میگوید سعی میکنم بر نکتههایی تکیه کنم که خود آن را تجربه کردهام؛ البته این عجیب نیست، چه آنکه حجتالاسلام والمسلمین دکتر محسن الویری تاریخ خوانده است و مستند بودن برای استاد تاریخ از هر مسالهای مهمتر است. ساعتی که در اتاق مدیر گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم(ع) بودم، الویری از ۳۲ سال ارتباط با استادش آیتﷲ سید حسین مصطفوی سخن گفت.
به عنوان اولین سؤال، نحوه آشناییتان با مرحوم آیتﷲ مصطفوی چگونه بود؟
نام ایشان آیتﷲ سید حسین سعادت مصطفوی است که از اساتید مبرز دانشگاه امام صادق علیه السلام بودند که اخیرا فوت کردند و در آستانه چهلم ایشان قرار داریم. ما از دانشجویان ورودی اولین سالهای دانشگاه امام صادق هستیم. یعنی از بهمنماه ۱۳۶۱ وارد دانشگاه امام صادق شدیم و از همان نخستین روزهای ورود به این دانشگاه، توفیق آشنایی و بهرهمندی از محضر مرحوم آیتﷲ سید حسین مصطفوی داشتیم. ایشان در حد اطلاع بنده، نخستین معاون آموزشی دانشگاه امام صادق علیه السلام بودند که شاید بیشتر از چند ماه در این معاونت باقی نبود که به فاصله کمی، آیتﷲ علم الهدی از طرف حضرت آیتﷲ مهدوی کنی برای این مسئولیت انتخاب شدند و آیتﷲ مصطفوی به عنوان عضو هیئت علمی در دانشگاه حضور داشتند.
ماجرای تأسیس دانشگاه امام صادق و همچنین نحوه توجیه علمای برجسته تهران برای حضور در راهاندازی این دانشگاه و نوع نگاه مدیریتی مرحوم آیتﷲ مهدوی کنی به این موضوع، بحث دیگری است که در فرصت دیگری باید مورد بررسی قرار گیرد و در روند فعالیتهایی که برای نزدیک کردن مطالعات دینی و مطالعات دانشگاهی صورت گرفته، مفصلا تشریح شود. الان نمیخواهم وارد آن بحث شوم.
اما ما در همان نیمسال اول، مباحث کلام را خدمت ایشان تلمذ میکردیم و بنده یک دوره کلام شیعی را خدمت ایشان خواندم و پس از آن هم در مباحث فقه و اصول؛ که البته بیشتر در مباحثات فقهی از ایشان بهرهمند بودم. بخشهایی از مباحث سطح را در فقه در محضر ایشان بودم. مرحوم آیتﷲ مصطفوی درس تفسیر هم داشتند و شاگردانشان همیشه از مباحث تفسیری ایشان تعریف میکردند. این حقیر بیشتر فقه و اصول و یک دوره هم کلام را خدمت ایشان بودم. بنابراین سابقه آشنایی ما با ایشان به همان بهمن سال ۱۳۶۱ برمیگردد که تا زمان رحلت ایشان در سال ۱۳۹۳، حدود ۳۲ سال آشنایی و ارتباط ما با ایشان برقرار بود.
البته از سال ۸۵ که من توفیق پیدا کردم و با کسب اجازه و رضایت آیتﷲ مهدوی کنی به قم آمدم، مراودهام با آیتﷲ مصطفوی کمتر شد، اما در مناسبتهایی که گاه به تهران میرفتم و خدمتشان میرسیدم، این ارتباط ادامه داشت؛ گرچه میزان مراوده بسیار کاهش پیدا کرد.
تحصیلات آیتﷲ مصطفوی در چه زمینهای بود و از محضر کدام اساتید استفاده کرده بودند؟
ایشان و برادر بزرگوارشان آیتﷲ سید حسن مصطفوی که بیشتر در فلسفه شناخته شده هستند و اخیرا هم در مجمع عالی حکمت قم، بزرگداشتی برای ایشان برگزار شد و به عنوان فیلسوف برجسته پایتخت شناخته میشوند. در حد اطلاع بنده، بیشترین تحصیل آیتﷲ سید حسین مصطفوی در محضر پدر بزرگوارشان بوده است و جواز اجتهادشان را هم از پدر بزرگوارشان داشتند.
معمولا اساتید دو دستهاند. برخی از اساتید در کلاس، درس را ارائه میکنند و ارتباطشان با شاگرد، تنها در همان کلاس است. ولی برخی دیگر از اساتید، به اصطلاح شاگردپرورند و ارتباطی فراتر از کلاس دارند و سعی میکنند کمکهایی به شاگردان داشته باشند. شیوه ایشان به چه صورت بود؟
پاسخ این سؤال، برمیگردد به فضای تحصیل در دانشگاه امام صادق علیه السلام. به خصوص در آن سالهای نخست که حضور شبانهروزی در فضای دانشگاه یک الزام بود. خوابگاه در محلی نزدیک کلاسها قرار داشت و به جز تعداد اندکی از دانشجویان متأهل که تعدادشان در مجموع خیلی کم بود و اجازه داشتند دانشگاه را ترک کنند، بقیه در محل دانشگاه زندگی میکردند و خود این فضای به اصطلاح «بسته» (البته واژه «بسته» شاید واژه درستی نباشد.) که محیط آموزش، محیط تربیت و محیط زندگی و محیط درس و مطالعه و مباحثه و… همه در یک فضا تعریف شده بود، تأثیر خیلی زیادی در رشد اخلاقی و رشد علمی دانشجوها داشت. در چنین فضایی، اهداف تربیتی فقط در قالب کلاسهای درسی که به عنوان اخلاق ارائه میشود، تأمین نمیشد. فضا نیز پرورش دهنده دانشجو بود. نمازهای جماعت باشکوهی که در دانشگاه برگزار میشد و صحبتهای کوتاهی که معمولا بین دو نماز و خود فضای معنوی خوابگاهها و یا مراسمی مثل دعای کمیل و… که در دانشگاه وجود داشت، همه در تربیت دانشجو نقش داشت. فضای دانشگاه امام صادق علیه السلام را نمیتوانیم فقط یک محیط علمی بشماریم. علم حرف اول را میزد و محور بود و هدف افراد در آنجا کار علمی بود، ولی در این محیط، فضای معنوی و اخلاقی بسیار پررنگ بود و چنین جوّی حاکم شده بود.
از این منظر اگر نگاه کنیم، نقش اساتیدی مثل مرحوم آیتﷲ سید حسین مصطفوی بسیار بسیار مؤثر بود و تقریبا اکثر اساتید به جز اساتید مدعو، حضور مستمر در دانشگاه داشتند و اغلب وقت اصلیشان را در دانشگاه به سر میبردند. به همین سبب رابطهشان با دانشجوها محدود به حضور سر کلاس نبود. در فضای خارج از دانشگاه، بین کلاسها و در ساعاتی که به عنوان مشاوره در دفتر کارشان حضور داشتند، دانشجوها همواره از حضور این اساتید بهرهمند بودند. تأکید میکنم که این بهرهمندیها که یکی از اهداف کلان دانشگاه برای تربیت اخلاقی و معنوی دانشجوها بود، در قالب این سازوکارها تعقیب و محقق میشد.
افزون بر این فعالیتها، جلسات سخنرانی برگزار می شد و اساتید تشریف میآوردند و صحبت میکردند و فضا، تنها فضای کلاس درس نبود. اینها نیز خیلی مؤثر بود. بعدها هم مرحوم آیتﷲ مهدوی کنی، در دفترشان در دانشگاه یا مسجد و یا منزل شخصی خودشان مراسمی اقامه میفرمودند و گاه اساتید مختلف از جمله مرحوم آیتﷲ مصطفوی افاضه میفرمودند. اینطور موارد نیز فضای ارتباط با دانشجوها را خارج از فضای تعریف شده در درس و بحث فراهم میکرد؛ که بر کسی پوشیده نیست که بسیار نافذتر و تأثیرگذارتر از فضای رسمی کلاس است.
یکی از مسائلی که بسیاری از دانشجویان با آن چالش دارند، مقدار زمانی است که اساتید برای مطالعه برای تدریس تنظیم میکنند. معمولا بسیاری از اساتید، به درست یا غلط، شغلهای متعددی دارند و با مراکز زیادی در ارتباطند و این مسئله باعث شده کلاس درس را خیلی جدی نگیرند. یعنی انرژیشان صرف جاهای دیگر میشود. آقای مصطفوی در این زمینه چگونه بود؟ چقدر به درسهایی که تدریس میکردند، اهتمام داشتند؟
اندوختههایی که یک استاد دارد و با آنها سر کلاس میآید، محدود به مطالعه پیش از حضور در کلاس نیست. بخش عمده آن اندوختههایی است که پیش از آن در خود ایجاد کرده و یک اهلیت علمی در خود ایجاد کرده و با این اهلیت، میآید که آن درس را در کلاس ارائه کند. ولی افزون بر این اندوخته و سرمایه اولیه با مطالعه استاد پیش از درس، در شکلگیری یک درس موفق مؤثر است.
فقط و فقط کار علمی میکردند. بنابراین تمام وقتشان معطوف به رشد علمی و رشد اخلاقی و تربیتی دانشجوها بود.
در حدی که من اطلاع دارم، مرحوم آیتﷲ سید حسین مصطفوی هیچ مسئولیت اداری و اجرایی به جز حضور در دانشگاه امام صادق علیه السلام نداشتند. البته وظایف تبلیغی که یکی از شئون روحانیون و علما به حساب میآید موضوع دیگری است و انشاءﷲ درباره آن جداگانه صحبت خواهیم کرد. ایشان خود را تنها وقف کار در دانشگاه کرده بودند و این کار در دانشگاه هم مسئولیت اجرایی نبود که مثلا معاونتی به عهده ایشان باشد. فقط و فقط کار علمی میکردند. بنابراین تمام وقتشان معطوف به رشد علمی و رشد اخلاقی و تربیتی دانشجوها بود. و از این نظر همان طور که اشاره کردید، مشکلی که شاید در دیگر دانشگاهها و کلاسها وجود دارد، مطلقا در کلاس ایشان وجود نداشت. نحوه ارائه درس ایشان حکایت از احاطهشان بر بحث میکرد. و این احاطه، افزون بر آن سرمایه اولیه است که زودتر در خود ایجاد کرده بودند. ایشان پیش از ورود به کلاس به همه زوایای بحث توجه میکردند و نسبت به همه آنها یک موضع پیشینی داشتند که در برابر پرسشهای دانشجوها، به خصوص دانشجوهای ورودی اول دانشگاه امام صادق علیه السلام آماده باشند.
ایشان ذهن جوالی داشتند و کلاسهایشان جلسات پرشوری بود و پرسشهای خیلی جدی در کلاسها مطرح میشد. به اصطلاح «اشکال در درس» یک امر متداولی بود. و ایشان همواره در نهایت تسلط پاسخ میدادند و به همین خاطر بود که درسی را که انتخاب کرده بودند، خود را وقف آن درس میکردند و به هیچ کار دیگری نمیپرداختند.
البته من نمیخواهم مذمت کنم کسانی را که افزون بر تدریس، کارهای دیگری انجام میدهند. به هر حال، شرایط انقلاب، به خصوص در اوایل انقلاب، به گونهای بود که اجتنابناپذیر بود که بعضی از اساتید، علاوه بر تدریس، مسئولیتهایی هم داشته باشند و بار انقلاب را بر دوش بکشند و از زمین بردارند. اما خیلی فرق است بین کسی که حسب ضرورت انقلاب تن به کاری بدهد، با کسی که سعی میکند هیچ فرصتی را از دست ندهد و در جاهای مختلف حضور داشته باشد و در عین حال، عنوان دانشگاهی و کار علمی را هم با خودش یدک بکشد و در حاشیه کارهایش یک کلاس درس هم داشته باشد. این دو خیلی با هم تفاوت دارند.
آقای دکتر، لطفا درباره روش تدریس و کلاسداری ایشان توضیح بفرمایید.
دستکم در شاخههای علمی کلام، فقه و اصول و تفسیر احاطه داشتند و یک صاحبنظر و مجتهد مسلم در این زمینهها به حساب میآمدند.
من این پرسش را در یک قالب کلیتر تحت عنوان «بعد علمی» ایشان توضیح میدهم که در ذیل آن، موضوع کلاسداری هم مطرح میشود. ایشان همان طور که در مقدمه عرض کردم، حسب اطلاع بنده، دستکم در شاخههای علمی کلام، فقه و اصول و تفسیر احاطه داشتند و یک صاحبنظر و مجتهد مسلم در این زمینهها به حساب میآمدند. بحث کلام و فقه و اصول ایشان را من شخصا تجربه کردم و احاطه ایشان در بحث تفسیر را هم با واسطه شنیدهام.
نکته قابل توجهی که در روش علمی ایشان وجود دارد، یکی دقت نظری است که در ارائه متقن مباحث داشتند. یعنی در موضوعی که در کلاس ارائه میفرمودند، همواره این کوشش به چشم میخورد و تدریس ایشان نشان دهنده این پشتوانه معرفتی خیلی قوی بود و کاملا این ویژگی در درس به چشم میخورد.
در این باره باید عرض کنم که نظام آموزشی سنتی حوزههای علمیه، متنمحور است. این نظام متنمحور شاید در نگاه اول، انتظار از استاد را معطوف به این میکند که بتواند از پس تدریس یک متن بربیاید. اما تفاوت استاد خوب و استاد بد به تعبیری که نزد دوستان ما متداول بود، در قدرت و احاطه در ارائه بخش سفید و نانوشته کتاب بود، نه در سطرهای نوشته شده. مهم بود که قسمتهای سفید صفحه را چگونه تدریس میکنند. متن، فقط الفاظ نوشته شده کتاب نیست. متنی که اساتید محترم تدریس میفرمایند، یک قسمت نوشته دارد، یک قسمت نانوشته. استاد باید از پس آن متن نانوشته که در بخش سفید کاغذ متجلی است، بربیاید.
اساتید نیز درباره این وجه دو حالت دارند؛ یکی اینکه خودشان ابتدا به ساکن مباحثی را ارائه میکردند که متن در پرتو آن مباحث طرح میشد. و حالت دوم شیوه مواجهه با پرسشهایی بود که نسبت به متن برای دانشجوها پیش میآمد. خیلی مهم بود که یک استاد در مواجهه با آن سؤالات چقدر احاطه داشته باشد. ایشان از این نظر، بسیار بسیار مسلط بودند و همان طور که عرض کردم، این احاطه حکایتگر یک اندوخته علمی درخور بود که در ایشان وجود داشت؛ در القای بحث، بحث با قدرت و احاطه بسیاری ارائه میشد، در پرسشها هم چیزی از قلم نمیافتاد.
نکته دیگری که درباره روش تدریس ایشان خیلی اهمیت دارد، تقریر خوش و خوب و بیان رسا و روانی عباراتی بود که ایشان در تدریس به کار میبردند. این مسئله، یک وجه خطابی دارد، و یک وجه علمی. آن بحث خطابی شاید در افراد مختلف دیگری نیز که حتی اندوخته علمی خاصی هم نداشته باشند، وجود داشته باشد و فردی خوشبیان باشند. اما در مباحث علمی میدانیم که قدرت خطابه، الزاما یک درس را تبدیل به یک درس موفق نمیکند. در درس اگر مطلب علمی و قدرتمندی برای ارائه وجود داشته باشد، بیان در خدمت آن قرار میگیرد.
کسی که حرفی برای گفتن نداشته باشد، هر چقدر هم بیان خوبی داشته باشد، حداکثر با الفاظ بازی خواهد کرد. اما کسی که احاطه علمی و حرفی برای زدن و چیزی برای عرضه دارد، قدرت بیانش هم میتواند حکایتگر احاطه علمی او باشد. اگر کسی بر بحثها کاملا مسلط نباشد، در ارائه ناتوان خواهد بود. اما کسی که احاطه علمی دارد، میتواند به صورت روان ارائه بدهد. تعبیری که مخصوصا اساتید دیگر به کار بردهاند و از خود ایشان هم چند بار شنیدهام، این است که درس باید مثل موم در دستان استاد باشد. تا این حد باید به متن مسلط باشد و به هر نحوی که بخواهد میتواند این موم را شکل بدهد و آن را متناسب با نیاز مخاطب عرضه کند. ولی کسی که به لحاظ علمی بر موضوع مسلط نیست و صرفا یک کلیشه در ذهنش نقش بسته، روی آن کلیشه پامیفشرد و اگر بخواهد کمی این طرف و آن طرف شود، گویی همه سرمایه خودش را از دست میدهد و شبیه کسی میشود که از جاده منحرف شده و احساس سردرگمی میکند. ولی فردی که بر بحث مسلط است، در هر جا قرار گیرد میتواند راه اصلی را به راحتی پیدا کند و دوباره بحث را به خوبی برای مخاطب عرضه کند.
پس اتقان علمی و احاطه بر همه جوانب بحث و همچنین خوشتقریری و خوشبیانی و بیان روانی که حکایت از این سلطه علمی میکند، به نظر من باید به عنوان دو ویژگی اصلی ایشان در نظر گرفته شود.
مدیریت بسیار خوبی بر بحث داشتند. علاوه بر اینکه فهم مخاطب در نظرشان بود، مدیریت زمان هم در درسهایشان به چشم میخورد.
نکته سومی که درباره درس ایشان قابل توجه است، نظم در ارائه بحث است. خود نظم هم خیلی مهم است. یعنی سنت حوزه علمیه ما سنتی است که فهممحور است و طبیعتا توقف در یک بحث تا میزانی که مخاطب نیاز داشته باشد، ممکن است. بر خلاف نظام دانشگاهی که ما با یک حجم مشخصی از درس در طول زمان مشخصی روبهرو هستیم که به هر حال این درس باید در این نیمسال عرضه شود. بنا نیست که اگر دانشجو نفهمید، این درس دوباره خوانده شود. این یکی از تفاوتهای بنیادین در نظام آموزشی حوزه و دانشگاه است. اما استاد مسلط مسلم، استادی است که بتواند زمان را هم مدیریت کند. یعنی این طور نیست که تابع فهم مخاطب باشد و بخواهد به هر اندازه که بحث طول بکشد، ادامه دهد و آن دانشجویی که در این درس شرکت میکند نداند که افق پیش روی او به کجاست و تا کی قرار است در این بحث متوقف بماند. ایشان مدیریت بسیار خوبی بر بحث داشتند. علاوه بر اینکه فهم مخاطب در نظرشان بود، مدیریت زمان هم در درسهایشان به چشم میخورد.
بعضی از اساتید در کلاسهایشان مقرّر خوبی هستند، یعنی نظرات دیگران و کتابهای دیگران را به خوبی تقریر میکنند اما خودشان نظری برای ارائه ندارند. شخصیت ایشان در این زمینه چطور بود؟
نوآوری علمی، بیتردید ریشه در انتقال درست و آگاهی درست از میراث پیشینیان دارد و ایشان در انتقال درست آگاهی از پیشینیان، بسیار بسیار موفق عمل میکردند.
پاسخ به این سؤال، برمیگردد به اینکه ببینیم یک مبحث در چه مقطعی عرضه میشود. استاد به هر اندازه هم که صاحب نظر باشد، دانشجویان در مقاطع اولیه که نیازمند فراگیری بیشتر هستند، هنوز پایههای علمیشان شکل نگرفته که استاد بخواهد نوآوریهای خودش را عرضه کند. بنابراین باید حتما مقطع تحصیلی را در نظر گرفت. چون عمده مقطعی که ما در خدمت ایشان بودیم، مقاطع مقدماتی و سطح بود و حقیر توفیق بهرهمندی از ایشان در دروس عالی و خارج را نداشتم. بنابراین در این باره نمیتوانم چندان اظهار نظر کنم. اما همان طور که ذکر کردم، این را نقطه مثبت استاد میدانم که مقطع تحصیلی فرد را تشخیص بدهد و این طور نباشد که در آن مقطع هر چه بلد است را آموزش دهد، بلکه فقط هر آنچه را که نیاز است آموزش دهد و هر آنچه به مصلحت مخاطب هست را آموزش دهد. ما این توصیه را از اساتید محترممان داشتیم که در کلاس درس هر چه بلد هستید را درس ندهید، بلکه ببینید چه چیزی نیاز مخاطب شماست. شاید خیلی چیزها بدانید ولی ممکن است ارائه آن برای مخاطب در این مقطع، مناسب نباشد و باعث پریشانی و سردرگمی او شود. و به نوعی، توقف ایجاد کند. همین اندازه که ما در خاطر داریم، حرفهای متفاوتی که ایشان داشتند به خصوص در مباحث فقهی و اصولی کم نبود. اما تأکید میکنم که چون در آن مقطعی که ما خدمت ایشان بهرهمند بودیم، مقطعی بود که مجال مناسبی برای بروز آنها نبود، بنابراین در این باره خیلی به خودم اجازه اظهار نظر نمیدهم.
پاسداشت میراث پیشین و انتقال درست میراث پیشینیان، نقطه آغاز پژوهش است. ما همچنان در این بخش نخست یعنی آموزش و انتقال هر آنچه هست، کاستی داریم و میخواهیم مبتنی بر این پایه نادرست، پژوهش هم انجام دهیم. ناکارآمدی بخش عمدهای از پژوهشهای ما در ضعف آموزش به این معناست. در انتقال درست میراث پیشینیان ناکامیم و اطلاع نداریم که بحثها چیست و دیدگاهها چیست و حالا میخواهیم نوآوری هم داشته باشیم. نوآوری علمی، بیتردید ریشه در انتقال درست و آگاهی درست از میراث پیشینیان دارد و ایشان در انتقال درست آگاهی از پیشینیان، بسیار بسیار موفق عمل میکردند.
لطفا درباره بعد اخلاقی ایشان هم توضیحاتی بفرمایید.
حدس میزنم که هیچ کس به این سؤال پاسخ متفاوتی ندهد و همه این را حکایت میکنند که در مواجهه با ایشان، یکسره روح پاک و لطیفی را میدیدند که هیچ ناخالصی در آن وجود ندارد و با همه صافی و زلالیشان در برابر افراد قرار میگرفتند.
شاید اولین چیزی که به ذهن هر کس که با مرحوم آیتﷲ مصطفوی اندک مصاحبت و همراهی داشت، خطور میکرد، سلامت نفس ایشان بود. سلامت نفس یک امر درونی است و ما چندان شاخصهای مشخصی برای اندازهگیری آن نداریم، ولی جزء آن دسته از صفات درونی انسانهاست که در رفتار، گفتار و حرکات و سکنات بیرونی انسان کاملا اثر دارد. هیچ وقت سخنی که بوی نوعی پیچیدگی بدهد یا حرکتی که بوی زرنگی خاص از آن برداشت شود، یا حرکتی که بوی ناخالصی از آن برداشت شود، مطلقا در این مدت از ایشان ندیدیم. و این برای من سؤال است که آیا در میان شاگردان و همراهان ایشان کسی هست که برداشتی غیر از این داشته باشد؟ من حدس میزنم که هیچ کس به این سؤال پاسخ متفاوتی ندهد و همه این را حکایت میکنند که در مواجهه با ایشان، یکسره روح پاک و لطیفی را میدیدند که هیچ ناخالصی در آن وجود ندارد و با همه صافی و زلالیشان در برابر افراد قرار میگرفتند. اینکه این حس به طرف مقابل منتقل شود هم بسیار مهم است. ممکن است افراد دیگری هم این ویژگی صفای باطن را داشته باشند، اما گاهی این قدر این ویژگی در فرد ملکه میشود که در صحبت کردن با دیگران برداشت دیگری از این فرد نمیشود و انسان با همه وجود احساس میکند که میتواند به این مؤمن اعتماد کند و مطمئن باشد که با یک مومن طرف است.
نکته دوم وقار و متانت ایشان بود. فوق العاده شخصیت باوقار و متینی بودند و سلوک اخلاقی و رفتاری که آن را «وقار» مینامیم، به شدت در ایشان وجود داشت. همه حرکتها یا سخنرانیهای ایشان نوعی وقار داشت. مثلا هیچ گاه تکهکلامهای مزاحآلود خاص که خارج از وقار به حساب بیاید نداشتند، یا رفتار خاصی که دور از وقار به حساب بیاید، یا خندههای بلند که شاید در میان بعضی از عالمان ما متداول باشد هم مطلقا در ایشان نبود. مطلقا هیچ وقت قهقهه بلند یا راه رفتن خارج از دأب و مشی متعارف علما در رفتارهای ایشان وجود نداشت.
در کنار این وقار و متانت، بسیار گشادهروی بودند. برای برخی شاید سخت باشد جمع بین این وقار و متانت و گشادهرویی.
نکته سوم این است که در کنار این وقار و متانت، بسیار گشادهروی بودند. برای برخی شاید سخت باشد جمع بین این وقار و متانت و گشادهرویی. برخی تلقیشان از وقار برابر با نوعی عبوسی و گرفتگی چهره و ترشرویی است. اما گشادهرویی و در واقع مزاحهای دلنشین ایشان که یکسره از آنها پاکی و سادگی و صمیمیت و محبت و نشاط تراوش میکرد و دیده میشد، همراه با وقار و متانت بود. گاهی که میخواستند به کسی تذکری بدهند، مثلا رفتار نادرستی از کسی میدیدند و میخواستند بگویند این چه لباسی است که پوشیدهای، به همراه نوعی محبت و شادی به طرف مقابل منتقل میکردند.
نکته دیگری که ایشان به آن مشهور بودند، نظم رفتاری و وقتشناسی ایشان بود که هم بر تدریس ایشان اثر گذاشته بود و هم مجموعه کارهایی که انجام میدادند. نمیشود قطعی گفت ولی گمان نکنم که حتی یک دقیقه در طول تاریخ تدریسشان با تأخیر سر کلاس حاضر شده باشند. ایشان در جنبههای اجتماعی و تبلیغی که به آن اشاره خواهم کرد، به تبلیغ، نماز جماعت و مسجد رفتن مقید بودند. با آماده شدن ایشان برای رفتن به سمت اتومبیل یا تاکسیای که برای بردن ایشان میآمد، میشد وقتها را تنظیم کرد که مثلا ۳۵ دقیقه به اذان ظهر باقی مانده است که ایشان سوار اتومبیل میشوند که برای اقامه نماز تشریف ببرند. این نظم رفتاری و وقتشناسی هم مهم بود که باید از این نظر اعتراف کنیم که یک نقص خیلی جدی در خیلی از به اصطلاح عالمان دینی، طلبهها و فضلا وجود دارد. من تقریبا از سال ۸۵ به بعد که در قم بودم، شاید در طول این مدت که طبیعتا دهها جلسه شرکت کردهام، گمان نکنم که بیشتر از ۶ جلسه درس سر وقت شروع شده باشد. این متأسفانه خیلی عادی شده است و اصلا افراد این طور تنظیم میکنند که اگر گفتهاند ساعت ۸ آغاز میشود، همین که ۸ و نیم برسند خوب است. این آفت به حساب میآید ولی مطلقا در ایشان چنین عیبی وجود نداشت. در این مدت که با ایشان تماس و برخورد داشتیم، حتی یک مورد خلاف این در ایشان ندیدم.
این چهار جنبهای بود که بیشتر درباره ایشان مشهور بود. طبیعی است که چه در وجه علمی، چه در وجه اخلاقی و چه در دیگر جنبهها که از ابتدا به آنها اشاره کردم، در حد یافتهها و درک محدود خودم سخن میگویم. چون نه به همه ابعاد زندگی ایشان احاطه داشتم، نه این طور همراهی وجود داشت که صبح تا شام با ایشان باشم. ولی در همین حد اندکی که با ایشان همراهی داشتم، یافتههای اندکی برای من شاخص جلوه کرد که آنها را برجسته کردم.
آقای دکتر! چون بعضا در حوزه دیده می شود که اساتید سعی میکنند طلبههای مستعد را تشویق کنند و در خارج از کلاس با آنها ارتباط برقرار میکنند، آیا ایشان هم چنین رویهای داشتند؟
بله. من در این زمینه تجربه شخصی دارم. البته نمیدانم آیا از باب مستعد بودن که گفتید بوده یا نه، شاید از باب کوچکپروری بوده است. چون بنده کمتر برای تشویق شدن اهلیت داشتهام. ولی بله، بخش عمدهای از دورانی که در محضرشان بودیم، خارج از محیط کلاس بود. ایشان به شیوه سنتی در اتاقشان به روش علمای سنتی و پشت میز تحریر روی زمین مینشستند و میز مطالعهشان در برابرشان قرار داشت و همیشه هم اطرافشان پر از کتاب و نوشتهها و مانند اینها بود که خود حضور در اتاقشان حس معنوی خاصی را همواره به ما القا میکرد. بنده که شخصا از این لطف و کرامت آن مرحوم برخوردار بودم و به حتم میتوانم بگویم که منحصر به بنده نبود.
درباره جنبه اجتماعی ایشان هم لطفا توضیح بفرمایید.
علمای دین کسانی نیستند که فقط وزن علمی دارند یا فقط کار آموزشی انجام میدهند. اینها یک مسئولیت اجتماعی هم دارند و ارشاد عامه مردم را هم بر دوش میکشند.
اصولا علمای دین آنگونه که از قرآن و روایات برداشت میشود، کسانی نیستند که فقط وزن علمی دارند یا فقط کار آموزشی انجام میدهند. اینها یک مسئولیت اجتماعی هم دارند و ارشاد عامه مردم را هم بر دوش میکشند. طبیعتا بین فضای آموزش در یک مدرسه، و وعظ و خطابه عمومی برای مردم، هم اشتراکهایی وجود دارد، هم تفاوتهایی. بنابراین نمیتوانیم این دو را به شأن تبلیغی برگردانیم. خیلی از اینها شأن تعلیمی، و بسیاری هم شأن تبلیغی است. ایشان به هر دو جنبه توجه داشتند. شأن تعلیمیشان عمدتا در فضای دانشگاه امام صادق علیه السلام متجلی بود و این شأن را به خوبی ادا میکردند و در این حیطه وقت میگذاشتند. ایشان به شأن تبلیغی هم که نشان دهنده رویکرد اجتماعی عالم دین است، توجه بسیار داشتند و بخشی از وقتشان را هم صرف آن کار میکردند. اگر آن شأن اجتماعی و آن نگاه اجتماعی که به صورت عمده در کار تبلیغی تجلی پیدا میکند، در یک عالم دین نباشد، آن عالم تا حد زیادی گسسته از عامه مردم خواهد شد. اصولا وقتی یکی از اینها به رشد رسیدند، عالم در مواجهه تبلیغی با مردم با پرسشهای روز آشنا میشود، با نیازهای طبیعی مخاطبان در جامعه آشنا میشود و این پرسشها اگر پاسخ علمی بطلبد، این فرایند میتواند در کارهای علمی تعقیب شود و پاسخ آن پرسشها به دست بیاید.
منبرهای ایشان و علمای مانند ایشان میتواند الگوی منبریهای نسل جدید باشد.
ایشان به دو شاخص بزرگ شأن اجتماعی اهتمام داشتند؛ یکی اهتمام جدی به تبلیغ و مشخصا اقامه نماز جماعت و دیگری ارائه منبر که در اغلب مناسبتهای دینی منبر میرفتند و ما توفیق داشتیم که در برخی از این برنامهها شرکت کنیم و انصافا منبر بسیار بسیار پربار و خالی از حشو و زوایدی بود که متأسفانه امروزه دامن برخی از منبرهای سطحی ما را گرفته است. منبرهای ایشان خالی از مباحث ضعیف علمی بود که ضعف علمی یک آفت بسیار جدی در منابر ما به حساب میآید. سخنرانیهای ایشان همچنین خالی از مضامین نادرستی مثل غلو یا مباحث تفرقهافکنانه بود و منبرهای فوقالعاده متقن و علمی و آکنده از آیات قرآن و روایات داشتند. منبرهای ایشان و علمای مانند ایشان ـ نمیخواهم منحصر کنم ـ برای منبریهای نسل جدید واقعا الگو به حساب میآید.
در گذشتههای نهچندان دور در زمان قاجار و مانند اینها برخی از عالمان دینی بودند که مباحث منبرهایشان با همان امکانات آن وقت نگاشته میشدند و برای مجلسها منتشر میشد. برخی از آنها را ما امروز در اختیار داریم و نگاه میکنیم که فلان مفسر یا فلان عالم چه گفت. اطلاعاتی که به لحاظ تاریخی برای ما سودمند است و میتوانیم سیر تحولات منابر را دنبال کنیم و الگوهای موفق را بشناسیم. مثلا کتاب «گفتارهای فلسفی» آقای فلسفی، متن منابر ایشان بود که منتشر شد و بخش قابل توجهی از آثار مرحوم شهید مطهری هم منابر ایشان بوده است. شهید مطهری در مقدمه کتاب «عدل الهی» میگویند که درباره عدل پرسشی وجود داشته که برای آن یک دهه منبر رفتم و این کتاب، محصول آن منبر است.
عالم دینی نباید در حصار مباحث علمی محدود بماند، بلکه باید با عامه مردم تماس داشته باشد.
آیتﷲ مصطفوی از منبریان موفق ما بودند. من فکر میکنم جا دارد منابر ایشان که در دانشگاه امام صادق علیه السلام ضبط شده منتشر شود یا اگر تعداد آن زیاد است گزیدههایی از آن انتشار یابد. بنابراین یک جهت مهم، ارتباط با عامه مردم است که عالم دینی نباید در حصار مباحث علمی محدود بماند، بلکه باید با عامه مردم تماس داشته باشد. انتشار منبرهای مرحوم آیتﷲ مصطفوی، هم از این نظر که منبریها بدانند الگوی ارتباطی با مردم چیست و هم یک منبری خوب چطور باید منبر را اداره کند مناسب است.
نکته دوم که باز هم بسیار مهم است و بیتوجهی به آن یکی از آفات نظام روحانیت کنونی ما به حساب میآید، رعایت جدی شئون طلبگی است. نقشی که شئون طلبگی در زیست اجتماعی دارد، به هیچ وجه کمتر از نقش آن جنبههای تبلیغی نیست. چه بسیار خطابههای خوب تبلیغی و بیانهای خوب تبلیغی که به یک باره از بین خواهد رفت، تنها به دلیل یک حرکت کوچک و ناشایست که از یک فرد که در لباس روحانیت است سر میزند. چه بسا یک دهه منبر ممکن است با یک کار یک لحظهای از بین برود.
رعایت شئون طلبگی که دایره بسیار وسیع و گستردهای دارد، در حد بسیار بالایی در مرحوم آیتﷲ مصطفوی وجود داشت.
مردم رفتار را ملاک درستی سخنان یک عالم میدانند. میگویند اگر این حرف درست بود، خودش آن طور بود. رعایت شئون طلبگی که دایره بسیار وسیع و گستردهای دارد و اکنون فرصت ورود تفصیلی به آن بحث نیست، به نظر من در حد بسیار بالایی در مرحوم آیتﷲ مصطفوی وجود داشت. یک جنبهاش نوع سخن گفتن بود که عرض کردم. در عین حفظ وقار، باید با مردم گشادهرو باشیم. یک وجه دیگر هم که شاید برخی به آن توجه نداشته باشند، آراستگی ظاهری است. این بسیار مهم است. گاهی پیش آمده است که برخی از افراد که نامشان بر سر زبانهاست، وقتی از نزدیک به آنها نگاه میکنید میبینید لباسی که بر تن دارند چند لکه بزرگ دارد. این برای مخاطبی که نگاه میکند، میتواند دلالتهای بسیار دیگری داشته باشد. شاید این طور احساس شود که این شخص وقتی به مدیریت لباس خودش توجه ندارد و این قدر به پاکیزگی ظاهر توجه ندارد، چطور میخواهد در پاکیزگی درونی طیف وسیعی از مردم نقش مؤثر داشته باشد؟
ایشان از این نظر فوق العاده رعایت میکردند. ما همواره از همان ابتدا آراستگی ظاهری و ادب و وقار ایشان را میدیدیم. در اینجا میخواهم بر جنبه اجتماعی این رفتار تأکید کنم. طرز ایستادن ایشان، طرز سخن گفتنشان، طرز حرکات دستشان، یکسره حکایت از یک ادب نهادینه شدهای میکرد که آراستگی ظاهری ایشان با رفتارهایشان همخوانی داشت و در واقع اینها مکمل همدیگر بودند؛ آراستگی ظاهری، رفتارهای متین و سخنان مؤدبانهای که بر زبان میآوردند.
زیست اجتماعی طلبه بسیار مهم است. نوع پوشش هم بسیار مهم است که ضمن آراستگی، از شئون طلبگی خارج نشود و دایره وسیعی، از بستن یقه پیراهن گرفته تا رنگ لباسی که انتخاب میکنند، همه اینها بر روی مخاطب اثر دارد و ایشان انصافا آراستگی مثالزدنیای برای ما داشتند. توجه ویژهای به آراستگی لباس، متانت رفتار و ادب معاشرت داشتند. ادب معاشرت بسیار بالایی داشتند. اینها ویژگیهای یک طلبه به حساب میآید که در همه سطوح طلبگی باید رعایت شود و اگر تا مرجعیت هم برسد، باید با او همراه باشد.
رفتار و عملکرد ایشان در جنبه سیاسی چگونه بود؟
ایشان خیلی در این فضاها نبودند. ایشان در خطوط کلی سیاست که همراهی با نظام و دل سوزندان برای نظام و قدردانی برای نظام است و کار بزرگی که حضرت امام(ره) انجام دادند، در این جنبه هیچ کم نمیگذاشتند. اما به هیچ وجه هم درگیر این جناحبازیها و سیاستزدگیها و سیاسیکاریها نبودند. در واقع دأب کلی که از عالمان دینی انتظار میرود، در ایشان صددرصد وجود داشت.
در پایان اگر نکته خاصی هست، بفرمایید.
نسبت به تهجد شبانه و نماز شب که به نظر میرسد گمشده طلبههای امروز باشد هم مکررا اشاره میکردند و به نظر میآمد برآمده از یک تجربه شخصی صحبت میکنند.
دو نکته هست که در پایان عرض میکنم. باز تاکید میکنم که ما آن قدرها با ایشان در خانه حشر و نشر نداشتیم که بتوانیم درباره جنبههای عبادی ایشان اظهار نظر کنیم، اما توصیههای معنوی و به ویژه توصیههایی که نسبت به عبادات داشتند، به خوبی از آنچه خودشان تجربه کردهاند حکایت میکرد. مشخص بود که فقط متن کتابی که خواندهاند را بیان نمیکنند، بلکه از یک تجربه صحبت میکنند. درباره عبادت و نماز اول وقت هم خودشان اهتمام داشتند و توصیههای مکرر داشتند. نسبت به تهجد شبانه و نماز شب که به نظر میرسد گمشده طلبههای امروز باشد هم مکررا اشاره میکردند و به نظر میآمد برآمده از یک تجربه شخصی صحبت میکنند و میگفتند که اگر مقید به نماز شب باشید، برکاتی که تهجد و نماز شب میتواند برای طلبه داشته باشد، تنها برکات معنوی نیست و تنها برکات روحانی نیست. تنها ثواب جمع کردن اخروی نیست. بلکه حتی زندگی این جهانی شما نیز به برکت نماز شب آباد خواهد شد و دغدغه معاش از شما برداشته خواهد شد. من این نکته را دستکم سه بار از زبان مبارک ایشان شنیدم که توصیه میکردند و به این جنبهها اشاره میکردند. روشن است که مراد ایشان این نبود که برای اینکه مشکل معیشت نداشته باشید، نماز شب بخوانید، بلکه از برکات نماز شب میگفتند. یعنی این قدر برکت و جنبههای مثبت دارد که در پرتو آن برکات، دغدغه معاش هم رنگ خواهد باخت و با عنایت خداوند حل خواهد شد. یعنی نه اینکه به خاطر تامین معاش نماز بخوانید، ولی این نتایج مثبت را هم برای شما خواهد داشت.
اینها هم حکایتگر تفکر ایشان درباره عبادات بود که افزون بر واجبات و ترک محرمات که همه بزرگان اخلاق به عنوان پایه اول بر آن تأکید میکنند، ایشان به مستحبات هم پایبندی داشتند و این را در خلال سخنانشان میشد دریافت.
عرض آخر بنده هم این بود که وقتی ایشان از دنیا رفتند، حقیر در جریان بیماریشان نبودم و مرگشان بسیار تکاندهنده بود که مراسم ترحیم و تشییع جنازه ایشان، حاکی از همین است. یک آن بدنم داغ شد و انتظار چنین خبری را نداشتم. آن وقت فکرم این بود که خسارت بزرگی به جامعه حوزه علمیه و نظام روحانیت تهران و دانشگاه امام صادق وارد شد، اما امیدوار بودیم که با بازگشت صحت و عافیت به آیتﷲ مهدوی کنی، این ضایعه به قدری جبران میشود، ولی تقدیر خداوند این بود که ایشان را هم از بین ما ببرد و ایشان را در ملکوت اعلی جای دهد و قطعا دانشگاه امام صادق علیه السلام دچار خسارت بزرگی شد که انشاءﷲ با خوشفکری، سختکوشی و جهاد فکری و معنوی دانشآموختگان و مسئولان کنونی دانشگاه، این راه ادامه پیدا کند و این خلأ پر شود.