روز ۱۷ ذی القعده ۱۳۵۵ قمری سالروز وفات مؤسس حوزه علمیه مبارکه قم آیتﷲالعظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی است، به همین مناسبت از دانشمند محترم استاد نجم الدین طبسی درخواست شده که بخشی از خاطرات ناب والد مکرمشان حضرت آیتﷲ حاج شیخ محمد رضا طبسی را که جزء اولین محصلین و مدرسین حوزه علمیه قم در ابتدای تأسیس آن و همچنین از نزدیکان و معتمدین مرحوم حائری یزدی رضوان ﷲ تعالی علیهما بودهاند در اختیار ما قرار دهند که تعلق خاطر و ارادت ایشان نسبت به مرحوم حاج شیخ و بیت مکرم ایشان موجب شد با استقبالی گرم و صمیمی، مطالبی ناب و کم نظیر از حیات طیبه این فقیه پارسا را در اختیار ما قرار بدهند، ضمن تشکر از ایشان لازم به ذکر است اشکها و تأثرات استاد طبسی در حین این مصاحبه و صحبت درباره مرحوم حاج شیخ، بر جذابیت این مطالب افزوده است.
متن بیانات استاد نجم الدین طبسی به این شرح است:
مرحوم حاج شیخ مانند پدر مهربانی برای طلاب بود
مرحوم والد تعلق خاصی به حاج شیخ عبدالکریم حائری داشت یعنی فراتر از شاگردی و استادی بلکه رابطه پدر و فرزندی بینشان حاکم بود به طوری که هر وقت صحبت از ایشان میشد آه میکشید و پیدا بود که کل وجودش متأثر میشد و حتی گریه میکرد و در کتاب گنجینه دانشمندان زیر عکس مرحوم حائری این گونه نوشته بود: «کان أبا رؤوفا لأهل العلم ورعا تقیا».
من هم این علاقه را از ایشان به ارث بردم یعنی به شخص مرحوم حائری خیلی علاقه دارم حتی عکسش را که میبینم میبوسم و حتی وقتی به منزل ایشان میروم احساس دیگری پیدا میکنم، به این بیت علاقه خاصی دارم چرا که میگویند: «الحب و البغض یتوارثان».
تأسیس حوزه علمیه قم توسط حاج شیخ از عنایات الهی بود
مستحضر هستید که پدرم در سن هفدهسالگی با توصیه و معرفی یکی از علمای مشهد به محضر حاج شیخ میرسد در زمانی که حوزه علمیه قم کمکم میخواسته شکل بگیرد و حتی در این فیضیه دراویش زندگی میکردند، روزی حاج شیخ وارد فیضیه میشود و عصای خودش را به زمین میکوبد و میفرماید به حول و قوه خدا من اینجا را آباد میکنم و با یک چنین اراده پولادین پای حرفش میایستد و امروز ما هرچه داریم از برکات حاج شیخ است و در آن سالهایی که صدام ملعون حوزه نجف را مورد هجمه قرار داد و عده زیادی از علما را شهید یا زندانی یا اخراج کرد اگر حوزه مقدسه قم شکل نگرفته بود تا اینگونه با آغوش باز از این فضلا استقبال کند و زمینه درس و بحث و تحصیلات را فراهم کند چه پیش میآمد؟ قطعاً این عنایت و اراده خاص خدا بود که به دست این بزرگوار این حوزه تأسیس بشود و پا بگیرد.
اشراف کامل نسبت به طلاب
یکی از نکاتی که در رابطه با مرحوم مؤسس حوزه مهم و کلیدی است توجه و ارتباط ایشان با طلاب بود. وقت و بیوقت به مدرسه فیضیه سر میزدند و اشراف کامل داشتند یک بار موقع اذان وارد فیضیه شد، دید چند نفر از طلاب کنار حوض نشستهاند، عصبانی شد و فرمود چه معنایی دارد یا در حجرهها بنشینید یا بروید نماز جماعت، اینجا نشستن چه معنایی دارد؟ و یا وقتی طلبهای میخواست تبلیغ برود ایشان شخصاً از وی امتحان میگرفتند و بعد اگر میدید تواناییهای لازم را دارد اجازه میداد اینگونه به جزئیات رسیدگی میکرد.
آغاز حرکت تبلیغ در قم
پدرم میفرمود این حرکت تبلیغی را ما برای اولین بار در حجره شروع کردیم یعنی در حجره صندلی میگذاشتیم و یکی از هم حجرهها منبر میرفت و از روی بحار روایت میخواند و بعد کمکم مورد توجه سایر طلاب هم واقع شد و بعد مرحوم حاج شیخ هم پسندید و برخی از طلاب را هم به مناطق مختلفی اعزام کرد مثلاً مرحوم داماد را به ساوه فرستاد.
مرجعیت هیچ تأثیری در مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری نگذاشت
یک وقت مرحوم پدرم دست مرا گرفت و به مدرسه فیضیه برد و حجره خودش را که در طبقه فوقانی بوده به من نشان داد و فرمود روزی در حجره نشسته بودم که دیدم در حجره زده میشود در را که باز کردم دیدم مرحوم حاج شیخ است دست فرزندشان شیخ مرتضی را هم گرفته است و به من فرمودند پسرم را به شما میسپارم به او درس بگویید و آقای شیخ مرتضی حائری هم حجره من شد و من به او لمعه درس میدادم، این علاقه بین این دو بود تا آخرین لحظه و من دیدم چه علاقهای بین این دو بزرگوار بود گاهی ایشان میآمدند و پدرم منزل نبود پشت در مینشستند که یک موقع که مرحوم والد با این صحنه مواجه شدند فرمودند واخجلتاه گاهی پدرم میفرمود ایشان از زمان همحجرگیاش با من هیچ فرقی نکرده از لحاظ اخلاق و رفتار یعنی مرجعیت هیچ تأثیری در ایشان نگذاشته است.
ملاقات پدر و مادر بعد از پنج سال
خاطره دیگری که حاوی نکات دقیق و مهمی است این است که مرحوم والد میفرمودند من بعد از عزیمت به قم مدت پنج سال بود که به خدمت پدر و مادرم نرسیده بودم ولی با این حال باز هم نمیتوانستم به حاج شیخ بگویم و خجالت میکشیدم ولی متأسفانه دیگر از این جدیتها در حوزه خبری نیست بالاخره بعد از مدتی نامهای به ایشان نوشتم و در نامه بازگو کردم و ایشان زیر نامه مرقوم فرمودند چون ایام ماه مبارک است مأذون هستید البته به شرط تبلیغ.
تلاش در پرورش قلم و بیان طلاب
مرحوم حاج شیخ عنایت ویژه ای به پرورش طلاب و توجه به طلبهها داشت، از این جهت که طلبهها اهل قلم و اهل بیان بشوند و آمادگی برای پذیرش مسئولیتهای دینی در جامعه داشته باشند فلذا یک موقعی ایشان به پدرم فرموده بودند یک مقدمه اعتقادی بنویس که میخواهم در مقدمه رساله عملیهام قرار بدهم، پدرم که در آن موقع حداکثر ۲۶ سال سن داشتند یک دوره اعتقادات مینویسند و حاج شیخ آن را مقدمه رساله عملیه خود قرار میدهند و جالب این است که آقای حاج شیخ مرتضی به خود من فرمودند این رساله پدر من است که مقدمهاش مسائل اعتقادی است که پدر شما نوشته است.
جواب دختر موسی بن جعفر علیهما السلام را چه بدهم
نکته مهم دیگر که در زمان ایشان رخ داد قضیه مرحوم بافقی و آمدن رضا خان ـبه تعبیر مرحوم پدرم رضا قلدر ـ به قم است، در این زمینه پدرم میفرمود: رضا خان خودش آمد صحن مطهر و با چکمه وارد حرم شد و با چکمهاش به ضریح زد و تعبیر ایشان این بود که ضریح لرزید و بعد هم دستور داد مرحوم بافقی را از منبر پایین کشیدند و لگدمال کرد و آنقدر به کمر وی زد که او به درد فتق مبتلا شد.
من نوکر امام زمان علیه السلام هستم
پس از این واقعه شیخ محمد تقی بافقی را به زندان بردند و سپس به مدت هشت سال به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام تبعید کردند، مردم از تهران به دیدارش میرفتند، او آنجا هم دست از نهی از منکر برنمیداشت، بعضی از سران دولت خدمت او رفته بودند و گفته بودند دست از این سخنان بردارید تا از شاه برایتان درخواست آزادی بکنیم و ایشان در پاسخ فرموده بودند چرا از شما و شاه توقع داشته باشم من نوکر امام زمان علیه السلام هستم هر کاری میخواهید بکنید.
هرچه به مرحوم حائری میگفتند برای نجات شیخ محمدتقی بافقی قدمی بردارید میفرمود اگر به مقامات متوسل بشوم جواب دختر موسی بن جعفر علیهما السلام را چه بگویم.
هرکس طلبه من است نباید دخالتی بکند
نکته قابل توجه در این جریان نحوه برخورد مرحوم حائری است، بعضیها توجه ندارند و میگویند آقای حائری فرار کرد، توجه ندارند که این طاغوت به قصد براندازی آمده بود و وقتی عفریت شخصاً بیاید و اینگونه با ضریح حضرت معصومه سلام ﷲ علیها برخورد کند چنین شخصی به قصد براندازی کل حوزه آمده و وقتی عفریت شخصاً بیاید و اینگونه هم برخورد بکند عقل و درایت و سیاست اقتضا میکرد که به حسب ظاهر از حوزه بیرون برود و به طلبهها هم پیام دادند هر کس طلبه من است حق صحبت ندارد.
هر کسی به مرحوم حائری جسارت بکند دل امام زمان علیه السلام را به درد میآورد
مرحوم حائری مجبور بود تقیه کند. فرض کنید ایشان ساکت نمیشد و عکس العملی از خود نشان میداد، مگر اوضاع تفاوتی میکرد؟ آن ملعون یک لگد دیگری هم به مرحوم حاج شیخ میزد، ولی حاج شیخ یک شخص نبود بلکه یک جریان بود، یک حوزه بود و اگر آن روز حوزه آسیب میدید ما دیگر امام خمینی نداشتیم، امروز قلب تپنده جهان تشیع حوزه مقدسه قم است و همهاش برکات آقای حائری است، به نظر من بعضی باید منصفانه حرف بزنند و تعصبها را کنار بگذارند، مرحوم حاج شیخ واقعاً یکی از عنایات خدا به ما بود، ایشان با خون دلی که خورد این حوزه را حفظ کرد و ما امروز سر سفره حوزه نشستهایم و امیدوارم قدردان خوبی باشیم، کسانی که قلم به دست میگیرید نکند خدای نکرده چیزی بنویسید که تنقیصی از این بزرگوار بشود که دل امام زمان روحی فداه به درد خواهد آمد.
پهلوانبازی و زن گرفتن ممنوع
پدرم میفرمود: روزی حاج شیخ در جلسه درس شرکت کرد در حالی که چهرهاش بسیار گرفته بود به طوری که ما هم نگران شدیم، بر فراز منبر قدری تأمل کرد و استخاره گرفت سپس فرمود واقع مطلب هرکس میخواهد پهلوانبازی کند برود یزد و هرکس میخواهد متعه بکند برود ولایت خودش چون اینجا جای این حرفها نیست. قضیه این بود که یکی از طلبهها به ورزشخانه رفته بود و یکی دیگر از طلبهها هم صیغه کرده بود و شیخ مطلع شده بود.
مسلماً متعه حرام شرعی نیست اما چون ابتدای تشکیل حوزه بود و اگر مردم با چنین کارهایی از طلاب مواجه میشدند قطعاً حوزه زمین میخورد یا در مورد ورزش آن زمان مردم این کارها را دور از شأن طلاب علوم دینی میدانستند فلذا وقتی شرایط فراهم بود امام خمینی فرمودند: من ورزشکار نیستم ولی ورزشکاران را دوست دارم.
تغییر مبنای آخوند
از لحاظ علمی و فقهی ایشان بینظیر بودند، من یک موقعی در آثار الحجه مرحوم رازی مطالعه میکردم که تعدادی از شاگردان مرحوم حاج شیخ را نام برده بود، دیدم همه شاگردان، آیتﷲالعظمی بودهاند، این چه برکت و عنایتی بوده که خدا به ایشان داده بوده که این همه شاگردان توانمند و آماده مرجعیت و تقلید داشتهاند، مرحوم پدرم نقل میکرد که مرحوم حاج شیخ سر درس میفرمود: در ایام هفته در درس مرحوم آخوند خراسانی هیچ اشکالی نمیکردم و فقط روزهای چهارشنبه که اشکالات یک هفته جمع میشد آنها را مطرح میکردم، از جمله اینکه مرحوم آخوند علم اجمالی را مقتضی تنجز میدانست نه علت تامه آن تا اینکه در دوره آخر با او بسیار دست و پنجه نرم کردم و او را از مبنایش برگرداندم و به این قائل شد که علم اجمالی علت تامه تنجز است نه مقتضی آن، بنابراین این مجموعه ان قلت و قلت هایی که در علم اجمالی کتاب کفایه است به من و اشکالات من مربوط است.
عشق به اهل بیت
در رابطه با تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام وقتی مرحوم حاج شیخ قضیه را شنید خیلی ناراحت شد و درس را تعطیل کرد و حتی دسته عزاداری و تظاهرات تشکیل داد و جمعیت زیادی هم شرکت کردند ولی عدهای از شیاطین عکس احمد شاه قاجار را برداشته بودند که القاء کنند این جمعیت میگویند ما احمد شاه را نمیخواهیم یعنی استفاده ابزاری میکردند.
شرایط سخت دوران رضاخان
دوران حاج شیخ دوران سختی بود هم از لحاظ سیاسی که انتقال قدرت از خاندان قاجاریه به پهلوی بود و همچنین استبداد رضاخان و سختگیریهای او نسبت به لباس روحانیت و عزاداری و بعد هم جنگ جهانی همه اتفاقاتی بود که در زمان این مرجع فرزانه به وقوع پیوست.
وقتی حاج شیخ فوت شد بچههایش نان شب نداشتند
بالاخره به نظر من نسبت به مرحوم مؤسس در مقام عظمت ایشان هرچه گفته شود کم است یعنی امروز هر شخصیتی که در حوزه میبینیم باید دعا به روح پرفتوح ایشان بکنیم و میدانید وقتی ایشان فوت شد بچههایش نان شب نداشتند یعنی کسی که مؤسس حوزه علمیه است و امور مالی و اداری حوزه دست خودش است یک ریال برای خودش ذخیره نکرده بود، پدرم در ادامه مطلبی که ذیل عکس مرحوم حائری در کتاب گنجینه دانشمندان نوشته بودند تصریح میکنند: لم یبق منه شیء الا دار اشتراه المرحوم الحاج آقا رضا جابلقی أراد شراءها له فما قبل فاشتراه لإبنه العلامه الحجة الشیخ مرتضی الحائری./۲۱۰/۵۳/۲۰
عبدالحسینم
رحمت و رضوان الهی بر روح پرفتوح مؤسس حوزه علمیه قم، مرحوم آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری يزدی..
از توضیحات استاد نجم الدین طبسی هم استفاده کردیم… وفقنا الله وایاکم..