۱- به نظر میرسد قلم نویسنده بدان سو رفته است که مرحوم آیتﷲ سید مهدی قزوینی و آیتﷲ سید محسن امین را در برابر عزاداری قرار دهد و انتقادات آن بزرگواران به بعضی از رفتارهای ناشایست در عزاداری تلویحاً مخالفت با عزاداری دانسته شود. مثلاً خوب بود انتقادات آیت ﷲ سید مهدی قزوینی درباره رفتارهای نادرست مواکب عزاداری در کتاب «صولة الحق علی جولة الباطل» صریحاً آورده میشد و از کلیگویی به این صورت که: «در آن به تندی از آنچه در میان دستههای عزاداری رایج بود به محرمات و منکرات و سخافات و حماقات یاد کرد»، پرهیز میگردید؛ زیرا محققا، بسیاری از انتقادات مرحوم سید مهدی قزوینی در آنجا مورد اتفاق علماست.
۲- به نظر میآید نویسنده میخواهد موضعگیریها و آرای آیتﷲ سید محسن امین و آیتﷲ سید مهدی قزوینی را در یک جهت قرار دهد؛ این در حالی است که صحبتهای این دو از جهاتی با هم متفاوت بود و همچنین برخورد علمای موافق قمهزنی و موضعگیری مردم نسبت به این دو بسیار متفاوت است. گستره برخورد با سید محسن امین بسیار فراتر از سید مهدی قزوینی بوده و بسیاری از ردیهها نیز ناظر به کتاب التنزیه است؛ چون مطالب و بحثهای عالمانه بیشتری در آن بیان شده است.
گستره برخورد با سید محسن امین بسیار فراتر از سید مهدی قزوینی بوده و بسیاری از ردیهها نیز ناظر به کتاب التنزیه است.
۳- نویسنده با نگاه به کتابها و فتاوای موافقان قمهزنی تقابل علمای نجف با سید محسن امین را به رصد کشیده است و گزارشهای تاریخی موافقان سید محسن امین همچون جعفر خلیلی را از اعتبار ساقط میداند. مثلاً درباره استقبال مردم و علمای نجف از سید محسن امین قضاوتی عجولانه داشته و در آن تردید میکند. در حالی که علت عقبنشینی مخالفان در مقابل اقدامات اصلاحگرایانه سید محسن امین و پشیمانی آنها از رفتارهای زشتشان، استقبال بینظیر مرجع بزرگ شیعه آیتﷲ سید ابوالحسن اصفهانی از سید محسن امین بود. مرحوم سید محسن امین در کتاب أعیان الشیعه درباره استقبال گرم آیتﷲ سید ابوالحسن اصفهانی از وی مینویسد:
«در سفری که در سال ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳ قمری به عتبات عالیات عراق داشتم، در کربلا هیئتی از جانب آیتﷲ سید ابوالحسن اصفهانی به استقبال من آمد. همچنین هیئتی دیگر نیز در خان الحماد[۱] از من استقبال نمود. در هنگام ورود به نجف هم خود ایشان با جمعیت انبوهی از علماء، فضلاء، شخصیتها و دیگر اقشار مردم به خارج از شهر آمده و از من استقبال کردند. شبی را که به نجف رسیدیم در منزل ایشان اقامت داشتیم. پس از آن نیز در بیشتر روزها در نجف به ملاقات من میآمد، همچنان که در هنگام اقامتمان در کوفه نیز مکرراً این ملاقاتها ادامه داشت. هنگامی که قصد زیارت امام رضا – علیهالسلام- را نمودیم به منزل ما آمد و خواست تا من و او تنها باشیم. سپس به من گفت آیا میخواهی به ایران بروی؟ گفتم: بله. گفت: «لازم است لباس گرمی تهیه کنی؛ چون هوای ایران سرد است و در آنجا زیاد برف میآید.» البته این ملاقات ما در اوایل بهار بود. سپس گفت: در تهران کجا اقامت میکنی؟ گفتم: من آدم درویش و سادهزیستی هستم. برایم اهمیتی ندارد که کجا اقامت کنم. گفت: نه، این امکان ندارد. وضعیت ایران مثل جبل عامل نیست، شما باید حتماً در منزل شخص معروفی اقامت کنی! گفتم: یکی از روحانیون تهرانی که در نجف بود از من خواسته تا به منزل ایشان بروم، من هم دعوت او را اجابت کردم. ایشان گفت: او شایستگی میزبانی از شما را ندارد. گفتم: به او وعده دادهام و برای من سخت است که خلف وعده کنم. ایشان گفت: حفظ حرمت و جایگاه اهل علم مهمتر از خلف وعده است، کسی را که دارای جایگاه علمی است انتخاب کنید تا من نامهٔ میزبانی شما را برای او بنویسم. گفتم: من کسی را در تهران نمیشناسم و تنها نام شیخ اسحاق رشتی و سید محمد بهبهانی را شنیدهام. گفت: هر کدام را که میخواهی انتخاب کن تا من به او نامه بنویسم. من شیخ رشتی را انتخاب کردم. سپس گفت: اگر در کرمانشاه کاری داشتی به فلانی مراجعه کن، در تهران به پیش فلانی برو، و در خراسان به فلانی مراجعه نما. سپس دفتری آورد و اسامی آنها را با خط خودش در آن نوشت. من از او تشکر کردم و او رفت. اما در سفر به ایران الحمدلله به هیچکدام از آن افراد احتیاجی پیدا نکردم به جز فرد خراسانی که در بعضی امور از او کمک خواستم. در طول سفرمان به ایران نیز او همواره در هر شهری جویای احوال ما بود و هر روز از کلیات و جزئیات امور ما در هر شهر و سرزمینی که وارد میشدیم، خبر میگرفت. هنگامی که پس از پنج ماه و نیم سفر به ایران به عراق بازگشتم، در کربلا با ما ملاقات نمود. اولین باری که مرا دید گفت: با تو به فارسی سخن بگویم یا به عربی؟ گفتم: هر طور که دوست داری! گفت: چیزی از داستان سفر به ایران نمیخواهد بگویی که از همهاش آگاهم و اخبار سفر شما هر روز و هر ساعت به دستم میرسید. در طول اقامتم نزد ایشان، دیدم که علاقهمند به کشیدن قلیان هستند. من ایشان را از آن نهی کردم و ایشان در حضور من دیگر قلیان نمیکشیدند. روزی در نجف میان گفتوگویمان بحث اقدامات اصلاحیام درباره عزاداری در سوریه را پیش کشیدم. او گفت: «آیا میدانی چرا من به تو این قدر احترام میگذارم؟ همهٔ اینها به خاطر آن است که از این سِلک و گروه[روحانیت] کسی تو را در این اصلاحگریها همراهی نکرد!»
علت عقبنشینی مخالفان در مقابل اقدامات اصلاحگرایانه سید محسن امین و پشیمانی آنها از رفتارهای زشتشان، استقبال بینظیر مرجع بزرگ شیعه آیتﷲ سید ابوالحسن اصفهانی از سید محسن امین بود.
۴- افزون بر طرفداری مرجع بزرگ سید ابوالحسن اصفهانی، از سید محسن امین، آیتﷲالعظمی شیخ عبدالکریم جزائری (۱۲۸۹- ۱۳۴۲ ق) که از فقهای مبارز و مجاهد زمان خویش به شمار میآمد، یکی دیگر از مراجع نجف بود که به حمایت از سید محسن امین حکم به تحریم قمهزنی داد.
در این میان حتی تعدادی از چهرههای بزرگ عرفانی و زهاد معروف نجف نیز با سید محسن امین همراه شده و به مخالفت با قمهزنی پرداختند. چنانچه عالم و عارف وارسته آیتﷲ شیخ علی زاهد قمی، با وجود آنکه به زهد و تقوا در نجف معروف بوده و نگرشی سنتی نیز به موضوعات دینی داشت، ولی به مخالفت با قمهزنی میپرداخت.
همچنین آیتﷲ شیخ جعفر بدیری (متوفی ۱۳۶۹ ق) نیز یکی دیگر از علمای باتقوا و زاهد نجف بود که مخالفت خود را با قمهزنی آشکار نمود.
احمد مخبری
بسیار خوب اما اين ها نیازمند سند و مدرک است! فتوای مرحوم حائری و ديگران کجا ثبت شده؟
در ضمن نام نویسنده (مهدی مسائلی) باید در صدر یا ذیل مطلب بیاید نه آن که در لید مطلب پنهان شود!
ناشناس
این که مرحوم حائری فتوا به حرمت قمه زنی داده کذب محض است.