دیدار بیسابقه بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد با آیتﷲالعظمی سید علی سیستانی و عکسی که به طور بیسابقه از این دیدار تاریخی منتشر شد، اهمیت مرجعیت نجف را از منظر جهانی به طرز ملموسی نشان داد؛ به ویژه آنکه بان کی مون در این سفر با هیچ مقام عراقی دیگری دیدار نکرد. از سوی دیگر آیتﷲ سیستانی طی ۱۱ سالی که از سقوط صدام میگذرد، کوشیده با هیچ سیاستمدار خارجی غیر مسلمان دیدار نکند و تمامی درخواستهای مقامهای غربی از رئیسجمهور سابق آمریکا تا مقامات اشغالگر حاکم بر عراق را بیپاسخ گذاشته یا به آنها جواب منفی داده است. از سوی دیگر اجازه نداده که از دیدارهایش با مقامات عراقی و ایرانی هیچگونه عکس یا فیلمی منتشر شود. در حالی که عکس دیدار وی با دبیر کل سازمان ملل ساعاتی بعد در رسانههای جهان منتشر شد. آنگونه که از گفتههای نزدیکان آقای سیستانی از جمله حامد الخفاف، سخنگوی مرجعیت در لبنان برمیآید این زعیم نامدار شیعی در جریان سفر درمانیاش به لندن در تابستان سال ۲۰۰۴ میلادی پیشاپیش اعلام کرده بود که با هیچ یک از مقامات بریتانیایی ملاقات نخواهد کرد.[۱]

آیتﷲ سیستانی نخستین مرجع و زعیم نجف نیست که ناگزیر شده تا تکلیف تعامل یا عدم تعامل خود با مقامات خارجی و غربی را روشن کند. حوزه هزارساله نجف که از دوره مشروطه به صورت جدی وارد کارزار سیاست شده است، بارها ناگزیر شده که نسبت به نحوه تعامل خود با دیپلماتهای غربی و غیر مسلمان تعیین تکلیف کند.
انقلاب مشروطیت و تعامل نجف با جهان غرب
طبق اسناد مکتوب موجود، نخستین بار در جریان جنبش مشروطهخواهی ایرانیان بود که مراجع ایرانی مقیم نجف با مقامات و دیپلماتهای خارجی تماس گرفته و از آنها برای پیشبرد جنبش ایرانیان طلب یاری کردند. از جمله در تلگرافی که سه فقیه مشروطهخواه نجف (آخوند خراسانی، میرزا حسین خلیلی تهرانی و شیخ عبدﷲ مازندرانی) خطاب با مقامات عثمانی در استانبول نوشتهاند، از آنها خواستهاند که فریاد ستمدیدگان ایرانی را به گوش کشورهای دیگر و پارلمانها و دولتها برسانند:
«بر این خدام مذهب جعفری که رؤسای روحانی ملت ایران و قاطبه جعفری مذهبیم، لازم است که مجبوریت و مظلومیت ملت ایران را به جمیع دول معظّمه و پارلمانهای محترمه تظلماً اعلام و احقاق حق آن ملت مظلوم را از تمام اعضای عالم تمدن و انسانیت بخواهیم و به موجب تلگراف آن برادران محترم زحمت میدهیم که إن شاء ﷲ شرح تظلم را به طوری که باید به دولت علّیّه عثمانیه و مجلس سلانیک و به جمیع دول معظّمه و پارلمانهای محترمه و اعضای عالم انسانیت برسانند و چگونگی را اعلام نمایند. [امضا:] رؤسای مذهب جعفری، علمای نجف اشرف»[۲]
همچنین در متن دیگری که به امضای آخوند خراسانی و مرحوم مازندرانی رسیده است، از معترضین ایرانی خواسته شده که به متحصنین در سفارتخانه کشور عثمانی در تهران کمک کنند:
«اکنون که جمعی کثیر و جمعی غفیر از اجله علمای اعلام کثّرﷲ امثالهم و سایر طبقات انام… در این سردی زمستان ترک خانمان کرده و به زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم علیه السلام و سفارت علّیّه عثمانیه متحصن شدهاند بر جمیع مؤمنین واجب و متحتم است که هر کس هر قدر و هر طور متمکن است همراهی از ایشان نموده به اتفاق و اتحاد، قطع ریشه استبداد نمایند…»[۳]
این دعوت نشان از تعامل و همراهی مراجع نجف با دولت عثمانی دارد. آنها همچنین با دولت بریتانیا نیز در جهت کمک به مشروطهخواهان وارد تعامل و همکاری شده بودند. در نوشتهای که به امضای آخوند و مازندرانی رسیده، ضمن تمجید از همراهی انگلیسیها با مشروطهخواهان آمده است:
«تا به حال از دولت انگلیس جز همان مساعدتهای معنویه، علناً مداخله و اقدامی بر ضد استقلال ایران مذاکره نمیشد. حالا همان افسادات صفحه شمال به طرف جنوب هم ساری، و دولت انگلیس هم که از سالها است خود را در اقطار عالم به عدالتپرستی و آزادیپروری معرفی فرموده بود، نسبت به ایران مسلک قدیم قویم خود را از دست داده همدستی با روس را اختیار…»[۴]
همچنین طبق اسناد موجود، مرحوم میرزای نائینی و گروهی از روحانیون برجسته نجف از طرف مراجع این حوزه مأمور شده بودند که با دیپلماتهای بریتانیایی مستقر در بغداد درباره تقویت مشروطهخواهان ایرانی مذاکره کنند.[۵] بنا به نقل مرحوم دکتر عبدالهادی حائری (نوه دختری مؤسس حوزه علمیه قم)، در روز ۱۳ ژوئیه ۱۹۰۹ علمای نجف چهار تن از نزدیکان خود را برگزیدند تا با سر کنسول انگلیس در بغداد؛ سرهنگ دوم ج. رامزی که مأمور سیاسی عربستان در ترکیه هم بود دیدار کرده و درباره تجاوز روسیه به گفتوگو بنشینند و درخواست راهنماییهای دوستانه کنند و در ضمن به دولت انگلیس درباره عواقب شوم توقف سربازان روس در ایران هشدار دهند.
«این چهار تن عبارت بودند از: میرزا مهدی آقا فرزند آخوند خراسانی، میرزا محسن داماد سید عبدﷲ بهبهانی، میرزا ابراهیم مترجم کنسولگری ایران و میرزا محمد [به احتمال قوی؛ میرزا محمد حسین نائینی] محرر آخوند خراسانی. نمایندگان علما از بودن نیروهای نظامی روس در ایران شکایت کردند. به گفته رامزی آنها اعتراف کردند که انگلیس در آغاز به جنبش مشروطه کمک کرد ولی در شگفت بودند که چرا رفتار انگلیس اکنون منفی گردیده است. رامزی میافزاید که نمایندگان علما تأکید کردند که تا هنگامی که سربازان روسی در شهرهای ایران هستند امید هیچگونه آرامشی نخواهد رفت و مردم از علما درخواست راهنمایی و کمک کردهاند، علما هم پاسخ دادهاند که در بیرون راندن روسها کوشش خواهند کرد و گرنه علما حاضر خواهند بود جان خود را قربانی مذهب و ملت خود کنند. (ص ۱۱۷) [بنا به گزارش رامزی] آنان ضمناً اعتراف کردند که در جنبش مردمی [مشروطه ایران] خود را مرهون کمکهای بریتانیای کبیر میدانند ولی اظهار میداشتند که نمیدانند چرا اکنون انگلیس رفتاری کاملاً غیر فعالانه از خود نشان میدهد.»[۶]
بریتانیاییها در گزارش دیگری نیز آوردهاند:
«روز ۴ اوت ۱۹۰۸ اسماعیل پسر میرزا حبیبﷲ رشتی نزد ج. رامزی (J. Ramsay) سر کنسول انگلیس در بغداد میرود و از سوی علمای بزرگ نجف از او میپرسد که آیا انگلیس به پشتیبانی خود از مشروطهخواهان ادامه خواهد داد یا نه، و اگر پاسخ مثبت است آیا سر کنسول علما را در امور مربوطه به مشروطه راهنمایی خواهد کرد یا نه. سر کنسول البته پاسخ روشنی به نماینده مجتهدان نمیدهد و در گزارش خود مینویسد: «چنین به نظر میرسد که مجتهدان نجف تنها از این جهت روی به نماینده انگلیس آوردهاند که خود را بیچاره میبینند…» او نیز چنین نظر میدهد که شاید علما از اینکه به سلطان عثمانی اجازه دادهاند که در امور ایران دخالت کند پشیمان هستند زیرا این کار یک نوع تشویق از ترکها است که آذربایجانِ ایران را اشغال کنند.»[۷]
البته از دیگر سو نیز روسیه به عنوان مخالف مشروطهخواهان ایرانی بسیار میکوشید که جناح مخالف مشروطهخواهان را که در نجف به رهبری مرحوم سید محمدکاظم یزدی (صاحب عروه) فعالیت میکردند تقویت کند. دکتر علی الوردی جامعهشناس و مورخ برجسته عراقی در این باره نوشته است: «از عوامل افزایش اختلافات در نجف، سید ابوالقاسم شیروانی کنسول روس در نجف بود که فردی حیلهگر و به شدت مخالف مشروطه بود. او تلاش بسیاری کرد تا سید یزدی را به سمت معارضه با مشروطیت سوق دهد. این کار او سید را در معرض اتهام قرار داد و منجر به این شد که سید را از حامیان استبداد به شمار آورند.»[۸]
تعامل میان غرب و نجف در جریان مشروطه به صورت فعالانهای در جریان بود. دولتهای روس و انگلیس نیز برای آرام کردن مخالفتها علیه محمد علی شاه به شدت تلاش میکردند. عبدالهادی حائری در این باره نوشته است:
«همزمان با کوشش محمدعلی شاه برای جلب دوستی و همکاری علمای ایرانی مقیم عراق، موسیو چاریکف (M. Tcharykow) در پترزبورگ به سفیر انگلیس در روسیه پیشنهاد کرد که باید به سر کنسولهای روس و انگلیس در بغداد دستور داده شود که علمای نجف را وادار کنند که آنها به مردم ایران پند دهند که یک روح [همکاری] متقابل در قبول وعدههای محمد علی شاه برای دادن مشروطه از خود نشان دهند. پس از یک رشته مکاتباتی که میان مقامهای دیپلماسی روس و انگلیس در لندن، پترزبورگ و تهران صورت گرفت و پیشنهادهای گوناگونی که روی پیشنویسهای مختلف بیانیه مشترکی که میخواستند به علماء در این زمینه ابلاغ کنند داده شد، سرانجام آن دو دولت روی یک بیانیه توافق کردند که به امضای نمایندگاه هر دو دولت برسد و جداگانه وسیله ژنرالکنسولهای آنها در بغداد به علمای نجف و کربلا ابلاغ گردد. در آن بیانیه سفیران انگلیس و روس در تهران به علماء یادآوری کردهاند که شاه بار دیگر مشروطه را برقرار کرده است و سپس به علماء پیشنهاد کردند که باید آنان به احزاب و گروههای مشروطهگر ایران توصیه کنند که ملایمت از خود نشان دهند تا بدین ترتیب «مجتهدان محترم کمک بزرگی به سعادت وطن عزیز خود کرده باشند …» چنین به نظر میرسد که علماء به این بیانیه توجهی نشان ندادند و همچنان به مبارزه خویش بر ضد حکومت محمد علی شاه و توقف سربازان بیگانه به ویژه سربازان روسی در ایران ادامه دادند. در همان روزها شایع گردید که علماء قصد حرکت به سوی ایران جهت جهاد با کفار روسی را دارند. روس و انگلیس کوشش کردند که «علماء را متقاعد سازند که سربازان روسی به ایران فرستاده نشدهاند که در امور ایران دخالت کنند» بلکه روسیه تنها میخواهد «مطمئن گردد که جان و مال بیگانگان حفظ میگردد و ارتباطها میان تهران و خارج همچنان برقرار میباشد.»[۹]

جنگ جهانی اول و آغاز چالش میان نجف و غرب
مدت کوتاهی از پیروزی مشروطهخواهان در ایران نگذشته بود که جنگ جهانی اول آغاز شد و روسیه بار دیگر به مرزهای شمالی ایران طمع کرد. در جریان این چالش جدید، روابط میان مراجع نجف و کشورهای خارجی دچار تلاطمهای تازهای شد.
آخوند خراسانی و دیگر علمای نجف تلاش داشتند که از طریق انگلیسیها مانع از اقدامات دخالتآمیز و متجاوزانه روسیه در ایران شوند. حائری در این باره نیز نوشته است:
«خراسانی و دیگر علماء در ضمن مبارزات خود بر ضد روسها کوشش نیز کردند که برخی از دولتهای غربی از جمله انگلیس را وادار کنند تا نفوذ خود را به سود ایران به کار برده به روسها توصیه کنند که نیروهای خود را از خاک ایران بیرون رانند. خراسانی و دیگر مجتهدان نجف پیامهایی در این زمینه به مقامهای انگلیسی در بغداد فرستادند.»[۱۰]
مراجع بزرگ نجف همچنین طی نامهای که آخوند خراسانی و مرحوم مازندرانی آن را امضا کردند، از کشورهای مهم اروپایی خواستند که مانع از حمله روسیه به ایران شوند:
«ما رؤسای روحانی ملت ایران مقیم در نجف اشرف و کربلای معلی دعوت مینماییم دولت فخیمه فرانسه و آلمان و انگلیس را که در خصوص تجاوز روس به مملکت ما ایران همراهی کنند و با تمام قوای خود تجاوز قشون روس را به خاک آذربایجان و طرفداریهای او از استبداد ظالمان محلی را پروتست مینماییم …»[۱۱]
دو مرجع بزرگ شیعه به این کار نیز اکتفا نکرده و به امپراتور تزاری روسیه نسبت به عواقب حمله به ایران هشدار دادند:
«إنشاء ﷲ تعالی … ریاست روحانیه اسلامیه و قاطبه مسلمین را از تکالیف دینیه که لامحاله بر این تجاوزات و مداخلات غیرقانونی که بالمجبوریه مترتب خواهند نمود آسوده و دولت فخیمه انگلیس را هم از این خیالاتی که محض همعنان شدن با دولت بهیه درصدد برآمده بالتبع منصرف خواهند فرمود.»[۱۲]
آقانجفی قوچانی از مجتهدین مشروطهخواه که جزو طیف آخوند خراسانی بوده، در خاطرات خود نقل میکند که علاوه بر مراجع نجف، روحانیون و طلاب عادی این شهر نیز به شدت پیگیر وقایع جنگ جهانی اول بودهاند:
«چون آلمان با هفت دولت طرف شده بود و میجنگید علاوه بر کوچکها نظیر صرب و بلژیک و غیره بعید مینمود غالب شدن او بر روس … از این جهت دعای او بر طلاب لازم شده بود و اسم او را حاج ویلهلم مؤیدالاسلام گذارده بودند و از فتوحات او خصوصاً بر روس خوشحال و مسرور میشدند … آلمانیها را … طلاب نجف لقب مؤیدالاسلامی داده بودند به واسطه طرفیت او با روس منحوس …»[۱۳]
اشغال عراق و آغاز تخاصم میان نجف و غرب
در پی شدت گرفتن جنگ جهانی اول که یکی از اهداف آن از نظر غربیها، متلاشی کردن امپراتوری هفتصد ساله اسلامی در قلمرو عثمانی بود، عراق نیز به عنوان یکی از ایالات تحت سیطره حکومت عثمانی در سال ۱۹۱۴ میلادی اشغال شد. تبعات اشغال عراق به عنوان یکی از مهمترین بلاد اسلامی و شیعی منجر به چالشهای بنیادین و ساختاری در نظام فکری و رفتاری نجف شد.
زمانی که عراق به تصرف بریتانیاییها درآمد، دیگر آخوند خراسانی و دیگر مراجع بزرگ مشروطهخواه نجف زنده نبودند و مرحوم سید محمدکاظم یزدی (صاحب عروه) زعامت حوزه نجف را در دست گرفته بود. سید یزدی اگرچه مجتهد منزوی و سیاستگریزی بود و حتی در جریان مشروطه نیز به اکراه تن به مخالفت با مشروطه داد، ولی در جریان جنگ جهانی اول و حمله غرب به برخی کشورهای مسلمان، فعالانه وارد عمل شد و کارنامه سیاسی پر چالشی از خود به جای گذاشت.
با تصرف بغداد به دست بریتانیاییها گروهی از روحانیون شیعه نجف و کربلا با ارسال نامهای به پادشاه وقت انگلستان به استقبال اشغالگران رفتند. متن آن پیام چنین بود: «به اعلیحضرت پادشاه بریتانیای کبیر و امپراتور هند و آن سوی آبها که خداوند سلطنت او را استمرار بخشد. ورود پیروزمندانه نظامیان شما به عراق و حفاظت از عتبات در مقابل ظلم ظالمین را به شما تبریک میگوییم. [امضا:] سید عبدالحسین حجت، شیخ حسین مازندرانی، شیخ عبدالکریم زنجانی، شیخ شمشاد هندی، شیخ محمد رضا اسدﷲ، محمد صادق طباطبایی، ابوالقاسم علامه تبریزی، سید جعفر بحرالعلوم، شیخ هادی کشمیری، شیخ فخرالدین کمونه»
شاه انگلستان نیز پاسخ داد که تلگراف به دستش رسیده و گفت که آرزوی او اعتلای عراق و اهالی آن و حفاظت از عتبات مقدسه و بازگشت به شکوه پیشین آنهاست. زمانی که متن دو تلگراف مبادله شده بین علمای کربلا [و نجف] در نشریه هندی «سرفراس» در تاریخ ۳ نوامبر ۱۹۱۷ / ۲ جمادیالثانی ۱۳۳۵ منتشر شد و از هند به وسیله پست به دست سید عبود علی نصرﷲ الکربلائی رسید، او نشریه را نزد شیخ محمد حسن ابوالمحاسن برده و او را مطلع کرد. پس از شیوع این خبر در محافل علمی و مردمی کربلا همه از قضیه مطلع شدند. به دنبال آن سید حسین قزوینی، سید محمد علی طباطبایی و حاج محمد حسن ابوالمحاسن از کربلا به نجف رفته و از سید محمد کاظم یزدی این سؤال را پرسیدند: «آیا جایز است که یک مسلمان به یک مسیحی به خاطر اشغال عتبات مقدسه تبریک بگوید؟ حکم چنین مسلمانی از نظر اسلام چیست؟ …» یزدی در ذیل این استفتا نوشت: «فردی که این کار شنیع را مرتکب شود فاسق و فاجر است و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.»[۱۴]
در جریان جنبش جهاد سال ۱۹۱۴ نیز سید یزدی فتوای جهاد علیه بریتانیا را صادر کرد و خانواده و شاگردان خود را نیز به جبهه جنگ گسیل داشت. از جمله شایعاتی که در این جنبش مطرح شد، کمک مالی آلمان و عثمانی به روحانیون شیعه عراقی برای مقابله با بریتانیاییها بود. منابع انگلیسی شایع کردند که علمای مجاهد علیه اشغالگران بریتانیایی، فقط تحت تأثیر مبالغ هنگفتی که از طرف عثمانی و آلمان دریافت کرده بودند اقدام به مبارزه کردهاند. از خاطرات یک فرستاده دیپلماتیک آلمان به ایران که به دست انگلیسیها اسیر شد نقل شده که یک مجتهد کربلایی از آلمان مبلغ دو هزار پوند گرفته و به کرمانشاه رفت تا مردم را به جهاد علیه انگلیس دعوت کند. دکتر علی الوردی چنین توضیح داده است:
«ما منکر توزیع مبالغ زیادی پول از طرف عثمانی در مناطق تحت نفوذ علمای دین در اثنای جنبش جهاد نیستیم ولی نباید فراموش کرد که آنها این مبلغ را برای تجهیز نظامی و غذایی مجاهدین و یا تشویق و دلگرمی دادن به آنها پخش کردهاند. علمای دین نیز به این مبالغ اکتفا نکرده و از اموال شخصی یا وجوهات شخصی تحت اختیار خود برای جنبش جهاد هزینه کردهاند … البته این به آن معنا نیست که برخی روحانیون و طلاب کمرتبه اقدام به مصرف شخصی این مبالغ کرده باشند. شخص موثقی برای من نقل میکرد که در اثنای جنبش جهاد، واسطه بین کنسول آلمان در بغداد و یکی از روحانیون بوده و دیده که آن روحانی، مبلغ هنگفتی را از کنسول آلمان گرفت و تنها بخشی از آن را میان مجاهدین توزیع کرده و بقیه را در جیب خود گذاشت.»[۱۵]
با این حال شیخ عبدالکریم جزائری، شیخ جواد جواهری و سید هبةالدین شهرستانی به عنوان رهبران روحانی فعال در جریان این انقلاب در پاسخ به سؤالات عبدالرزاق الحسنی هرگونه کمک گرفتن از کشورها و نیروهای خارجی در جریان انقلاب ۱۹۲۰ را تکذیب کردهاند.[۱۶]
پس از شکست جنبش جهاد، در ۱۹ مارس سال ۱۹۱۸ گروهی از روحانیون و عشایر نجف با کشتن یکی از نظامیان برجسته بریتانیایی در نجف بار دیگر مخالفت خود را با اشغالگری آنان نشان دادند. این بار واکنش انگلیس بسیار خشن و غیر انسانی بود. آنها ۴۷ روز نجف را محاصره کردند تا قاتلان ژنرال انگلیسی را تحویل بگیرند. در جریان محاصره رقتبار نجف، سید یزدی فعالیت دیپلماتیک زیادی به منظور جلوگیری از گسترش فاجعه انسانی و هتک حرمت مذهبی انجام داد.
«به دستور ژنرال ساندرز نجف کاملاً محاصره و آب به روی مردم بسته شد. سرگرد بالفور از طرف سر آرنولد ویلسون حکمران بریتانیایی عراق به نجف اعزام شد و مکاتباتی با سید یزدی و شیخالشریعه داشت. روز سوم قیام هم ویلسون به یزدی نامه نوشت و خواهان تسلیم عوامل قیام شد … پذیرش شروط سه گانه انگلیسیها برای نجفیها ذلتبار بود: تسلیم سی تن از بزرگان شهر، تحویل هزار قبضه تفنگ و ۵۰ هزار روپی و تسلیم صد نفر از اهالی شهر به عنوان اسیر جنگی جهت تبعید. چهل روز بعد از محاصره و قطع آب، بیش از ۲۰ زن و کودک از جمله چند زن حامله در اثر اصابت گلوله کشته شده بودند.»[۱۷]
آقانجفی قوچانی نیز در خاطرات خود از تلاشهای سید یزدی برای فرونشاندن بحران حصر نجف یاد کرده است:
«بلفور که رئیس لشگر دشمن بود یک دو مرتبه از بیرون از آقا سید محمدکاظم اجازه خواسته و به ملاقات آقا آمده بود. در بین این گیر و دار [محاصره نجف] و بین آقا و آنها عنوان دوستی بود و هر وقت به ملاقات آقا آمده بود مردم خیلی خوشحال میشدند که شاید این ملاقات، اسباب فرجی و گشایشی باشد و معذلک گشایشی حاصل نبود بلکه تشدید میگردید.»[۱۸]
کامل سلمان الجبوری نیز چنین گزارشی از مذاکرات میان سید یزدی با مقامات بریتانیایی داده است:
«در روز ۲۰ ماه می ۱۹۱۷ سر رونالد استورز (Sir Ronald Storrs) مسؤول اطلاعاتی بریتانیا در کشورهای عربی و هیأت همراه به دیدار سید محمد کاظم یزدی در نجف رفتند. استورز مطلع بود که یزدی پیشتر هدیه انگلیسیها (مبلغ ۲۰۰ پوند) را نپذیرفته بود. او میخواست از نزدیک با مواضع یزدی آشنا شود … همراه استورز به وی پیشنهاد داد که این بار مبلغ هزار پوند به یزدی هدیه بدهد … استورز پس از دیدن یزدی دریافت که راز شهرت و نفوذ او در اقتدار وجودی و کلامی وی نهفته است… سید یزدی به وی گفت: «مراقب عبتات شریفه باشید! مراقب عتبات شریفه باشید!» … سپس از آنها خواست در شهرهای شیعهنشین فقط از کارمندان شیعه استفاده کنند و برخی زندانیان شیعی را آزاد کنند … هنگامی که استورز خواست مبلغ مورد نظرش را به عنوان هدیه به سید بدهد او عذر خواست و نپذیرفت … پس از ساعتی که سر رونالد قصد رفتن کرد دوباره هزار پوند را به سید تقدیم کرد ولی او در نهایت ادب این هدیه را رد کرد.»[۱۹]
همچنین پادشاه وقت انگلستان نیز کوشش داشت از موقعیت سید یزدی برای کنترل اوضاع عراق بهره بگیرد:
«۴ صفر ۱۳۳۶ / ۱۹ نوامبر ۱۹۱۷ کاپیتان بالفور به نجف رفت و محرمانه با وی [درباره حوادث مربوط به قیام نجف] مذاکره کرد … و روز آخر محرم ۱۱۳۶ / نوامبر ۱۹۱۷ یک نظامی انگلیسی وارد نجف شد که طبق شایعات، قرار بود از جانب حاکمان انگلیسی بغداد، سلام جرج پادشاه انگلستان را به سید یزدی ابلاغ کند. انگلیسیها آنگونه که به یزدی گفته بودند آماده اجرای اوامر او بودند و به ادعای خود از یزدی حرفشنوی داشتند … در پی نامهنگاری یزدی با [سر پرسی] کاکس [Sir Percy Cox] فرماندار کل سلطنتی بغداد و میانجیگریهای یزدی سرانجام انگلیس در روز دوم قیام اعلام کرد که شورشیان نجف را عفو کرده است. همچنین انگلیس در پی نامه یزدی گروهی از بازداشتشدهگان نجف را آزاد کرد … همچنین در پی سفر کاکس به نجف، وی چندین بار به دیدار یزدی و شیخالشریعه اصفهانی رفت.»[۲۰]
از دیگر سو نیز علمای نجف با ارسال تلگرافی به فرمانده نظامیان انگلیسی خواهان مدارای آنها با اهالی نجف شدند. در روز ۲۵ مارس ۱۹۱۸ سید کاظم یزدی و دیگر علما و فرزندان مجتهدین حوزه و بزرگان شهر تلگرافی به فرمانده نظامیان انگلیسی در بغداد نوشتند که متن آن چنین است:
«به جناب فرمانده کل نظامیان بریتانیای کبیر؛ ما علمای نجف اشرف از جانب خود و همه فقرا و مساکین و اهالی این شهر مقدس به شما شکایت میآوریم و با توجه به الطاف و عدالت آن دولت از شما کمک عاجل میخواهیم تا رحم کرده و دست از محاصره بیچارگان و بیگناهان … بردارید. بدترین مشکل ما قطع آب است که این مجازات در هیچ یک از ادیان بشری جایز ندانسته شده است. اگر به مردان رحم نمیکنید اقلاً به زنان و کودکان رحم کنید. از عدالت آن دولت که معروف به رأفت و عدالت و قوت و ابهت است، به دور است که بیگناهان را به جای مجرمان مجازات کند. جان افراد در اثر گرسنگی و تشنگی و نبود امکانات در آستانه هلاکت است و این رفتار، ضربهای بر همه جهان اسلام است و به عواطف عموم مسلمانان لطمه خواهد زد. [چنین رفتاری] با سیاستهای خوشایند شما در جهت جلب عواطف مسلمانان نیز همخوانی ندارد … الاحقر الجانی شیخالشریعه اصفهانی». سید یزدی به این تلگراف اضافه کرد: «ظاهراً خاموش کردن این آتش برافروخته شده در این شهر مقدس بستگی به عفو عمومی دارد و مصلحت نیز در آن است.»[۲۱]
همچنین تلگراف دیگری نیز سید یزدی و شیخالشریعه اصفهانی خطاب به سر مارشال کی. سی. بی فرمانده کل نظامی بریتانیاییها در عراق نوشتند. در روز ۳۰ مارس ۱۹۱۸ (دوازدهمین روز محاصره) آنها نامهای درباره لزوم آسانگیری انگلیسیها و جلوگیری از ریخته شدن خون بیگناهان به فرمانده کل نظامی بریتانیا نوشتند که در آن آمده است:
«ما به عدالت شما آگاهیم که آوازه آن فراگیر شده و نیاز به هیچ دلیلی ندارد. از شما میخواهیم که محاصره و اسارت افراد ناتوان و بیگناه با صدور فرمان عفو عمومی رفع شود. شاید بر شما مخفی نباشد که علما و همه اهالی نجف نسبت به آنچه که دولت فخیمهای چون چون دولت بریتانیا توانش را دارد ناتوان هستند. دولت شما وعده داده که حرمت اسلام را نگهداشته و [حال] مسلمانان را مراعات کند … در پایان با کمال صراحت و به انگیزه نصیحت به آن دولت فخیمه باید بگوییم که این محاصره … مخالفت رأفت و عدالت است و با نوامیس انسانی و [قوانین] حفظ حقوق بشر سازگار نیست. همانگونه که موجب هتک حرمتهای اسلامی است و این امر بر خلاف مصلحتی است که همواره آن دولت یگانه در سیاست آن را رعایت کرده است …»[۲۲]
با این حال پاسخ مقامات بریتانیایی به رفتار مسالمتجویانه علمای نجف، موهن و خشن بود. کاپیتان بالفور به سید یزدی چنین پاسخ داد: «کاملاً معلوم است که آتشباری ما تنها متوجه تبهکارانی بوده که به روی ما آتش گشوده بودند. جناب فرماندار کل امیدوارند که شما بدانید اینگونه سخنان نمیتواند در راستای دفاع از واقعه نجف اشرف کمکی به شما بکند … کوفه، ۲ آوریل ۱۹۱۸»[۲۳]
مقامات انگلیسی سرانجام توانستند پس از ۴۷ روز محاصره غیرانسانی نجف، اهالی و علمای شهر را وادار به تسلیم کنند و حتی آنها را مجبور کردند که جشنی به پاس پیروزی بریتانیاییها بر شورشیان انقلابی نجف ترتیت دهند. در این جشن مقاماتی همچون ویلسون، بالفور، گرین هاوس، فیشر و افسران عالیرتبه بریتانیایی حضور مییابند. پس از خوشامدگویی شیخ محمود مجتهد هندی و شیخ جواد صاحب جواهر، حاج محسن شلاش [از وزرای مالیه و اقتصاد عراق در دولتهای بعدی] به ایراد سخنرانی پرداخت و در خلال بیانات خود به شدت عوامل قیام نجف را مورد حمله قرار داد و با الفاظ فاسد و معاند یاد کرد.[۲۴] از سرشناسترین روحانیان حاضر در این گردهمایی میتوان از شیخ مهدی خراسانی، شیخ مهدی مازندرانی، شیخ محمد حسین کاشفالغطاء، سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ عبدالکریم جزائری، شیخ هادی کاشفالغطاء، سید عبدالرزاق حلو، شیخ عبدالکریم زنجانی، شیخ ضیاءالدین عراقی و…. نام برد.[۲۵]
سال پایانی حیات سید یزدی برای وی بسیار تلخ و رقتبار بود. اون که فرزندش را در جریان جنبش جهاد ۱۹۱۴ از دست داده بود، در جریان شورش ۱۹۱۸ نجف متهم به همکاری با انگلیسیها شد و ترجیح داد انزوا پیشه کند. صاحب عروه در گفتگویی که با آقانجفی قوچانی داشته به وی چنین گفته است:
«ما از دست خرمقدسین طلبهها و از زبان آنها آسوده نیستیم. آدم به هر پهلو که بخوابد حرف میزنند. من سابقاً که به کوفه میرفتم هفته دو هفته میماندم. صاحب منصبهای انگلیس نزد من آمد و شد میکردند و خیلی از خیالات فاسده و مضره آنها را دفع میکردم و جهت مسلمین، خیلی از مصالح منظور میشد و از مفاسد دفع میشد. آن وقت این خرمقدسین نظیر فلان و فلان به این و آن گفته بودند که چطور شد آقا عثمانیها را که اسلامیتی داشتند و پاک بودند و مأمور به معاشرت با آنها هستیم به خانه خود راه نمیداد و از رفت و آمد با آنها اجتناب و دوری میکرد و لکن با این فرنگیهای نجس و خالصالکفر و محارب این همه اظهار محبت میکند و علیالدوام صاحبمنصبان در مجلس آقا هستند و خوش میشنوند. این یعنی چه؟»[۲۶]
با وفات سید یزدی در سال ۱۹۱۹ میلادی، مرجعیت و زعامت شیعه به دست میرزا محمد تقی شیرازی افتاد که به میرزای شیرازی دوم نیز شهره بود. وی کوشید در جهت راضی نگه داشتن تمایلات انقلابی مخالفان اشغالگری قدم بردارد و محافظهکاری سید یزدی را کنار بگذارد. همین منش او سبب شد که رهبری انقلاب ۱۹۲۰ عراق را بر عهده بگیرد و خشم بریتانیاییها را برانگیزد. ویلسون در خاطرات خود مینویسد که میرزا محمدتقی شیرازی غالباً به اسم تقوا و دین، کارهایی را انجام میدهد که کاملاً از دین جدا و دور است. همچنین در ۱۱ ژوئن ۱۹۱۹ نامهای به لندن میفرستد و آیتﷲ شیرازی را چنین توصیف میکند: «مجتهد رئیس در کربلا میرزا محمدتقی شیرازی در سن خرفتی است و به وسیله عدهای مالپرست که برضد انگلیس قیام میکنند محاصره شده است.»[۲۷]
در روز ۱۳ فوریه ۱۹۱۹ میرزا محمد تقی شیرازی نامهای به زبان فارسی به وزیر مختار امریکا در تهران نوشت و از ظلم و ستم انگلیسیها شکایت نمود و در همین تاریخ نامه دیگری به امضای میرزا محمدتقی شیرازی و آیتﷲ شیخ فتحﷲ اصفهانی به تئودور ویلسون رئیس جمهور امریکا ارسال داشتند.[۲۸] همچنین میرزا طی نامه تظلمخواهانهای خطاب به «جامعه ملل» که در آن زمان، نقشی مشابه سازمان ملل متحد داشت، چنین نوشت:
«بعد از اینکه مرجعیت روحانی از طرف امت اسلامی به من واگذار گردید، من از طرف این امت به مقام رفیع جامعه ملل به سبب آنچه حکومت اشغالگر انگلیس در عراق انجام میدهد از قساوتهای گوناگون و ریختن خون بیگناهان شکایت میکنم … زمانی که ملت عراق از دولتهای انگلیس و فرانسه تقاضا کرد که به وعدههایی که درباره استقلال عراق دادهاند عمل کنند، نیروی نظامی انگلیس به اتکای قدرت خود و مِن غیر حق دست به خشونت زد و با هواپیماها و توپهای خود به این ملت یورش برد و هر که را خواست نابود کرد و هر که را خواست حبس و تبعید نمود. خانهها را سوزاندند و ویران کردند، اموال را غارت و مصادره کردند و اعمالی مرتکب شدند که هرگز با روح تمدن مورد ادعای آنان سازگار نیست و اعمالی که از انگلیس سر زده است مورد تقبیح هر انسانی است … و چون جامعه ملل یاریدهنده ضعفاست، این مختصر را برای شما بیان کردیم و شما را از نقش حکومت انگلیس در عراق آگاه ساختیم. به جامعه ملل که نماینده عدالت است متوسل میشویم پس ملتی را که درصدد دفاع از حقوق خویش است یاری دهید. ۲۷ ذیالقعده ۱۳۳۸»[۲۹]
همچنین نامه تظلمخواهانه دیگری نیز از طرف شیخالشریعه اصفهانی از مراجع نجف خطاب به دولت ایران و کشورهای غربی نوشته شد. در این نامه جنایات انگلیس تشریح شد و در خاتمه تقاضا کردند که هر چه زودتر ملت عراق از فشار نظامی انگلیس خلاص شود و استقلال تام به این کشور اعطا شود. این نامهها به وسیله شخصی به ایران فرستاده شد و به سفارتخانههای کشورهای مربوطه تسلیم شد. سفیر روسیه از دادن وقت ملاقات به این شخص امتناع کرد چون میترسید سفیر انگلیس از این قضیه مطلع گردد و در نتیجه سفیر افغانستان واسطه شد و این نامه را به سفیر روسیه تسلیم کرد.[۳۰]
از سوی دیگر نیز در نامهای که میرزای شیرازی دوم به همراه شیخالشریعه اصفهانی به رئیسجمهور وقت امریکا نوشت، تمایل مردم عراق به عنوان یک ملت مسلمان را به انتخاب دولت جدید و مستقل عربی اسلامی و انتخاب پادشاهی مسلمان مقید به مجلس شورای ملی به اطلاع او رساند.[۳۱]
دوره انزوای سیاسی نجف و رکود دیپلماسی
انقلاب ۱۹۲۰ عراق نیز همچون دو جنبش قبلی شکست سنگینی متحمل شد و حکومت عراق جدید تحت سیطره بریتانیا تأسیس شد. اعتراضات علما کارگر نیافتاد و منجر به تبعید نائینی و اصفهانی به ایران شد. آنها به شرط عدم مداخله در سیاست توانستند اجازه بازگشت به نجف بگیرند و مرجعیت نیز به تدریج در قم اقتدار و استقرار یافت. دوره آیتﷲالعظمی سید محسن حکیم و آیتﷲالعظمی سید ابوالقاسم خویی نیز دوره تنش میان نجف با دولت بعثی عراق بود و فرصت و امکانی برای فعالیت دیپلماتیک و برقراری ارتباط با جهان خارج فراهم نبود. حتی آقای حکیم در پاسخ به شیخ نصرﷲ خلخالی؛ از روحانیون فعال نجف که خواهان دخالت وی در جلوگیری از سرکوب انقلابیون به دست محمدرضا شاه بوده است، میگوید: «من عراقی هستم و با اوضاع ایران کاری ندارم.»[۳۲]
مهمترین فعالیت دیپلماتیک علمای نجف در این دوره، به اعتراضات آنها به گسترش نفوذ صهیونیسم مربوط میشود. از جمله آقایان سید محسن حکیم سید محمد رضا آلیاسین و شیخ عبدالکریم جزائری در تلگراف مشترکی به دولت امریکا که به واسطه وزیر کشور عراق ارسال کردند به سیاست امریکا در قضیه فلسطین معترض شدند.[۳۳]
گسترش اقتدار و دیکتاتوری بعثیها راه را بر هرگونه فعالیت و ارتباط سیاسی نجف با جهان خارج بست و از همین رو، دوره ۱۱ ساله پس از سقوط صدام را باید نقطه عطفی در تاریخ دیپلماسی نجف محسوب کرد که با دیدار اخیر دبیر کل سازمان ملل با آیتﷲالعظمی سیستانی به اوج خود رسیده است.
«الصَرخی» کیست و در پی چیست؟
ورود محتاطانه آیتالله سیستانی به فضای سیاسی عراق یک تاکتیک است/ تعریف جایگاه حقوقی برای مرجعیت اعلی شرایط بهتری برای آینده عراق رقم میزند
زمین بازی قدرت و چالش جدید مرجعیت!
بررسی ضرورت تاسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با وجود شورای نگهبان