استاد مهدی شبزندهدار از جمله اساتید فقه حوزه است که اخلاق و سیره اخلاقی حوزههای علمیه را در کنار فراگیری علم برای طلاب توصیه میکند. شاگردان او همواره روش اخلاقی استاد را مهمترین عامل پیشرفت خود در فراگیری فقه و اصول نیز میدانند. از این رو ساعتی با استاد درباره جایگاه تهذیب و اخلاق در حوزههای علمیه به گفتوگو نشستهایم.
با تشکر از حضرتعالی که این وقت را در اختیار ما قرار دادید. در ابتدا بفرمایید ارزیابیتان از مقوله تهذیب در حوزه چیست؟ و به صورت کلی تهذیب در حوزههای علمیه شیعی ایران را بررسی بفرمایید!
مسئله تهذیب جزء اهداف روحانیت است؛ به خاطر اینکه تهذیب انسانها و مهذّب شدن آنها و تزکیه نفوس از اهداف ادیان الهی بهویژه دین مبارک اسلام است. روحانیت هم کارش انجام خواستههای اسلام است، بنابراین یکی از اهدافش تهذیب است. از طرف دیگر عالِمی که خودش مهذّب و متقی نباشد، قهراً نمیتواند معلم اخلاق و تهذیب و نفوس باشد.
بنابراین در طول تاریخ، به دو جهت مسئله تهذیب مورد اهتمام روحانیت بوده است؛ یکی اینکه جزء اهدافش است، و اصلاً جزء فلسفه وجودی روحانیت محسوب میشود و دیگری اینکه روحانیت بدون واجد بودن این صفت نمیتواند رسالت خودش را انجام دهد.
ائمه (علیهم السلام) هم در فضل علم که در کافی شریف و سایر کتب حدیثی ما هست بر روی این مسئله سرمایهگذاری فراوانی کردهاند و در بیان تصحیح نیّات و انگیزهها برای تعلّم علم، بیاناتی فرمودهاند که حاصل آنها همین میشود که تهذیب نفس از یک جهت مقدمه آن است و از جهت دیگر، مقصد.
تجربه عملی در طول تاریخ هم نشان داده که بزرگان حوزههای علمیه از صدر اوّل تا آنجا که تاریخ مدوّن به ما میگوید مثل شیخ مفید، شیخ مرتضی، شیخ طوسی و همین طور تا آخر، همگی از کسانیاند که در کنار معلومات علمیشان در اعلا درجات تهذیب نفس، تقوا و ورع بودهاند. جاذبه حوزهها در میان مردم هم بیشتر به همین دلیل بوده است تا علم. مردم وقتی میبینند اینها خداترس، خداشناس و با اخلاقاند، برایشان جاذبه ایجاد میشود.
یعنی شما اثربخشی روحانیت از نگاه مردم را بیشتر در بُعد تهذیب و اخلاق میدانید؟
بله. حضرت حجت (سلام ﷲ علیه) دعایی دارند که در این دعا به حسب نقل، همان طور که برای طوایف مختلف دعا کردهاند، برای علما و دانشپژوهان هم دعا میکنند. در قسمتی از دعا میفرمایند: «وَ تَفضَّل عَلَی العُلَماء بالزُّهد و النَّصیحة و عَلَی المُتَعَلِّمین بالجُهدِ وَ الرَّغبَه». حضرت بقیة ﷲ برای علماء از بین همه چیزهایی که به تصور انسان در موفقیت دخیل است، زهد و نصیحه را انتخاب کردند و از خدا خواستند؛ یعنی عالِم باید زاهد باشد، اقبال به دنیا نداشته باشد و به این چیزها بیرغبت باشد.
دوم اینکه خیرخواه مردم باشد. راز موفقیت یک عالِم دینی در این نهفته است که مردم علاوه بر اینکه او را به زهد و بیرغبتی به دنیا شناخته باشند، ببینند که این عالِم، خیرخواهشان است. بیان خیلی عالی و حتی قیافه هم تأثیر دارد، ولی حضرت اینها را نشمردند؛ چون اینها رکن نیست، این طور نیست که اگر نباشد، چیزهای دیگر بیفایده باشد. لذا فرمودند بالزُّهد و النصیحه. برای دانشپژوهان هم فرمودند: بالجُهد و الرَّغبه، یعنی کوشش، تلاش و علاقهمندی وافر. اگر دانشپژوهی استعدادش کم باشد، امکانات کتابخانه و چیزهای دیگر را به درستی نداشته باشد، سلامت بدنی کافی نداشته باشد، استاد خیلی فرزانه نداشته باشد، ولی تلاشگر و علاقهمند باشد، بالاخره گلیم خودش را از آب بیرون خواهد کشید و به جایی خواهد رسید.
بنابراین معلوم است که مسئله تهذیب نفس، زهد و تقوا رکن اصلی کار روحانیت است. حوزههای علمیه همیشه فراز و نشیبهایی داشتهاند؛ گاهی در دورانهایی انسانهای فرهیختهای وجود دارند که رونق بیشتری میبخشند، گاهی مقداری افول میکند و کمتر میشود. بالاخره اینها در طول تاریخ وجود دارد. ولی همیشه و پیوسته، مسئله تهذیب و اخلاق رکن بوده و علما به آن اهتمام داشتهان و حتی گاهی در این باب سختگیری زیادی میشده است.
از آیتﷲ مؤمن شنیدم که در زمان قدیم که شاید ما بچه بودیم، نوجوان بودیم، این خبر به مرحوم امام (رضوان ﷲ علیه) رسیده بوده که از طلبه جوانی کار ناشایستی سر میزند. البته حرام نبوده، ولی سزاوار طلبگی نبوده است. ایشان به اصرار میفرمایند این طلبه از قم باید برود، برای اینکه کیان و وجهه عمومی روحانیت لکهدار نباشد. این طور از این جنبه حوزه، حراست و پاسداری میکردند. گفته بودند بالاخره آن طلبه هم طلبه بدی نبود، حالا یک اشتباهی از او سر زده بوده، آن هم امر حلال. خلاصه خیلی پیش ایشان شفاعت کردند تا پذیرفتند که آن طلبه در قم بماند. یعنی حتی علما هم این طور حساسیت به خرج میدادند.
حضرت آقا (دام ظله) هم بر همین اساس، خیلی بر تهذیب اصرار و پایفشاری میکنند. من خودم در بعضی از جلسات حضور داشتم که ایشان از خیلی علما با اصرار میخواستند که درس اخلاق داشته باشند و به این موضوع اهتمام کنند.
با توجّه به اهمیت بحثی که حضرتعالی فرمودید، ویژگیای که میتواند حتی اگر علم هم به آن صورت کنارش نباشد، روی مبنا اثر بگذارد، تهذیب و اخلاق است. ولی در حوزه مشاهده میکنیم که درس اخلاق و این طور مسائل تقریباً در حاشیه است. مثلا شاید یک روز در هفته درس اخلاق باشد و طلبهها به عنوان درسی حاشیهای به آن نگاه میکنند. شما علت را در چه میدانید و چه کار باید کرد که درس اخلاق از این حالت حاشیهای بیرون بیاید و برای طلبهها تبدیل به اصل شود؟
یک اخلاق نظری داریم و تئوریهای اخلاقی و گزارههای اخلاقی که در کتابهای اخلاقی مثل جامعالسعادات، معراجالسعاده و کتب دیگر اخلاق مطرح میشود. تدریس خود اینها هم زمانی رونق داشته است. البته الان دیگر این طور نیست. اخلاقی هم داریم که به عنوان موعظه و نصیحت و راهکار نشان دادن است، به این صورت که یک عالم متخلّق به اخلاق، آنها را ارائه میکند. یکی هم اخلاق عملی است. مؤثرترین اینها همین سومی است. یعنی استادی که مثلاً یک رشته علمی را درس میدهد، سلوک او در حین تدریس طوری است که تدریس اخلاق میکند. این بیشتر از بقیه مؤثر است. این روش، هم آن گزارهها را انتقال میدهد، هم نمونه عملی را نشان میدهد، هم از آنجا که شاگرد میبیند که خود استاد عامل است، تأثیرپذیریاش بیشتر میشود.
یکی از توفیقاتی که خدا به ما داده بود، شرکت در درس مرحوم آیتﷲ حاج شیخ مرتضی حائری بود. به ایشان هر چه اصرار میکردند درس اخلاق بگو، قبول نمیکرد. ایشان دو کار میکرد، یکی اینکه میگفت عقایدتان را محکم کنید؛ اگر ایمان به مبدأ و معاد در انسان قوی شود، خودبهخود اخلاق به دنبالش میآید. دوم اینکه سلوک عملیاش در درس اینگونه بود که خودبهخود تزریق اخلاق میشد. مثلاً ایشان که ذهنی جوّال داشت، گاهی هنگام نقل مطلبی اصولی از کفایه یا کتب دیگر، اشکالاتی به ذهنشان میآمد که فوق حدّ متعارف بود. معمول اساتید، یک یا دو اشکال میکنند ولی ایشان گاهی ۱۱ یا ۱۲ اشکال به یک حرف وارد میکرد. امّا مدام در اثناء حرف میفرمود: «مقصد ما ابانه حقّ است و اینکه حقّ واضح شود؛ نمیخواهیم به کسی اشکال کنیم یا کسی را کوچک کنیم». یا گاهی مطلبی از پدر بزرگوارش آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل میکرد و میگفت: «ایشان والد من، پدر من است. هم حق جسمانی، هم حق روحانی بر من دارد. ولی چون الحقُّ اَحَقُّ أن یُتَّبَع و ما باید دنبال حق باشیم، از این جهت حالا مناقشه میکنم»، یعنی بحث علمی میکند ولی توجّه میدهد به اینکه باید اشکال کردنها و حرف زدنها برای مچگیری یا نشان دادن نواقص شخص دیگری نباشد. هدف این است که حق روشن شود. پدرم است، آن حقوق را دارد، ولی مسئله حق بالاتر است.
وقتی شاگردها اشکال میکردند، اگر رفت و برگشت اشکال طول میکشید، میفرمود: «دیگر بس است؛ میترسم مجادله باشد». این اخلاق عملی است. اگر استاد مطلبی را فرموده و شاگردی اشکال میکند و استاد میگوید: «بله وارد است» و فوراً میپذیرد، این نشان دادن انصاف است، این انصاف عملی است، این خیلی بالاتر از این است که استادی در درس اخلاق، یا در بحث اخلاق نظری از انصاف صحبت کند؛ اینجا عمل است.
ولی عقیده من این نیست که اهمیت به تهذیب در حوزه کم شده است. بسیاری از اساتید و بزرگان که در حوزه تدریس دارند همان روش، منش و حرفهایی را که در اثناء تدریسشان میزنند، قبول میکنند. یا حرف هر کسی را به خود آن شخص نسبت میدهند و پای خودشان حساب نمیکنند. اینها همه اخلاق است، تهذیب نفس است. این بحمدﷲ وجود دارد.
ما حوزههای سابق را ندیدیم، ولی چیزهایی درباره گذشته نقل میکنند. الان حدود ۳۵ سال است که من طلبهام؛ در طول این ۳۵ سال، در حوزه قم بیش از مقداری که امروز درس اخلاق هست ندیدم. آن وقت هم آیتﷲ مشکینی (رحمه ﷲ) تدریس میکردند. قبل از آن آیتﷲ حاج شیخ عباس تهرانی بودند. آیتﷲ مصباح بودند، پدر ما بودند و تدریس میکردند. حالا هم کسانی این طور تدریسها را دارند. بله، شخصیتهایی که آن موقع تدریس میکردند و برجستگی بیشتری داشتند مثل آیتﷲ بهاءالدینی و این طور افراد، الان کمترند ولی امروز افراد دیگری هستند. البته اگر در زمینه اخلاق نظری، اخلاق نصیحتی و اخلاق عملی کوشش بیشتری شود، قهرا نتایج بهتری خواهیم گرفت.
یکی از راههایی که بر آن تأکید میشود این است که ما باید طلبهها را با بزرگان اهل تهذیب و اخلاق آشنا کنیم، یا مثلاً کتب شرح حال و نوشتههای اهل تهذیب را منتشر کنیم. شما تا چه حد این راهکار را مطلوب میبینید و یا اصلاً کاری انجام میشود؟ پیشتر انجام شده؟ ارزیابی شما چیست؟
یکی از راهکارها همین نشان دادن نمونههای اخلاقی علماست که در تراجمها ذکر میشود. در گذشته کتابهای تراجم بود، مثل فوائد الرضویه مرحوم حاج شیخ عباس قمی، یا طبقات أعلام الشیعه حاج آقا بزرگ، یا أعیان الشیعه، قصص العلماء، ریاض العلماء و… که همیشه هم مورد مراجعه بود و اثرگذاریهای خودش را هم داشت. اخیراً هم این رسم خیلی رایج شده که در حوزهها احوالات علما به صورت جداجدا، و برای هر کدام یک کتاب خاص نوشته شود، نه اینکه همه را در یک مجموعه منتشر کنند. این نوع از شرح حالها مشتری زیادی هم دارد؛ هم جوانها، هم طلاب مطالعه میکنند و امر بسیار مبارکی هم هست. نمیدانم تیراژ این کتابها چقدر است، ولی آنها را زیاد در نمایشگاهها و کتابفروشیها میبینم. حتی بعضیهایشان را دارم. شاید در کتابخانه ابویمان ده پانزده نمونه از این کتابها که این اواخر چاپ شده وجود دارد. این کارها هر چه به زبانهای مختلف روز نوشته شود، بهتر است.
چه راهکارهایی برای تهذیب بیشتر توصیه میکنید؟
مهمترین راهکار نمونههای عملیِ خارجی است. یعنی مدیران، اساتید و کارگزاران حوزه باید واقعا مظاهر اخلاق باشند. ورودیهای حوزه در اصل برای اخلاق و آدم شدن، به این راه میآیند. گرچه در اثناء راه ممکن است عوض شوند ولی جاذبه اوّلی این است. اگر اینها وقتی وارد حوزه میشوند با یک محیط اخلاقی مواجه شوند، داعی اولشان مضاعف میشود و در این راه گام برمیدارند و به نهایت میرسند. ولی اگر خدای ناکرده به حوزه بیایند و آن را نبینند و آن مظاهر، جلوه تامّ و تمامی نداشته باشد، انگیزههایشان به مرور کاسته میشود. بنابراین مهم این است که خود مدیران، اساتید، کارگزاران حوزه و حتی دستاندرکاران اداری حوزه، همگی مظهر اخلاق باشند. جایی که میخواهد این تأثیر را داشته باشد، اوّل باید از خودش شروع کند. این از هر کتاب و نوشتهای مهمتر است. باید این گونه باشد که این عالِم را که میبیند مصداق «مَن یُذَکِّرهُمُ ﷲ رُؤیته» باشد.
در حوزههای گذشته هم اگر انسانهای فرهیختهای تربیت میشدند، همیشه سرّش همین بود؛ یعنی طلبهها این نمونههای اخلاق را میدیدند و در همه خصوصیات، خودبهخود الگوبرداری میکردند. بنابراین از همه مهمتر همین است که کسانی که دغدغه این و آن را دارند، اوّل از خودشان شروع کنند. این چیزها امثله فراوانی دارد. مثلاً امکان ندارد حوزه در آن سطوح عالی قرار بگیرد مگر اینکه طلاب از نظر اقتصادی با قناعت زندگی کنند. این تا حدودی جزء فلسفه وجودی حوزه هم هست. مثلاً وقتی به طلبهای میگوییم «آقا قانع باش»، اگر استادش، فلان مدیر یا فلان کارگزار حوزه را ببیند که وضع لباس او، منزل او و ماشین او در مراتب خیلی بالاست، حرف ما تأثیر نمیگذارد. ولی اگر طلبه بببیند که او هم شبیه خودش است، برایش آسان میشود.
زمینههای دیگر هم همین طور است. میگوییم آقا نماز اوّل وقت، ولی طلبه میبیند همینهایی که میگویند دغدغهاش را دارند، در نمازها دیده نمیشوند. آقا سحرخیز باش، کارها را برای خدا انجام بده، طلبگی کار خداست، نوکری امام زمان است. طلبهها اگر ببینند این آقا که این توصیهها را میکند خودش هم همین طور است، نتیجه میدهد.
غیر از این، راهی که قاطعانه بگویم به نتیجه میرسد، سراغ ندارم. همه چیزها اثراتی جزئی دارند ولی آن که اثر کامل دارد این است. این را باید احیا کرد. مرحوم امام (رضوان ﷲ علیه) فرمودند من اگر در هر استانی یک شهید مدنی داشتم کافی بود؛ چون سلوک او جوری بود که جذب میکرد. ما اگر در حوزه، دو سه تا مثل شهید مدنی یا امثال اینها داشته باشیم که طلبهها ببینند، اثرش از هزار کتاب اخلاق و درس اخلاق بیشتر است. من تنها راهکار را در این میبینم: عالِم عامِل که اخلاق از او بجوشد، ظاهر باشد، و دیگران ببینند. این تأثیرش خیلی بیشتر است. این اگر باشد، هم آموزش اخلاق میدهد، هم واکسینه میکند، هم جلوی مفاسد را میگیرد. تازه فطرت مردم الهی است؛ «فطرة ﷲ الّتی فطر النّاس علیها». همه، راه حق را میخواهند. اگر اینها را ببینند، به حدّی جاذبه دارد که دنبال این راه خواهند آمد.
بر اساس صحبت شما شاید بشود گفت در نظام اخلاقی حوزه هم باید تغییر ایجاد کرد؛ و مثلا کسانی که میخواهند وارد حوزه شوند، یکی از معیارهای پذیرششان همین اخلاق باشد؛ به طوری که بشود مطمئن شد طلبههایی که قرار است بعداً زیر نظر اینها تربیت شوند، بر اساس سلوک اخلاقیشان باشد.
در این باره، بحثهایی وجود دارد. اینکه ما از ابتدا آدمهای مهذّب را اختیار کنیم درست نیست. چون حوزه اصلاً دو حیث دارد. کسانی که به حوزه میآیند، گاهی اصلا میآیند که آدم بشوند. طلبه تازه میخواهد اینجا درست بشود. اگر بگوییم فقط درستها را میگیریم، آنها را چه کنیم؟!
از طرف دیگر، حوزه باید به گونهای باشد که وقتی کسی وارد آن میشود الاّ شذّ و ندر، در او انقلاب ایجاد شود، یعنی قیود اینچنینی وجود داشته باشد. حوزه واقعاً جای تهذیب و آدم شدن و اینهاست. در گذشته هم حوزهها همین طور بوده که هر کس میخواسته برود جایی که در آنجا اصلاح شود، طلبه میشده است. بنابراین در گزینش ورودی نمیشود آن طور سخت گرفت. بله، کسانی که طالب این جهتاند، معلوم است اگر اینجا بیایند درست میشوند، خوب میشوند.
عرض من این است که حتی از جهت استعداد هم اگر بخواهیم درِ حوزهها را فقط به روی فرهیختهها و استعدادهای برتر باز بگذاریم، درست نیست. چون حوزه جایی است که همه میخواهند بیایند و دین یاد بگیرند. اگر کسی استعدادش کم است، حق ندارد تفقّه در دین پیدا کند؟! او هم حق دارد تفقّه در دین پیدا کند.
پس باید برنامههای مختلفی داشته باشیم، نه اینکه بگوییم ورودی فقط مالِ فرهخیتههاست! باید برای فرهیختهها و کسانی که میخواهند تفقّه پیدا کنند برنامه خاص داشته باشیم ولی لازم است برای استعدادهای معمولی هم برنامه داشته باشیم. کسی که استعداد زیر معمولی دارد هم حق دارد تفقّه در دین پیدا کند، او هم میتواند، ولی منصب دادنها هم باید حساب و کتاب داشته باشد. ممکن است کسی که استعداد کمی داشته، مستحق بعضی از منصبها نباشد. منصب دادن یک مطلب است، ورود به حوزه و تحصیل در حوزه مطلبی دیگر. اینها را برنامهریزها باید محاسبه کنند و برنامه صحیح تنظیم کنند.
عکسها: Khamenei.ir
اسلام و غرب؛ امام خمینی و شارحانش
روحانیت اصیل و آفات آن از نگاه امام خمینی(ره)
آیتاللهالعظمی گلپایگانی، مودّی به آداب سنت
منظومه اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)