دو دیدگاه درباره وضعیت علمی فعلی حوزه وجود دارد. بعضی بزرگان از وضعیت حوزه خیلی گله میکنند و میگویند با وضعیتی که پیش میرویم معلوم نیست طلبههای امروزی چگونه میخواهند جای مراجع و علمای سلف را بگیرند. بعضی دیگر از اساتید ولی مقداری خوشبینترند و میگویند وضعیت علمی حوزه بد هم نیست. نگاه حضرتعالی نسبت به وضعیت فعلی حوزه چیست؟
به نظر میرسد از زمانی که نظام مقدس جمهوری اسلامی تأسیس شد نگاه دنیا و مخصوصاً شیعیان و مسلمانان به جمهوری اسلامی ایران است که این نظام چگونه حرکت میکند و اهداف خودش را چگونه پیش میبرد. پیشرفت این نظام و تکامل این نظام، به چیست؟ ابعادی در رابطه با اقتصاد، مسائل نظامی و جهات سیاسی و… مطرح است که باید مسئولان دقت کنند تا این نظام مقدس جمهوری اسلامی تکامل پیدا کند و هر روز و هر سالش، بهتر از گذشته باشد.
بعد علمی و فرهنگی، مهمترینِ ابعاد جمهوری اسلامی است. بخش عمدهای از این بُعد مربوط به حوزه مقدسه قم و حوزههای علمیه سراسر کشور است و فعالیت حوزههای علمیه میتواند نقش بسزایی در پیشبرد اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی و به تبع آن اهداف اسلام داشته باشد. اگر این برنامهها خوب تنظیم شود، تکامل به وجود میآید و روزبهروز به اسلام واقعی نزدیکتر میشویم. و إن شاء ﷲ مورد رضایت آقا امام زمان(عج) خواهد بود.
برای رسیدن به اهداف نظام و اسلام لازم است فهم درستی از عقاید، قرآن و روایات داشته باشیم.
برای رسیدن به اهداف نظام و اسلام لازم است فهم درستی از عقاید، قرآن و روایات داشته باشیم؛ زیرا قوانین بشری جوابگوی این تکامل معنوی نیست. ما باید اعتقادات را به طور صحیح بیان کنیم؛ با استدلالهای صحیح و مبانیای که مبتنی بر فهم درست از آیات و روایات باشد. این را باید بتوانیم برای مردم دنیا بیان کنیم. هدف از تفقه در دین همین است: «وَ مَا کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینفِرُواْ کآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِینذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ». هدف حوزههای علمیه تفقه در دین است، تفقه در ابعاد مختلف دین، یعنی بعد اعتقادی، فقهی، اخلاقی و همچنین در روششناسی انتقال مفاهیم حاصل از علوم.
برای رسیدن به این هدف، مقدماتی لازم است. یکی از مقدمات این است که از فهم درستی از عقاید داشته باشیم. یعنی حوزه باید مسئله عقاید را جدی بگیرد و حتی افراطیترین جریانها را نیز رصد کند و آماده باشد. سپس با بهترین استدلال و بهترین بیان به صورت مکتوب یا سخنرانی این سخنان را به مردم برساند. این یکی از کارهای لازمی است که حوزه علمیه بهترین جا برای انجام آن است. اگر شبهاتی در این مورد وجود دارد، باید بررسی و به آنها پاسخ متقن داده شود.
البته در این راه باید از افراط و تفریط نیز پرهیز کرد. مباحث اعتقادی باید به گونهای مطرح شود که باعث اشکال بعضی از بزرگان نباشد. نباید طرح این مسائل، صرفا فلسفی باشد؛ بلکه باید کلامی هم باشد. ضمن اینکه باید به صورت ساده و رسا بیان کرد، نه اینکه از اصطلاحات خیلی بغرنج استفاده کرد که تنها عده خاصی متوجه بشوند. این حرکت اولی است که حوزه باید انجام بدهد.
ممکن است تا کنون به صورت جسته و گریخته این کار انجام شده باشد، ولی لازم است به صورت منظم، تمام مسائل اصول دین و اعتقادات، پلهپله بیان و بحث و اثبات شود. باید شبهات گفته شود و جواب آنها داده شود. به نظر میرسد این نیز حرکت لازمی است که باید در حوزه انجام شود. شاید بهتر باشد شورایی تشکیل شود که تصمیم بگیرد چه مباحثی مطرح شود و چه مباحثی، نه. در حقیقت کار این شورا این باشد که وضعیت زمانه خود را رصد کند و از زمان خود جلوتر باشد و تصمیم بگیرد که چگونه و از چه زاویه به مسائل وارد شوند و چه استدلالاتی را مطرح کنند، چه شبهاتی را بگویند و چه شبهاتی را مطرح نکنند. بالاخره باید بعضی ویژگیها در نظر گرفته شود که طرح این مباحث، خودش باعث گمراهی عدهای نشود، بلکه باعث روشنگری باشد.
لازم است به صورت منظم، تمام مسائل اصول دین و اعتقادات، پلهپله بیان و بحث و اثبات شود.
این یکی از کارهایی است که به نظر میرسد حوزه باید انجام دهد. من فکر میکنم اکنون حوزه آن نظم خاص خود را ندارد. به عنوان مثال، مباحث گوناگونی در حوزهٔ رسانه داریم که هنوز به صورت علمی بر روی آنها کار نکردهایم و تازه در حال ورود کُند به اینگونه مباحث جدید هستیم، ولی زمان را از دست دادهایم.
مسئله دیگری که لازم است حوزه علمیه به آن بپردازد، مسئله فهم درست قرآن و روایات است. یعنی استنباطی که در زمینه احکام، اخلاقیات، واجبات و محرمات و احکام شرعیه داریم باید درست تحقق پیدا کند. امروز شاهدیم که اسلام شعبههای مختلفی پیدا کرده است. در اهل تسنن شعبههایی هست. همه اینها در اثر فهم نادرست از اسلام است. یعنی کلامی از قرآن را عدهای بهگونهای برداشت میکنند و عدهای دیگر، برداشت دیگری دارند. در روایات هم همینطور است و این داستان مکرراً در طول تاریخ در همهٔ ادیان تکرار شده و باز هم تکرار خواهد شد.
مسئله داعش را در نظر بگیرید. صرف نظر از جنبههای سیاسیاش، برداشتهای نادرستی که اینها از اسلام دارند، ضربه بزرگی به اسلام میزند. چه ضربهای بالاتر از این؟ آیا اینها بیشتر ضربه میزنند یا کفار؟ مسلماً ضربهٔ افرادی که اسلام را درست نفهمیدهاند بیشتر است تا کسانی که کلا مسلمان نیستند.
در دایره تشیع هم همینطور است. کسانی که فهم صحیحی از تشیع ندارند، باعث انحراف میشوند و وجهه تشیع را در دنیا تخریب میکنند. در دیگر ادیان آسمانی هم کسانی که احکام را درست نفهمیدهاند، آبروی دینشان را میبرند. درست است که رسیدن به فهم واحد سخت است ولی باید برای تقریب اذهان تلاش کنیم و همین تلاش است که جهاد طلبه به حساب میآید، وگرنه نمیشود نشست و دست روی دست گذاشت و این طور فکر کرد که ما نهایتاً به فهم واحد نمیرسیم پس تلاشی هم نکنیم. ما مکلفیم که با آگاهی و به دور از تعصب، در این زمینه تلاش کنیم.
در خود تشیع هم اگر نگاهها محدود باشد، همان حالتِ رقیقشده داعش اتفاق میافتد. این نوع نگاه باعث میشود چهره تشیع را در جامعه، کریه نشان دهیم و نتوانیم تشیع واقعی را معرفی کنیم. در وهلهٔ اول برای رهایی از انحراف نیازمند علم هستیم تا آن را گسترش و بسط دهیم. همچنین باید در ابتدای کار به درک واقعی و همدلانه با کسانی که شاید فهم درستی از آیات و روایات ندارند نائل شویم تا بتوانیم از آن نقطهای که باید، علممان را عرضه کنیم. باید مخاطب را بشناسیم وگرنه گاهی قدمهای سنگین علمی نیز راه به جایی نمیبرد. شما فکر نکنید بزرگان و قدمای ما احکام را در گذشته بیان کردهاند، پس ما فهم درستی داریم و دیگر نیازی نیست که در آینده، دوباره برای رسیدن به فهم درست، قدم برداریم. علم در طول زمان، تکامل پیدا میکند. هر مرجعی ابتکارات جدیدی به وجود میآورد. شخصیتهایی آمدند، حرفهای گذشتگان را رد کردند و به اشتباهات گذشتگان پی بردند و آنها را بیان کردند. یادمان باشد تا زمانی که دستمان در دست معصوم قرار نگرفته، همچنان در تلاش برای رسیدن به فهم درست از اسلام هستیم. پس تلاش برای کشف حقیقت، پایان ندارد. چنین نیست که همه احکام همانطور که بوده، مانده باشد. برخی از مسائل عوض شده است. مبانی اصولی، فقهی و رجالی تغییر کرده است. اصولاً فهم صحیح قرآن، فهمی که با روایات، بنای عقلا و حکم عقل، هماهنگی کامل داشته باشد، ممکن است در زمانهای مختلف و با فکرهای جدید به وجود بیاید.
در خود تشیع برخی نگاهها اگر محدود باشد، همان حالتِ رقیقشده داعش اتفاق میافتد.
میتوان در آیات و روایات کار کرد و به نتایجی رسید و کتابهای خوب و تحقیقی نوشت. ولی چنین موفقیتی متوقف بر این است که طلبه، خوب درس بخواند، جدی و دغدغهمند باشد. طبیبی را در نظر بگیرید که با سهلانگاری مدیران آموزشی، مدرک خود را گرفته باشد. همانطور که او جان انسانها را به خطر میاندازد، طلبهٔ کمدانش هم روح و اندیشهٔ انسانها را به خطر میاندازد.
بنابراین، چه مهندسی که ساختمان میسازد، چه طبیبی که مریض را مداوا میکند، اگر خوب درس نخوانده باشند و فهم دقیقی از رشته خود نداشته باشند، نتیجه لازم را نمیگیرند. چه بسا چنین مهندسی باعث انهدام ساختمانها و کشته شدن عدهای از آدمها شود. در علم اسلامی نیز همینطور است. فهم نیمهکاره، بدتر از این است که شخصی چیزی نداند. کسی که چیزی نمیداند، راحت است. اما کسی که فهم نادرست دارد، میخواهد صحبت کند و کتاب بنویسد؛ در حالی که هنوز نفهمیده اسلام چیست؛ هنوز عمق مطلب را درک نکرده و نمیداند واقعیت مسائل چیست و فقط برداشتهای سطحی دارد. چنانکه مثلاً منافقین با خواندن و ترجمه نهج البلاغه فکر کردند اسلام را فهمیدهاند. گاهی به مجتهدان و بزرگواران ما احترام نمیگذاشتند و اهانت میکردند و میگفتند نهج البلاغه این را گفته است. یک جمله از نهج البلاغه را میگرفتند و برداشتی نادرست از آن میکردند. نتیجه هم این شد که به انحراف کشیده شدند. چون فهم درستی از اسلام نداشتند.
فهم نادرست از تشیع مضرّ است، نه اینکه نافع نیست. نداشتن علم سبب میشود حرفها، کتابها، سخنرانیها، مقالات همه ناقص و کمعمق باشد. نبود دغدغه نیز باعث میشود عمل طلبه بر جانش ننشیند. هرکدام از اینها نباشد سبب انحراف میشود. طلبههای دغدغهمند هم هستند که با نیات خیر فعالیت میکنند ولی صد حیف که به سبب زمان کمی که برای تفقه گذاشتهاند، تلاششان به ثمر نمینشیند.
متأسفانه گرایش به مدرکگرایی هم در حوزه، زیاد شده است. یعنی یک عده دنبال ایناند که یک مدرک سطح سه یا چهار بگیرند و با آن، تدریس کنند. اصل اینکه انسان روحانی شود و به اسلام خدمت کند، خیلی خوب است. این بهترین کار است که یک نفر هجرت کند و اسلام را درست برای مردم بیان کند. این بالاترین هدف روحانیت و حوزههای علمیه است که این حرکت را انجام دهند. اما این حرکت باید با روال درست انجام شود.
طلبه با همین دانش کم به دانشگاهها میرود و دانشجویان از او سؤال میکنند. او هم مجبور است پاسخ دهد. ولی بسیاری از پاسخهایش نیمهکاره، ناتمام و ناکافی است. نتیجهاش این میشود که جوابهای آن طلبه، به درد دانشجو نمیخورد. و دانشجو شب که با خود فکر میکند، میگوید: «این آقا جواب داد ولی جوابش به درد نمیخورد. این اسلام و تشیع به درد نمیخورد. این هم نماینده حوزه علمیه بود. آمد اینجا صحبت کرد ولی بخشهایی از حرفهایش درست نیست.» یادمان باشد طلبه نمیتواند بگوید من مطالب را به صورت منطقی، علمی و خشک دریافتم و حالا به همان شکل میخواهم آن مطالب را برای مردم عرضه کنم.
طبیعت انسان این است که بالاخره پاسخ میدهد. اما پاسخها ناتمام و ناکافی است و باعث انحراف میشود. الان هم وقتی صحبتی توسط روحانیون گفته میشود، فوری در اینترنت پخش میشود و میگویند فلانی روحانی و فاضل است و چنین و چنان مطلبی گفته است.
طلبه نمیتواند بگوید من مطالب را به صورت منطقی، علمی و خشک دریافتم و حالا به همان شکل میخواهم آن مطالب را برای مردم عرضه کنم.
پس ما باید در حوزه علمیه، کارخانه تفقه در دین درست کنیم. یعنی اول باید یک طلبه به تفقه رسیده باشد تا بتواند فعالیت اجتماعی انجام دهد. اگر کسی هنوز به تفقه در دین نرسیده است، حق ندارد سخنرانی کند، به دانشگاه برود یا کتاب بنویسد. باید فیلتری وجود داشته باشد که این تفقه را به صورت دقیق، تأیید یا رد کند. این مدرک باید به قدری دقیق باشد که بر اساس آن بتوانیم بگوییم این طلبه به تفقه در دین رسیده است. یعنی هم در مسائل اعتقادی، درجه یک و عالی شده است، هم در مسائل علمی به حدی رسیده که تفقه در دین پیدا کرده است.
بعضی در ردّ این سختگیری میگویند حالا یک طلبه ممکن است سواد نداشته باشد، ولی میتواند از رساله برای مردم مسئله بگوید. در پاسخ به این عده باید گفت: بله. ولی اگر این طلبه برای تبلیغ به محلی رفت، مردم که به رساله اکتفا نمیکنند؛ جوانها دورش جمع میشوند. پسرها و دخترها هر روز از او سؤال میکنند. اگر نفس زکیهای داشته باشد، میگوید من پاسخگوی سؤالات شما نیستم. من در همین حد میدانم که یکی دو مسئله برای شما بیان کنم. ولی معمولاً اینطور نیست. به سؤالات دیگر هم جواب میدهند و اسلام را خراب میکنند. بالاخره در ذهن آن جوان یا نوجوان، حرف این طلبه نقش میبندد. وقتی یک روحانی اینطور جواب بدهد، جوابش را به عنوان اسلام میپذیرند و این باعث مشکلاتی میشود.
به نظر شما چه عواملی باعث میشود طلبهها راه فقاهت را تا پایان نروند؟ بالاخره دورهای طولانی است. یک فرد شاید در طول ۱۵، ۱۶ سال هم نتواند به حد لازم از فقاهت برسد. از سوی دیگر، مشکلات زندگی و عدم حمایت مناسب نیز طلبه را مجبور میکند که پس از چند سال درس خواندن، به دنبال پیدا کردن کاری در کنار درس خود باشد و نهایتاً به مرور از رده خارج میشود. به نظر شما چه عواملی باعث میشود طلبهها دیگر نتوانند این راه را ادامه بدهند و به نقطه مورد نظر شما برسند؟
پس از اینکه معلوم شد هدف اصلی ما چیست، برای رسیدن به این هدف، باید به طور خیلی روشن برنامهریزی شود. این مشکل، چندان مبهم نیست. خیلی راحت میشود برایش برنامهریزی کرد، ولی اجرایش سخت است؛ چون سالها چنین برنامهای نبوده و حالا میخواهید این را اجرا کنید. طبیعتا یک عده مبارزه میکنند و میگویند این کار را نکنید.
برنامه به این صورت است که شما اولا ورودیهای حوزه را با دقت انتخاب و گزینش کنید تا فقط افراد باسواد، خوشاستعداد و خوشحافظه وارد حوزه شوند. ثانیاً باید متوجه باشید که داوطلبان ورود به حوزه، هدفشان چیست؛ آیا برای گرفتن مدرک آمدهاند یا اینکه تصور میکنند میتوانند به شغلی برسند؟ زیرا همانطور که توجه دارید، به خاطر انقلاب و ارزشی که پس از آن به روحانیت قائل میشوند، برخی میخواهند از این وضعیت استفاده کرده و وارد شغلی بشوند. ولی پیش از انقلاب، اینگونه نبود. در آن زمان، کسی که طلبه میشد، با انواع محرومیتها طلبه میشد. فقط به خاطر علم، طلبه میشد. تنها کسانی طلبه میشدند که بتوانند مادیات را کنار بگذارند و محرومیتهای زیادی را بپذیرند. چون واقعاً طلبگی در آن زمان، چیزی به جز محرومیت نداشت. بدین سبب، کسی که طلبه میشد فقط درس میخواند؛ فقط مشغول درس بود و به جز درس، چیز دیگری در فکرش نبود. ولی امروز طلبگی با با مسائل و مقامات مادی مخلوط شده است و عدهای برای جهات مادی میآیند.
کسی که کار گزینش را انجام میدهد باید با سؤالات مناسب، متوجه شود که یک داوطلب، چرا این راه را انتخاب کرده است. حتی اگر لازم باشد، نباید به مصاحبه و تحقیق میدانی برای گزینش بسنده کنیم. شاید لازم باشد برای او خواستههای حوزه و دین را به طور دقیق تبیین کنیم و از او بخواهیم که در همین مسیر و با استفاده از خلاقیت و فهم و درک خودش قدم بردارد. برایش توضیح دهیم که راه این است و آمدن در این راه یعنی برآورده کردن این نیازها.
تا اینجا قدم اول بود. اما وقتی ورودیها درست انتخاب شدند، لازم است برای تخصصهای لازم اعتقادی و تفقه در دین و فهم درست از اسلام، برنامهریزی کنید. مثلاً در زمینه ادبیات، باید به گونهای برنامهریزی کرد که این شخص بتواند قرآن را بخواند و تجزیه و ترکیب کند؛ روایات را درست بخواند و درست تجزیه و ترکیب کند. تا زمانی که طلبه نمیتواند این کار را انجام دهد، ادبیاتش ناقص است. و تا آن زمان نگذارید از ادبیات خارج شود و به فلسفه، فقه، اصول و دیگر علوم حوزوی وارد شود. ادبیات ریشه اصلی فهم آیات است؛ چون آیات و روایات عربیاند. طلبه باید ادبیاتش کامل شود و تا ادبیاتش کامل نشده، بخشهایی را میفهمد و بخشهای دیگری را نیز نمیفهمد. و کسی که نیمهکاره میفهمد، در اشتباه میافتد.
امروز طلبگی با با مسائل و مقامات مادی مخلوط شده است و عدهای برای جهات مادی میآیند.
باید به طلبهها بگوییم ما با شما شوخی نداریم؛ شما شهریه امام زمان را میگیرد و از اندک مزایای حوزه استفاده میکنید، پس باید در این مسیر، این حرکتها را انجام دهید. البته این مزایا در حداقل ممکن است و زندگیات تأمین نمیشود. این را قبول داریم.
بنابراین، تا ادبیات کامل نشده، نباید پا در فقه و اصول گذاشت. فقه واصولی که با ادبیات ناقص باشد، به درد نمیخورد و به آن فهم دقیق ختم نمیشود. کسی که استعداد ندارد، چه لزومی دارد اهل علم شود؟ بهتر است شغل دیگری داشته باشد. اگر کسی مشکل حافظه و استعداد دارد، نباید بگوییم حالا این هم بالاخره لباسی میپوشد و جزء جمعیت اسلام قرار میگیرد و تقویت اسلام است. بعضی اینطور فکر میکنند. ولی نادرست است. ما نیاز به فردی داریم که از همه جهت بتواند جوابگو باشد؛ شخصی که اخلاق، رفتار و کردارش آینه اسلام باشد و فهم درستی از اسلام داشته باشد.
بنابراین به نظر ما باید یک حرکت علمی در حوزه انجام شود. در کنار حرکت علمی، کلمات اخلاقی ائمه معصومین (علیهم السلام) و روایات اخلاقی نیز باید بررسی شود. و چنانکه گفتم، روایات اخلاقی نیاز به فهم درست دارد. اگر فهم درست نباشد، همان روایات اخلاقی را هم نادرست میفهمند. اسلام یک مجموعه به هم پیوسته است. اینطور نیست که بشود یک حکم و یک جملهاش را بگیریم و بقیه را رها کنیم. اگر با مجتهدان صحبت کنید و برایشان یک روایت بخوانید، خواهند گفت در این باب، روایات زیادی وجود دارد و باید همه روایات این باب، بررسی شود. باید بین همه روایات جمع شود. پس از آنکه همه آیات و روایات یک باب دیده شد، تازه میتوان فهمید که مقصود دین چیست.
احکام اسلام در کنار هم معنا پیدا میکند. گاهی بعضی وقتی میخواهند درباره اقتصاد اسلامی صحبت کنند، بر اساس یک حکم میگویند مثلا ربا حرام است و چنین و چنان است. یا مثلا در قرآن و روایات آمده که باید دست دزد را قطع کرد. بله، اینها احکام اسلامی است و در قرآن هم آمده است، ولی این احکام اسلامی در چه زمان، مکان و موقعیتی باید اجرا شود؟ وقتی دزدهای بزرگی مشغول دزدیاند، یک دزد ضعیف که حالا یک دزدی کوچک کرده، باید دستش قطع شود؟ آیا واقعاً حکم اسلام این است؟ وقتی که میلیاردها دزدی میشود و کسی نمیفهمد و بعد هم میگویند معلوم نیست این پولها چه شده، کسی هم جوابگو نیست، میشود دست دزدان کوچک را قطع کرد؟ آیا امیرالمؤمنین که دست دزد را قطع میکرد، دزدیهای دیگری هم بود و این کار را میکرد؟ یا دزد دیگری نبود و اولین دزدی که پیدا میشد، دستش قطع میشد؟
دولت و حوزه باید با یکدیگر هماهنگی داشته باشند و حرف همدیگر را گوش دهند. وقتی با دنیا مذاکره میکنیم، در مسائل داخلی خودمان نباید با هم مذاکره کنیم؟
برخورد با مجرمان و مجازات آنها خیلی خوب است. ولی آیا با همه مجرمان برخورد کردهاید؟ یا میگویید فعلا با همین کسی که مرتکب جرم شده، برخورد میکنیم و با برخی دیگر، نمیتوانیم برخورد کنیم یا قدرتش را نداریم؟ وقتی نمیتوانید با دزدهای بزرگتر برخورد کنید، دلیلی ندارد با این یکی هم اینطور برخورد کنید. بله، مجازاتش کنید، ولی در جایی که نمیتوانید دست همه دزدها را قطع کنید، نگویید باید دست این یک دزد قطع شود.
احکام اسلام در کنار هم زیباست و نتیجه میدهد. تنها اگر تمام احکام را کنار هم بگذارید، اسلام جلوه میکند. این احکام از منبع نورانی ائمه معصومین و پیامبر (علیهم السلام) صادر شده، ولی باید همه را با هم دید و اجرا کرد؛ نه اینکه یک حکم را ببینید، و حکم دیگری را رها کنید.
وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیت المال را به بهترین وضع تقسیم میکند، آنگاه دست دزد را میبرد که تو چرا دزدی کردهای؟ مگر از بیت المال استفاده نمیکنی؟ مگر نمیبینی من با عقیل چگونه برخورد کردم؟ با شما هم همان گونه برخورد میکنم. اگر حرکت، این گونه باشد، باید احکام دقیقاً اجرا شود.
با توجه به فرمایشات حضرتعالی، حوزه باید در مرحله اول، آموزش خوبی برای طلاب در نظر بگیرد تا قدرت تفقه در دین را به دست بیاورند. دیگر اینکه در اجرا، همه احکام دین در کنار هم اجرا شوند. اما نکتهای که به نظر میرسد این است که پیام و نوشتههای روحانیان در جامعه مخاطب کمتری دارد. در حالی که برخی از غیر ملبسین، مخاطبان خوبی دارند. به نظرتان چه عواملی باعث این وضعیت شده است؟
البته این به طور طبیعی همیشه بوده است. وقتی حکومت طرفدار یک جریان باشد، طرف مقابل مظلومنمایی میکند و آن مظلومنمایی باعث میشود که یک عده طرفدارش بشوند؛ زیرا با خود میگویند این مظلوم است و باید به سراغ مظلوم برویم؛ چون تلویزیون دستش نیست و حرفش حق است و مظلوم واقع شده. به خاطر این است که به آنها توجه میشود.
نکته دوم همان است که عرض کردم. نمیخواهم بگویم که خدای ناکرده، طلبههایی که بر منابر مینشینند و یا در رسانهها فعالیت میکنند، ضعیفاند. ولی به هر حال، نیازمند کار شورایی هستیم. باید در میان علما و فضلا گشت و افراد شایسته را پیدا کرد که برخی از آنها بنیادهای علمی و فقهی را به درستی بشکافند و افراد دیگری از حوزه و یا خارج از حوزه در رابطه با شیوه انتقال این مفاهیم و استفاده از عناصر زیباییشناسانه و روانشناسانه نظر دهند.
من جدیداً به اجمال مباحثی را در این زمینهها شنیدهام و متوجه شدهام که این زمینهها چه وسعتی پیدا کرده و چه متدهایی برای انتقال مفاهیم وجود دارد. اینها گرچه ابزاری است، ولی مهم است. چنین نیست که چون ابزار است، اهمیتش کم باشد. لذا اگر افرادی از دل حوزه با این تخصصها پیدا نشد، باید از خارج حوزه افراد متعهد و دغدغهمند را پیدا کنیم و به وحدت نگاه برسیم و به آنها اعتماد کنیم. امروزه کارهایی انجام میشود که به خاطر زیباییاش سالها در ذهنها میماند و مرتباً تکرار میشود و افراد از آنها بهرهمند میشوند.
یکی از بحثهایی که حضرتعالی به آن اشاره فرمودید، ترویج معارف اسلامی است. این بحث معمولاً میان دولتها و حوزه وجود دارد که بالاخره ترویج دین وظیفه کدام نهاد است؛ روحانیت یا دولت؟ بعضیها معتقدند حوزه به عنوان یک نهاد مستقل باید این کار را انجام دهد و با توجه به اعتماد مردم به این نهاد، اثر بیشتری هم خواهد گذاشت. از سوی دیگر، با توجه به اینکه اعتبار تاریخی دارد، مردم به حرف حوزه گوش میدهند. بعضی هم معتقدند حکومت، اسلامی است و بایست زمینهساز این کار باشد. نظر حضرتعالی در این باره چیست؟
به نظر میرسد مسئولیت حوزه سنگین است. اگر حوزه بتواند مسئولیتش را انجام بدهد و آن تفقه در دین را ایجاد کند و به سؤالها پاسخ بدهد، محتوای لازم تولید شده است. حالا دولت باید زمینه ترویج آن محتوا را فراهم کند. یعنی رادیو و تلویزیون و رسانههای عمومی باید در این باره زمینهسازی کنند. باید کار فرهنگی صورت گیرد. اگر هم جایی نیاز به اعمال قدرت بود، طبیعتا انجام بشود. اعمال قدرت یعنی جلو آزادی کسانی را که آزادی دیگران را نادیده میگیرند، بگیریم. در جامعهای که قرار است به سمت تعالی انسان پیش برود، حجاب نامتعارف، سلب آزادی دیگران به حساب میآید. در هر بحث اخلاقی دیگری هم همینطور است. دولت باید زمینه فساد را کم کند و از بین ببرد. البته تا جایی که میتواند. در جایی هم که دولت نمیتواند، باید همه ما دست به دست هم بدهیم.
اگر حوزه بتواند مسئولیتش را انجام بدهد و آن تفقه در دین را ایجاد کند و به سؤالها پاسخ بدهد، محتوای لازم تولید شده است.
اگر یک نفر لج کرده است و مقابله میکند و به هیچ عنوان به کارهای فرهنگی اعتنا نمیکند و جامعه را فاسد میکند، باید با او مبارزه شود. یعنی در اجرا باید کمی از قوه قهریه استفاده شود؛ البته همان قوه قهریه را باید با مشورت متخصصان انجام داد.
دولت و حوزه باید با یکدیگر هماهنگی داشته باشند و حرف همدیگر را گوش دهند. وقتی با دنیا مذاکره میکنیم، در مسائل داخلی خودمان نباید با هم مذاکره کنیم؟ نباید بنشینیم کنار هم که چه راه حلی برای این معضل وجود دارد؟ فرض کنید یک معضل اخلاقی نظیر اعتیاد در جامعه ما وجود دارد. همه باید بنشینیم و صحبت کنیم که از نظر آیات و روایات، چه راهی برای حل آن وجود دارد.
همه معضلات و مشکلات اجتماعی همینطور است. باید بنشینیم صحبت کنیم و حرف همدیگر را بشنویم و بفهمیم و به نتیجه برسیم. در جامعه، قابل قبول نیست که کسی بگوید نظر من این است و فقط باید همین اجرا بشود. جامعه ما به حدی تکامل پیدا کرده که کارها باید به صورت جمعی انجام گیرد، فکرها روی هم ریخته شود و نتایجی حاصل گردد.
امروز مقام معظم رهبری هر جملهای که بیان میفرمایند تمام دنیا میبیند. لذا مشاورهای زیادی دارند و از متخصصان استفاده میکنند تا یک مطلب را بیان کنند. این یک نمونه است و باید از آن درس بگیریم. همه ما باید همینطور باشیم. حوزه باید همینطور باشد. وقتی میخواهند مطلبی را بیان کنند، همه باید با هم مشورت کنند. حرکت علمی نیز باید اینطور باشد. نباید تنها تصمیم گرفت. بلکه باید با همه مشورت کرد و خروجی آن مجموعه را با متخصصان در میان گذاشت. اگر تأیید کردند، آن کار باید انجام شود.
اسلام و غرب؛ امام خمینی و شارحانش
آیتاللهالعظمی گلپایگانی، مودّی به آداب سنت
نگاهی به برخی آراء آیتالله مؤسس
گام دوم، گام عدالتخواهی