موبایل استاد را شمارهگیری میکنم و درخواست مصاحبه را مطرح میکنم. پاسخ مثبت میدهد و پس از چند روز در شعبه مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه در قم به دیدار استاد میروم و بیشتر از یک ساعت سؤالهایم را میپرسم و ایشان نیز با آرامش به سؤالهایم پاسخ میدهد.
عبدالحسین خسروپناه در بهمنماه ۱۳۴۵ در شهرستان دزفول به دنیا آمد. دروس حوزوی را در در سال ۱۳۶۲ آغاز کرد. مقدمات و سطح را نزد آیات مکرم آقایان حاج شیخ محمدکاظم مدرسیان، حاج سید مجدالدین قاضی دزفولی، حاج شیخ مدرس افغانی، حاج شیخ وجدانی، حاج شیخ کاظم تدین نژاد، حاج شیخ کاظم سبط الشیخ و حاج شیخ محسن اراکی به پایان رساند.
خسروپناه در این دوره در جبهه و برخی از عملیاتها حضور داشت و چند باری نیز راهی بیمارستان شد. از سال ۱۳۶۸ دروس خارج فقه و اصول را در حوزه علمیه قم آغاز کرد و ۱۲ سال از محضر استادانی همچون حضرات: آیتﷲ وحید خراسانی، آیتﷲ فاضل لنکرانی، آیتﷲ جعفر سبحانی و آیتﷲ ناصر مکارم شیرازی در حوزة علمیه قم بهره برد.
وی تحصیل دروس تخصصی کلام اسلامی را در کنار دروس خارج فقه و اصول در سال ۱۳۷۰ شمسی آغاز کرد و در سال ۱۳۷۴ در مقطع دکترای کلام اسلامی از مؤسسه امام صادق (علیه السلام) فارغ التحصیل شد. تحصیل تفسیر قرآن، فلسفه و عرفان و بهرهمندی از محضر استادانی همچون آیتﷲ تدین نژاد، آیتﷲ حسنزاده آملی، آیتﷲ جوادی آملی، آیتﷲ مصباح یزدی، آیتﷲ سبحانی و آیتﷲ انصاری شیرازی، یکی دیگر از بخشهای تحصیلی او به شمار میآید که از سال ۱۳۶۴ شمسی تا سال ۱۳۸۵ ادامه داشته است. ایشان هم اکنون ریاست مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران را به عهده دارد.
لطفا بفرمایید چگونه به طلبگی علاقهمند شدید و حوزه را برای تحصیل انتخاب کردید.
سخن گفتن درباره خودم قدری دشوار است، لکن حسب فرمایش شما نکاتی را عرض میکنم. انگیزه این کمترین برای ورود به حوزه علمیه، بیشتر انگیزه معرفتی بود و جنس ورود من به این محیط، روانشناختی و جامعهشناختی نبود. خانواده ما خانواده روحانی نبودند و در خانواده پدریام هیچ کس روحانی یا طلبه نبوده است. در نسلهای گذشته اقوام نیز نشنیدهایم که کسی طلبه بوده باشد. البته خانواده پدری و مادری ما هر دو مذهبیِ سنتی بودند و مقید به آداب دینی بودند. پدربزرگ و پدرم روضههای منظمی را برگزار میکردند؛ روضههای زنانه نیز در خانه ما برگزار میشد و رفتوآمد به مسجد و پرداخت وجوه شرعی و اینها نیز در خانه بستگانم برقرار بوده است، منتهی عالم دین در خانواده پدری و مادریام نداشتیم؛ این است که عامل خانوادگی و اجتماعی باعث نشد که من به حوزه بروم.
یادم است زمانی که انقلاب پیروز شد خیلی از جوانها به خاطر فضای جبهه و جنگ و به خاطر حضور برخی از روحانیون در جبههها انگیزه پیدا کردند که وارد حوزه شده و طلبه شوند. جمعی از دوستان ما در جبهه نیز تحت تأثیر روحانیون جبهه، وارد حوزه شدند. تقریبا هیچ کدام از اینگونه عوامل در طلبه شدن من نقشی نداشت، یا اگر هم داشت، یک نقش ناخودآگاه حداقلی بود؛ نمیدانم. بیشتر عامل معرفتی باعث شد به سمت حوزه بیایم.
تقریبا از دوره راهنمایی، مطالعاتی در زمینه مسائل اسلامی انجام میدادم و کتابهای مختلف دینی را مطالعه میکردم. البته معمولا کتابهای کمحجم بود. یادم است جلد اول تفسیر نمونه، تازه منتشر شده بود که آن را مطالعه کردم. سؤالی هم اگر پیش میآمد، از معلمهای دینی میپرسیدم، ولی در این میان پرسشهای جدیتری برایم مطرح شد.
سوم راهنمایی را تمام کرده بودم که جنگ شروع شد و سال اول جنگ، مدارس دزفول تعطیل بود و فرصتی پیدا کردم تا علاوه بر فعالیتهای دیگری که در بسیج داشتم، یک دوره آثار شهید مطهری را بخوانم. این مطالعه، بسیار مؤثر واقع شد و یادداشتبرداری هم میکردم. غیر از کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم که برایم قابل درک نبود، یک کتاب اعتقادی هم تحت عنوان «ریشهها و شاخههای اسلامی» نوشتم که در آن زمان این کتاب را در جهاد سازندگی درس میدادم. نوشتن و تدریس این کتاب قبل از طلبگیام بود. این چیزها سؤالات اعتقادی ذهنم را روزبهروز بیشتر میکرد.
در دبیرستان به رشته تجربی رفتم و خیلی هم به این رشته علاقه داشتم. علاقهام به حدی بود که در منزل، آزمایشگاه مختصری درست کرده بودم و بخشهای عملی شیمی و فیزیک را در خانه آزمایش میکردم. وسایل آزمایشگاهی مورد نیازم را به کمک پدرم خریداری میکردم. همان اول دبیرستان دو تا کتاب در زمینه اشعه لیزر مطالعه کرده بودم و علاقهای برای ساختن آن یافتم و با مرکز مخترعین و مبتکرین هم ارتباط برقرار کردم.
اما روزبهروز سؤالهای اعتقادیام بیشتر میشد و احساس میکردم نمیتوانم در کتابها پاسخ این سؤالها را پیدا کنم و معلمان هم نمیتوانند کمک بیشتری بکنند. در نهایت، به این نتیجه رسیدم که باید به حوزه بروم و از ریشه و ابتدا شروع کنم. البته یکی دوتا رؤیا هم دیدم که شاید در رفتن به حوزه در مقطع دبیرستان مؤثر بوده باشند. یکی دو بار امیرالمؤمنین امام علی(ع) را در خواب دیدم. و در خوابی دیگر شهید مطهری را دیدم که حتی در خواب، جامع المقدمات را پیش ایشان خواندم، ولی دلیل اصلی رفتنم به حوزه علمیه، سؤالات معرفتی و اعتقادی بود.
بنابراین در کنار درسهای تجربی دبیرستان، دورس حوزوی را نیز شروع کردم. صبح قبل از آنکه به دبیرستان بروم یکی دو درس از درسهای حوزه را پیش استادی میخواندم. بعد از دبیرستان هم به حوزه میرفتم و در حجره به مطالعه میپرداختم. تابستانها که دروس دبیرستان نداشتم، همه تمرکزم را روی دروس حوزوی میگذاشتم. حتی در خاطرم هست که مدت کوتاهی برای تحصیل علوم حوزوی به یزد رفتم و با تلاش بسیار، در عرض یک ماه و نیم، حدود شش هفت ماه تحصیل را گذراندم.
تصوری از حوزه علمیه داشتید؟
نه. تصوری از حوزه نداشتم؛ نه حوزه دزفول را میشناختم، نه حوزه علمیه قم را. البته اولین بار که به مدرسه فیضیه رفتم زمانی بود که امام در آغاز انقلاب به قم تشریف آورده بودند. با پدرم به دیدار امام رفتم. در محلهمان عالمی به نام علامه مخبر دزفولی زندگی میکرد که عالم وارستهای بود. ملا هم بود و در علوم مختلف تبحر داشت و منبر میرفت. ما هم به منبر ایشان میرفتیم. اما تصور دقیقی از حوزه نداشتم؛ لکن میدانستم که در حوزه علمیه، علوم اسلامی خوانده میشود و در واقع علوم اسلامی به صورت عمیق فراگرفته میشود. اوایل که دروس حوزه را شروع کرده بودم پدرم مخالفت جدی نمیکرد چون دروس حوزوی را کنار دروس دبیرستان میخواندم اما بعد از دبیرستان، مخالفتهای پدرم جدیتر شد و اصرار میکرد که به دانشگاه بروم.
از درس کدام اساتید در دوره مقدمات و سطح استفاده کردید؟
بسیاری از درسهایم را به صورت تکنفری با اساتید خواندم، یعنی به استادی مراجعه میکردم و به تنهایی شاگرد آن استاد برای آن درس بودم؛ مثلا شرایع الإسلام را به تنهایی در درس آیتﷲ قاضی شرکت کردم. مطول را تنهایی در محضر آیتﷲ تدین نژاد خواندم. بخشهایی از اصول مظفر و بخشهایی از قوانین را هم در محضر آیتﷲ مدرسیان خواندم. عمدتا تکشاگردی بود و با دوستانی دیگر هم مباحثه میکردیم، اما خب معمولا هممباحثهها کسانی بودند که یا قبلا خوانده بودند، یا آنکه خوب نخوانده بودند و میخواستند مجددا مرور کنند.
من در اردیبهشت سال ۶۲ طلبه شدم. تا سال ۶۸ دوره مقدمات و سطح را تمام کردم و بعد در درس خارج شرکت کردم. البته بعد از اتمام لمعتین به قم آمدم تا در مرکز مدیریت حوزه علمیه قم پرونده تشکیل دهم. یادم است معالم و مغنی را از من امتحان شفاهی گرفتند. مرحوم شیخ حسن تهرانی متنی را مشخص کرد و گفت بخوان! شروع به خواندن کردم. ایشان گفت دزفولی هستی؟ گفتم بله. گفت از تلفظ حرف عین مشخص است. عبارتها را خوب خواندم و ایشان گفت از عبارت خواندنت معلوم است درس را خوب خواندهای.
در دزفول علاوه بر تحصیل، درسهای دیگر را تدریس میکردم و این امتیازی بود که در حوزه آن زمان وجود داشت. برخی از کتابهایی را هم که در حوزه مرسوم نبود، میخواندم؛ کتابهایی مثل مطول، قوانین، حلقات شهید صدر، فلسفتنا و شرایع. سِرّش این بود که ما تابستان و زمستان را درس میخوانیدم. برخی از ایام به جبهه هم میرفتم. قبل از طلبگی مدت زیادی در منطقه میماندم ولی بعد از آغاز طلبگیام فقط در وقت عملیات، برای دیدبانی در منطقه جنگی حضور پیدا میکردم. حتی گاهی کتابهایم را به جبهه میبردم و اگر فرصتی میشد، دروس را دوره میکردم.
در طول سال فقط در روز تاسوعا و عاشورا تعطیل بودیم. روزهای پنجشنبه و جمعه درسها را تکرار و مباحثه میکردیم. برخی از اساتید در مدرسه حاضر میشدند و ما هم سؤالاتمان را میپرسیدیم. حتی روز اربعین را پیش استاد درس میخواندیم. همین مسئله باعث شد ۱۰ سال مقدمات و سطح را در ۶ سال بگذرانیم. کتابهایی که رسمی نبودند را نیز خواندم. در کنار اینها دبیرستان هم میرفتم، جبهه را هم داشتم و کتابهای غیر درسی نیز میخواندم؛ مثلا مجموعه معارف قرآن آیتﷲ مصباح را با نوار گوش دادم. مجموعه نوارهای تفسیر آیتﷲ جوادی را گوش میدادم. وقتی به قم آمدم، درس تفسیر ایشان را به صورت حضوری ادامه دادم و البته در درس خارج حکمت متعالیه (فلسفه اسلامی) ایشان هم شرکت کردم؛ چون بدایه، نهایه و منظومه را خوانده بودم و شرایط شرکت در درس اسفار را داشتم. همین باعث شد الفت بیشتری با آیتﷲ جوادی آملی پیدا کنم.
شما سال ۶۲ با دغدغههای معرفتی وارد حوزه شدید؛ زمانی که فضا انقلابی بود و جنگ نیز در حال انجام بود. آیا سؤالات ذهن شما از این وضعیت نیز متأثر شد؟ که مثلا انقلابی رخ داده است و باید آن را حفظ کرد؟
اینگونه مسائل در ذهنمان نبود که مثلا چون انقلاب پیروز شده، نیاز به نظامسازی است، یا مثلا نیاز به فلسفه اجتماع، فقه اجتماع و… وجود دارد. آن زمان این نیازها را درک نمیکردیم. سؤالات معرفتی ایجاد شده را دنبال میکردم و البته خوب است اشاره کنم که در دزفول عدهای از منافقان و مارکسیستها در دبیرستانها فعالیت میکردند و ما نیز گاهی با اینها مباحثه میکردیم. این مباحثات نیاز ما را به مطالعات معرفتی و عقیدتی بیشتر میکرد. کمکم که دروس سطح حوزه تمام شد، نیازهای نظام را بیشتر درک کردیم.
چه زمانی و چگونه به حوزه علمیه قم هجرت کردید؟
سال ۶۸ به قم آمدم و خیلی علاقه داشتم در فیضیه ساکن شوم. از طرف دیگر، مدارس قم کم بود و عمدتا، حجره خالی نداشتند. یادم است به فیضیه رفتم و گفتند جا نداریم. به برخی از مدارسی که زیر نظر آیتﷲالعظمی گلپایگانی بود رفتیم. آنها هم جا نداشتند. به حرم حضرت معصومه علیها السلام رفتم. این را همین جا بگویم که هر جا در کار طلبگی گیر میکردم، به محضر حضرت معصومه میرفتم و گره کارم به طور عجیبی باز میشد. مثلا استادی که برایم گواهی تحصیل از دزفول داده بود، نوشته بود که ایشان اتمام لمعتین دارد و حتی نوشت که این شخص از مدرسین دزفول است. برای ثبت نام که مراجعه کردیم گفتند باید مینوشت اتمام لمعتین و اصولین. گفتند باید دوباره بروم و نامه را اصلاح کنم. گفتم روز آخر است و اگر من به دزفول بروم باید یکسال از آزمون عقب بمانم. آن شخص به من گفت این دیگر مشکل خودت است. آن موقع چند حجره در فیضیه، کارهای اداری را انجام میدادند. به حرم رفتم و گفتم: «بی بی! اگر نمیخواهید من به قم بیایم، بگویید برگردم». بعد از توسل، پیش یکی از مسئولان اداری حوزه رفتم تا گله خود را به او ارجاع دهم. او گفت خیلی بیخود کردهاند که این چیزها را از شما خواستهاند. با تلفن تماس گرفت و مشکل حل شد. خلاصه پرونده تشکیل شد.
وضعیت پیدا کردن حجره در فیضیه هم چنین بود. بعد از ناامیدی رفتم محضر بی بی فاطمه معصومه سلام ﷲ علیها. در حال زیارت، شخصی به کتفم زد و گفت: «چرا اینگونه متأثری؟» قضیه حجره را عرض کردم و ایشان با یکی از استادان تماس گفت و حجره مناسبی در فیضیه نصیبمان شد.
اساتید شما در دوره درس خارج و مباحث فلسفی چه کسانی بودند؟
من در درس آیتﷲالعظمی وحید شرکت میکردم و در درسهای فلسفه آیتﷲ الظمی جوادی آملی نیز حاضر میشدم. کم کم در درسهای اسفار آیتﷲ حسن زاده آملی نیز شرکت کردم. به طور خصوصی زیاد خدمت آیتﷲ حسن زاده میرسیدم و اشکالاتی که از اشارات داشتم را از ایشان میپرسیدم و ایشان اشکالاتم را جواب میدادند.
در درسهای فلسفی آیتﷲ انصاری شیرازی و آیتﷲ گرامی هم شرکت کردم. ۱۲ سال در درس فقه و اصول آیتﷲالعظمی وحید شرکت کردم و البته به صورت موردی در برخی از دروس خارج فقه آیتﷲالعظمی مکارم شیرازی و آیتﷲالعظمی سبحانی نیز شرکت میکردم. آیتﷲالعظمی فاضل لنکرانی دوره جدیدی در اصول فقه را شروع کرده بودند که با ساعت درسی استاد وحید خراسانی تعارض داشت. ناچار بودم هر روز نوار درس خارج اصول آیتﷲ فاضل را بگیرم و گوش بدهم تا در کنار نظرات بزرگان دیگر، نظرات امام را از استاد گوش بدهم و به همین صورت، یک دوره درسهای اصول آیتﷲ فاضل را گوش کردم.
علاقه شما به فلسفه به همان سؤالات معرفتی شما پیش از حوزه برمیگشت که بعدها در این زمینه ادامه تحصیل دادید؟
بله. برخی از من میپرسند که از چه زمانی فلسفه را انتخاب کردم. باید بگویم که از همان اول طلبگی این علاقه را داشتم. علاقه زیادی به معقولات داشتم و لذا منطق را خیلی جدی کار میکردم. بعد هم علوم عقلی را در دزفول شروع کردم. اما اینگونه نبود که علاقه من به معقولات، مرا از فقه و اصول باز دارد. تشخیصم این بود که اگر در علوم عقلی هم تبحری داشته باشم، همچنان فقه و اصول کمک خواهد کرد. مثلا خارج مباحث الفاظ استاد وحید خراسانی را که شرکت میکردم، گاهی با خودم میگفتم اینها در کجای فقه کاربرد دارد؟ ولی بعدها در کلام جدید و مباحث هرمنیوتیک دیدم که کاربرد زیادی دارد و انصافا اگر مباحث الفاظ اصول را خوب نخوانده بودم، در مباحث هرمنیوتیک دچار گرفتاری میشدم. توان اجتهادی که فقه به انسان میدهد، در فهم متون معرفتی و کلامی نیز مؤثر است؛ لذا قم هم که آمدم به غیر از معقول که تدریس میکردم، فقه و اصول نیز درس میدادم. حلقات شهید صدر دو دوره کامل در مدرسه حجتیه تدریس کردم. حقیقت این است که من هیچ وقت فلسفه نمیخواندم که مقلد ملاصدرا، شیخ اشراق یا ابن سینا شوم، بلکه بیشتر دوست داشتم فلسفه را بفهمم و هضم کنم و بتوانم فیلسوفانه به مسائل فلسفی بنگرم.
مباحث فلسفی، کلامی و عرفانی را که نزد اساتید میخواندم اگر اشکالی به ذهنم میرسید آن را با اساتید، مطرح میکردم. گاهی جواب میدادند و گاهی جواب نمیدادند. همین سبب شد که از فلسفه اسلامی هم مقداری عبور کنم و کتاب «فلسفه فلسفه اسلامی» را بنویسم و نظریه جدیدی درباره چیستی فلسفه اسلامی و قلمرو آن ارائه دهم. تلاشم بیشتر در این جهت بود که چگونه میتوان با روش فلسفی، مسائل فلسفی نو را حل کرد و به سراغ مسائل جدید رفت.
اما باید اعتراف کنم که هنوز اول کارم. یکی از خوبیهای حوزه این است که به ما میآموزد که فارغ التحصیلی معنایی ندارد و باید همیشه تحقیق کرد. منظور، خواندن کتاب در پیش استاد نیست، بلکه منظور این است که با اساتید مراوده داشته باشیم. من هیچ وقت از آیتﷲ جوادی یا از آیتﷲ حسن زاده یا آیتﷲ انصاری شیرازی یا آیتﷲ سبحانی یا آیتﷲ وحید خراسانی احساس بینیازی نمیکنم. باید یافتهها را به این اساتید عرضه کرد؛ چرا که این بزرگان زاویه دیدی دارند که میتواند به ما بسیار کمک کند. برخی از طلبهها چند سال درس میخوانند و سپس ارتباط خود را با استاد قطع میکنند. ارتباط باید برقرار باشد. این ارتباط به معنای تقلید نیست، بلکه بدین معناست که باید به صورت محققانه از اساتید استفاده کرد.
در دوره تحصیل از کدام شخصیتها بیشتر تأثیر پذیرفتید؟ به این معنا که تأثر از آن شخصیت بخشی از شخصیت و ذهن شما را بسازد.
واقعیت این است که از هر کدام از اساتید، استفادهای بردهام. هر یک از آنها جهتی داشتهاند. مثلا از آیتﷲ قاضی دزفولی که کتاب شرایع الاسلام را درس گرفتم، به غیر از استفادههای فقهی که از ایشان کردم، دلسوزی ایشان نسبت به توده مردم نیز درسآموز بود. به همین دلیل هیچگاه ارتباطم را با توده مردم قطع نکردم؛ مثلا هر دو ماه یک بار به دزفول میروم و جلساتی با مردم دارم. گاهی هم نماز جمعهای برای آنها میخوانم. این طور نبوده که کار علمی، من را از کار تبلیغی باز دارد. این ویژگیام را از آیتﷲ قاضی و آیتﷲ تدین نژاد و آیتﷲ مدرسی که از اساتید دزفول بودهاند، متأثر شدهام.
نسبت به اساتیدم خضوع خاصی دارم، حتی پای همه آنها را بوسیدهام. این را از مشی آیتﷲ جوادی آملی و آیتﷲ مصباح یزدی استفاده کردهام. مثلا گاهی به دیدگاههای علمی علامه طباطبایی انتقادهایی دارند اما همیشه با عنوان سیدنا الاستاذ از علامه یاد میکنند. نگاه تحلیلی و نقادانهٔ آیتﷲ مصباح یزدی به فلسفه بسیار بر نگرش فلسفی بنده تأثیر گذاشته است. زوایای عمیق فلسفی آیتﷲ جوادی آملی و دقتهای متنی آیتﷲ حسن زاده آملی نیز خیلی روی رویکرد علمی من تأثیرگذار بوده است.
وسعت حوزه مطالعاتی شما چگونه است؟ آیا اندیشههای روشنفکرانی از قبیل آقایان شریعتی، سروش، شبستری و البته در جهان اسلام امثال ابوزید و ارکون را مطالعه و رصد میکنید؟
بله. سؤال بسیار مهمی است. من اگر بخواهم زندگی علمی خود را تقسیمبندی کنم باید بگویم که در گام اول، در اثر مطالعه آثار برخی از شخصیتهای علمی نظیر شهید مطهری با پرسشهای جدی معرفتی مواجه شدم که از جنس فلسفی- کلامی بود. این گام باعث شد تشخیص بدهم که باید به حوزه بروم. لذا علوم حوزوی را فرا گرفتم. علوم حوزوی یک نیاز از نیازهای مرا برطرف کرد که آن نیاز، منشأ ورودم به حوزه بود. اما نیاز جدیدی را در من ایجاد کرد؛ اینکه چگونه میتوانیم از این علوم برای رفع نیازهای انسان معاصر و تمدنسازی بهره ببریم؛ چون در حوزه، علوم حوزوی مرسوم است ولی بهرهگیری از این علوم حوزوی برای تمدنسازی مورد توجه نیست.
این نیاز و دغدغه در بنده ایجاد شد و برای رفع آن تصمیم گرفتم به سراغ جریانهای مختلف فکری بروم و آنها را مطالعه کنم. البته این اتفاق در حوزه دزفول پیش آمد که به سراغ کتابهای شریعتی رفتم. حتی در دزفول با روشنفکران معاصر مثل آقای سروش آشنا بودم، نوشتههایشان را میخواندم و حتی برخی از نوارهای صوتی ایشان به دستم میرسید و به آنها گوش میدادم. لذا وقتی به قم آمدم، مطلع شدم که مؤسسه امام رضا(ع) از ایشان دعوت کرده تا در جمع تعداد محدودی، بحثی درباره قبض و بسط شریعت داشته باشد. تا شنیدم، به آن جمع پیوستم و در آن جلسات خیلی با دکتر سروش بحث میکردم.
جلسات دکتر سروش از سال ۶۸ تا ۷۰ طول کشید. ایشان یک سال و نیم قبض و بسط را مطرح کردند. آن زمان کتاب قبض و بسط هنوز چاپ نشده بود و مقالاتی با عنوان بسط و قبض در کیهان فرهنگی منتشر شده بود. بنده و دوستان دیگری در آن جلسات، نقدهایی را درباره دیدگاههای ایشان مطرح میکردیم. بعد از این فهمیدم که باید جریانشناسی عمیقتری انجام دهم. به همین سبب، به سراغ جریانهای روشنفکری رفتم و از دوره مشروطیت شروع به مطالعه کردم. جریانهای مختلف از جمله تجددگرایی، سنتگرایی و… را مطالعه میکردم و در واقع به جریانی به نام «عقلانیت اسلامی» رسیدم که همان جریان علامه شهید مطهری، امام، مقام معظم رهبری، علامه طباطبایی و استادان دیگر بود.
پس در واقع، نیاز به تمدنسازی مرا وارد گام دوم و مطالعه آثار جریانهای روشنفکری کرد که ابتدا دوره ایران معاصر را مطالعه کردم و البته بعدها وارد جریانهای فکری جهان معاصر اسلام و حتی جهان غرب شدم و نتیجه این شد که با بهرهگیری از استادان فرهیخته، سراغ فلسفه غرب هم بروم و مبانی مدرنیته و پست مدرن را فرا بگیرم. همین مسئله باعث شد بفهمم که جریانهای مختلف چه نقاط قوت و ضعفی دارند و امتیازات و معایب آنها را متوجه شوم و نهایتا بفهمم که جریان اسلامی چگونه میتواند تمدنسازی کند.
پس از مطالعه جریانهای ایران معاصر و جهان اسلام و غرب معاصر در واقع وارد گام سوم شدم که تدوین تمدن اسلامی بود. البته فرمایشات مقام معظم رهبری در مقاطع مختلف درباره پیشرفت اسلامی و تمدن اسلامی نیز خیلی در جهتگیری شخص من مؤثر بود. لذا دغدغه بحث ما خیلی عمیقتر از یافتن پرسشهای معرفتی اولیه شد؛ حتی افتادیم به این وادی که چگونه میتوانیم از این میراث عظیم اسلامی که بزرگان ما طی قرنها تدوین کردهاند، برای تمدنسازی استفاده کنیم. کتاب کلام نوین اسلامی را در این زمینه نوشتم.
برخی از حوزویان وقتی وارد مطالعه نگاه روشنفکران یا اندیشههای غرب میشوند، گارد دفاعی به خود میگیرند و در راستای فهم و استفاده نیستند، بلکه میخواهند آن اندیشهها را رد کنند. مواجهه حضرتعالی با این اندیشهها چگونه بود؟
بعد از استفاده از میراث و دانش اسلامی، سراغ جریانهای فکری رفتم یعنی تا حدودی به یک نظام معرفت اسلامی رسیدم، بعد سراغ جریانهای فکری مختلف رفتم. البته بر اساس عقلانیت اسلامی به نقدهایی درباره این جریانها پی میبردم اما باید بگویم که جریانهای ایران معاصر و غرب به حوزههایی پرداخته بودند که حس کردم حوزه علمیه از آنها غفلت کرده است و علت اینکه طرحی جدید از فلسفه اسلامی دادم و کتاب فلسفه فلسفه اسلامی را نوشتم، همین بود.
این دغدغه باعث شد وارد حوزه فلسفههای مضاف شوم و خصوصا در زمینه فلسفه علوم انسانی مطالعه و کار کنم. دیدم فلسفههای مدرن این عرصه را باز کردهاند و از این حوزههای علمی که فکر میکردم میتواند در علوم و تمدن اسلامی، مثبت و مؤثر باشد استفاده کردم.
ما میتوانستیم حوزه علوم اسلامی را با استفاده از این دیدگاهها توسعه دهیم. به تعبیری، اگر ما حوزه علمیه را یک حوزه آموزشمحور بدانیم، دغدغه این را داشتم که یک حوزه کارکردمحور داشته باشیم و در نهایت یک حوزه تمدنمحور. البته آموزش و تبلیغ از ارکان حوزه است ولی دغدغه تمدنسازی هم دارد و این را بدانید که هیچ تمدنی ابتدا به ساکن شکل پیدا نمیکند. تمدنهای جدید همیشه بر تمدنهای قبلی سوار میشوند و چون به این توجه داشتم، معتقدم باید از همه تمدنها استفاده کرد؛ البته نه استفاده التقاطی، بلکه استفاده روشمند و مبتنی بر عقلانیت اسلامی.
این نکته شخصی را هم برای شما بگویم؛ بنده چندان از تاریخ خوشم نمیآمد و علاقه چندانی به آن نداشتم و میگفتم چه فایدهای دارد! بعدها که نگرش تمدنسازی پیدا کردم، به این نتیجه رسیدم که باید تاریخ تمدن بخوانم؛ لذا یک وقت جدی گذاشتم. آثار زیادی در این زمینه، خریداری کردم و مطالعات زیادی دربارهاش انجام دادم. تمدنهای باستانی، تمدن مدرن و تمدن ایران اسلامی را در دورههای مختلف و تاریخ دولتهای مختلف را خواندم؛ چون تمدنها در این بستر شکل میگرفتند. البته مطالعه من از منظر یک مورخ نبود، بلکه مطالعه میکردم که بدانم چگونه میتوان از تمدنهای گذشته، برای شکوفایی تمدن اسلامی بهره گرفت.
با نگاهی به تاریخ معاصر میتوان به این نتیجه رسید که روشنفکران در دوره معاصر در زمینه موضوعسازی و باز کردن حوزههای مطالعاتی برای حوزه علمیه بسیار مؤثر بودهاند و حوزه، مشی تهاجمی کمتری داشته و در مواجهه با موضوعات تولید شده مجبور به واکنش میشده است. نظر شما در این باره چیست؟
یک زمانی، حوزه با دنیای مدرن ارتباط نداشت و جریان روشنفکری این ارتباط را داشت و لذا روشنفکران، چه دینی و چه سکولار، سوژههایی را مطرح میکردند و علمای حوزه درگیر میشدند و در آن مسائل بحث میکردند. اما کمکم یک جریان نواندیشی حوزوی شکل گرفت که با جهان مدرن، آشنایی پیدا کردند و متوجه شدند که انسان مدرن با چه مسائلی درگیر است و با چه بحرانهایی روبهروست. الان خود حوزه، هم مسائل را حل میکند، هم سوژه تولید میکند. از این جهت، لزوما حوزه محتاج روشنفکران نیست. لکن اصل تعامل روحانیت و روشنفکری خیلی برکات دارد. بنده در این تجربه تقریبا سهساله مدیریتی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، عملا وارد یک ارتباط وثیقتر با جریانهای روشنفکری شدم و جلسات مختلفی با جریانهای فکری مختلف داشتهام. علیرغم علایق و عقیدههای مختلف، به خوبی توانستهایم تعامل داشته باشیم و انصافا این تعامل، هم به نفع جریان روشنفکری و هم به نفع جریان عقلانیت اسلامی است؛ زیرا در ارتباط، فاصلهها کمتر میشود و انس و الفت، جای درگیریها را میگیرد و در این صورت، میتوان تعامل فکری- اخلاقی را برقرار کرد و سودش هم در مجموع به نفع معرفت اسلامی است.
ما نباید از طرح مسائل و شبهات نو هراس داشته باشیم. البته طبیعی است که طرح هر شبههای در هر مکانی مناسب نیست. اگر حوزویان با این مباحث درگیر شوند میتوانند به جوابهای متقنی برسند که برای جامعه مؤثر است.
فرمودید در دوره سوم زندگی فکری به عقلانیت اسلامی رسیدهاید. این عقلانیت چیست و چه ویژگیهایی دارد؟
اولین ویژگی عقلانیت اسلامی نگرش رئالیستی است. این جریان رو به واقعیت است. یعنی میگوید اگرچه با زحمت، ولی میتوان واقعیت را شناخت؛ نگرشی به شکل شبکهای با فهم مفاهیم مختلف برای کشف ساحتهای گوناگون واقعیت. البته شاید همه ساحتهای واقعیت را نتوان شناخت. من از این به رئالیسم شبکهای تعبیر میکنم.
نکته دوم اینکه عقل و نقل را دو منبع معرفتی در نظر میگیرد و از هر دو بهره میبرد. در واقع از یک منبع ترکیبی برای کسب معرفت دینی استفاده میکند. البته از عقل و بدیهیات شروع میشود و به نقل میرسد و سپس بین عقل و نقل، نوعی تعامل برقرار میشود و عقلانیت اسلامی به دست میآید.
ویژگی سوم این است که میراث گذشته اسلامی را کنار نمیگذارد بلکه از آن برای ساختن تمدن اسلامی بهره میگیرد. دنیای مدرن را میشناسد و از مبانی، ویژگیها و اصول مدرنیته برای طرح پرسشهای جدید بهره میبرد تا بتواند این پرسشها را از منابع اسلامی پیدا کند. عقلانیت اسلامی علاوه بر دغدغه گذشته و حال، دغدغه ساخت آینده را نیز دارد.
به نظر میرسد آثار منتشر شده حضرتعالی در سه حوزه است: جریانشناسی فکری، کلام جدید و فلسفه. در این زمینه هم لطفا توضیحی بفرمایید.
بله. بخشی از آثارم جریانشناسی با رویکرد فلسفی- کلامی است. به جای رویکرد تاریخی یا سیاسی، رویکرد فلسفی کلامی در راستای استفاده در ساختن تمدن اسلامی است.
دسته دیگر آثارم، تدوین فلسفه مضاف از جمله، فلسفه دین، فلسفه فلسفه، فلسفه علوم انسانی و فلسفه سیاست است. این بخش از آثارم هم در راستای تمدنسازی است. البته بنده درسهای متعارف حوزه مانند کشف المراد، الشواهد الربوبیه و اسفار تمهید القواعد و کفایة الاصول را نیز درس میدهم تا طلبه ها از این طریق، رویکرد تمدنسازی پیدا کنند.
دغدغه اصلیام این است که پاسخگوی مسائل روز باشیم و دغدغههای تمدنی داشته باشیم و کمکی به نظام جمهوری اسلامی بکنیم. باید توجه داشت که بعد از قرنها، متدینان و مسلمانان، موفق شدهاند حکومت اسلامی در ایران تشکیل دهند و هزاران نفر در این راه به شهادت رسیدهاند و بزرگان، تلاش فراوانی داشتهاند، سالها تبعید و زندانی شدند و از ابتدای انقلاب هم استکبار جهانی، دهها و صدها توطئه ایجاد کرد؛ اما شکر خدا، این انقلاب محفوظ ماند و إن شاء ﷲ به دست حضرت ولی عصر تقدیم خواهد شد و گسترش پیدا خواهد کرد.
ما طلبهها در مقابل این نظام اسلامی مسئولیم و اینکه فقط درسی بخوانیم و تبلیغی برویم، نمیشود. باید بیش از این از مسائل و میراث عظیمی که بزرگانی مثل شیخ مفید، شیخ انصاری، سید مرتضی و دیگران به جا گذاشتهاند، برای پیشرفت اسلام بهرهمند شویم تا زمان رسیدن به تمدن نوین اسلامی. لذا باید به فراتر از کسب دانش اسلامی بیندیشیم. اگر از این جهت احساس مسئولیت کنیم، سبک زندگیمان نیز عوض میشود. سبک طلبگی و نوع درس خواندن و درس دادنمان هم تغییر میکند و بیشتر به اولویتها نگاه میکنیم.
از زمانی که شما این مسئولیت را پذیرفتید، انتقادهایی به شما شد. از سوی دیگر صبغه علمی شما بیش از آنکه فلسفی باشد، کلامی بوده است. در زمینه چرایی پذیرش این مسئولیت، اگر ممکن است توضیحی بفرمایید.
اولا صبغه بنده، فلسفه و حکمت است تا کلام سنتی. اگر هم در زمینهای رأی متکلمی را اولویت میدهم یا نگاه عارفی را مقدم میدارم، با همان روش فلسفی است. آثارم هم این را نشان داده است و آثار کلام جدید من همگی به روش فلسفی بوده است.
اما برای پذیرش این مسئولیت، اصرار زیادی از طرف وزارت علوم شد. شاید چند ماه پیگیر بودند و نمیپذیرفتم اما در نهایت، حکم مسئولیت بنده را صادر کردند و من را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند. وقتی هم که رفتیم، به گونهای با اعضای مؤسسه تعامل کردیم که مؤسسه از حالت قبلی خارج شود و رشد بیشتری پیدا کند، نه اینکه جلوی پیشرفت را بگیریم. هیچ کسی از مؤسسه اخراج نشد و تنها دو نفر که چند سال پیش از مسئولیت من به خارج از کشور رفته بودند، پس از چند سال از سوی وزارت علوم اخراج شدند. یک نفر هم بعد از مدیریت من، با اختیار خودش از ایران رفت. اعضای جدیدی هم به مؤسسه اضافه شدند. شعبه قم مؤسسه راهاندازی شد و ارتباط و تعاملی بین تهران و قم برقرار شد.
از همان اول مسئولیت بنده، رسانههای خارجی علیه من جوسازی کردند اما به مرور همه دیدند که مؤسسه دارد رشد میکند و کار این تبلیغات به جایی نرسید. ما در عرض ۲ سال به اندازه ۱۰ سال پیش از مدیریت جدید، کتابهای پژوهشی چاپ کردیم. هم احیای تراث داشتیم، هم نشستهای مختلف فلسفی برگزار کردیم. کلاسهای آزادی با حضور استادان فرهیخته همچون استاد دینانی برگزار میشود. از تدریس زبان یونانی و آلمانی کلاس داریم تا شرح مثنوی و عرفان نظری و عملی تا حکمت مشاء و حکمت متعالیه و فلسفههای غربی. دیگر اینکه ما رابطه فلسفه با علوم را در مؤسسه و نشستهای مختلفی تحت عنوان فلسفه و زیستشناسی، فلسفه و فیزیک، فلسفه و علوم انسانی برقرار کردیم.
البته پژوهشگاهها و مؤسسههای پژوهشی، مشکلات فراوان راهبردی و اداری دارند که امیدوارم مدیریت جدید وزارت علوم بتوانند با تدبیر و عقلانیت و بدون هر گونه سیاستزدگی، آنها را حل کند.
مهتدی
پاسخ دکتر سروش دباغ به این مصاحبه که در فیس بوکشان منتشر شده است را نیز منتشر کنید..با تشکر