشتهام. موضوع مذکور، ارجاع یک استفتاء به علامه حسنزاده آملی از سوی آیتﷲالعظمی گلپایگانی، در موضوع تعیین قبله و محاسبه ریاضی بود؛ بدین شرح که در آمریکای شمالی، از قدیم قبله شیعیان به سمت شمال شرقی بود، اما مدتی بود که عدهای تشکیک کردند سمت قبله را جنوب شرقی قرار دادند که متأسفانه باعث اختلافات زیاد شد و جلوه بدی از تشیع به وجود آورده بود.
نماینده وقت ایران در سازمان ملل جناب آقای دکتر کمال خرازی این موضوع را در قالب استفتاء رسمی با آیتﷲالعظمی گلپایگانی مطرح کردند. ایشان هم جناب آقای شیخ علی شاکری و جناب انصاریان را بههمراه متن استفتاء خدمت علامه حسنزاده آملی روانه کردند و فرمودند که سلام بنده را خدمت ایشان برسانید و عرض کنید که چون جواب این سؤال تخصصی است و از عهده شما برمیآید، لطفاً اعلام نظر بفرمایید. مرحوم آقای حسنزاده با محاسبات ریاضی موضوع را بررسی و نظر تخصصی خود را تقدیم کردند و آیتﷲالعظمی گلپایگانی هم بر اساس نظر تخصصی ایشان اعلام نظر فرمودند. متن پاسخ ایشان بدین شرح است: «پاسخ به سؤال فوق از مصادیق تعیین موضوع است و در شأن فقیه نیست، لیکن بر حسب استفسار مجدد از متخصصان مورداعتماد فن و اظهار نظر کارشناسان دقیق و خبره، قبله منطقه در سمت شمال شرقی [است] و همان قبله سابق تأیید میشود».
این مورد نشان میدهد که در موضوعی فقهی که مستقیم با نماز مردم سروکار دارد و انحراف هم ده یا بیست درجه نیست، بلکه دقیقا ۱۸۰ درجه است، صحت این نماز موکول به نظر تخصصی علامه بوده است. استاد حسن زاده قبله برخی از مساجد را هم اصلاح کردند . یک مورد دیگر، استخراج تقویم توسط ایشان قبل از سال ۱۳۴۰ بود که تعیین قبله با سایه شاخص در دو روز از سال را ایشان در آن ایام بیان کردند و امروزه هم این نظریه مورد تأیید و استفاده فقها است. همچنین پیشبینیهای کسوف یا روز عید فطر بر اساس نقصان و کامل بودن ماه رمضان را ایشان در تقویم خود پیشبینی کرده بودند و علیرغم نظرات دیگر کارشناسان، نظر ایشان درست بوده است.
بد نیست این خاطره را از زبان ایشان بیان کنم؛ همان سالی که ایشان پیشبینی کرده بودند که ماه رمضان ۲۹ روزه خواهد بود و نظر اساتید نجوم دانشگاهی اشتباه در آمد، همان اساتید برای تبریک عید به دیدار آیتﷲ کاشانی رفته بودند و اتفاقاً علامه حسنزاده جوان هم حضور داشت. آیتﷲ کاشانی رو به آنها گفتند که چطور شد امسال نظر این طلبه جوان ما درست از آب در آمد؟ استاد محترم بهجای توضیح یا عذرخواهی، بی احترامی هم کرده بودند و گفته بودند: «گاه باشد که کودکی نادان/ به غلط بر هدف زند تیری»! البته لازم است عرض کنیم که این تبحر درعلوم خاص ریاضی و نجوم و… در پرتو استفاده از استاد بزرگوارشان علامه شعرانی بوده است.
دربارهی نگاه اعتقادی ایشان به اهلبیت علیهم السلام و آنچه که در سیرهی عملی ایشان بود اگرچه برخی خاطرهها نقل شدهاست، اما اگر شماهم نکاتی مدنظر دارید بفرمائید.
محور دوم، یعنی تجلیل و تکریم خاص و کمنظیر ایشان درباره جایگاه والای اهلبیت علیهم السلام است. در واقع جایگاه اهلبیت برای ما هیچگاه قابل فهم و درک نیست، اما بزرگان دینی هر کدام با کلمات و عبارات خود تلاش کردهاند آن اندازه که فهمیدهاند درباره شأن و منزلت اهلبیت علیهم السلام سخن بگویند. استاد حسنزاده آملی نهتنها درباره خود اهلبیت، بلکه از امامزادگان هم تجلیل کمنظیری داشتهاند؛ با عبارات عاطفی و خاص «عمهجان » و «ما همه به فدایش» و… به حضرت معصومه(س) عرض ارادت میکردند. حالات ایشان در زیارت حضرت معصومه واقعاً رشکبرانگیز بود و گاهی زمین پائین پای حضرت معصومه(س) را می بوسیدند. میفرمودند که برای حضرت معصومه(س) کفوی نبود و بهخاطر همین ایشان ازدواج نکردهاند. ایشان حتی به زیارت امامزادگان گمنام هم میرفتند. ارادت ایشان به ائمه هم جای خود دارد که بنده نمونههایی عرض میکنم.
همانطور که مطلع هستید، کتاب کشف المراد یکی از بهترین کتابهای کلامی شیعه بهخصوص در موضوع امامت است که ایشان این کتاب را تصحیح و منتشر کردند. یکی از مباحث کشف المراد و سایر کتابها این است که میگویند: «علی افضل الصحابه». از این عبارت برداشت میشود که سایر صحابه بهویژه خلفای سهگانه فاضل بودهاند، اما حضرت علی(ع) در مقایسه با آنان افضل است. اما جالب اینجا است که در این بخش از بحث در کشف المراد، ایشان تعلیقهای دارند که این قیاس «افضل» را باطل میدانند و خلاصه سخن ایشان این است که قید افضل در مقابل فاضل به کار برده میشود، در حالی که اساساً کسی در مقایسه با آن حضرت نمیتوانست فاضل باشد و در مقایسه با ایشان هیچ فاضلی نبوده تا بخواهیم حضرت علی(ع) را نسبت به او افضل بدانیم.
تعلیقه ایشان در این زمینه را چون ویژگی و اهمیت خاصی دارد، بهصورت کامل عرض میکنم: «ثم أنّ لهذا المتمسّک بذیل ولایة الوصی مذهبا آخر تفرّد به وهو انه لا یقول بذلک التفضیل ابدا ولا یتفوّه به قطّ، وذلک لأن التفضیل شرطه مشارکة الطرفین فی صفات الفضیلة وتجانسهما فی جمیع المقایسات إلّا أنّ احد هما فی تلک الصفات افضل من الآخر کما ینبئک عن هذه الدقیقة قوله علت کلمته: تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض (البقرة: ۲۵۴) وقوله: ولقد فضلنا بعض النبیین علی بعض (الاسراء: ۲۲) ونحوهما من آیات اخری. فحیث ان التشارک والتجانس شرط فی المقایسة فلا یقاس الخط بالنقطة، ولا السطح بالخط، ولا الجسم بالسطح، ولا النور بالظلمة، ولا العلم بالجهل، ولا الحق بالباطل، ولا المعصوم بغیر المعصوم. ولست ادری أیّ مشارکة بین الوصی امیر المؤمنین علی علیه السلام وبین الثلاثة فی العصمة التی اختصّ هو بها دون غیره من الصحابة؟! وأیّ مجانسة بینه وبینها فی الفضائل القرآنیة والحقائق العقلیة الملکوتیة وقد کان علیه السلام بین الصحابة المعقول بین المحسوس، وعدل النبیّ إلّا درجة النبوة، وما سبقه الأوّلون الّا بفضل النبوّة ولا یدرکه الآخرون. واین الذرة من المجرّة، والحصباء من الشعری، ونار الحباحب من نور البیضاء حتی یتفوّه بذلک التفضیل؟! أرأیت هل تجوّز التفوّه بتفضیل رسول اللّه -صلی اللّه علیه وآله- علی ابی بکر بأن تقول کان هو افضل من ابی بکر کما تجوّز القول بانه علیه السلام افضل الأنبیاء والمرسلین. وانّما منزلة الذی کان عدله الّا بفضل النبوة، هی هکذا بلا دغدغة ولا مراء. فشرط المناسبة فی المقایسة یوجب مقایسته علیه السلام مع سائر الأنبیاء وقاطبة الأوصیاء والاولیاء الکاملین لا مع آحاد الرعیة وغاغة الناس. ألا تری ان رسول اللّه -صلی اللّه علیه وآله وسلم- لما وأخی بین الصحابة وقرن کل شخص الی مماثله فی الشرف والفضیلة وأخاه علیه السلام من دون الصحابة. وأنه -صلی اللّه علیه وآله وسلم- قال: من أحب أن ینظر الی آدم فی علمه، وإلی نوح فی تقواه، وإلی ابراهیم فی حلمه، وإلی موسی فی هیبته، وإلی عیسی فی عبادته فلینظر إلی علی بن ابی طالب، رواه البیهقی عن النبی -صلی اللّه علیه وآله فالوصی علیه السلام کان مساویا للأنبیاء المتقدمین.»
این عبارت تعلیقه علامه حسنزاده آملی بر کتاب کشف المراد خواجه نصیرالدین طوسی است. ایشان به خواجه نصیرالدین طوسی ارادت خاصی داشت و میدانید معروف است که خواجه سفارش کرده بود که بر روی قبرش که در آستان ملکوتی امامین کاظمین علیهماالسلام دفن شده است، بنویسند: «وَکَلبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالوَصیدِ».
جا دارد در اینجا شعری از ایشان که در منقبت حضرت علی(ع) سرودهاند قرائت کنم:
قلم از نعمت سخندانی/آمده بر سر سخنرانی
ز آب کوثر بشست صورت لوح/بهر تحریر وصف انسانی
که پس از ختم انبیا احمد/می نیابی به سان او ثانی
شویم از مشک و از گلاب دهن/گویم ای نور پاک یزدانی
محور دائرات ادواری / لنگر کشتی جهانهایی
بحر لطف و سخا و ایثاری / کوه حلم و وقار و تمکینی
روح شهر ولایت رجبی/سر ماه رسول شعبانی
هم که شهرﷲ مبارک را/لیلة القدر با همه شانی
او خلیفه است همچو مستخلف/بایدش بود آنچه زو دانی
تا قیامت کم است ار گوید/کاملی شرح فعل نفسانی
مصطفی مرتضیشناس بود/نه چو من طفل ابجدی خوانی
به ملاحت ملیحتر از صد/یوسف مصر ماه کنعانی
به فصاحت هزار بار افزون /تو لساناللّهی که قرآن را
قلب یس و سرّ طاهایی /حلقۀ باب جنّت از حلقش
آمده بر سر سخنرانی / بهر تحریر وصف انسانی
مینیابی بسان او ثانی /گویم ای نور پاک یزدانی
مرکز حکمت و جهانبانی /کهکشان سپهر امکانی
ابر نیسان جود و احسانی /سدّ طوفان جور و طغیانی
سرّ ماه رسول شعبانی /لیلة القدر با همه شأنی
بایدش بود آنچه زو دانی /کاملی شرح فعل نفسانی
نه چو من طف ابجدیخوانی /یوسف مصر ماه کنعانی
از هزاران هزار سحبانی / بهدرستی لسان فرقانی
هل اتی را عطای رحمانی /یا علی آید از ثناخوانی
فصّ انگشتر ولایت را / نقش نام تو داشت ارزانی
مصطفی را وصی یکتایی / که به عصمت وعای قرانی
فاطمه آن که بود بنت اسد / کیست فرزندش شیر ربّانی
به قضا و قدَر غدیرت دارد / حشمت و شوکت سلیمانی
باز در خانۀ خدا بینی /آنچنان ضربتی به پیشانی
اوّلت مسجد آخرت مسجد / مولد آن،این محلّ قربانی
گاه توزین وزن انسانها /آن تو مکیال و آن تو میزانی
تثنیت در امامت است غلط / داند آن را زعالی و دانی
شد خلافت به ظاهر وباطن / قسمت از رسم و راه شیطانی
بهر اسکات خلق نادانی /گفته آمد ز حلق نادانی
تجزیت را چگونه ره باشد/ در صفایای خاص سلطانی
شرط نسبت تجانس است و کجا /آن تو و با فلان و بهمانی
صاحب عصمت و امامت با / دو سه اعرابی بیابانی
آنچه گفتند و آنچه می گویند / برتر از این و برتر از آنی
در حقیقت ورای تعبیری/ در عبارت علیّ عمرانی
حسن از فیض قدس مرتضوی /نیک بنموده است دُر افشانی
منظور از «دو سه اعرابی بیابانی» خلفای ثلاث است؟
بله، منظور در اینجا همان خلفای ثلاث است. البته ایشان برخی اشعار در تقبیح و نشان دادن تنفر از ظالمان به حق اهلبیت و علی(ع) هم سروده بودند که برای ما میخواندند، اما منتشر نشده و در اختیار نیست.تعابیر ایشان در بزرگداشت معصومان(ع) زیاد است و بنده یک نمونه را از کتاب «انسان در عرف عرفان» قرائت میکنم: «این شب مصادف با شهادت بیبی من لیلة القدر و امابیها و ائمه احدعشر عصمتﷲالکبری سیدة نساء العالمین حضرت فاطمه بنت خیرالبشر صلواتﷲ علیها… ». ایشان اینگونه از ساحت مقدس حضرت زهرا(س) یاد میکنند.
همچنین این متن از ایشان و عرض ارادت به ساحت ائمه معصوم جالب است:«در رؤیای مبارک سحری، به ارض اقدس رضوی تشرف حاصل کردم و به زیارت جمال دلآرای ولی ﷲ اعظم ثامنالحجج علی بن موسی الرضا -علیه وعلی آبائه آلاف التحیه والثناء- نائل شدم. درآن لیله مبارکه قبل از آنکه به حضور باهر النور امام(ع) مشرف شوم، مرا به مسجدی بردند که در آن مزار حبیبی از احباءﷲ بود وبه من فرمودند: در کنار این تربت دو رکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که برآورده است. من از روی عشق و علاقه مفرطی که به علم داشتم، نماز خواندم و از خدای سبحان علم خواستم. سپس به پیشگاه والای امام هشتم سلطان دین رضا -روحی لتربته الفداء و خاک درش تاج سرم- رسیدم و عرض ادب نمودم، بدون اینکه سخن بگویم. امام که آگاه به سرّ من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگی مرا برای تحصیل آب حیات علم میدانست…»
ایشان برای اولین بار اصول کافی را اعرابگذاری کردند. میدانید که اعرابگذاری کتاب حدیثی کار بسیار دشواری است، اما بهخاطر توجه خاصی که ایشان به مکتب اهلبیت و احادیث بر جای مانده از آنان داشتهاند، این کار را انجام دادند. بعد هم کتاب شرح نهجالبلاغه میرزا حبیبﷲ خوئی را که ناقص مانده بوده، به تکمیل آن اقدام کردند و پنج جلد آن را نوشتند و استادشان علامه شعرانی هم تشویق و تایید کردند تقریظی هم بر آن نگاشتهاند.
ما در اوایل دهه ۱۳۶۰ توفیق حضور در درس اخلاق علامه حسنزاده آملی را داشتیم. درس اخلاق ایشان بر اساسمتن اصول کافی بود و آنچنان از شیخ کلینی و علامه حلی گرفته تا شیخ آقابزرگ تهرانی و سایر بزرگان به احترام و بزرگی یاد میکردند که هر طلبه و شاگردی شیفته این شخصیتها می شد،
در خدمت به قرآن هم خلاصه منهج الصادقین مرحوم کاشانی را تصحیح کردند که بعدها دفتر تبلیغات اسلامی آن را تجدید چاپ کرد. نیز فرمودند نزدیک به چهار سال تمامی تفسیر مجمعالبیان را کلمه به کلمه نزد علامه شعرانی خواندیم . مرحوم علامه حسنزاده آملی میفرمودند که تقویم بنده قرآن است؛ به این صورت که وقتی میخواهم بدانم امروز چندم ماه است، به قرآن نگاه میکنم، چون هر روز یک جزء از قرآن را قرائت میکنم. ایشان تصمیم داشتند درسی درباره کلمات قرآن و کلید فهم قرآن برگزار کنند که به دلایلی منصرف شدند. اینها نمونههایی از توجه ایشان به قرآن کریم است.
بخش سوم، تقید ایشان به دستورات فقهی و شرعی بود که ما موارد زیادی دیدهایم و چند مورد را عرض میکنم. آیتﷲ استادی میفرمودند که مدتی چشم ایشان دچار درد بود و پزشکان توصیه کردند که نباید وضو بگیرید و به تیمم اکتفا کنید. ایشان در آن ایام تمام روز با تیمم کردن طهارت داشتند. یا روزی خدمتشان رسیدم و با توجه به اینکه کتابهایشان در انتشارات دفتر تبلیغات جاپ میشد، گفتم که مسئول انتشارات دفتر تلبیغات هم تغییر کرده است. ایشان پرسیدند به چه علتی تغییر کرده است؟ هنوز سخن خودشان کامل نشده بود که بلافاصله خودشان استدراک کردند و گفتند: «نه، نه، تجسس ممنوع. برای چه من تجسس میکنم؟ به من چه ربطی دارد!».
روزی فرمودند ما اهل علم باید از مردم عادی هم درس بگیریم؛ یک بار در مقابل منزل ما فردی که نان خشک و ضایعات جمعآوری میکرد، از یکی از همسایهها مقداری کاغذ گرفت. این همسایه گفت ممکن است بین اینها آیه قرآن و… باشد و مواظب باش زیر دست و پا نیفتد. این آقا که کاغذها را گرفته بود، بلافاصله آن را به همسایه پس داد و گفت من نمیتوانم ضمانت کنم که زیر دست و پا نیفتد. روزی ما دست خدا است و من از این طریق روزی نمیخواهم.
بار دیگر برای ما نقل کردند که اخیراً آقایی با یک کیف سامسونت به منزل ما آمدند و گفتند شما وجوهات شرعی هم میگیرید؟ گفتم بله. این ماجرا مربوط به حدود ۲۵ سال پیش است. این آقا یک چک نوشت به مبلغ پانزده میلیون تومان. اما درخواست کرد که لطفاً تاریخ رسید وجوهات را برای پنج ماه قبل بنویسید. مرحوم علامه ادامه دادند که من نگاهی به او کردم و گفتم اگر پانصد میلیون بود و به جای پنج ماه درخواست میکردید که پنج روز قبل تاریخ بنویسم، من هیچگاه چنین کاری نمیکردم و این دروغ را مرتکب نمیشدم. من برای ۱۵ میلیون تومان دینم را به باد بدهم؟ شما که از این در بیرون میروید پیش خود نمیگویید من دین این عالم را با ۱۵ میلیون خریدم؟
ایشان ذرهای تکبر علمی و عملی نداشتند؛ برای نمونه مردم منطقه خودشان هر سال مقداری برنج بهعنوان خدمتشان میآوردند و ایشان به من فرمودند که از طلبههای مستحق اگر کسی را میشناسید، بفرمایید تا این برنجها را خدمتشان تقدیم کنیم و زمانی که بنده برای گرفتن برنجها خدمتشان میرسیدم، ایشان در نهایت تواضع خودشان از زیرزمین یا پارکینک منزل یکبهیک کیسهها را بالا آورده و به من میدادند. هیچگاه راضی نبودند به کسی زحمت بدهند.
نکات بسیار مفیدی را فرمودید. اگر اجازه بفرمائید به همین بهانه به موضوع جایگاه تکریم علما و بزرگان دین در سیره و روش اساتید محترم بپردازیم و اینکه نقد آنان به نظریات علمای سلف به چه شکلی بودهاست؟
آیتﷲ خرسان در گفتگویی که با مجله کتابشناسی شیعه بهمناسبت تکریم شخصیت و خدمات مرحوم سید مرتضی داشتند، میفرمایند: «کتاب معصوم فقط قرآن، شخص معصوم هم چهارده معصوم». یعنی به جز این موارد، ما کسی در این عالم پیدا نمیکنیم که بتوانیم مدعی باشیم تمام افکار و سخنان و اعمالش مطابق با واقع است. اگر اینگونه بود، آنها هم در رده معصومان قرار میگرفتند. میفرمایند ما علمای خود را تکریم میکنیم، اما این بدین معنا نیست که مدعی باشیم تمامی رفتارشان مطابق با لوح محفوظ است. در کنار تکریمْ آنها را نقد میکنیم و به عبارت دیگر، نقد ما به آنها باید همراه با تکریم شخصیت آنان باشد؛ چرا که پیشرفت علم به نقد است، اما نقد محترمانه. جالب است بدانید که نخستین مطلب ویژهنامه مرحوم سید مرتضی، گفتگو با ایشان و نقد برخی سخنان و برخی نظرات سید مرتضی است. سید مرتضی شخصی است که خواجه طوسی با آن عظمتی که گفتیم، نقل است که درباره ایشان فرموده: «سید مرتضی صلوات ﷲ علیه وکیف لا یصلی علی المرتضی». اگر بخواهیم ده نفر از علمای طراز نخست در زمان غیبت را نام ببریم، قطعاً یکی از آنان سید مرتضی است، اما ما ایشان را نقد میکنیم، ولی نقدی محترمانه و همراه با تکریم و احترام.
شیخ صدوق شخصیتی است که با دعای حضرت ولیعصر(عج) به دنیا آمده و جزو افتخارات شیعه است، ولی آیا تمامی نظرات او را قبول داریم؟ ده ها نفر نظریه سهوالنبی او را نقد کردهاند، اما کسی به ایشان جسارت نکرده است.
با توجه به مقدمهای که عرض کردم، به این نتیجه میرسیم که جسارت یا تحقیر و بیادبی به ساحت علما و بزرگانْ آثار سوئی دارد؛ از جمله بیبرکتی در عمر. توهین به بزرگان، بعضاً موجب کوتاهی عمر میشود که شواهد مختلفی هم در کتابهای گذشته ذکر شده، و هم ازمعاصران نقل شده است. بنده شخصی را میشناختم که در سالهای اخیر به برخی علما مانند علامه مجلسی توهین میکرد و در میانسالی دچار عارضه بسیار بدی شد، هیچ مداوایی مؤثر نشد و پس از درد و رنج زیاد از دنیا رفت. مرحوم آیتﷲ سیدحسین شمس فرمودند:«دونفر به مرحوم آیتﷲ میلانی توهین میکردند . یکی جوانمرگ شد و دیگری از عمرش خیر و برتی ندید.
بنده در زمینه رعایت ادب و احترام بزرگان موارد مختلفی در کتاب «سیمای فرزانگان» جمعآوری کردهام که جا دارد دو مورد از این موارد را خدمتتان قرائت کنم؛ مرحوم علامه شعرانی بعد از آن همه تدریس فلسفه و فقه و ریاضی و… میفرماید که بعد از سالها علماندوزی، در اواخر عمر به این فکر افتادم که کتاب شریف نفسالمهموم را ترجمه کنم. عبارت ایشان اینگونه است: «سالیان دراز شب بیدار و روز در تکرار، همیشه ملازم دفاتر و کراریس و پیوسته مرافق اقلام و قراطیس، ناگهان سروش غیب در گوش این ندا داد که علم برای معرفت است و معرفت بذر عمل و طاعت و طاعت بیاخلاص نشود و این همه میسر نگردد مگر به توفیق خدا و توسل به اولیاء، مشغولی تا چند؟ علم چندان که بیشتر خوانی/ چون عمل در تو نیست نادانی. شتاب باید کرد و معاد را زادی فراهم ساخت، زود برخیز که آفتاب برآمد و کاروان رفت تا بقیتی باقی است و نیرو تمام از دست نشده، توسلی جوی و خدمتی کن». ایشان بهعنوان ذخیره آخرت، کتاب نفسالمهموم را ترجمه کردند. این عالم بزرگوار میفرمایند:
«آخرین نصیحت آنکه علم بی تقوا و ورع را به چیزی نشمرند و سخن علمای دین را سست نگیرند و تعظیم آنان را، چه مرده و چه زنده، موجب مزید توفیق دانند. و من فرصت را اینجا غنیمت میشمرم و طلاب علوم دینی را که مانند خود من به کمال علم نرسیدهاند، بر حذر میدارم که هرگز سوءظن به بزرگان علمای دین نبرند که کمترین کیفر این عمل محرومیت از فیض علوم آنها است. زهی شقاوت که کسی به بزرگان علمای دین بدبین باشد. اگر یکی از علما را بینی که بر کلام دیگری انگشت نهد و خرده گیرد، برای آن است گه حقیقت را بیش از همه چیز دوست دارند و اگر کسی سهوی یا خطایی کرده است که باید بر کلامش نکته گرفت، برای آن است که معصوم نبود و در مطلبی چنانچه باید دقت نکرد و زود بگذشت و آن سهو در کلامش ماند که اگر باز بار دیگر نظر میکرد اصلاح میفرمود.»
شیخ عباس قمی با این همه آثار بابرکت، درباره این توفیقات خود در کتاب فوائد الرضویه در سرگذشت ملاصدرا میفرماید که برخی اشتباهات او را متذکر شدهاند و بنده هم میتوانستم همانها را بنویسم، «ولکن چون این حقیر شایسته نمیدانم برای خود نقل عثرات (لغزشها) علما را تا چه رسد به بزرگان، لاجرم از نقل آن خودداری میکنم و رجوع میکنم به ترجمه آن». چهبسا این نقدها هم درست باشد، اما این شخصیت بزرگوار همین نقدهای درست را هم نمیخواهد بیان کند.
سید حسین قزوینی در کتاب «رساله اخلاق و سیر و سلوک»، در صفحه ۲۶ به هنگام شمارش فضائل میفرماید: «یازدهم، عظیم شمردن فرمانهای الهی و تعظیم و تکریم علمای دین و اهل تقوا و اصحاب ورع از مؤمنین است که منشأ رستگاری دنیا و نجات عقبی است».
کلامی از امام خمینی(ره) که بسیار دلنشین است عرض میکنم؛ ایشان در کتاب اربعین حدیث، ذیل حدیث اول فرمودهاند:
«من و تو اهلش نیستیم، ولی خوب است منکر هم نشویم؛ ایمان داشته باشیم به هر چه خداوند تعالی و اولیایش فرمودهاند. شاید این ایمان اجمالی هم برای ما فایده داشته باشد. گاهی هم ممکن است که انکار بیجا و رد بیموقع و بدون علم و فهم برای ما ضررهای خیلی زیاد داشته باشد و این دنیا عالم التفات به آن ضررها نیست… شاید آن مطلب، منشأ و اساسی داشته باشد از کتاب و سنت، و عقل شما. چه فرق میکند که یک نفر فقیه یک فتوا بدهد از باب دیات -مثلاً- که شما کمتر دیدهاید و شما بدون مراجعه به مدرکش رد کنید او را؛ یا آنکه یک نفر سالک الی ﷲ یا عارف بﷲ یک حرف بزند راجع به معارف الهیه یا راجع به احوال بهشت و جهنم، و شما بدون مراجعه به مدرکش [در متون معتبر دینی] او را رد کنید. سهل است، توهین کنید! یا جسارت نمایید! ممکن است آن شخصی که اهل آن وادی است و صاحبِ آن فن است، یک مدرکی از کتاب خدا داشته باشد، و یا از اخبار ائمه هدی داشته باشد و شما به آن برنخورده باشید. آن وقت شما، ردِّ خدا و رسول کردهاید بدون عذر موجه. و معلوم است [عبارتهایی همچون] «به سلیقه من درست نبود» یا «علم من به اینجا نرسیده بود» و یا «از اَهل منبر برخلاف آن شنیدم» [حاکی از] عذر نیست… از امور مهمه که تنبه به آن لازم است و اخوان مومنین خصوصاً اهل علم کثر ﷲ امثالهم باید در نظر داشته باشند، آن است که اگر کلامی از بعض علمای نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند، به مجرد آنکه به گوش آنان آشنا نیست و مبنی بر اصطلاحی است که برای آنان از آن حظی نیست، بدون حجت شرعیه رمی به فساد و بطلان نکنند و از اهل آن تحقیر و توهین ننمایند و گمان نکنند هر کس اسم از مراتب نفس و مقامات اولیاء و عرفا و تجلیات حق و محبت و امثال اینها که در اصطلاح اهل معرفت رایج است برد، صوفی است یا مروج دعاوی صوفیه یا بافنده است، پیش خودش است و طبق آن برهانی عقلی یا حجت شرعی ندارد… به جان دوست قسم که نوع کلمات آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است… آیا مناجات شعبانیه را که از حضرت امیر و اولاد معصومین او سلام ﷲ علیهم وارد شده و مکرر خواندهای، تفکر و تدبر در فقرات آن کردهای؟ که غایة القصوای آمال عارفان و منتهای آرزوی سالکان، همین فقرۀ شریفه از آن دعای شریف است: اِلٰهی هَبْ لی کَمٰالَ الاْنقِطٰاع اِلَیْکَ وَأَنِرْ اَبْصٰارَ قُلُوبِنٰا بِضِیٰاءِ نَظَرِهٰا اِلَیْکَ حَتّیٰ تَخْرِقَ اَبْصٰارُ الْقلُوُبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ اِلیٰ مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْوٰاحُنٰا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ.
آیا مقصود از این تعلق به «عزّ قُدس» چیست؟ آیا حقیقت وَلاٰ حَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلاٰلِک، غیر از آن «صَعْق» در لسان اولیا است؟،،،، ؟ آیا در کلمات کدام عارف بالاتر از این حدیث شریف، که در کتب معتبرۀ شیعه و سنی نقل شده و از احادیث متواتره میتوان گفت که او را دیدید که میفرماید: مٰا یَتَقَرَّبُ اِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبٰادِی بِشَیءٍ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ؛ وَاِنَّهُ یَتَقَرَّبُ اِلَیَّ بِالنّافِلَةِ حَتّیٰ اُحِبَّهُ؛ فَاِذٰا اَحْبَبْتُهُ، کُنْتُ اِذاً سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذی یُبْصِرُ بِهِ وَلِسٰانَهُ الَّذی یَنْطِقُ بِهِ وَیَدَهُ الَّتی یَبْطِشُ بِهٰا، اِنْ دَعٰانی اَجَبْتُهُ واِنْ سَاَلَنی اَعْطَیْتُه.
بالجمله، شواهد بیش از آن است که بتوان در این مختصرات گنجاند. و مقصود ما از این تطویل، آن است که برادران ایمانی خود را قدری به معارف نزدیک کنیم، و این بدبینی را که در آنها نسبت به علمای بزرگ اسلام تولید شده و آنها را رمی به تصوف نمودند، از قلوب آنها بزداییم. نه آنکه فقط برای تطهیر دامن مقدس آنها از این الواث باشد، زیرا که به توهین و تحقیر خلق، بندهای پیش خدا خوار نمیشود اگر خودش پاک باشد، بلکه بر حسنات آنها افزوده میشود و حظوظ دنیایی هر چه کمتر باشد، در آخرت خدای تعالی به فضل عمیم خود ممکن است جبران کند؛ بلکه بیشتر نظر ما آن است که جلب نظر خوانندگان را راجع به معارف الهیّه و تهذیب باطن، که هر دو از مهمات بلکه غایت بعثت انبیا و انزال کتب است، نماییم.»
از استادالکل مرحوم وحید بهبهانی هم نقل شده است که از ایشان پرسیدند شما چگونه به این مقام و عزت وشرف رسیدهاید، و ایشان در جواب نوشت: «من خود را چیزی نمیدانم و در ردیف علمای موجود به شمار نمیآورم و آنچه ممکن است من را به این مقام رسانده باشد این است که هیچگاه از تعظیم و بزرگداشت علما و نام آنان را به نیکی بردن خودداری ننمودم وهیچوقت به اشتغال تحصیل، آنچه که مقدورم بود ترک نکردم».
جمعبندی اینکه تکریم علما و اساتید، ولو اینکه بزرگترین اشتباه را داشته باشند، برای همه لازم است؛ مثلاً سهوالنبی شیخ صدوق و بعضی از فرمایشات شریف سید مرتضی درباره حضرت امام حسین(ع) که چهبسا اگر الان برخی افراد بودند، خانه شیخ صدوق و سید مرتضی را سنگباران میکردند! در حالی که هیچ روزی نیست که در حوزههای علمیه نامی از این بزرگان برده نشود و از کتابهای آنان استفاده نشود.
ما نباید توقع داشته باشیم که همه افراد به یک شکل فکر کنند. در واقع محال است. همانطور که میگویند اثر انگشت چند میلیارد انسان با یکدیگر متفاوت است، اندیشه انسانها هم مانند خطوط سرانگشتان آنان است. اصحاب ائمه در زمان حضور آنان با یکدیگر اختلاف داشتند. یونس بن عبدالرحمن با فضل بن شاذان یا دیگران با یکدیگر اختلافات کلامی و فقهی جدی داشتند، اما اینها نمیتواند مجوزی برای بیاحترامی و توهین باشد. با این توصیفات آیا درست است که علامه شعرانی با این همه مراتب عشق و ارادت به سیدالشهدا و ائمه معصوم(ع) را هتک حرمت کنیم؟ آیا در این زمانه که یهود خبیث، وهابیت و بهائیت و دشمنان دیگر تمام همت خود را برای از بین بردن ریشه تشیع و اصل دین به کار بستهاند، چنین کارهایی صحیح است؟
بزرگان همیشه توصیه کردهاند که هر تخصص، زبان و بیان خاص خود را دارد؛ چهبسا یک کتاب شرح نظریات فلان عالم، فقط توضیح نظر او برای فهم بهتر سخنانش است و نظر شارح نباشد، اما عدهای به برخی کتابهای شرح مراجعه و مطلبی را که برای تبیین نظر ماتن است بهعنوان نظر شارح عنوان میکنند.
تذکر بعدی بنده، مراقبت از مواردی است که در این فضای جدید شبکههای اجتماعی میبینیم و میشنویم. برخی مطالب به نادرست به افراد نسبت داده میشود یا یک فرد با هویت کاملاً نامشخص در فایل صوتی ادعا میکند که در فلان همایش در مشهد بودیم و فلان عالم حتی یک بار هم به زیارت حرم امام رضا(ع) مشرف نشد که از دروغهای شاخدار است. چهبسا این مطالب شیطنت همان شبکههای معاند و مخالف تشیع و اسلام برای اختلافافکنی باشد. این افراد جاعل اصلاً فکر نمیکنند که مثلاً شخصی مثل علامه حسنزاده آملی هزاران نفر شاگرد داشته و این شاگردها با او انس و ارتباط داشتهاند و شاهد ارادت رشکبرانگیز استادشان به اهلبیت علیهمالسلام بودهاند؟
تذکر این نکته هم لازم است که اگر احیاناً برخی شاگردان اساتید معظم اشتباهی داشته باشند یا در احترام و تمجید استادشان غلو کنند، در واقع این اشتباه شاگرد است و نباید به پای اساتید نوشته شود. ما در تاریخ با پدیده غلات یا برخی فرقه ها مثل واقفه و فطحیه مواجه هستیم؛ آیا نعوذ بﷲ این انحراف فکری و اعتقادی آنان را به پای امیرالمؤمنین و ائمه معصوم علیهمالسلام مینویسیم؟
سیره بزرگان هم همیشه احترام به بزرگان در عین محفوظ بودن نقد آنان بوده است. بنده توفیق درک محضر حضرت آیتﷲالعظمی شبیری زنجانی را داشتهام و ایشان درباره بسیاری از شخصیتها اظهارنظر کردهاند یا بنده سؤال کردهام، اما هیچگاه ایشان به علما و بزرگان بی احترامی نکردهاند و یا حتی عبارتی که احساس تخفیف آنان شود به کار نبردهاند و اما در جایی که مخالف نظری هم بودهاند، آن نظر را جدی نقد و رد کردهاند.